بسم الله الرحمن الرحيم
اميرالمومنين مولود کعبه
در آستانه شهادت مولاي متقيان اميرمومنان علي بن ابي طالب، فرصتي است كه شأن و مقام پيشواي بزرگي كه مظلوميت او در تمام طول تاريخ و نيز راه او براي مجموعه انسانها درس است، بررسي كنيم. اميرمومنان علي (عليه السلام) شخصيتي است كه نام او همچنان كه در شعر منصوب به ناحيه خداوند متعال از زبان ابوطالب نقل شده:
فإسمُه من شامخٍ عليِّ *** عليٌّ اشتقَّ من العليِّ[1]
اميرالمومنين خانهدار كعبه است در كعبه به دنيا آمد، و در مسجد در حال نماز و در محراب عبادت ضربت ميخورد و به فيض شهادت نايل ميگردد، و در فاصله تولد در كعبه تا ضربت خوردن در مسجد، دوران شصت و سه سالهاي است كه جز خدا بو، رنگ و رايحهاي ديگر از زندگي او به مشام نميرسد. هر كجا اميرالمومنين بين خدا و هر امر ديگري مخير شد، خدا را انتخاب كرد، در نوجواني- سن سيزده يا چهارده سالگي- به رسول گرامي ايمان آورد. قبل از اين دوران نيز در خانه رسول خدا (صلي الله عليه وآله) تحت تربيت و در كنار و همراه پيغمبر خدا بود. قبل از آغاز وحي، شاهد شبهايي كه رسول اكرم (صلي الله عليه وآله) به غار حرا ميرفت، بود. پس از نزول وحي، پيش از دعوت علني پيامبر، اميرمومنان در كنار خديجه كبري تنها كساني بودند كه نداي پيغمبر را لبيك گفته؛ و در كنار كعبه به نماز ميايستادند.
جانشيني پيامبر در حديث يوم الدار
پس از نازل شدن آيه شريفه (وَ أَنْذِرْ عَشيرَتَكَ اْلأَقْرَبينَ[2]) كه خداوند فرمان دعوت علني را صادر كرد. رسول الله(صلي الله عليه وآله) حضرت ابوطالب، جماعت قريش و بستگان خود را دعوت كرد، تا آنان را آشكارا دعوت به دين اسلام كند. در آن جلسه پس از سخنان رسول گرامي اسلام، اول و تنها كسي كه نداي پيغمبر خدا را لبيك گفت و به ايشان ايمان آورد، علي بن ابي طالب بود. اكثر قريب به اتفاق كتب متون روائي اعم از شيعه و اهل تسنن، حديث يوم الدار و لبيك اميرالمومنين علي بن ابي طالب را بيان كردهاند. در همين حديث پيغمبر ميفرمايد: كسي كه به من ايمان بياورد، برادر من و وصي من و جانشين من خواهد بود[3]. اين حديث نخستين نص بر جانشيني و خلافت اميرالمومنين بعد از پيغمبر است. لذا لبيك علي بن ابي طالب به دعوت رسول خدا در آن زمان، سرآغاز راهي بود كه در طول زندگي خود ادامه داد. از همين رو، تمام رنجهايي كه پيغمبر در طول سيزده سال اقامت در مكه و دعوت خود كشيده، علي در كنار پيغمبر در اين رنجها شريك است؛ چرا كه فاصله اي ميان او و پيغمبر وجود ندارد.
مباهات خدا به فرشتگان به جهت خوابيدن علي در بستر پيامبر
وقتي سران مشركين مكه در شوراي عمومي توطئه كردند و تصميم گرفتند با چهل نفر از قبايل مختلف قريش شبانه به خانه رسول خدا حمله كنند و ايشان را در بستر به قتل برسانند؛ پيغمبر اكرم به فرمان خدا تصميم به مهاجرت و رفتن به مدينه گرفت، لذا براي اينكه مشركين را فريب و متوجه نيت ايشان نشوند، به علي بن ابي طالب فرمود: آيا حاضري در جاي من بخوابي؟
علي بن ابي طالب عرض كرد: آيا با اين كار من شما به سلامت ميمانيد؟
حضرت فرمودند: بله، من به سلامت ميمانم. اميرمومنان بدون هيچ گونه ترديد و سخني ميپذيرد در بستر پيغمبر بخوابد. و آيه شريفه (وَ مِنَ النّاسِ مَن يشرى نَفسَهُ ابتِغاءَ مَرضاتِ الله و اللهُ رَئوفٌ بالعباد[4]) در شان و منزلت آن حضرت در ليلة المبيت نازل ميشود[5]. لازم است در همين جا بايد به خيانت تاريخ نويسان در حق آن حضرت اشاره كنيم كه به وسيله دلالان حديث و افراد خود فروخته و مزدوران خلافت جعلي؛ شان نزول اين آيه شريفه را در مورد قاتل علي بن ابي طالب عبدالرحمان بن ملجم نازل شده است، به كار ميبرند[6]. اما واقعيت به جاي خود محفوظ است و نميتوان حقايق را تبديل و يا تغيير داد.
پس از هجرت پيامبر به مدينه، علي بن ابي طالب در مكه ميماند، تا كليه اموري كه بر عهده پيغمبر بود - مانند برگرداندن امانات به صاحبان خود- و نيز امور و وظايفي كه حضرت به ايشان واگذار كرده بود، را انجام دهد و سپس همراه بانوان به مدينه رفتند.
فداكاري و نقش اميرالمومنين در جنگها
1. جنگ احد
علي بن ابي طالب در طول هجرت از آغازين جنگ – بدر - مرد ميدان نبردها است، هرچند در جنگ بدر پيروزي نصيب مسلمانان شد، اما در اين پيروزي علي بن ابي طالب نقش اول را داشت. اوج عظمت و شكوه دلاور مردي اميرمومنان در جنگ احد خود را نشان ميدهد، در اين جنگ پس از آنكه همه مدعيان دوستي با پيغمبر و تمام كساني كه در سريالها و فيلمها از آنها به عنوان ركن و اساس پيشرفت اسلام ياد ميشود؛ از جنگ گريختند، علي بن ابي طالب مانند پروانه به دور پيغمبر گشت و همه ضرباتي كه متوجه حضرت بود، به جان خريد به گونهايي كه هيچ جاي سالم در بدن اميرالمومنين نبود و اطرافيان از زنده ماندن علي قطع اميد كرده بودند.
2. جنگ احزاب يا خندق
دو سال بعد از جنگ احد، جنگ احزاب (خندق) اتفاق افتاد.[7] در اين نبرد علي بن ابي طالب در مقابل عمرو بن عبدود قرار ميگيرد. در اين كارزار نيز اميرمومنان عظمت و تاثيرگذاري خود را در برابر تمام سپاه كفر و پيمان شكنان يهود به نمايش ميگذارد. اهميت و تاثيرگذاري اين نبرد را از كلام پيغمبر خدا، مىتوان درك كرد: حضرت فرمود: «برز الاسلام كله الى الكفر كله[8]» تمام اسلام با تمام كفر روبرو شد. همچنين عظمت، رشادت بي نظير و فداكاري علي (عليه السلام) پس از پيروزي در جنگ با قهرمان عرب از كلام رسول گرامي اسلام آشكار ميشود، آنجا كه فرمود: «ضربت علي يوم الخندق افضل من عبادة الثقلين. ضربت علي به عمرو در جنگ خندق افضل از عبادت جهانيان (انس و جن) است[9]». امام صادق فرمودند: عبادت ثقلين شامل عبادت رسول اكرم و ائمه طاهرين نيز خواهد شد.
3. اوج اخلاص اميرمومنان در مبارزه با عبدود
در جنگ خندق در اوج نبرد گرد و غبار همه جا را گرفت، وقتي گرد وغبار فروكش كرد همه ديدند عمربن عبدود با ضربت برقآساي حضرت به زمين افتاده است. سپاهيان اسلام شاهد هستند علي (عليه السلام) بر روي سينه او نشست تا سر از بدنش جدا كند، اما به يك باره علي از روي سينه عمرو بن عبدود بلند شد و قدري قدم زد و راه رفت، سپس سر از بدن او جدا كرد. وقتي سوال كردند: چرا دشمني كه اينگونه به زمين انداختي كار او را تمام نكردي و برخواستي؟ حضرت در جواب فرمود: وقتي من او را به زمين انداختم و روي سينه او نشستم تا كار او را تمام كنم، اما او آب دهان به روي صورت من انداخت.[10]من با اين عمل او، احساس غضب و عصبانيت كردم، در درون خودم نسبت به او احساس خشم كردم. اين هشدار را به خودم دادم كه تو الان در حال غضب هستي و حب نفس تو را وادار ميكند كه زودتر سر از بدنش جدا كني. به همين خاطر چند قدم راه رفتم تا احساس غضب فروكش كند. وقتي در وجود و قلبم چيزي جز خدا احساس نكردم، برگشتم و كار او را تمام كردم. بايد آنچه مربوط به نفس علي است، از بين ميرفت و تنها خدا باقي ميماند. اخلاص و تنها براي خدا كار كردن يك حقيقتي است كه در تمام زندگي علي بن ابي طالب مجسم است. در ساير جنگها - مانند جنگ خيبر و جنگ حنين- نيز علي بن ابي طالب نقش مهم و اساسي ايفا كرد.
اميرمومنان مامور دعوت مردم يمن به اسلام
يكي ديگر از ماموريتهاي اميرالمومنين از جانب رسول خدا، فرستادن آن حضرت براي دعوت مردم يمن به اسلام و قضاوت ميان آنان بود. علي بن ابي طالب به عنوان امين پيغمبر به يمن فرستاده ميشود تا دعوت ايشان را به مردم يمن ابلاغ كند. در بسياري از جاها كه حركت دادن پرچم اسلام با مشكل و زحمت توام بود و نياز به شهامت و شجاعت فوق العاده داشت، به گونهايي كه از عهده ديگران برنميآمد، علي بن ابي طالب است كه پرچم اسلام و پيغمبر را به دوش ميكشد[11]. از اين گونه نمونهها و حقايق در كتابهاي حديث و تاريخ بسيار است.
علي كوبنده بتها
يكي ديگر از حقايقي كه در كتابهاي تاريخ و حديثي آمده است، رسول اكرم (صلي الله عليه وآله) در اوج فتح مكه علي را مقدم ميدارد، تا بتها را بشكند و نابود كند. علي پا بر دوش پيغمبر ميگذارد و بتها را از بالاي كعبه به زير بكشد و بر روي زمين مياندازد. انتخاب اميرالمومنين توسط رسول اكرم براي شكستن بتها[12] اين پيام را براي آيندگان دارد: به زير كشيدن بتها و فرود آوردن آنها و نيز شكننده بت بايد كسي باشد كه در وجودش جز خدا مطرح نباشد. هرچند مدت كوتاهي از زندگيش سرگم ستايش و پرستش بتها نباشد. و علي بن ابي طالب اين دوران را در كنار پيغمبر طي ميكند، و تنها شخصيتي است كه در وجودش هيچ گونه بتي مطرح نبوده و ستايش و پرستش نسبت به آنها مطرح نبوده است.
علي همسر صديقه طاهره
يكي ديگر از افتخارات اميرالمومنين، افتخار دامادي پيغمبر اكرم و ازدواج با حضرت فاطمه زهرا است. پيغمبر اكرم فرمود: با امر و اراده خداوند تبارك و تعالي علي به اين افتخار بزرگ نائل گشت. براي فاطمه زهرا دختر گرانقدر پيغمبر- كه تنها براي او دختر نبود، بلكه پيغمبر از ايشان تعبير به ام ابيها ميكند- كفوي جز علي بن ابي طالب پيدا نميشود.
ممانعت از آوردن كاغذ و قلم
اميرالمومنين در تمام مدت در كنار پيغمبر است، حتي تا آخرين لحظهاي كه پيغمبر نفس ميكشد در كنار آن حضرت است. اگرچه پيغمبر براي تحكيم و استحكام خلافت علي بن ابي طالب، بنا داشت در آخرين لحظات عمر شريفشان قلم و كاغذ خواستند، تا حديثي را بنويسند، با اعتراض مواجه شد و حتي پيغمبر مورد توهين قرار گرفت؛ اما اين نشانه و علامت در تاريخ ماند. به گونهايي كه اين مطلب در كتاب صحيح بخاري و ديگر كتب معتبر اهل تسنن نقل و محفوظ است[13]. با اين اعتراض و ممانعت از آوردن قلم وكاغذ، مشخص و اين ندا ماندگار شد، آنچه كه رسول خدا اراده و قصد نوشتن آن را داشت، از ناحيه چه كساني ممانعت شد. علي بن ابي طالب عليه السلام با تمام اين مشقتها و رنجها، از دوران همراه بودن با پيغمبر را- چه قبل از هجرت به مدينه و چه بعد از هجرت در جنگها و نبردها- تعبير به دوران طلايي عمر خود ميكند.
بيعت اجباري و خانهنشيني
با رحلت رسول گرامي اسلام، مصيبتهاي علي بن ابي طالب يكي پس از ديگري شروع ميشود. افرادي كه تا آخر عمر شريف رسول خدا از شبهه افكني و توطئه حتي در حضور آن حضرت برنداشتند، بعد از رحلت حضرت، خلافت را با خدعه و زيركي به دست گرفتند و در نهايت با انداختن ريسمان به گردن علي بن ابي طالب و بردن ايشان به مسجد و بيعت اجباري با كساني كه در مقابل مشركين فرار ميكردند؛ 25 سال آن حضرت را خانه نشين كردند. آنچه مهم است و بايد بدان توجه داشت، علي بن ابي طالب با آن همه فداكاري در راه به ثمر رسيدن نهال نوپاي اسلام، رشادتها، جانفشاني و سابقه درخشان و طولاني و با آن همه نصوص و رواياتي كه از رسول اكرم (صلي الله عليه وآله) در رابطه حضرتش رسيده است؛ چنين شخصيتي را براي بيعت اجبار ميشود با چنين افرادي به مسجد ميبرند و قصد كشتن او را دارند كه با دخالت فاطمه زهرا و قصد نفرين كردن آنان، از كشتن حضرت منصرف ميشوند؛ اما 25 سال خانه نشيني آغاز ميشود. همان مردمي كه پس از رحلت پيغمبر رو به غير علي آوردند بعد از 25 سال به در خانه علي هجوم ميآورند و حضرت را به خلافت دعوت ميكنند. با اعتراف به اشتباهات گذشته بيان ميدارند: يا اميرالمومنين جز تو كسي را نداريم. حضرت علي رغم ميل باطني فقط با اين بيان كه «لولا حضور الحاضر وقيام الحجة بوجود الناصر. ... لألقيت حبلها على غاربها[14]» درخواست مردم را ميپذيرند و خلافت را به دست ميگيرند.
تربيت مردم در مسيري غير مسير پيامبر
علي بن ابي طالب در تعبيري ميفرمايد: زماني كه خلافت را پذيرفتم، مردم 25 سال راهي غير از راه و مسير پيغمبر و غير از راه حق و عدل و نيز غير از راه و صراط قرآن و مسير الهي تربيت شدهاند. حضرت زماني خلافت را در دست ميگيرد كه امت اسلامي در طول 25 سال خلافت خلفاي گذشته با بسياري از بدعتها و برنامهها و تصميماتي كه بر خلاف اساس و مصالح اسلام بود، تربيت شده بودند[15]. هرچند علي مرد خلافت و بهترين و صالحترين شخص براي خلافت است، اما شخص صالح و با كفايت زماني ميتواند صلاحيت خود را به فعليت تامه برساند كه قبول و پذيرش مردم باشد. چگونه مردمي كه 25 سال در مسيري خلاف مسير رسول الله تربيت شدند، پذيرش و تبعيت محض از مسير رسول الله داشته باشند. مردم در اين مدت در طريق و مسير ديگري تربيت شدند. از اين رو، در دوران 5 ساله خلافت اميرالمومنين همه آن انحرافها و تربيتهاي سوء به بهترين وجه خودش را نشان ميدهد و مخالفتها و مشكلات آغاز ميشود، چراكه مردم به طريق ديگري خوي و عادت كردند.
انحراف از مسير و جنگهای امیرالمومنین در پنج سال حکومت
1. ناكثين
رفتارها و پيمودن راه و مسيري غير از مسير پيغمبر، منشا و باعث بروز جنگهايي در دل امت اسلام شد. به گونهايي كه به نام اسلام، اصحاب پيغمبر و همسر پيغمبر به جنگ علي بن ابي طالب ميروند و در مقابل حضرت جنگ جمل را به راه مياندازند.
2. قاسطين
افرادي كه مدعي بودند از اصحاب پيغمبراند و فرزندان سردمدار جاهليت كه خود سالها از هيچ كوشش و تلاشي براي آزار و اذيت پيغمبر كوتاهي نكردهاند، جنگ صفين را به راه مياندازند. مدعي خلافت، نه مدعي خلافت بلكه اينان كساني بودند كه قصد حذف نام علي بن ابي طالب را داشتند، نه تنها قصد حذف نام علي بن ابي طالب، بلكه قصد حذف نام پيغمبر را داشتند!! در كتابهاي اهل تسنن وجود دارد: «معاويه لعن علي و بيزاري از علي را ترويج و فرمان عمومي براي تمام كارگزاران بر لعن علي را صادر كرد[16]». چه زيبا گفت ابن عباس به معاويه: سالها پس از نوشيدن شربت شهادت علي بن ابي طالب و سر در تيره خاك خفتن حضرت، ابن عباس به معاويه گفت: معاويه، با وجود آنكه علي از اين دنيا رفته از دشمني و اينكه مردم را به بيزاري و دشنام به علي بن ابي طالب ميخواني دست بردار و كافي است. تو دستور دادي تمام خطبا و خطيبان جمعه بر فراز منبرها در خطبه جمعه علي را لعن و به علي ناسزا و از او بيزاري بجويند!! اين انصاف نيست چراكه آيين، دين، خلافت و اين منبر همه با زحمتها و رنجهاي همين علي بن ابي طالب سرپا شده است؛ لذا شايسته و سزاوار نيست كه با استفاده از امكاناتي كه علي بن ابي طالب اين چنين آماده و مستحكم كرده از او بيزاري و تنفر بجوئيد. اين كلمات نشان دهنده آن است كه بر علي بن ابي طالب چه گذشته و چه جفاها شده است.
3. مارقين
يكي ديگر از مصائب اين است كه افرادي درد دينشان از علي بن ابي طالب بيشتر بود و تصور ميكردند بيش از علي، از اسلام بهره و دريافت كردند؛ اينان در محاسبه غلط خودشان علي را كافر دانستند و در مقابل حضرت ايستادند. خوارج نهروان در آن روزگار خط و روشي را ترسيم كردند، براي افرادي كه امروز نيز براي عقيده باطلي كه در سينه دارند، در قالبهاي مختلف مسلمانان، زنان و كودكان را به خاك و خون ميكشند.
چه زيبا رسول گرامي اسلام هر سه جنگ براي علي بن ابي طالب پيش بيني كرده بود. « سيقاتل الناكثين والقاسطين والمارقين»[17] چه زود پيش بيني رسول خدا تحقق و تجلي پيدا كرد. علي بن ابي طالب در جامعه اسلامي به وضعيتي قرار گرفت كه محكوم به مرگ ميشود. شمشيري كه بر پيشاني حضرت فرود ميآيد نه به وسيله يك مشرك و نه به وسيله يك كافر، بلكه براي حفظ مكتب پيغمبر پيشاني مبارك حضرت را ميشكافد. انحرافها و كجيها به همين روال ادامه پيدا ميكند و به نام خدا و به نام حفظ آيين پيغمبر، يكي پس از ديگري فرزندان علي را ميكشند!! خاندان علي براي در امان ماندن از كشتارها در بيشتر بلاد اسلامي و غير اسلامي پراكنده ميشوند.
آرزوي شهادت
علي بن ابيطالب با اين خصوصيات سابقه درخشان و فداكاري آرزوي مرگ ميكند. گاهي از اوقات از خدا ميخواهد كه خدايا علي خسته است علي از اين مردم خسته و رميده است اين مردم هم از علي رميدهاند اين مردم هم از علي خسته شدهاند[18].
در كلمات حضرت شوق به مرگ و شهادت در راه خدا موج مي زد. محاسن را در دست گرفت و ميگفت خدايا محاسن علي را به خون سرش خضاب كن. در شب نوزدهم ماه مبارك رمضان، شب ضربت خوردن حضرت، آقا اميرالمومنين سخن رسول خدا برايش يادآوري شد كه به او فرمود: «مشاهده ميكنم در شبي از شبهاي مبارك ماه رمضان محاسنت به خون سرت خضاب ميشود». حضرت در شب نوزدهم در خانه امكلثوم حركت ميكرد، در حالي كه محاسن حضرت در دستان مبارك بود، گفت: خدايا وعده حبيب خودت رسول الله نزديك شده است. خدايا مرگ را بر علي مبارك كن. وقتي به سمت در خانه حركت كرد كمربند و شال حضرت به در خانه گرفت و باز شد؛ شال را به كمر محكم بست و با خود گفت: علي كمربند خودت را براي مرگ محكم ببند. هنگامي كه در محراب نماز شمشير ابن ملجم به پيشاني علي بن ابي طالب اصابت كرد فرياد حضرت بلند شد. فريادي كه هنوز در تاريخ پيچيده است «فزت ورب الكعبه» به خداي كعبه رستگار شدم.[19] سپس خاكهاي محراب را بر پيشاني خود ميريزد و اين آيه شريفه « مِنْها خَلَقْناكُمْ وَ فيها نُعيدُكُمْ وَ مِنْها نُخْرِجُكُمْ تارَةً أُخْرى[20]» تلاوت ميكند. در همان حال وقتي متوجه ميشود، قاتل رسوا به دست مردم گرفتار شده است و مردم او را كتك ميزنند؛ حضرت در همان حال با فرياد ميفرمايد: با او كاري نداشته باشيد، او به من ضربت زده و با من طرف است. او را رها كنيد! چگونه چشمان از وحشت او در حدقه حركت ميكند حتي در آن حال به فكر درد خود نيست به فكر راحتي قاتل خود است همين اتفاق در روزهاي بعد نيز تكرار شد و غذاي خود را براي قاتل خود ميفرستد.
پذيرش ولايت علي مساوي با پذيرش تمام فضائل
يك سوال مهم در اينجا مطرح است، مردمي كه علي را با اين همه فضائل كنار گذاشتند و او را فروختند و نپذيرفتند؛ فردا در تحت پرچم و لواي چه حكومتي ميخواهند زندگي كنند؟ حكومت معاويه، بني اميه و يا حجاج بن يوسف ثقفي كدام حكومت را ميپذيرند! و بايد به اين نكته توجه كنيم، آنچه در طول تاريخ تا به امروز به سر مسلمانان ميآيد، به واسطه كنار گذاشتند علي و تحمل نكردند عدل علي است. اما آنان نميدانستند بنابر فرمايش اميرالمومنين در نهج البلاغه «ومن ضاق عليه الحق فالجور عليه أضيق[21]» مردمي كه تحمل حق و عدل سخت است تحمل ظلم برايشان سختتر است. آنان علي را به چه قيمت و هزينه سنگيني كنار گذاشتند.
عدل، مساوات و انصاف علي بن ابي طالب نسبت به استفاده از امكانات بيت المال بين عامه مردم، حتي بستگان نزديك حضرت را از او رنجاند. وقتي عقيل به جهت سهم بيشتر خدمت برادر آمد. حضرت فرمود: از خود هم مال ندارم تا به تو كمك كنم و بيش از سهم ديگر مسلمانان نيز نميتوانم به تو چيزي پرداخت كنم. معروف است عقيل ناراحت شد و به سمت شام حركت كرد. معاويه او را از او استقبال كرد و امكاناتي در اختيار او گذاشت، اما در مقابل بخشش و عطايي كه به او كرد از او خواست، در حضور مردم شام به منبر برود و نسبت به علي بن ابي طالب بيزاري بجويد.
عقيل نپذيرفت. معاويه گفت: اظهار بيزاري نكن، اما آنچه كه علي بن ابي طالب نسبت به تو انجام داده - كه از نظر آنها ظلم بود - براي مردم بگو.
عقيل پذيرفت. قرار شد عقيل در مسجد شام منبر برود و آنچه علي نسبت به او انجام داده براي مردم بيان كند. شب در خلوت خود نشسته است عمر عاص وارد شد. از عقيل سوال كرد عقيل قصه معامله تو با معاويه به كجا رسيد؟ گفت: بنا شد معاويه اين امكانات را به من بدهد و سپس با هم منبر برويم و اين مطالب را بگوييم.
عمروعاص با همه ستمكاري و حيله گرياش در اينجا انصاف به خرج داد و به عقيل گفت: در ظاهر معامله خوبي است، چراكه تو صاحب امكاناتي ميشوي و از فقر نجات پيدا ميكني، اما آنچه كه تو از معاويه ميگيري قيمت علي نيست. آنچه كه امروز در بين امت اسلامي مهم است اينكه توجه كنيم، آنچه كه در مقابل علي از دست ميدهيم، بسنجيم آيا قيمت علي است يا قيمت علي نيست.
السلام عليكم ورحمة الله وبركاته
.[1] در مورد وجه تسميه آن حضرت به على چنين نقل شده است كه چون ابوطالب طفل را از مادرش گرفت، او را به سينه خود چسباند و دست فاطمه را گرفته و به سوى ابطح آمد و به پيشگاه خداوند تعالى چنين مناجات نمود.« اى پروردگار صاحب شب تاريك و ماه نور دهنده از حكم مقضى خود براى ما آشكار كن كه اسم اين كودك را چه بگذاريم». در اين زمان هاتفي ندا داد: « شما دو نفر (ابوطالب و فاطمه) برگزيده شديد به فرزند پاكيزه و برگزيده و پسنديده، پس نام او را از طرف مقام شامخ بلند (يعني: از جانب خدا) علي بگذاريد، نام علي نام پروردگار است و على از نام خداوند على الاعلى مشتق شده است»(علامه مجلسي، بحار الانوار، ج35، ص18 و 19). خدواند در قرآن كريم ميفرمايد: وَ هُوَ الْعَلِيّ الْعَظيمُ (سوره بقره، آيه255 و سوره شوري، آيه4) هُوَ الْعَلِيّ الْكَبيرُ (سوره حج، آيه62 و سوره لقمان، آيه30 و سوره سبا، آيه23)
.[3] الطبري، تاريخ الطبري، ج2، ص63؛ ابن ابي الحديد، شرح نهج البلاغه، ج13، ص212؛ ابن الاثير، الكامل في التاريخ، ج2، ص63.
.[5] علامه مجلسي، بحار الانوار، ج19، ص39؛ الثعلبي، تفسير الثعلبي، ج2، ص126؛ الحاكم الحسكاني، شواهد التنزيل، ج1، ص123.
.[6] الشهرستاني، الملل والنحل، ج1، ص120؛ علامه اميني، الغدير، ج2، ص101، و ج11، ص30.
.[7] تاریخنگاران مسلمان، زمان برپايي جنگ احد را روز شنبه هفتم شوال سال سوم هجرت نوشتهاند. و زمان رويارويي مسلمانان با دشمنان را در جنگ خندق ۱۷ شوال سال پنجم هجرت نوشته اند. در اين جنگ تمام قبائل و گروههای مختلف دشمنان اسلام برای کوبیدن اسلام با هم متحد شده بودند و قرآن مجید وضع دشوار و بحرانی مسلمانان را در جریان این محاصره در سوره احزاب به خوبی ترسیم كرده است.
. [9] حاكم نيشابوري، مستدرك الحاكم، ج3، ص32
.[10] مولوي، مثنوي معنوي، دفتر اول. از علی آموز اخلاص عمل شیر حق را دان مطهر از دغل
در غزا بر پهلوانی دست یافت زود شمشیری بر آورد و شتافت
او خدو انداخت در روی علی افتخار هر نبی و هر ولی
آن خدو زد بر رخی که روی ماه سجده آرد پیش او در سجدهگاه
در زمان انداخت شمشیر آن علی کرد او اندر غزااش کاهلی
گشت حیران آن مبارز زین عمل وز نمودن عفو و رحمت بیمحل
گفت بر من تیغ تیز افراشتی از چه افکندی مرا بگذاشتی
آن چه دیدی بهتر از پیکار من تا شدی تو سست در اشکار من
.[11] رسول خدا (ص) خالد را به يمن فرستاد تا مردم آن ناحيه را به اسلام دعوت كند، از آنجا كه خالد موفق به انجام اين مهم نشد و مردم دعوت او را نپذيرفتند؛ پيغمبر اسلام (ص) على (ع) را مأمور ابلاغ دعوت آنان به اسلام كرد، وقتي على بدانجا رفت و نامه پيغمبر (ص) را برايشان خواند در يك روز همه قبيله همدان مسلمان شدند و رسول خدا (ص) سه بار گفت: درود بر همدان. (الشيخ المفيد، الارشاد، ج1، ص62؛ البيهقي، السنن الكبري، ج2، ص369).
[12] . الكفعمي، المصباح، ص513؛ سيد هاشم البحراني، حلية الابرار، ج2، ص125؛ الخطيب الخوارزمي، به نقل از الغدير، ج4، ص397.
.[13] حيح بخاري، ج4، ص31؛ و نيز ج5، ص137؛ و نيز ج7، ص9؛ صحيح مسلم، ج5، ص76؛ سنن الكبري، ج3، ص433؛ و نيز ج4، ص 360، ح7516؛ ابن ابي الحديد، شرح نهج البلاغه، ج2، ص55؛ طبري، تاريخ الصبري، ج2، ص228 و229.
.[14] نهج البلاغه (شيخ محمد عبده)، ج1، خبطه 3(معروف به شقشقيه)، ص36. اگر حضور بيعت كنندگان نبود و با وجود ياوران حجّت بر من تمام نمىشد ... رشته كار حكومت را رها ميكردم.
.[15] لازم به يادآوري است، علامه بزرگوار مرحوم شرف الدين (رضوان الله تعالي عليه) بسياري از اين بدعتها و برنامهها مخالفت صريح دستورات رسول خدا را در كتاب النص و الاجتهاد بيان و نقل ميكند.
.[16] علامه مجلسي، بحار الانوار، ج33، ص214
[17] . الثاقب في المناقب، ابن حمزة الوسي، ص105 ؛ علامه مجلسي، بحار الانوار، ج18، ص119 و ص124
.[18] نهج البلاغه (شيخ محمد عبده)، ج1، خبطه 25، ص65. اللهم إني قد مللتهم وملوني وسئمتهم وسئموني فأبدلني بهم خيرا منهم وأبدلهم بي شرا مني . اللهم مث قلوبهم كما يماث الملح في الماء.
.[19] ابن شهر آشوب، مناقب آل أبي طالب، ج1، ص385.
.[21] نهج البلاغه (شيخ محمد عبده)، ج1، خبطه 15، ص46