English | فارسی
پنجشنبه 19 مرداد 1391
تعداد بازدید: 1870
تعداد نظرات: 0

بيانات حضرت آيت الله علوي بروجردي مدظله العالي پيرامون ويژگي هاي وجودي حضرت اميرالمومنين عليه السلام

بيانات حضرت آيت الله علوي بروجردي مدظله العالي پيرامون ويژگي هاي وجودي حضرت اميرالمومنين عليه السلام

 بسم الله الرحمن الرحیم

 امیرالمؤمنین(ع) اقيانوس معرفت

سخن گفتن درباره وجود مقدس امیرالمؤمنین حضرت علی‌بن‌ابی‌طالب ـ‌عليه‌السلام‌ـ بسيار مشکل است. کسی که مدعی معرفت و شناخت درباره موضوع بزرگی است، بايد به همه زواياي آن اشراف کامل داشته باشد. براي مثال، اقیانوس بسيار گسترده و ژرفي را در نظر بگیرید که فرد متخصصي می خواهد به همه خصوصیات و زوایاي آن و همه آنچه در آن مدفون است، شناخت پيدا کند.‌ کاملاً آشکار است که یک نفر هرگز نمي‌تواند همه زوایاي آن را ببیند. ما می‌خواهیم درباره شخصيتي سخن بگوييم که بسیار ژرف‌تر از اقيانوس است و صفاتی دارد که شاید در نگاه اول متضاد به نظر بیایند.

علي(ع) کانون عشق و ارادت

هر کس که در وادی شناخت مولاي متقيان گام نهاده است، چنان دلبسته شده که نتوانسته است خود را رها کند. این اقیانوس پهناور، چنان دست‌وبالش را مي‌بندد که رهایی از آن، ديگر تا آخر عمر برای او امکان نخواهد داشت. به تعبیر عرفا، چنان عاشق می‌شود که این عشق، همه تار و پود وجودش را دربرمی‌گیرد. نمونه‌هایی از چنين افرادي وجود دارند که هرچند ظاهراً سنی‌اند، ولي در اين وادي عشق چنان تاخته‌اند که گوي سبقت را از بسياري از هم‌رديفان خود ربوده‌اند.

ابن‌ابي‌الحديد

 يکي از اين افراد ابن‌ابی‌الحدید معتزلی است. وي نه‌تنها سنی است، بلکه در مواردي اصرار دارد عقاید سنی خود را نيز به رخ بکشد؛ اما بسياري از بزرگان ما این نکته را ناديده گرفته‌اند. ابن‌ابی‌الحدید به بررسي شخصیت امیرالمؤمنین ـ‌عليه‌السلام‌ـ از آيینه نهج‌البلاغه پرداخته است. نهج‌البلاغه آيينه تمام‌نماي زندگی امیرالمؤمنین است. ابن‌ابی‌الحدید در بسياري از موارد چنان عاشقانه به امیرمؤمنان ـ‌عليه‌السلام‌ـ عرض ادب می کند و خلوص نشان می‌دهد که انسان را شگفت‌زده می‌کند؛ به گونه‌اي که انسان گمان مي‌کند چنين کسي نمی‌تواند از دایره شيعيان علی ـ‌عليه‌السلام‌ـ بیرون باشد؛ اما با توجه به محیطی که وي در آن زندگی می‌کرد، در برخي موارد گويا به خود می‌آید و عنان سخن را به سوي ديگر می‌کشاند. براي نمونه، او که برای امیرالمؤمنین ـ‌عليه‌السلام‌ـ در کل تاریخ، جز وجود مقدس پیامبر ـ‌صلي‌الله‌عليه‌وآله‌ـ نظيري پیدا نمي‌کند، در پايان شرح خود بر نهج‌البلاغه، مراتب فضل خلفا را بر اساس قرار گرفتن آنها مي‌داند. اما این کتاب، این را نمی‌گوید؛ این کتاب عاشق علی است؛ عاشق امیرالمؤمنین است. نکاتی که او از زندگی امیرالمؤمنین ـ‌عليه‌السلام‌ـ برجسته می‌کند ـ‌چه خودش، چه از زبان اساتید خود و دیگران‌ـ بسيار عجیب و تکان‌دهنده است.

مولوي

نمونه ديگر، مولوی است. درباره مولوی اختلاف است که شیعه بوده است یا سنی. بيشتر پژوهشگران او را سنی دانسته‌اند. بسیاری از مطالبی هم که در کتاب‌هاي او هست، همین را نشان می‌دهد. اما همين شخص، هنگامي که در مثنوي به فرازهايي از زندگي علی ـ‌عليه‌السلام‌ـ می‌پردازد، چنان رسا و جانانه مي‌سرايد که در اعماق جان مي‌نشيند:

                  راز بگشاء ای علی مرتضی           ای پس از سوء‌القضا حسن‌القضا[1]

محيط زندگي مولوي، از بخارا گرفته تا قونیه، همگي مناطق سنی‌نشین بوده است؛ ازاين‌رو بسیاری از مطالب وي غير شيعي است؛ اما در مواردي که عاشقانه وارد می‌شود، ديگر نمی‌تواند خود را کنترل کند و بسان عاشقي که به معشوق رسيده است، همه وجود خودش را فراموش می‌کند؛ به همين دليل همه قید و بندها را کنار می‌گذارد و چنان نغمه‌اي ترنم می‌کند که حتي نزد برخي از بزرگان شیعه هم غلو به شمار مي‌آيد:

                        تا صورت پیوند جهان بود علی بود         تا نقش زمین بود و زمان بود علی بود

                شاهی که ولی بود و وصی بود علی بود        سلطان سخا و کرم و جود علی بود
         هم آدم و هم شیث و هم ادریس و هم الیاس        هم صالح پیغمبر و داوود علی بود؟ 
      هم موسی و هم عیسی و هم خضر و هم ایوب        هم یوسف و هم یونس و هم هود علی بود

 

علی ـ‌عليه‌السلام‌ـ را نه‌تنها در کنار یک‌یک پیامبران، ابراهیم، هود، شیث، داوود و... ـ‌عليهم‌السلام‌ـ مي‌بيند، بلکه خود آنها را علی می‌بیند. این دیگر جایی است که پرده را پاره کرده است و آن شیدایی ديگر نمی‌گذارد خودش را کنترل کند. شور و هيجان از درونش مي‌جوشد و بیرون می‌ریزد و اختیاري از خود ندارد، و در آخر مي­گويد:

       آن عارف سجاد که خاک درش از قدر               بر کنگره عرش بیفزود، علی بود[2]

عشق علي (ع) راه بي‌بازگشت

اینها نمودار کسانی‌ا‌ند که در وادي شناخت امیرمؤمنان ـ‌عليه‌السلام‌ـ وارد شده‌اند. هر کسي که در اين زمينه وارد شده است، از عارف و عامی گرفته تا فقیه و کلامی، مانند ابن‌ابی‌الحدید، خودش را می‌بازد. عرفا در مسئله دیدن خدا و نديدن او با چشم، سخني دارند که البته ذوقی است. ايشان می‌گویند: وقتی انسان به چیزی نگاه می‌کند، نوری از چشم انسان حرکت می‌کند و به آن چيز برمي‌خورد؛ آن‌گاه به چشم برمی‌گردد و در نتيجه، آن چيز را مي‌بيند.[3] درباره خدا هم نور از چشم حرکت مي‌کند؛ اما وقتی به خدا می‌رسد، چون او نور مطلق است، جذب او شده، چنان شیدا می‌شود که دیگر برنمی‌گردد؛ ازاين‌رو ما نمی‌توانیم خدا را ببینیم. وجود مقدس امیرالمؤمنین ـ‌عليه‌السلام‌ـ نيز همين گونه است. شخص اختیار دارد که جلو برود، تا جایی که مقدمات شناخت را کسب کند؛ اما وقتی وارد وادي شناخت علی ـ‌عليه‌السلام‌ـ شد، دیگر اختيارش دست خودش نیست.

شخصیت امیرالمؤمنین ـ‌عليه‌السلام‌ـ به گونه‌ای است که انسان همه مرزها را فراموش می‌کند؛ به‌گونه‌اي که برخي علی ـ‌عليه‌السلام‌ـ را خدا نامیدند؛ زيرا چنان ظرفیتي که بتوانند بشری را با این همه کمالات درک کنند، نداشتند. در زمان آن حضرت نيز کسانی بود که چنين تفکري پیدا کردند. این تفکر، غلط است و نشان مي‌دهد که ظرف وجودي این افراد بسيار کوچک بوده است. ایشان وقتی به علی ـ‌عليه‌السلام‌ـ می‌رسند، او را نامتناهی می‌بینند و از نامتناهی اصلی غافل می‌شوند. ظرف وجودشان نمی‌تواند آن را بپذیرد. ما اگر بخواهیم به اندازه عقل و فهم قاصر خود، شناختی از امیرالمؤمنین ـ‌عليه‌السلام‌ـ پيدا کنيم، فقط مي‌توانيم نمودارهایی از زندگی آن حضرت را برجسته کنیم و نشان دهیم. بیش از این نمی‌توانيم.

علي (ع) نمونه انسان کامل

زندگی جنبه‌های مختلفی دارد؛ به‌ويژه زندگی پرتلاطمی که امیرالمؤمنین ـ‌عليه‌السلام‌ـ داشته است. انسان نيز دارای صفات و امتیازات و نیز دارای معایبی است؛ ولي ما در وجود مقدس علی‌ابن‌ابی‌طالب ـ‌عليه‌السلام‌ـ تنها صفات پسنديده‌اي می‌بینیم که هر یک در اوج است  و برخي از این صفات از نظر ما تضاد دارند. در وجود این انسان، حتي یک نقص و عیب، و اشکالي که بتوان روي آن دست گذاشت، وجود ندارد؛ نه از این جهت که ما هم گرفتار آن عشق و شیدایی شده‌ایم و در نتيجه نمی‌توانیم عیبي ببینیم و هر‌چه می‌بینیم شیدایی و زيبايي است؛ بلکه از اين جهت که وجود مقدس او در تمام طول زندگی‌اش واقعاً خالی از هر عيبي است.

امیرالمؤمنین ـ‌عليه‌السلام‌ـ از اول زندگی به دنیا پشت کرده بود و هیچ‌گاه به آن دل‌بستگی پیدا نکرد. خود آن حضرت فرموده‌اند که من دنیا را سه‌طلاقه کرده‌ام تا دیگر رجوع به آن امکان نداشته باشد. تمام علایق دنیایی را در وجود خودش از بین برده بود تا گرفتار و بنده و عبد دنیا نباشد[4]. به همين دليل در تمام مراحل زندگی، هيچ يک از جنبه‌هاي دنیوی آن، همچون علاقه به همسر و فرزندان، نتوانسته‌اند مانع او بشوند؛ چون امیرالمؤمنین ـ‌عليه‌السلام‌ـ در واقع مصداق بارز حب فی الله و بغض فی الله است. هیچ چیزی خارج از این مسیر در وجود مقدس او ديده نمي‌شود.

علي (ع) در رکاب پيامبر(ص)

امیرالمؤمنین ـ‌عليه‌السلام‌ـ از همان ابتدا که کودک بود و بعد در دوران نوجواني، در کنار پیامبر ـ‌صلي‌الله‌عليه‌وآله‌ـ قرار داشت و در همه سختي‌ها و آزار و اذيت‌ها همراه و شريک ايشان بود. اما هيچ يک از سختي‌ها و شکنجه‌ها برایش مهم نبود؛ آنچه مهم بود، خواست پیامبر ـ‌صلي‌الله‌عليه‌وآله‌ـ بود.

ليلة‌المبيت، گذشت و فداکاري

در قصة لیلةالمبیت،[5] وقتي که پیامبر اکرم ـ‌صلي‌الله‌عليه‌وآله‌ـ به علي ـ‌عليه‌السلام‌ـ فرمود که من قصد مهاجرت دارم و تو باید در بستر من بخوابی تا آنها متوجه خروج من نشوند، علی ـ‌عليه‌السلام‌ـ تنها یک سؤال پرسيد و آن اينکه اگر من به‌جای شما بخوابم، شما به‌سلامت از این معرکه بیرون می‌روید. رسول الله ـ‌صلي‌الله‌عليه‌وآله‌ـ فرمودند: بله. علي ـ‌عليه‌السلام‌ـ نيز پذيرفت. دیگر هيچ سؤالی نپرسيد؛ نه درباره امنيت خود و نه اينکه کس ديگري را به‌جاي او بگذارند.

اينجا بود که اين آيه نازل شد: وَمِنَ النَّاسِ مَن يَشْرِي نَفْسَهُ ابْتِغَاء مَرْضَاتِ اللّهِ؛ [6] کسانی هستند که همة وجودشان را در راه رضای خدا فدا مي‌کنند. وجودشان را در آن راهي قرار می‌دهند که خدا می‌خواهد؛ یعنی خودشان را در برابر خداوند، اصلاً چیزی نمی‌بیند[7]. از ظلم‌ها و طنزهاي تاریخ این است که کسانی در دوره‌های بعد ادعا کردند که این آیه دربارة ابن‌ملجم، قاتل علی ـ‌عليه‌السلام‌ـ نازل شده است؛ و اين از مظلومیت‌هاي علي ـ‌عليه‌السلام‌ـ است[8].

جنگ خندق، شجاعت و اخلاص

سرانجام پيامبر ـ‌صلي‌الله‌عليه‌وآله‌ـ به همراه بسياري ديگر از مسلمانان به مدینه مهاجرت فرمود. مهاجرين و انصار، هر يک درباره فضيلت نزديکي به پيامبر ادعاهايي داشتند. انصار مدعي بودند که ما به پیامبر پناه دادیم؛ مهاجرين هم مدعي بودند که ما از اول همراه پیامبر و یار غار او بودیم. اما این ادعاها بايد در جنگ‌هايي که پيش مي‌آمد، محک می‌خورد. به فاصله کوتاهی جنگ بدر پیش آمد؛ پس از آن، جنگ احد و در ادامه،‌ جنگ خندق روي داد. در تمام این جنگ‌ها حتي یک مورد هم وجود ندارد که امیرالمؤمنین ـ‌عليه‌السلام‌ـ از وظيفه‌اي که بر دوش او نهاده شده بود، شانه خالی کرده باشد و يا جایی که باید حضور داشته باشد، نباشد.

در آن روزگار رسم بود که در آغاز جنگ‌ها، دلاوراني از هر دو سپاه که افرادي رشيد و بسيار قوي بودند، جنگ تن‌به‌تن می‌کردند. در جنگ خندق، پهلواني بسيار قوي و فوق‌العاده نيرومند به نام عمروبن‌عبدود از روي خندق پريد، و فرياد هل من مبارز سرداد. هيچ‌ يک از مسلمانان جرئت مقابله با او را نداشت؛ جز علي‌بن‌ابي‌طالب ـ‌عليه‌السلام‌ـ که هنوز بسيار جوان بود. آن حضرت نگاه نمی‌کرد که حريف نيرومندي در برابر اوست که پشت بزرگان عرب را به خاک مالیده است؛ بلکه به اين توجه داشت که حفظ پیامبر ـ‌صلي‌الله‌عليه‌وآله‌ـ و حفظ اسلام الآن به حرکت او بستگي دارد. فقط این نکته را می‌دید و جلو می‌رفت.

علي ـ‌عليه‌السلام‌ـ چنان خلوص نیتي داشت که هرگز از روي کينه و تشفي خاطر ضربه‌اي نزد و هر ضربه شميرش و همه اعمال و رفتارش فقط براي خدا بود. در جريان جنگ خندق وقتي عمروبن‌عبدود را بر زمين زد، روي سينه‌اش نشست تا سر از تنش جدا کند. پس از نشستن گردوخاک جنگ، ناظران در کمال تعجب دیدند که علی ـ‌عليه‌السلام‌ـ پيکر نيمه‌جان عمرو را رها کرده است و در حال قدم زدن است. پس از مدتي برگشت و سر از تن او جدا کرد و نزد پيامبر ـ‌صلي‌الله‌عليه‌وآله‌ـ آمد. از ايشان علت را پرسيدند. آن حضرت فرمود: فرمود وقتی روی سینه‌اش نشسته بودم و می‌خواستم سر از بدنش جدا کنم، او آب دهن به صورت من انداخت[9]:

                     او خدو انداخت در روی علی                  افتخار هر نبی و هر ولی[10]

من از اين کار او احساس خشم کردم و ديدم اگر در اين حالت او را بکشم، نوعي تشفی خاطر براي خودم است. بنابراين بلند شدم و قدری راه رفتم و خودم را تسکین دادم تا آن حالتی که بر اثر اهانت او در من به وجود آمده بود، از بین رفت. وقتی نيتم براي خدا خالص شد، کار او را تمام کردم.

جنگ احد، شجاعت و بندگي

علی ـ‌عليه‌السلام‌ـ از هیچ جنگی فرار نکرد؛ به‌ويژه در جنگ احد که بسياري از مسلمانان فرار کردند. در خلال جنگ و پس از آنکه به دليل نافرماني و دنياطلبي برخي از مسلمانان، دشمن از پشت به ايشان حمله کرد، مسلمانان غافلگير و متفرق شدند؛ به‌ويژه وقتي يکي از مشرکان فرياد زد: «مات محمد»، مسلمانان وحشت‌زده پا به فرار گذاشتند. دراين وضعيت، فقط علی‌ابن‌ابی‌طالب ـ‌عليه‌السلام‌ـ در کنار پیامبر ـ‌صلي‌الله‌عليه‌وآله‌ـ باقي ماند و گرداگرد ايشان مي‌چرخيد و با تمام وجود از آن حضرت دفاع مي‌کرد؛ به گونه‌اي که  از سر تا نوک پا زخم برداشت[11]. زخم‌هايي که بر پيکر او وارد آمده بود، چنان عميق بودند که وقتی حضرت تنفس می‌کرد، از این زخم‌ها خون بيرون مي‌زد. در پای ایشان تيري فرو رفته بود که وقتی می‌خواستند بیرون بکشند، از شدت درد بی‌تاب می‌شد. به پیامبر ـ‌صلي‌الله‌عليه‌وآله‌ـ خبر دادند که اگر اين تير بماند، عفونت می‌کند. پيامبر هم که علی ـ‌عليه‌السلام‌ـ را خوب می‌شناخت، فرمودند: صبر کنید وقتی به نماز ايستاد، تير را بيرون بکشید. وقتي علی ـ‌عليه‌السلام‌ـ به نماز ایستاد، تیر را که عمق زیادی فرو رفته بود، بيرون کشيدند. پس از پايان نماز، حضرت دیدند که خون زیادی رفته است. درباره آن پرسيدند. گفتند: هنگام نماز تیر را از پايتان کشیدیم. حضرت فرمودند: قسم به ذات ذوالجلال که من اصلاً متوجه نشدم[12]. این انسان شجاعی که عمروبن‌عبدودها را در میدان جنگ به زمین می‌زند، در برابر خدا چنان از خود بی‌خود می‌شود که حتی متوجه بيرون کشيدن تیر هم نمي‌شود.

علي (ع) جامع اضداد

این صفات، گاهی با همدیگر نمی‌سازند. شجاعت بالا با خضوع و تواضع نمی‌سازد. معمولاً شجاعت غروری به همراه دارد؛ اما شجاعتی که امیرالمؤمنین ـ‌عليه‌السلام‌ـ داشتند، هیچ گونه غروری در آن راه نداشت. اصلاً خودش را نمی‌دید و مصداق کامل اين آية‌ کريمه بود که وَمَا رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ وَلَـكِنَّ اللّهَ رَمَى. [13]

قدرت و شجاعت علي ـ‌عليه‌السلام‌ـ چنان بود که نام و آوازه‌اش، لرزه بر اندام شجاعان عرب مي‌انداخت؛ اما در عين حال، وقتي نگاهش به فقرا و تهی‌دستان و افراد زیردست مي‌افتاد، پايش مي‌لرزيد.

تواضع در عين قدرت

قصه آن زن مشک‌به‌دوش معروف است. شوهر اين زن در جنگ صفین کشته شده بود و او با چند فرزند يتيم بي‌کس مانده بود و کسی به احوال آنها رسیدگی نمي‌کرد. روزي امیرالمؤمنین ـ‌عليه‌السلام‌ـ از کوچه‌اي مي‌گذشتند. اين زن را ديد که مشکی را با زحمت زياد به دوش مي‌کشد. علي ـ‌عليه‌السلام‌ـ که الآن رئیس حکومتي است که کل ایران ساساني، يکي از استان‌ها و ایالاتش به شمار مي‌رود، در کوچه در حال قدم زدن است که اين زن را مي‌بيند. آمد مشک را از دوش زن گرفت و به دوش خودش انداخت و راه افتاد که مشک را برساند. این طبیعت علی ـ‌عليه‌السلام‌ـ است و نمونه‌هاي زيادي هم دارد. زن، امام را نشناخت. شروع کرد به حرف زدن و درد دل کردن؛ گفت: آقا، خدا خیرت بدهد؛ بالاخره شما به داد من رسیدید؛ من نمی‌توانستم اين مشک را ببرم. شما آمدید به من کمک کردید؛ اما خدا از علی نگذرد. شوهر من در جنگ صفین کشته شد؛ ولي علی از من و زندگی من غافل مانده است.

امیرالمؤمنین ـ‌عليه‌السلام‌ـ مشک را داخل خانه گذاشت؛ سری هم به داخل خانه زد؛ دید سه چهار بچه کوچک هستند؛ ولي چيزي داخل خانه نیست؛ نه خوراکی و نه وسايل زندگی. حضرت فرمودند: من می‌روم و بر‌می‌گردم. رفتند مقداری آذوقه که آرد و خرما بود، آوردند. کودکان که آرد و خرما را دیدند و فهميدند که الآن غذا آماده مي‌شود، خيلي خوشحال شدند. مدتي بود که غذا ندیده بودند. حضرت آرد را خمیر کردند. بچه‌ها هم سروصدا مي‌کردند. زن گفت شما مواظب بچه‌ها باشيد، من این کار را انجام می‌دهم. حضرت مشغول بچه‌ها شدند که آنها را ساکت کنند.

 زن همسایه که آمده بود در پشت‌بام لباس پهن کند، نگاهش به حياط خانه همسایه افتاد. او امام را می‌شناخت. دید امیرالمؤمنین ـ‌عليه‌السلام‌ـ در حیاط خانه نشسته است و با این بچه‌ها بازي مي‌کند. گاهی مثل گوسفند چهار دست‌وپا حرکت می‌کند و این بچه‌ها بر دوش او سوار مي‌شوند و با پا می‌زنند که سریع‌تر حرکت کن و حضرت براي آنها صدای حیوان درمی‌آورد و این بچه‌ها می‌خندند. دل‌خوشی حضرت این است که صدای خنده این بچه‌ها از این خانه بلند بشود. زن هم شادي بچه‌هايش را می‌بیند. خمير و تنور آماده شد و وقت پخت نان رسيد. حضرت بلند شدند و به زن گفتند که حالا شما مواظب بچه‌ها باشيد؛ من کاری دارم و برمی‌گردم. امیرالمؤمنین ـ‌عليه‌السلام‌ـ آمد بالای تنور؛ تنوری که آتش از درون آن زبانه می‌کشيد. صورتش را آورد جلو؛ گفت: علی آتش دنیا را پيش از آتش آخرت بچش. کسی که از حال مردم غافل مي‌شود، این آتش سزای اوست.

زن همسایه در حال تماشا بود. این زن پایین آمد؛ دلش طاقت نیاورد. نزد زن همسایه آمد و گفت: این مرد کیست؟ او را می‌شناسی؟ گفت: نه؛ مرد مهربانی است؛ کمکم کرد و مشک را برايم آورد و آذوقه‌اي هم برايمان تهيه کرد. زن همسايه گفت: این مرد، امیرالمؤمنین ـ‌عليه‌السلام‌ـ است. زن تا اين جمله را شنيد، بر سر خود زد و گفت من به او بسيار بدگویی کردم. آمد و خود را به پاي امیرالمؤمنین ـ‌عليه‌السلام‌ـ انداخت و گفت: آقا از من بگذر؛ مرا ببخش. دیدند اشک در چشمان علی ـ‌عليه‌السلام‌ـ جاري شد. فرمود: اي زن! کسی که باید ببخشد، تويي. تو باید علی را ببخشی. علی از شما غفلت کرده است. چه کنم تعداد مجروحان جنگ زیاد بود، نتوانستم به شما برسم[14].

 این شخصیت علی‌بن‌ابی‌طالب ـ‌عليه‌السلام‌ـ بود. آن مرد مبارز شجاع که باید چنان غروری داشته باشد که به این چيزها اعتنا نکند، در برابر ناله‌های یک زن، زانوانش می‌لرزد؛ در برابر نالة یک کودک یتیم به لرزه درمی‌آید. این علی‌بن‌ابی‌طالب را هم بايد در قالب مبارزه با عمروبن‌عبدود دید و هم در قالب پیرمردي مشک‌به‌دوش. هر دوی اینها علی‌بن‌ابی‌طالب است.

جوانمردي با دشمن

جنبة دیگري از شخصيت امیرالمؤمنین ـ‌عليه‌السلام‌ـ را نگاه می‌کنیم. پس از آنکه علی‌بن‌ابی‌طالب با اصرار مردم خليفه مسلمين شد و در اصل، خلافت به او تحميل شد، در برابر مخالفين خود به گونه‌اي رفتار کرد که زمامداران و سیاستمداران دنیا و مدعيان تقوا و اخلاق سیاسی بايد از او درس بیاموزند. در تاریخ نوشته‌اند که در جنگ صفین، معاویه چند بار به دیدار علی‌بن‌ابی‌طالب آمده است. نوشته‌اند که شبي معاویه به عمروعاص گفت: می‌خواهم علی را ببینیم. عمروعاص گفت: اگر پاي تو به لشکر علي برسد، زنده برنمی‌گردی. معاويه گفت: تو علی را نمی‌شناسی. ما مخفيانه تا نزديک خیمه‌اش می‌رویم و بعد داخل مي‌شويم. آمدند تا نزديک خيمه آن حضرت، حضرت دیدند که معاویه و عمروعاص وارد شدند. در منطق علی ـ‌عليه‌السلام‌ـ پيروزي به هر قيمتي، معنا ندارد. ازاين‌رو آنها را به عنوان مهمان محترم داشت. امیرالمؤمنین ـ‌عليه‌السلام‌ـ معاويه را نصیحت کرد و از ريختن خون مسلمین برحذر داشت. سپس گروهي را مأمور مراقبت از آنها کرد تا در صورت شناخته شدن، کسي متعرضشان نشود و آسيبي به آنها نزد. این تقواي سياسي علی‌بن‌ابی‌طالب است. وَلاَ يَجْرِمَنَّكُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلَى اَلاّ تَعْدِلُواْ اعْدِلُواْ هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوَى.[15]

همچنين وقتي که در جنگ صفین، نهر آب به دست لشکر معاویه افتاد، آنها آب را به روی سپاه علی ـ‌عليه‌السلام‌ـ بستند. حضرت دستور دادند که حمله کنید و نهر آب را پس بگیرید. وقتی سپاه امیرالمؤمنین ـ‌عليه‌السلام‌ـ نهر آب را پس گرفتند، عده‌اي از نزدیکان حضرت به ايشان گفتند که ما هم مقابله به مثل کنیم و آب را به روي آنها ببندیم؛ مگر آنها آب را به روی ما نبستند؟ حضرت فرمودند: آنها معلم ما نیستند؛ ما از آنها یاد نمی‌گیریم. آنها خطا کردند؛ ولي ما نبايد خطا کنیم. آب براي همه است و هر انسان و حیوانی حق دارد از آن بهره‌مند شود. حضرت می‌توانست جلوي آب را بگيرد و با همین کار آنها را شکست دهد؛ اما چنين نکرد. این عمل چند بار ديگر تکرار شد و هر بار که معاویه نهر را مي‌گرفت، آن را بر روي امام مي‌بست و هر بار که امیرالمؤمنین ـ‌عليه‌السلام‌ـ آن را پس مي‌گرفت، آب را آزاد مي‌گذاشت[16]. این نحوه برخورد با رقيبان و مخالفان، يک تقواي سياسي است که باید در تاریخ بماند.

والسلام علیکم ورحمة الله وبرکاته



[1] . مثنوي معنوي(مولوي) دفتر اول، ص 179، بيت 17.

[2] همان، ص 174

[3]. علم جديد، مکانيزم ديدن را به گونه‌اي ديگر تبيين مي‌کند. در اين تبيين، نور از اشيا حرکت مي‌کند و به چشم وارد مي‌شود و پس از عبور از عدسي و برخورد با شبکيه، زمينة ديدن فراهم مي‌شود.

[4] . علامه مجلسي، بحار الانوار، ج 41، ص 121.

[5]. ليلة‌المبيت شبي بود که مشرکان تصميم گرفتند پيامبر اسلام ـ‌صلي‌الله‌عليه‌وآله‌ـ را به قتل برسانند؛ ازاين‌رو چهل مرد جنگي را از قبايل مختلف قريش برگزيدند تا پيامبر را در بستر خواب به قتل برسانند و ازآنجاکه هر يک از ايشان از قبيله‌‌هاي متفاوتي بودند، خون پيامبر ـ‌صلي‌الله‌عليه‌وآله‌ـ بر عهده يک قبيله نمي‌افتاد و بني‌هاشم به‌ناچار از خون پيامبر مي‌گذشت. اين نقشه شوم با فداکاري علي ـ‌عليه‌السلام‌ـ و خوابيدن در بستر پيامبر  ـ‌صلي‌الله‌عليه‌وآله‌ـ خنثي شد.

[6]. سورة بقره؛ آية 207.

[7] . ابن ابي الحديد، شرح نهج البلاغه، ج 13، ص 262.

[8] . علامه اميني، الغدير، ج 2، ص 101؛ و ج 11، ص 30؛ ابن ابي الحديد، شرح نهج البلاغه، ج 4، ص 73.

[9] . ريشهري، موسوعة الامام علي ابن ابي طالب، ج 1، ص 213

[10] . مثنوي معنوي (مولوي)، دفتر اول، ص 178.

[11] . علامه مجلسي، بحارالانوار، ج 20، ص 23؛ و ج 41، ص 3؛ العيني، عمدة القاري، ج 17، ص 140؛ شيخ الطبرسي، تفسير مجمع البيان، ج 2، ص399( ذيل آيه شريفه ولاتهنوا ولاتحزنوا وانتم الأعلون إن كنتم مومنين ...)

[12] . حبيب الله خوئي، منهاج البراعة، ج8، ص 152.

[13]. سورة انفال، آية 17.

[14] . شهر آشوب، مناقب آل ابي طالب، ج 1، ص 382؛ علامه مجلسي، بحارالانوار، ج 41، ص 52.

[15]. سورة مائده، آية 8.

[16] . ابن ابي الحديد، شرح نهج البلاغه، ج 1، ص 23 و 24،الدينوري، اخبار الطوال، ص 169.

تصاویر
  • بيانات حضرت آيت الله علوي بروجردي مدظله العالي پيرامون ويژگي هاي وجودي حضرت اميرالمومنين عليه السلام
ارسال نظر جدید

نام

ایمیل

تصویر امنیتی
کد امنیتی را وارد نمایید:

کلیه حقوق این سایت متعلق به دفتر حضرت آیت الله علوی بروجردی می باشد. (1403)
دی ان ان