اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
دعاي براي فرج، عامل گشايش در کارها
از حضرت صاحبالامر ـصلواتاللهوسلامهعليه و عجلاللهتعاليفرجهالشريفـ نقل شده است كه «وأكثروا الدعاء بتعجيل الفرج؛ فان في ذلك فرجكم[1]». در مشارٌاليه «ذلك»، دو احتمال وجود دارد: نخست اينکه منظور از مشارٌاليه «ذلك» همان فرج است؛ يعني براي تعجيل فرج بسيار دعا كنيد؛ زيرا در فرج آن حضرت، فرج شماست. اين مطلب، امر روشني است و نياز به ذكر ندارد كه فرج ما، در ظهور و فرج آن حضرت است.
احتمال ديگر اين است كه منظور از مشارٌاليه «ذلك»، دعا است؛ يعني براي فرج آن حضرت، بسيار دعا كنيد كه فرج و گشايش شما در اين دعاهاست. هرچند اصل فرج، گشايش مطلق براي همه است؛ اما فرجي كه ما انتظار داريم، فقط فرج امام زمان ـ عجلاللهتعاليفرجهالشريفـ نيست، بلكه براي خود ما و همه مردم هم فرج و گشايش خواهد بود؛ اما آنچه در اين حديث بدان عنايت شده و مشارٌاليه «ذلک»است، دعا براي فرج آن حضرت است.
در دوران غيبت، دست ما از اولياي بزرگ دين كوتاه است؛ يعني ما نتوانستيم خدمت رسول اكرم صلواتاللهوسلامهعليه برسيم يا ائمه طاهرين را درك كنيم؛ بلکه در دوران غيبت واقع شديم. در اين دوران، مشكلات و گرفتاريهاي زيادي است كه در روايات هم با عبارت «سيأتي زمان علي امتي...[2]» به آن اشاره شده است. در اين روايات، ويژگيها و رويدادهاي آخرالزمان به طور مفصل بيان شده است كه بيشتر به دوران غيبت تطبيق داده شده است. در چنين شرايطي است که گفته شده است، براي اينكه انسان استقامت داشته باشد و بتواند خودش را حفظ كند، بايد براي تعجيل در فرج بسيار دعا كند. «تعجيل»، به معناي عجله كردن و جلو انداختن است؛ يعني اگر زمان مقرري تعيين شده باشد، اين زمان جلو بيافتد.
ويژگيهاي دعا
دعا امري است كه با قصد و اراده از انسان صادر ميشود؛ يعني وقتي انسان خواستهاي دارد و ميخواهد آن خواسته به اجابت برسد، دعا ميكند، هيچگاه درباره امر هزل و بيهودهاي دعا نميکند. در واقع، هنگام دعا نهتنها قصد داريم، بلكه تمركز خاصي در تمام وجود ما پيدا ميشود. دعا به معناي واقعي اين است كه وقتي ما قدرت انجام كاري را در خود نميبينيم، به نيروي بزرگتري روي ميآوريم و خودمان را تخليه ميكنيم؛ به اين معنا كه تمام همتمان را در اين قرار ميدهيم که درخواست خود را نزد آن قدرت بزرگتر مطرح کنيم و از او بخواهيم که آن كار را انجام دهد. بنابراين، دعا كاري است که نهتنها از روي قصد و اراده است، بلكه با تمام خلوص و با همه وجود همراه است. دعا بايد چنين باشد؛ نه اينکه صرفاً لقلقه زبان باشد.
دعا زمينهاي براي آمادگي
دعا مقدمه اوليه براي آمادگي ما براي آن چيز و هدفي است که حضرت ميخواهد براي آن، ظهور كند؛ يعني وقتي ما با تمام وجود دعا ميكنيم كه خدايا در فرج امام زمان ـعجلاللهتعاليفرجهالشريفـ تعجيل كن، به اين نتيجه رسيدهايم كه اين گشايش و فرج جز در اثر فرج و ظهور آن حضرت حاصل نخواهد شد و کسي جز خدا بر اين كار قدرت ندارد.
بايد توجه داشت اينكه امام زمان ـ عجلاللهتعاليفرجهالشريفـ ميفرمايد: زياد دعا کنيد و از خدا بخواهيد كه در ظهور من تعجيل شود؛ خود اين دعا سازنده دلهاي شماست. اين دعاها و فرياد يا صاحبالزمان و... سازنده دلهاي شما است. و لو از وجود مقدسشان نقل شده است كه دعا و گله نكنيد كه چرا نميآيي، مانند حکايت سيد حميري كه به حضرت گله کردند، آن حضرت فرمودند: اختيار من دست خودم نيست و من تابع امر خدا هستم.
ازاينرو در اين حديث شريف فرمودهاند: بسيار دعا كنيد و از خدا تعجيل در فرج را بخواهيد. اين دعا و تضرع ما، دستکم نوعي اعلام آمادگي ما براي خضوع در برابر خدا و وليّ خدايي كه ما منتظر فرجش هستيم، است. خضوع در برابر او بدين معناست که اگر بيايي، ما با تمام وجود در خدمت تو هستيم. اين دعا ـچنانکه گفتيمـ بايد با خلوص و از روي قصد و اراده باشد. براي دعا کردن، واقعاً بايد تمام همت خود را بسيج کنيم تا انشاء الله فرج و ظهور آن حضرت انجام بشود.
آمادگي براي ظهور فرج
نكته بعد كه بسيار مهم و قابل توجه است اينكه، حال اگر دعاي ما براي ظهور و فرج همين الآن مستجاب شود؛ آيا آمادگي لازم در ما وجود دارد؟ امام امر به دعاي بسيار براي ظهور فرمودهاند؛ ما هم دعا ميكنيم که خدا ظهور و فرج آن حضرت را جلو بياندازد؛ حال اگر خدا دعاي ما را مستجاب کرد و ظهور را جلو انداخت، آيا ما مرد ميدان هستيم؟ در روايتي از حضرت صادق عليهالسلام آمده است: «من آمن بنا وصدق حديثنا وانتظر امرنا كان كمن قتل تحت راية القائم ِ؛ آن كه به ما ايمان آورَد و سخن ما را تصديق كند و منتظر امر [فرج] ما باشد، همچون كسى است كه زير پرچم قائم به شهادت برسد[3]». انتظارِ ظهور، امر بزرگي است. آيا واقعاً براي ظهور منجي، حضرت حجتبنالحسن ـعجلاللهتعاليفرجهالشريفـ علاوه بر اينكه اجتماع و جامعه نياز براي آمادگي فرج دارد، آيا در دل ما اين آمادگي وجود دارد؟ آيا ما اين انتظار و آمادگي را داريم؟ «أفضل أعمال أمتي(شيعتنا) انتظار الفرج[4]». در كتب روائي شبيه به اين روايت، روايات متعددي آمده است.
ظرفیت اطاعت از فرامین حضرت
آنچه در اين راه مهم است آنكه آمادگي خود را براي ظهور فرج ارزيابي كنيم، يعني اگر واقعاً حضرت حجت ـصلواتاللهوسلامهعليهـ تشريف بياورند، تك تك مردم و جامعه چه ميکنند، دل خودمان را ارزيابي کنيم؛ ببينيم حضرت حجت در قلب ما چه جايگاهي دارد؟ آيا مقام حضرت حجت ـ صلواتاللهوسلامهعليهـ بر همه اعمال و افعال ما سيطره دارد؟ يعني اگر امام زمان ـعجلاللهتعاليفرجهالشريفـ الآن تشريف بياورند و ما هم توفيق پيدا کنيم كه جزو آن 313 نفر ياران خاص ايشان باشيم و ايشان برخلاف ميل ما امر کند، چه ميکنيم؟ همان گونه که ميدانيد، حضرت در زمان ظهور مأمور به واقعاند و ديگر مأمور به ظاهر نيستند؛ در نتيجه، در روايات آمده است که بسياري از زمينها و خانههايي كه در اختيار افراد است، حتي لباسي که بر تن افراد است، كشف ميشود كه مال يتيم يا صغير و يا غير بوده است و آنها را به صاحبانش باز ميگرداند و اوضاع و احوال بهشدت بههم ميريزد. حال در چنان شرايطي اگر ما يكي از آن افراد بوديم و حضرت امر ميكردند که از اموال خود بگذريم، چه ميكرديم؟ آيا کاملاً اطاعت ميكرديم؟ وجودمان در برابر حضرت حجت ـعجلاللهتعاليفرجهالشريفـ خاضع هست؟ دراين صورت است که مشخص ميشود آيا اين صلاحيت وجود دارد که جزو ياران حضرت باشيم يا نه؟ الآن بايد به دل خود نگاه كنيم و ببينيم آيا خواست و رضاي حضرت حجت ـ صلواتاللهوسلامهعليه ـ مقدم است يا خواست و رضاي خودمان؟ ما فيالجمله ميتوانيم خواست و رضاي حضرت حجت را در امور تشخيص بدهيم. غير از موارد شبهه، در حد شناخت خودمان تشخيص ميدهيم که حضرت حجت ـعجلاللهتعاليفرجهالشريفـ مسلماً راضي به اين كار نيست؛ اما وقتي به نفس خود مراجعه ميکنيم، ميبينيم که راضي و شايق به آن كار هستيم. آيا رضاي حضرت حجت مقدم است يا علايقي که در نفس ماست؟ اين آيينهاي است كه نشان ميدهد ما در انتظارمان و در دعا براي ظهور حضرت حجت ـعجلاللهتعاليفرجهالشريفـ چقدر جدي و صادق هستيم؟ راديو، تلويزيون، مساجد و اجتماعاتمان، همه جا پر است از درخواست براي ظهورحضرت، اما چقدر اين در خواستها واقعياند؟
ما بسياري از اوقات، در دعاهايمان و در توسلاتمان شوخي ميكنيم؛ رفتار واقعي نداريم. كسي كه خواستهاي دارد، ولي توان دستيابي به آن را ندارد، نزد بزرگي كه آن توان را دارد ميرود و خواستهاش را از او ميخواهد. ما هنگام دعا، در برابر قادر مطلق قرار ميگيريم؛ قادر مطلق ـ چنانکه در فلسفه و کلام اثبات ميشودـ يعني قدرتي كه هيچ حد و انتهايي ندارد؛ قدرت مطلق و بينهايت است. ما خواسته خود را در برابر چنين قدرتي عرضه ميکنيم و از او درخواست ميکنيم كه اي قادر مطلق! ظهور وليّ خودت را نزديك فرما و در اين امر تسريع بفرما. توجه به اين مطلب لازم و ضروري است، هرچند دعا کردن، كار مشكلي نيست و نيز امر شده است که بسيار دعا كنيم؛ اما دعا بايد واقعي باشد، اگر واقعاً از خدا چنين درخواستي داريم، بايد اثر اين دعا را در وجود خودمان ببينيم و اثر دعا در اينجا ظاهر ميشود که ارزش و جايگاه حضرت حجت ـ عجلاللهتعاليفرجهالشريفـ در قلب ما چقدر است. روزها و هفتهها و ماهها ميگذرد، ولي كوچكترين توجهي به امام زمان ـعجلاللهتعاليفرجهالشريفـ ندارم؛ حتي يك بار هم نميشود که زيارت امام زمان را بخوانم؛ دو ركعت نماز امام زمان بخوانم؛ يا توجه خاصي به آن حضرت داشته باشم. به قول شاعر:
دزد اگر آمد برد هوش از دل فرزانه را دزد عاقـل ميكُـشد اول چراغ خانه را
آنچه ما كرديم با خود، هيچ نابينا نكرد در ميان خانه گم كرديم صاحبخانه را
ما بر سر سفرهاي نشستهايم كه صاحب سفره را نميشناسيم؛ در خانهاي زندگي ميكنيم كه به صاحبخانه كاملاً بيتوجهيم. فرياد زدن و داد زدن خوب است؛ اما زماني كه از عمق دل سرچشمه بگيرد؛ از دل تراوش کرده باشد. بايد فرياد و ناله همراه با عشق و محبت باشد و اگر از روي عشق و محبت نباشد، فرياد و ناله هيچ ارزش و ثمري ندارد. ما صاحبكاري داريم که حقوقبگير او هستيم؟ آيا حقوقبگير دستي كه به او حقوق ميدهد نميشناسد؟ بايد دستي كه به انسان حقوق و روزي مادي و معنوي را ميدهد، شناخت.
روحانيت و انتظار فرج
ما (طلبهها) سر سفرهاي هستيم كه فيالجمله وضع ما از جهت شناخت وظايفمان به حضرت حجت ـ عجلاللهتعاليفرجهالشريفـ نسبت به بسياري از كارمندان يا كارگرها يا... بهتر است ـ هرچند در واقع کمبودهايي داريمـ اما سر اين سفره قرار گرفتهايم و در قبال آن وظايفي هم بر عهده ما محول شده است. حال، آيا ما اين وظايف را بهخوبي انجام ميدهيم؟ آيا اصلاً در كارمان خلوصي داريم؟ وقتي كه درس ميخوانيم، منبر ميرويم، مسئله ميگوييم، يا وقتي كه جواني سؤالي از ما ميپرسد و يا در برخوردهايي که با ديگران داريم، آيا در همه اينها رضاي امام زمان ـعجلاللهتعاليفرجهالشريفـ را در نظر ميگيريم؟ آيا مصلحتها، موقعيتها و حسابهاي شخصي خود را کنار ميگذاريم وآن گونه كه امام زمان ـصلواتاللهوسلامهعليهـ ميخواهد هستيم؟ آيا آن گونه که بايد، در امام زمان فاني هستيم؟ هر يک از ما تعلقات و وابستگيهايي مثل حفظ مال و مقام داريم كه شيطان هم دقيقاً روي آنها دست ميگذارد. حال، آيا اين تعلقات مانع ما نميشود؟ آيا دلمان را براي امام زمان صاف و خالص كردهايم؟ آيا اين صلاحيت را داريم كه از آقا بخواهيم تشريف بياورند؟ كسي كه دعوت ميكند، سفرهاي را فراهم ميكند و آمادگياي دارد؛ انسان عاقل، وقتي که هيچ آذوقهاي ندارد و آمادگي پذيرايي ندارد، مهمان دعوت نميکند. ما پيوسته از امام زمان ـعجلاللهتعاليفرجهالشريفـ ميخواهيم که بيايد؛ اكنون آيا اين آمادگي در ما وجود دارد.
رفع موانع ظهور
وقتي ما خودمان را پشت ديوار پنهان کنيم، نور آفتاب به ما نميتابد. اين ديوار، مانعي براي تابش نور آفتاب است. بايد اين مانع را برداريم تا نور خورشيد به ما بتابد. من ـخودم را عرض ميكنمـ در دل خودم، مانعي در برابر تابش آفتاب و ادراک خورشيد وجود حضرت حجت ـصلواتاللهوسلامهعليهـ دارم. من همين الآن نميتوانم تحقق عدالت ايشان را درک و تحمل كنم؛ فردا ميخواهم چه كنم؟
هر وقت اراده خداوند بر ظهور حضرت حجت ـ صلواتاللهوسلامهعليهـ تعلق بگيرد، ظهور اتفاق ميافتد؛ اما اراده خداوند، مثل احكام شرعيه، از مصالح و مفاسد نفسالأمريه سرچشمه ميگيرد؛ به قول خواجه نصير الدين طوسي: «وجوده لطف وتصرفه لطف آخر وعدمه منا[5]»؛ اين غيبت، از ماست؛ يعني اگر ما اين همدلي را داشتيم، نيازي به غيبت نبود. چرا غيبت پيدا شد و چرا ادامه پيدا ميكند؟ به دليل عدم همدلي، و غباري كه در دل ماست و سايهاي كه در دل افتاده و مانع تابش آن انوار است؛ «عدمه منا». با اين حال، گاهي ما با اين غبار و تيرگي، چهل شب چهارشنبه مسجد سهله ميرويم يا چهل شب جمعه مسجد كوفه ميرويم، تا صبح نميخوابيم و رياضت ميکشيم؛ صورتي هم به ما نشان ميدهند. وقتي غبار در اين دل هست، آن حضرت را ميبينيم و نميشناسيم؛ بعد كه تمام شد، ميفهميم آقا بوده است؛ يا شايد ده تا چله هم برويم و اصلاً نبينيم. اما خود آقا ميفرمايند كه نميخواهد براي ديدن ما خيلي زحمت بكشيد. شما خودتان را صاف بكنيد، ما خودمان سراغ شما ميآييم. شما موانع تابش آفتاب را از سر راه برداريد، آفتاب خودش ميتابد. اگر دل را صاف كنيد و موانع را برداريم، وجود امام را كاملاً ادراك ميكنيم. به خودمان بياييم و مقداري از اين غبارها آلودگيها را كم کنيم.
همسويي روحانيت با امام زمان
شما (روحانيون) برخلاف بسياري از مردم، زندگي هدفمندي داريد. اكثر از مردم ميخواهند مالي به دست آورند؛ زن و فرزندي داشته باشند تا زندگيشان را بگذرانند. اين نوع زندگي مطلوب و هدفمند نيست. اما زندگي برخي از مردم از جمله عزيزاني كه در كسوت و لباس روحانيتاند، يك زندگي هدفمند دارند که پيامي به دنبال خود دارد. آنهايي كه در حوزه قرار گرفتهاند و يا در اين راه و مسير تلاش ميكنند. اين افراد از جهت هدف، با امام زمان ـصلوات اللهوسلامهعليهـ همسويي دارند. اگر يک فرد عامي با حضرت حجت بيگانه باشد، ما نميتوانيم بيگانه بمانيم؛ اگر او منتظر نباشد و با امام زمان ـ عجلاللهتعاليفرجهالشريفـ کاري نداشته باشد، ما نميتوانيم كار نداشته باشيم. زندگي ما با امام زمان و هدف ايشان گره خورده است؛ مگر اينكه به دروغ ادعا کنيم و دكاني باز کرده باشيم. اما اگر واقعاً رسالتي براي خودمان قايل هستيم و به آن ارزش ميدهيم، بايد قدري با امام زمان ـعجلاللهتعاليفرجهالشريفـ همسويي پيدا كنيم.
هدف همسو شدن با حضرت نه فقط ديدن
ما ميتوانيم از وجود اقدس امام زمان ـعجلاللهتعاليفرجهالشريفـ استفاده كنيم؛ پس فرصت را از دست ندهيم. هدف، فقط ديدن ايشان نيست؛ متأسفانه باب شده است كه برخي ميگويند: يك بار در عمرمان آقا را ببينيم و بميريم! حال اگر خيلي مقدس باشيم و يك بار امام زمان را ببينيم؛ مانند عبداللهبنعمر، صدها بار اميرالمؤمنين عليبنابيطالب ـعليهالسلامـ را ديد و مُرد؛ چه امتيازي براي او بود؟ در حالي كه اويس قرني كه پيامبر ـصلياللهعليهوآلهـ را نديد و مُرد؛ اما پيامبر ميگفت: بوي بهشت را از طرف يمن ميشنوم. بايد توجه و دقت كنيم و ببينيم در دلمان چه ميگذرد؛ دلمان را خالص كنيم و آن را از غبارها و زنگارها بزُداييم؛ وجودمان را با وجود مقدس حضرت حجت ـصلواتاللهوسلامهعليهـ يکدل و همسو کنيم.
اگر توان ما، صرف كم شدن فاصله بين ما و امام زمان و برداشتن كدورتها و غبارها و نيز اندکي صفاي دل را بيشتر كنيم، در زندگيمان جايگاهي هم براي امام زمان قايل شويم، و هدف زندگيمان را ـكه عرض كردم هدفمند استـ بيشتر با اهداف امام زمان ـعجلاللهتعاليفرجهالشريفـ و رضاي ايشان تطبيق بدهيم، خواهيم ديد که چه خواهد شد و چه چيزهايي به دست خواهيم آورد.
والسلام عليكم ورحمة الله وبركاته
.[1] محقق اردبيلي، جامع الرواة، ج1، ص89.
.[2] اشاره به سلسله رواياتي دارد كه در آنها مشكلات و گرفتاريهاي مردم را در آخرالزمان بيان ميكند.
.[3] علامه مجلسي، بحار الأنوار، ج27، ص138؛ و همان، ج65، ص142.
.[4] شيخ صدوق، كمال الدين وتمام النعمة، ص377؛ و همان، ص644
.[5] علامه حلي، كشف المراد في شرح تجريد الاعتقاد، تحقيق الزنجاني، ص388.