بسم الله الرحمن الرحيم
امام حسن مجتبی(ع) و صلح سرنوشتساز
روز هفتم صفر، بنابر نقل معتبري، شهادت امام حسن مجتبي ـ علیهالسلامـاست.[1]از اینرو با نقل روايتی از آن حضرت، به بیان جریان صلح آن بزرگوار میپردازیم. [2]
از امام مجتبي ـعلیهالسلامـ نقل شده است که فرمودند: ولو كنت بالحزم[3] في أمر الدنيا وللدنيا أعمل وأنصب، ما كان معاوية بأبأس مني بأسا[4]، وأشد شكيمة[5]، ولكان رأيي غير ما رأيتم، ولكني أشهد الله وإياكم أني لم أرد بما رأيتم إلا حقن دمائكم؛[6]«اگر من در امر دنیا اهل دورانديشي بودم و براي دنيا كارميكردم ـيعني به دنبال قدرت و ثروت و... بودمـ معاويه، نه نيرومندتر و شجاعتر از من بود و نه مقاومتر و تسلیم ناپذیرتر. در این صورت، نظر من غير از صلحي بود كه ديدید؛ ولی خدا را گواه میگیرم که در آنچه انجام شد، فقط میخواستم خون شما را حفظ کنم».
جسارت یاران امام به آن حضرت
پس از جریان صلح، بسیاری از اصحاب امام مجتبيـعلیهالسلامـ آن حضرت را شماتت کردند. حجربنعدي یکی از یاران فداکار و مخلص امیرالمؤمنینـعلیهالسلامـبود؛ به گونهای که جان خود و فرزندانش را در راه عشق به آن حضرت فدا کرد. [7]با این حال، اين شخص با آن همه عظمت، نتوانست اقدام امام مجتبيـعلیهالسلامـ را در زمینه صلح تحمل کند و از آن حضرت به مذل المؤمنين تعبیر کرد. درروايتی نقل شده است كه حجر شبی در خواب پیامبر ـصلیاللهعلیهوآلهـ را كه به اوفرمود: مگر از من نشنيدي كه الحسن والحسين امامان قاماً او قاعداً. [8]آنچه از ناحیه شيعیان و یاران امام مجتبی ـعلیهالسلامـ بر آن حضرت روا داشته شده است، در تاريخ تشيع بينظيراست. مردماني كه تا امام درحال جنگ بود، نیمههای شب به سپاه معاویه میپیوستند. شب ميخوابيدند و صبح میدیدند که فرماندهانشان، همچون عبيداللهبنعباس، پسرعموي امام، با وعدههای معاويه به سپاه دشمن گریخته بودند. وقتي هم كه صلح كرد، به خیمه آن حضرت حمله كردند؛ سجاده را از زیر پايش كشيدند؛ او را مجروح کردند و به ايشان ناسزا گفتند.
صلح امام و حفظ جان شیعیان
در آن زمان هيچ کس نفهمید كه امام مجتبيـعلیهالسلامـ چه گام مهمی براي حفظ تشيع برداشته است و اگر صلح آن حضرت نبود، اثري از شيعه باقي نميماند؛ حتی زمینهای براي قيام سيدالشهدا ـعلیهالسلامـ نیز پيدا نميشد. در شرایطی که معاويه به نمایندگی از جاهليت از اسلام انتقام میگرفت و تمام ارزشها و حيثيات جاهليت را به نام اسلام احیا میکرد، همه اصحاب پيامبرـصلیاللهعلیهوآلهـ در برابر او خضوع کرده بودند و جرئت نمیکردند ازاصالت اسلام و تشيع دفاع کنند. در اين شرايط، اگر امام حسنـعلیهالسلامـ جنگ میکرد، تمام کسانی كه نام و ياد عليـعلیهالسلامـ درخاطرشان بود، كشته ميشدند و اين همان خواسته معاويه بود. معاويه میخواست به بهانه جنگ و مقاومت یاران امیرالمؤمنین ـعلیهالسلامـ همه آنها را از بين ببرد. اگر اين ريشههاي اوليه از بين ميرفتند، اثري از تشيع باقي نميماند.
حکومت جور معاویه، ارمغان سرپیچی از عدل علوی
در شرايطی كه حتي برای نزديكان امام، همچون عبیداللهبنعباس، فرمانده سپاه آن حضرت، پول چنان موضوعيت دارد و در برابر، حق چنان پست و بيمقدار است كه حاضر میشوند فرار کنند و به لشكرمعاویه بپیوندند وآبروي چندین ساله خود را بریزند، تنها راهی که برای امام مجتبيـعلیهالسلامـمیماند این است که جرقهاي در ذهنها ایجاد کند. در روزگار بيارزشي ارزشها و سقوط همه ارزشهای اسلامی، صلح امام مجتبي ـعلیهالسلامـ جرقهای بود برای ذهنهای خفته مردم که توانست بقای تشیع را تضمین کند. امام با این صلح، زعامت امتی را كه طالب معاويه و ثروت و مقام او بودند و امام را مانعی برای خود میدانستند، به معاویه سپرد. خلافت را به او واگذاشت تا همگان بفهمند كسانی كه نمیتوانند عدل را تحمل كنند، تحمل ظلم براي شان بسیار سختتر است. نتیجه آن شد كه در فاصله بين صلح امام حسن ـعلیهالسلامـ و شهادت امام حسينـ علیهالسلامـ قيامهايي در میان شیعیان پدید آمد که به شهادت ميثم تمار، حجر بنعدي و اصحابش، و رشيدحجري ویارانش انجامید. اين قيامها و خونهای ریختهشده، موجب تقویت بنیاد شيعه شد. همان مردمي كه براي پول حاضر بودند هر كاری بكنند، آرامآرام برخاستند و قيام کردند. دستگاه اموی به همراه تبليغات گستردهاش به سرکوبی این قیامها پرداخت و سعی کرد تا خبر آن به جایی نرسد؛ اما این خبر به همه جا رسید كه حجربنعدي ترجيح داد پسرش اول كشته شود. اين حرکتها اصالت را دوباره در دلها زنده كرد. امام حسن ـعلیهالسلامـ با صلح خود، مردم را به طوراساسي با ظلم معاويه مواجه کرد. مردم از ظلم معاویه خبر نداشتند و باور نميكردند روزگاري برسد كه معاويه يزيد فاسق فاجرسگ باز و شرابخوار را در مقام خلافت رسول اللهـصلیاللهعلیهوآلهـ تعيين كند و بر جایگاه آن حضرت بنشاند. مردم چنین چیزی را نمیتوانستند تحمل کنند.
جریان صلح و ارتقای سطح فرهنگی جامعه
از زمان صلح امام مجتبيـعلیهالسلامـ تا شهادت آن حضرت تقريباً حدود هشت یا نه سال طول كشید. امام در این مدت در خانه نشسته بود و دیگر با معاویه كاري نداشت. پس چه چیزی باعث شد كه معاویه با نفوذ در خانه آن حضرت، ایشان را مسموم کند و به شهادت برساند؟ مگر چه خطري از ناحيه امام حسن ـعلیهالسلامـاحساس می کرد؟ پاسخ این است که معاويه وقتی پس از قرارداد صلح، بر بالای منبر رفت و از سر غرور و سرمستی، آن قرارداد را پاره کرد، متوجه نشد که چه حماقتی كرده است. او دوستداران علی ـعلیهالسلامـ را خانهبهخانه جستوجو میکرد و میکشت و میپنداشت همه چيز را قلع و قمع کرده است؛ اما هر روز كه ميگذشت دوستداران علی بيشترميشدند تا جایی که معاویه حتی در داخل خانه خودش هم فضایل علی ـعلیهالسلامـ را ميشنيد. آنگاه متوجه شد كه امام مجتبيـعلیهالسلامـ با آن صلح چه کاری كرده وخود او مرتکب چه حماقتي شده است. ازاینرو تصميم گرفت امام مجتبيـعلیهالسلامـ را به شهادت برساند. پس از شهادت امام حسنـعلیهالسلامـ امام حسين ـعلیهالسلامـ در حالی عهدهدار امامت شد که معاويه هنوز بر کرسی خلافت تکیه داشت. آغاز امامت سيدالشهداـعلیهالسلامـ تا قيام آن حضرت نزديك به ده سال طول كشيد و زماني که آن حضرت قیام کرد، در مسير مدينه به مكه و مكه به عراق، به هرجایی که میرفت و صحبت ميكرد، مردم مطالب را ميگرفتند. درست است که مردم همت همراهی و یاری آن حضرت را نداشتند، اما شعورشان میرسید که سخن حق را تشیخص دهند. بر اثر صلح امام حسن ـعلیهالسلامـ و آثاری که بر آن مترتب بود، سطح فرهنگ مذهبي جامعه بالا رفته بود؛ به گونهای که آمادگی شنیدن سخنان امام حسین ـعلیهالسلامـ را داشتند که همین امر، زمینه را برای قیام آن حضرت فراهم میساخت. صلح امام حسن ـعلیهالسلامـ زمینه رشد فکری جامعه را فراهم کرد و سطح فرهنگ جامعه را بالاتر برد. برای نمونه، در عصر عاشورا هنگامی که سپاه عمرسعد به خیمهها حمله کرد، محمدبناشعث، از عمال ابنزیاد و فرماندهان عمرسعد كه حضرت مسلم را نیز به شهادت رسانده بود، نتوانست غارت و آتشسوزی خیمهها و كتك زدن زنان و كودكان را تحمل کند. ازاینرو به سوی عمرسعد رفت و به او گفت: يا دستور بده اين لشكر از جانب خيمهها برگردند يا اینکه همين جا تو را خواهم كشت. ما با حسین جنگ داشتيم و او را كشتيم؛ اين زنان و کودکان چه گناهي کردهاند؟ اين نتيجة صلح امام مجتبيـعلیهالسلامـ است.
مهمترین نتیجه صلح امام حسن ـعلیهالسلامـ، قيام امام حسين ـ علیهالسلامـ بود و آنچه از اسلام، پس از 1400 سال مانده است، حاصل اين زحمات است. چنانکه شاعر میگوید:
مصلحت ملت اسلام ودين كرد تو راگوشة عزلت نشين
صبرهم از صبرتو بيتابشد شد و زهر شد و آب شد
بعدِ شهادت نكشيدازتو دست تيرشد وبرتن پاكت نشست
گوهر توحيدكه تابنده باد ملت اسلام كه پاينده باد
هر دو رهين زحمات تواند قدر شناسندة ذات تواند
تا ابداي خسرو والامقام بر تو و بر دين محمد سلام
والسلام عليكم ورحمة الله وبركاته
[1]. هرچند در برخی از روایات، شهادت آن حضرت در روز بیست و هشتم صفر ذکر شده است، اما نقل اول (هفتم صفر) قویتراست.
[2]. روز هفتم صفرهمچنین سالروز ولادت امام موسی کاظم ـعلیهالسلامـ است؛ اما چون روایت شهادت امام مجتبیـعلیهالسلامـ نیز نقل شده است، از زمان حاج شیخ عبدالكريم حائري در حوزههای علمیه مجلس روضه برپا کرده، جهت شهادت را مقدم میداشتند. به همین دلیل در این گفتار، به جریان صلح امام حسن ـعلیهالسلامـ پرداخته شده است.
[3] . «الحزم» در لغت به معناي دوراندیشی است.
[4] . «بأس» در لغت به معناي نيرومندي؛ شجاعت و دليري ميباشد.
[5] . «شكيمة» در لغت به معناي مقاومت و تسلیم ناپذیری در برابر ظلم آمده است.
[6] ابن قتيبه الدينوري، الأمامة والسياسة، ج1، ص141.
[7]. در روایت آمده است که امیرالمؤمنین ـعلیهالسلامـبه حجر فرمود: ميبينم روزی را که تو را مجبور ميكنند به من سب كني تا جانت در امان باشد. تو در زبان مرا سب کن؛ اما در قلبت نسبت به من كنيه و بغض نداشته باشي. طبق پیشبینی امیرالمؤمنین ـعلیهالسلامـ حجر و فرزندش را به سب علی ـعلیهالسلامـ وادار کردند. قبری در برابر آنها کندند و ایشان را به مرگ تهدید کردند؛ اما حجر و فرزندش ـ با اینکه امیرالمؤمنین ـعلیهالسلامـ به آنان اجازه چنین کاری داده بودـ حاضر نشدند آن حضرت را سب کنند. جلاد به حجرگفت: اول تو را بكشم يا پسرت را؟حجر گفت: اول پسرم را بکش. ميترسم اگر اول مرا بكشي، با كشتن من پسرم متزلزل شود و سخنی در سب علی ـعلیهالسلامـ بگوید؛ من نميخواهم که از نسل من دشنامی به امیرالمؤمنین ـعلیهالسلامـ داده شود. همچنین ميخواهم پسرم در جلوي چشمانم در راه عليـعلیهالسلامـ كشته شود تا این سعادت نصیب من شود که فرزندم را در راه آن حضرت تقدیم کرده باشم.
[8]. البته اين روايت درباره عبداله جابر انصاري نيز نقل شده است.