بسم الله الرحمن الرحيم
دروس آزاد، عامل رشد علمی حوزه
سابقه حوزههای علمیه به زمان امام باقر و امام صادق – علیهما السلام – میرسد. البته ائمه قبلی نیز شاگردان و راویان بسیاری داشتند، اما حوادث ايام ايجاب نميكرد كه تشکیلات علمی منسجم، منظم و آزادانهای شکل بگیرد؛ حتی در عصر صادقین – علیهما السلام - هم در همه دوره ایشان چنین شرایطی وجود نداشت.
حوزههای علمیه شیعه در طول زمان رشد علمي بسیار زیادی داشته و اين رشد علمي در همه ادوار حفظ شده است؛ به گونهای که با حوزههاي علمیه اهل سنت قابل مقایسه نيست. عامل این رشد علمی و دوام آن در حوزههاي علميه شیعه، برگزاری دروس آزاد بوده است. طلبهها پس از هر درسی که میخواندند، با مباحثه همان درس، ضمن عمقبخشی به آموختههایشان، اشکالات علمی خود را کشف و حل میکردند.
در کنار اینها، هر طلبهای از همان سالهای اولیه، درسی را میخواند، برای دورههای پایینتر هم تدریس میکرد؛ مثلاً طلبهای که سيوطي ميخواند، برای طلبههای دیگر، جامعالمقدمات و صمديه و تصريف درس ميداد. حال ممکن بود يك یا دو شاگرد بیشتر نداشته باشد، اما مهم این بود که برای همین تعداد هم باید زحمت ميكشيد و مطالعه ميكرد. بهویژه اگر میخواست شاگردان بیشتری جذب کند، باید بیشتر زحمت میکشید و ازآنجاکه بارها به تدریس یک کتاب میپرداخت، در آن درس پخته و صاحبنظر ميشد.
دروس آزاد و تخصصگرایی در حوزه
گاهي از اوقات، برخی از طلبهها در سطح علمی خاصی متخصص میشدند؛ مثلاً در مرحله مقدمات و ادبيات رشد میکردند و به صاحبنظران بزرگی در این رشته تبدیل میشدند. ایشان در همین مرحله به تدریس میپرداختند و دیگر در سطوح بالاتر، مانند رسائل و مكاسب تدریس نمیکردند. به همین دلیل، ادباي بزرگي در حوزههاي علمیه تربيت شدند كه اساتيد دانشگاه یا حتی اساتید دروس خارج حوزه در مسائل فني ادبي به آنها مراجعه میکردند. مرحوم اديب نيشابوري نمونهای از این افراد بود. ایشان در تابستانها که حوزه علمیه قم تعطیل میشد، به مشهد میرفتیم و در کلاس درس ایشان شرکت میکردیم. ایشان کنار مقبره مرحوم شيخ بهايي منبر درس داشت و از ساعت 8 صبح، حدود یک تا یک ساعت و نیم تدریس میکرد. ابتدا «سيوطي» ميگفت؛ بعد «مغني» و پس از آن «مطول» درس میداد. به اين شیوه تدریس، «درس آزاد» گفته میشود.
درس آزاد، يعني هر طلبهاي بدون اينكه موظف باشد و حقوقی دریافت کند، براي رضاي خدا و رشد علمی، كتابي را كه خوانده و با مباحثه و تحقیق در آن پخته شده است، برای طلبههای دیگر تدریس کند. ابتدا با تعداد معدودی در حد دو یا سه نفر شروع میکرد. کمکم تعداد شاگردان بیشتر و حلقه درسی او گستردهتر میشد. گاهي از اوقات، استاد از مرحله مقدمات بالاتر ميرفت و به تدریس «شرح لعمه» میپرداخت. برخی از اساتید، خود درس خارج میخواندند و در عین حال، «رسائل» یا «مکاسب» درس میدادند.
برخی از بزرگان در همين مرحله، یعنی تدریس رسائل و مكاسب ماندند و به متخصصان و صاحبنظران برجستهای در این درسها تبدیل شدند. کسانی همچون آقاي اعتمادي، آقای سلطانی و آقای ستوده، از این دسته افراد بودند که به تدریس دروسی همچون معالم، رسائل و مکاسب یا کفایه میپرداختند و هیچ گاه درس خارج نگفتند؛ چون هدف ایشان شهرت علمی نبود؛ بلکه با توجه به نیاز حوزه علمیه، درسی را که در آن تخصص داشتند، تدریس میکردند.
اخلاص اساتید در تدریس آزاد
بعد از رحلت آیتالله العظمي حاج شيخ عبدالكريم حائري، شاگردان ایشان كه برخی از آنها حتي در زمان شیخ درس خارج هم ميگفتند، در نشستی به بررسی وضعیت حوزه پرداختند و تصمیم گرفتند برای جبران ضعف علمی طلبهها در مقطع سطح، هر كدام کتابی را تدریس کنند. آیتالله خوانساري هم که در اواخر دوران حاج شيخ عبدالکریم «رسائل» تدریس میکرد، اعلام کرد که حاضر است همان درس را ادامه دهد؛ اما دیگران به ايشان گفتند که چون شما مرجع هستيد، بهتر است درس خارج بگوييد. علمای دیگر، از جمله مرحوم امام خمینی، هر کدام تدریس کتابی در مقطع سطح را بر عهده گرفتند.
در درس آزاد، اساتید با محوريت خودشان پخته ميشدند و از جايي حقوق نميگرفتند. كسي تدریس در درس یا مقطع خاصی را به آنان تحمیل نمیکرد و آنها مطابق ذوق و تخصص خودشان درسشان را انتخاب ميكردند. طلبهها هم مجبور به شرکت در درس خاصی نبودند. الآن هم همین طور است؛ بین درسهاي مختلف، هر درسي را كه طبق سليقه خودش از آن بيشتر استفاده ميكند، برمیگزیند. این شیوه، باعث رشد علمي در حوزهها شد.
گسترش حوزه پس از انقلاب و لزوم برنامهریزی درسی
با پیروزی انقلاب اسلامی در سال 57، حوزه بسیار مورد استقبال قرار گرفت؛ به گونهای که در حدود ده تا پانزده هزار نفر وارد حوزه شدند. این استقبال گسترده، مشكلاتی را برای طلبهها ایجاد کرد. مهمترین مشکل، یافتن کلاسهای دروس مقدماتی حوزه، مثل «صرف میر» بود که موجب سردرگمی و تضییع وقت طلبهها میشد. به همین دلیل مديريت حوزه به فکر برنامهریزی برای طلبهها تازه وارد افتاد. بدین منظور مدارسی تأسیس شد و برنامه درسی مشخصی برای هر سال تنظیم گردید و در پایان هر سال، امتحان نیز گرفته میشد. در گذشته، امتحانات در سه رتبه، آن هم در مقطع سطح برگزار میشد؛ اما در مقطع مقدمات، امتحان خاصي برگزار نميشد.
این گونه برنامهریزی، پیش از انقلاب در مدارس معدودی مانند مدرسه حقاني با مدیریت آقاي قدوسي و مدارس روزانه آیتالله گلپایگانی اجرا میشد. استادانی را دعوت ميكردند و برنامه مشخص و منظمی برای طلبهها تعریف کرده بودند. سالي دو تا سه بار هم امتحان میگرفتند. این برنامهها جزئي بود و در تمام حوزه اجرا نميشد؛ اما پس از انقلاب، كل دوره مقدمات و سپس سطح یک تحت برنامه قرار گرفت. بدین ترتیب، حوزه تبدیل شد به مجموعهای از مدارس، و طلبهها به مدرسه خاصی معرفی میشدند و مواد درسی و استاد نیز از قبل تعیین شده بود و حضور و غیاب هم انجام میشد. طلبهها دیگر حق انتخاب کتاب درسی یا استاد خود را نداشتند.
آثار منفی برنامه درسی مدارس
این شیوه متأسفانه هنوز هم ادامه دارد. تا پیش از انقلاب، به دلیل محدود بودن این روش به چند مدرسه، آثار منفی آن چندان مشخص نبود؛ اما با عمومی شدن آن پس از انقلاب، پیامدهای منفی آن خود را نشان داد. این شیوه تقليد ناقصی از دبيرستان و دانشگاه بود. حوزه به تقلید از دانشگاه پرداخت؛ اما نهتنها محسنات دانشگاه را به دست نیاورد، بلکه هويت اصلي خود را هم از دست داد. طلبهای که در خودش استعداد تدريس را میدید، راهي براي تدريس نداشت؛ چون همه طلبهها تحت برنامه بودند و دیگر کسی نبود که برای آنها تدریس کند. این شخص برای این منظور، بايد با مدير مدرسه ارتباط مییافت و به او ثابت میکرد كه ميتواند درس بگويد. آن گاه پس از تأیید مدیر، کلاسی با تعداد شاگردان مشخصی در اختیار او قرار میگرفت. استاد، دیگر لازم نبود برای جذب شاگردان خوب و زبده زحمت زیادی به خودش تحمیل کند یا ابتکاری نشان دهد؛ چراکه مواد درسی و شاگردانش تا آخر سال مشخص بودند.
نخستین پیامد منفی این بود كه استاد پرورش طبيعي پيدا نمیكرد. رشد طبيعي یعنی آنكه ابتدا درس «صرف مير» استاد در بين شاگردان جا بیفتد؛ بعد به ترتیب، دروس «صمديه»، «سيوطي»، «معالم» و جای خود را در بین طلبهها باز کند و شاگردان زیادی جذب نماید. بنابراین، عامل تعیینکننده اين رشد طبيعي، اجتماع شاگرد و مطرح شدن استاد در یک درس است.
گسست روابط میان استاد و شاگرد
اشکال دیگر این شیوه، از بین رفتن ارتباط بین استاد و شاگرد بود. دیگر برای استاد فرقی نمیکرد که با شاگردش روابط خاص داشته باشد يا نه؛ در حالي كه در درس آزاد، استاد براي جذب و حفظ شاگردان بااستعداد، حتی به خانه آنها نیز رفت و آمد میکرد. برای نمونه، آقای فیاض از شاگردان با استعداد مرحوم آیتالله العظمي خویی بود. ایشان نقل میکردند: در مدتی که به دلیل مریضی نمیتوانستم در درس حاضر شوند، آیتالله العظمي خویی بعد از تدریس به حجره من میآمدند و براي من سوپ درست ميكردند يا از خانه خود آش ميآوردند. بعد من تقریرات درسهایی را كه نوشته بودم، ميخواندم و ايشان تصحيح ميكردند؛ يا درسي را كه نتوانسته بودم در آن حاضر شوم، دوباره برای من تقریر میکردند. اما در مدارس امروزی، استاد موظف است در ساعت خاصی در جلسه درس حاضر شود و درس بگوید و برود؛ حال شاگردش مريض باشد یا مشکلی داشته باشد، مهم نیست.
اشکالگیری شاگرد به استاد در درس آزاد
یکی دیگر از ویژگیهای درسهای آزاد حوزه، اشکال گرفتن شاگرد به استاد هنگام درس بود. این مسئله هیچ گاه در حوزه عيب شمرده نمیشد؛ حتی اگر استاد، مرجع تقلیدی همچون آیتالله العظمي بروجردي میبود. گاهي اوقات شاگردان اشكالاتی مطرح ميكردند و با استاد به بحث و جدل میپرداختند که تا دو سه روز درس پيش نميرفت. اشكالات برخی از این شاگردان آنقدر قوی بود که حتی اساتید هم از آن استفاده میکردند؛ چنانکه آقاي ضياءالدين عراقي درباره شاگردش ميرزا سيدعلي كاشاني میفرمودند: آنقدر كه من از اين شاگرد استفاده ميكردم، ايشان از من استفاده نميكرد. فرقي نميكرد كه استاد از شاگرد بياموزد يا شاگرد از استاد. اين خاصيت درس آزاد بود.
مدرکگرایی، آفت حوزههای علمیه
چنانکه گفتیم، این برنامه مرحله مقدماتی و سطح یک را شامل میشد و از ادامه آن در سطح دو جلوگیری شد. بنابراین، کسی که توانایی تدريس و ذوق و علاقه آن را در خود احساس میکند، نخستین کتابی را که میتواند به صورت آزاد تدریس کند، رسائل و مكاسب است و برای تدریس دوره قبل، بايد با هماهنگی با مدارس و تحت برنامه مشخصشده، تدريس نماید. اين يكي از اشكالاتي است كه متأسفانه امروزه در حوزه ما جاری است و برای اصلاح آن بسیار تلاش شده است. در گام نخست، تلاش شد كه اين برنامه به سطح دو و تدریس رسائل و مكاسب گسترش نیابد؛ وگرنه، حوزه نیز همچون دبیرستانها به مجموعه مدارسي تبدیل میشد كه همه آنها تحت برنامه خاصی عمل میکردند.
بزرگانی که از حوزه برخاستند، این گونه پرورش نیافتند. حاج شیخ عبدالکریم حائری، سید ابوالحسن اصفهانی، آیتالله بروجردی، امام خمینی و دیگر علمای بزرگ، در حوزههاي آزاد درخشيدند و استعدادشان شكوفا شد. امتياز حوزه به دانشگاهي شدن و مدرك دادن و مدرك گرفتن نيست؛ چنانکه در حوزههای اهل سنت هست. مدارس عربستان سعودی و دیگر کشورهای عربی نیز طبق نظام دانشگاهی اداره میشود و مدارک لیسانس و فوقلیسانس و دکتری اعطا میشود. در حوزه نیز برخی با اضافه کردن دکتر به حجتالاسلام و آيتالله، گمان ميكنند که امتيازی به دست آوردهاند؛ در حالی که در حوزه اصلاً مدركگرايي مطرح نبود. مدرکگرایی يك آفت است که به حوزه نیز سرایت کرده است.
دروس آزاد و رشد علمی حوزه در شرایط سخت مالی
در حوزه نه به استاد و نه به طلبه هیچ پولی داده نمیشد. بعدها با بعضی از بزرگان نزد مراجع رفتیم و شهریهای برای اساتید و طلبهها برقرار شد. پیش از آن اصلاً در حوزه شهريه نبود.
در خاطرات آقاي نجفي قوچاني آمده است که مرحوم آخوند خراساني برای تأمین برخی از هزینههای زندگی شاگردان ممتازش، مانند ازدواج، دو سال نماز و روزه به آنها میداد. ایشان حتی برای خودش هم پول نداشتند. آن زمان مثل امروز نبود که وجوهات از شهرستانها به دست مراجع برسد. فرزند مرحوم آخوند خراساني، آقاي كفايي نقل ميكرد: پدر ما، استادي بود كه هزار مجتهد در درسش شركت ميكردند. با این حال، ماه رمضان در گرمای نجف آمد و گذشت، اما يك هندوانه خانه ما نيامد؛ با اینکه هندوانه از ميوههای ارزان در نجف بود.
شهريه از زمان آقاسيد ابوالحسن اصفهانی مرسوم شد. طلبه اگر تمكن مالی داشت، درس ميخواند؛ در غیر این صورت، مثل حاجآقا رضا همداني، تابستانها كه عربها كنار شط خربزه و هندوانه میخورند، كشيك ميكشيد و پوستهاي هندوانهها را جمع ميكرد و به حجره ميآورد و از این طریق ارتزاق میکرد و درس میخواند. به همین دلیل برخی از آقایان، تأمین نان طلبهها را عهدهدار شدند تا آنها بهجای پوست خربزه و هندوانه، نان برای خوردن داشته باشند.
اين وضعيت حوزه بود؛ اما رشد علمي آن بسیار زیاد بود. در چنین شرایطی و بر اساس دروس آزاد، کسانی همچون آخوند خراسانی، ميرزاي شيرازي، و بسیاری دیگر از بزرگاني كه هر یک شأن و جایگاه برجستهای در دوره ما داشتهاند، تربيت شدند. حوزههای علمیه بدون هيچ هزینه و مؤونهاي، رشد داشت و به حركت علمي خود ادامه میداد.
در اين خصوص مکرراً به مسئولان محترم حوزه و شوراي عالي حوزه تذکراتی داده شده و برنامهریزیهایی صورت گرفته است تا حوزه از اين وضعيت بيرون بيايد و شاگردان حق انتخاب استاد داشته باشند.
نگاه ابزاری به حوزه جهت اشتغال و استخدام
مشكل ديگر اين است كه برخی از کسانی که وارد حوزه میشوند، نیت الهی ندارند و هدفشان رسیدن به مرتبه اجتهاد نیست؛ بلکه از حوزه بهعنوان وسیلهای برای استخدام در مشاغلی همچون قضاوت، آموزش و پرورش، عقیدتی سیاسی نیروهای نظامی و... استفاده میکند. افراد میبینند راه حوزه كوتاهتر از دانشگاه و اعتبارش هم بيشتر است. بدین منظور مدرک معادل هم برای حوزهها در نظر گرفته شد تا زمینه استخدام طلبهها در مراکز دیگر فراهم شود.
این مسئله بهخودیخود بد نیست و حتی ممكن است خوب و مؤثر هم باشد؛ اما مدركگرايي حركت علمي را در حوزه از بین میبرد. بسياري از بزرگان حوزه که به مرجعیت رسیدند، جواز اجتهاد خود را به کسی نشان نمیدادند و کسی هم از آنان طلب نمیکرد. برای نمونه، هیچ کس اجازات اجتهادی آیتالله العظمي بروجردي را حتی در زمان حياتشان هم نديده بود و بعد از وفاتشان این اجازات از لابهلاي كتابهايشان پيدا شدند. اساساً این تصدیقها ارزشی نداشتند؛ هرچند برخی از آنها از مرحوم آخوند و همراه با تعبیرات ویژهای بود. علمای حوزه نان مدرك را نميخوردند و معیار آنها فقط علميت بود. علمیت در حوزهها حرف اول را ميزد و امروز نیز باید چنین باشد.
تقویت بنیه علمی حوزه، ضرورتی اجتنابناپذیر
امروزه به دلیل شرایط مختلفی که بر جامعه شيعه حاكم است، ضروری است كه بيش از هر زمان ديگر بر تقویت بنیه علمی طلبهها تكيه كنيم. امروز بیش از گذشته به افراد ملا نياز است. متأسفانه به دلیل سطح پایین ادبيات در حوزه، غلطهای فاحشی بهویژه در تلويزيون دیده میشود؛ چون در شیوه جدید آموزش در حوزه، تسلط بر ادبيات از بين رفته و زحمت كافي برای آن كشيده نشده است.
آیتالله العظمي بروجردي میفرمودند: «من دروس ادبيات مانند سیوطی، شرح ابنعقیل و... را در بروجرد خوانده بودم. وقتی به اصفهان مدرسه صدر رفتم، ديدم طلبهها هنگام مباحثه، عباراتی از کتاب جامی ذکر میکنند. كتاب جامي در بروجرد خوانده نمیشد و من هم تا آن هنگام این کتاب را نديده بودم. از این رو، يك پنجشنبه و جمعه همه كارها را بهجز ضروریات، كنار گذاشتم و به مطالعه كتاب جامي پرداختم و تمام مطالب آن را خواندم و درک کردم». بزرگان ما اين گونه مباني ادبي را در ذهن خود ماندگار میکردند.
امروز جامعه شيعه به چنين افراد باسوادی احتياج دارد؛ کسانی كه علاوه بر سواد علمی، در عرصه قلم و بیان نیز ابتکار داشته باشند. کسانی همچون علامه اميني، ميرحامد حسين و آیتالله بروجردي. وزير اوقاف مصر، که خود از دانشمندان برجسته الازهر بود، در سفر به ایران به دیدار آیتالله بروجردی رفت. یکی از روزنامهها در مصاحبهای، از ایشان درباره آیتالله بروجردی سؤالی میپرسد. ایشان در پاسخ، با اشاره به گستره علمی آیتالله بروجردی میگوید: «برای من بسیار عجیب بود که هرگاه درباره موضوعی فقهی یا روایی از اهل تسنن بحث میکردیم، ايشان از من به آن بحث مسلطتر بود و من چيزهايي ياد گرفتم كه در الازهر هم ياد نگرفته بودم».
امروز شيعه به چنین افرادی نياز دارد. شيعه در گذشته بارها قتلعام شده و دوباره برخاسته و رشد کرده است و امروز در ایران صاحب حكومت و مملكت است و در چند کشور نیز اكثريت را در اختیار دارد و در بسیاری دیگر از کشورها نیز اقليتهاي قوي را تشکیل میدهد. تنها در هندوستان هفتاد ميليون شيعه وجود دارد؛ یکسوم جمعيت پاكستان و یکچهارم جمعیت افغانستان شيعه است. در عربستان نیز حدود پنج ميليون شيعه برآورد میشود. این گستردگی و پراکندگی شیعیان در سطح جهان، مسائل مستحدثهای را پيش ميآورد که موجب میشود به حوزهها رجوع كنند. بنابراین، حوزه باید توان علمي براي پاسخگويي به این مسائل، چه در اصول و چه در فروع را داشته باشد.
امامان شیعه(ع) الگوی حوزه در پاسخگویی به مسائل علمی
امام صادق – علیه السلام – بهعنوان مؤسس این حوزه، خود الگوی مناسبی برای ما بوده و هستند. آن حضرت ضمن آنکه حلقهها و جلسات علمی مختلفی برگزار میکردند، همواره پاسخگوی پرسشهای علمی شاگردان و مراجعانشان نیز بودند. برای مثال، جابر بن حيان خدمت آن حضرت درس شیمی خوانده بود و بعدها رساله كيميا را نگاشت و بهعنوان مؤسس این علم شناخته میشود. امام صادق – علیه السلام – همچنین در زمینه عقاید نیز با دیگران به بحث میپرداختند و به پرسشها و شبهات پاسخ میگفتند. ابنابيالعوجاء كه خدا را قبول نداشت، خدمت حضرت میرسید و با آن حضرت بحث میکرد. امام هم او را به این بهانه که کافر و نجس است، طرد نمیکردند. عمران صابي نیز که فردی ملحد و ماتریالیست بود، با امام رضا – علیهالسلام – بحث میکرد و امام هم به تمام مسائل علمي او پاسخ میگفت. حاصل این گفتوگوها ميراث ارزشمندی است که امروز به ما رسيده است.
حوزه علمیه نیز باید قابلیت پرورش كساني را داشته باشد كه قدرت پاسخگویی به مراجعات و نیز شبهات را داشته باشند؛ نه تنها در سطح مرجعيت، بلکه در سطح خطابه، نگارش، تحقيق و... نباید صرفاً به بیان کرامتها و تعبیر خواب بپردازیم. اهلبيت – علیهم السلام – دارای كرامت بودهاند؛ اما در ارتباط با مردم از استدلال و منطق و عقل استفاده میکردند و افرادی دانشمند و بصير پرورش میدادند.
حوزه علمیه و لزوم ابتکار و خلاقیت در عرضه معارف اسلامی
ما اگرچه نميتوانيم بر كل حوزه تأثير بگذاريم، اما حداقل در خودمان ميتوانيد تأثير بگذاريم. اگر بر خودمان تأثير بگذاریم، اطرافيان ما هم تأثير خواهند پذیرفت. ما در روزگاري هستيم كه حق نداريم حتی يك دقيقه از وقت خود را تلف كنيم. ما سربازان امام زمان هستيم و آن حضرت از ما درباره دقيقهها و ثانيههاي وقتمان بازخواست خواهند كرد. امروز لازم نیست ما سني را شيعه كنيم؛ همین که شيعیان را شيعه نگه داريم کفایت میکند. لازم نیست به سراغ مردم برویم و برایشان مسئله بگويیم؛ بلکه اگر سؤالات مراجعهکنندگان را پاسخ بگوییم، کار بزرگی کردهایم. حوزه بايد پاسخگو باشد. براي این امر، حوزه بايد بانشاط، پويا و دارای ابتكار باشد. عرضه معارف در هر دورهای فرق ميكند.
گاهی دیده میشود محققان و پژوهشگران برای آنکه کار علمی انجام دهند، به ترجمه کتابهای حدیثی مانند «جامع احاديث الشيعه»، «اصول كافي» يا «بحار الانوار» میپردازند؛ در حالی كه این کتابها جامع روایياند و همه روایات آنها صحیح نیستند و بعضا روایات مجعول و اسرائیلیات در آنها وجود دارد؛ اما وقتی ترجمه آنها در اختیار عموم قرار میگیرد، مردم که از صحت و سقم روایات آگاهی ندارند، گمان میکنند که همه آن احادیث، صحیحاند، و این مسئله میتواند بسیار مشکلساز باشد. این کتابها ابزاري است كه بايد در اختیار مجتهد باشد و او صحيح را از سقيم تشخیص دهد. گاهي از اوقات ما ميخواهيم بهعنوان تحقيق كار خير كنيم، اما ناخواسته تيشه به ريشه ميزنيم و آب به آسیاب دشمن میریزیم. آنگاه یک وهابي از لابهلاي اين کتابها رواياتی را پیدا میکند و در رسانهها علیه شیعه جنجال به راه میاندازد؛ و هیچ کس هم حاضر نيست جواب معقولی درباره این روایات بدهد.
والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته