آیتالله بروجردی و مسئله تقریب
سیزدهم شوال، سالگرد رحلت حضرت آیتالله بروجردي است. يكي از فعالیتهای ايشان، که كمتر به آن توجه شده، دخالت ايشان در مسئله دارالتقريب است. دارالتقريب كاري بود كه در مرجعيت شيعه كمتر سابقه داشت و فوقالعاده هم مؤثر واقع شد؛ به گونهای که در همين دارالتقريب
براي اولين بار در تاریخ اسلام، مذهب تشيع در بين اهل تسنن به رسميت شناخته شد.
تاریخچه تأسیس دارالتقریب بین المذاهب الاسلامیه
اساسنامه دارالتقريب در سال 1366 قمري در قاهره مصر توسط شخصي به نام شيخ محمدتقي قمي نوشته شد. وی كه از اساتيد و فضلا بود و تحصیلات قوی داشت، در این خصوص احساس تكليف ميكند و به مصر میرود. در آنجا با اساتيد محشور ميشود و به تدريس میپردازد و با اخلاق فوقالعاده و صبر زیادی که داشت، در افراد نفوذ میکند و با ایجاد ارتباط با شخصيتهاي تراز اول دانشگاه الازهر[1] زمینه تشکیل دارالتقریب را فراهم میسازد مورد توجه و استقبال بسیاری از علمای مصر واقع ميشود.
شيخ محمدتقي قمي در نخستین سخنرانی خود، انگیزهاش از تشکیل دارالتقریب را این گونه عنوان کرد كه يك پنجم مسلمين شيعهاند و شيعه داراي معارف و معالم ارزشمندي است كه متأسفانه عامه مسملین با چند تهمت بياساس، از دسترسي به این معارف و استفاده از آنها محروم شدهاند. یکی از این تهمتها این است که شیعیان به این دلیل به مهر سجده میکنند كه خاك را خدا ميدانند و تربت امام حسين – علیهالسلام - را ميپرستند. تهمت دیگر اينكه شیعیان هنگام سلام دست خود را بالا ميبرند و میگویند: خان الامين؛ یعنی شیعیان معتقدند که خداوند در نظر داشت امیرالمؤمنین – علیهالسلام – را به نبوت برگزیند؛ اما جبرئیل امین در ارسال وحي خیانت کرد و وحی را به پیامبر اسلام – صلیاللهعلیهوآله - نازل کرد.
شیخ محمدتقی قمی پس از بیان این مطالب ميگويد: با این تهمتها و بهانهها، جامعه اسلامي از دسترسي به معارف شيعه محروم شده است. بياييد كاري كنيم كه اين تعصبات جاهلانه دور شود. امروز اسلام برای مقابله با دشمنان نياز دارد كه گروهها و فرقههاي مختلف بر مشتركاتي که دارند تکیه کنند.
نقش آیتالله بروجردی در گسترش فعالیتهای دارالتقریب
در نتیجه فعالیتهای شیخ محمدتقی، نهضت دارالتقریب آغاز ميشود که مورد تأیید بسیاری از علمای شیعه همچون مرحوم شيخ مرتضي آلياسين، مرحوم شيخ محمدحسين كاشفالغطا، مرحوم شرفالدين در لبنان و مرحوم آیتالله بروجردي در ايران قرار میگیرد. حمایتهای آیتالله بروجردي، با توجه به مرجعيت عامه ایشان، متفاوت از دیگران و بسیار مؤثرتر بود. مرحوم شيخ مرتضي آلياسين و مرحوم کاشفالغطا، با همه جلالت قدر و فقاهت، در محدوده خاصي نفوذ كلمه داشتند؛ اما آیتالله بروجردي مرجعيت عامه داشت؛ به همین دلیل، پس از آشنایی با مسئله تقريب و شناخت اهداف صحيح آن، به تأیید آن پرداختند و تأکید خود را بر این امر متمرکز کرد. در نتیجه، بر اثر تأييد ايشان حركات فوقالعادهاي در این زمینه پيش آمد كه قبلاً سابقه نداشت.
ايشان ابتدا با شيخ مجيد سليم،[2] رئیس دانشگاه الازهر، در حد نامهنگاري و پيغام دادن، روابط برقرار كردند. حاصل اين مراودات، سفارش شيخ مجيد سليم به چاپ كتاب «مجمع البيان» طبرسي در دانشگاه الازهر بود.
شیخ شلتوت و مسئله تقریب
ارتباط آیتالله بروجردي با شيخ محمود شلتوت نیز موجب علاقهمندی وی به امر تقریب شد. شیخ شلتوت بهمجرد اينكه رئيس دانشگاه الازهر شد، سه اقدام مهم در زمینه تقریب انجام داد:
1. تأسیس کرسی فقه شیعه: ایشان برای فقه شيعه، در دانشگاه الازهر تحت عنوان فقه مقارن كرسي تدریس اختصاص داد.
2. استفاده از احکام شیعه در قانون مدنی مصر: ایشان بعضي از قوانين و احكام شيعه، بهویژه در باب ارث که توسط شيخ مجيد سليم چاپ شده بود، در قانون مدني مصر وارد كرد و صريحاً به آیتالله بروجردي نوشت كه احكام شيعه از احكام تسنن بسیار قويتر است.
3. صدور فتوای تاریخی جواز عمل به مذهب تشیع: شیخ شلتوت در پاسخ به استفتایی، به جواز تبعيت از مذهب اهلبيت – علیهمالسلام- فتوا داد. اهميت اين فتوا به اين بود كه تا آن هنگام، شيعه كافر و مشرك شمرده میشد؛ اما اکنون بزرگترين شخصيت اهل تسنن، عمل به فقه جعفری را مجاز اعلام مینمود. شيخ شلتوت در این فتوا اظهار میکند: هيچ دليلي ندارد كه تعصب به خرج دهيم و اجتهاد را به چهار خليفه اهل تسنن منحصر کنیم؛ آنچه ما به دنبال آن هستيم، عمل به قرآن و سنت پيامبر است؛ سنت پيامبري كه مبيّن قرآن است. بنابراین، هر طريقي كه ما را به سنت پيامبر رهنمون شود، براي ما حجت است و به آن عمل ميكنيم و لازم نيست که حتماً از طريق احمد حنبل يا ابوحنيفه باشد.
زیربنای فکری آیتالله بروجردی در زمینه تقریب
آیتالله بروجردي برای تبیین حقانیت مکتب اهلبیت – علیهمالسلام – بیان ویژهای داشتند. ایشان میفرمودند: قرآن كتاب اسلام است و برای تبیین آن به سنت پيامبر – صلیاللهعلیهوآله – نیاز داریم؛ اما اين سنت را چگونه به دست آوريم؟ ایشان در مقدمه «جامع احاديث الشيعه» دو طريق براي دسترسي به سنت پيامبر اختيار ميكنند كه يكي صريح است و يكي مضمن.
1. حدیث ثقلین و حجیت قول اهلبیت(ع)
طريق اول استناد به حدیث ثقلین است که پیامبر اکرم – صلیاللهعلیهوآله - در زمان رحلتشان فرمودند: «اني تارك فيكم الثقلين كتاب الله و عترتي».[3] بهترين كسي كه در اين زمینه بسیار زحمت كشيده بود، مرحوم ميرحامد حسين هندي،[4] صاحب «عبقات الانوار» بود. به همين جهت، آیتالله بروجردي دستور دادند كتاب عبقات الانوار، قسم سند حديث ثقلين و قسم عدالت، در قم چاپ شود. بنابراين، حديث ثقلين، که عترت را در كنار كتاب خدا بهعنوان مبيّن آن قرار داده است، دلیلی بر حجیت قول اهلبیت – علیهمالسلام - است. پس اهل تسنن، به موجب اين روايت، كه بين خودشان هم متواتر است، ملزم هستند سنت و روش پيامبر را از طريق اهلبيت بگيرند.
2. کتاب علی(ع)، معتبرترین کتاب حدیثی
آیتالله بروجردی در مقدمه «جامع احاديث الشيعه» ميفرمايند: در روایات ما از کتابی به نام «کتاب علی» نام برده شده است؛ چنانکه امام صادق – علیهالسلام – ميفرمايند: «في كتاب علي كذا». كتاب علي، دربردارنده احادیثی است كه پيامبر – صلیاللهعلیهوآله - املا فرمودند و اميرالمؤمنين – علیهالسلام - كتابت كردند. اين كتاب بعد از اميرالمؤمنين به دست امام مجتبي – علیهالسلام – رسيد و بعد به امامان دیگر تا به امام صادق – علیهالسلام – رسيد. ازاینرو، روایاتی که از اصحاب امام باقر و امام صادق – علیهماالسلام – نقل میشود، در تشخيص معارف اسلام و سنت پيامبر – صلیاللهعلیهوآله - بسیار راهگشا هستند. اهل سنت نیز، هرچند امامت اهلبیت را قبول ندارند، اما در وثاقت ایشان تردید نمیکنند؛ بنابراين، ميتوانند به روایات اهلبیت بهعنوان سنت پيامبر عمل کنند.
جریان منع حدیث و اعتبار کتاب علی(ع)
سپس آیتالله بروجردي در همين زمينه در مقدمه «جامع احاديث الشیعه» خطاب به اهل سنت میفرمایند: شما ملزم هستيد به روایات اهلبیت – علیهمالسلام – عمل کنید؛ چراکه در غیر این صورت، نمیتوانيد به سنت اصيل دست یابید. ایشان برای اثبات این مدعای خود، به تحلیل وقایع تاریخی صدر اسلام استناد میکنند.
چنانکه از روایات به دست میآید، در زمان پيامبر، اصحاب آن حضرت روايات را مينوشتند[5]. از جمله عبداللهبنعمر روايات را مينوشت. برخی به او گفتند: چرا مينويسي؟ وی نزد پیامبر آمد و عرض کرد که به من میگویند روایات شما را ننويسم. پيامبر فرمودند: نه؛ بنويس[6]. اما در زمان خليفه دوم، طی بخشنامهای كتابت حديث منع شد.
خلیفه اول و همچنين خليفه دوم پیش از صدور این بخشنامه، دستور دارد هر كس نوشته و روايتي دارد، نزد او بياورد. همه به گمان اینکه خلیفه قصد گردآوری و ساماندهی روایات را دارد، احادیث را نزد او آوردند و خلیفه نیز تمام روايات را سوزاند[7] و كتابت حدیث را ممنوع کرد[8]؛ تاحدي كه گاهي بعضي استاندارها را موظف ميكرد كه مراقب باشند كسي حديث ننويسد؛ چنانکه نقل شده است، عمروعاص در زمانی که از طرف خلیفه دوم در مصر حاکمیت داشت، گزارش داد كه شخصي هست كه به دنبال صحابه پيامبر ميگردد و از ایشان تفسير آيات قرآن را ميپرسد. خلیفه دستور داد او را به مدینه فرستادند. سپس در آنجا با شاخههاي خرما آنقدر بر سر او زدند كه از زیر پيراهنش خون جاري شد. او را معالجه كردند و دوباره بر سرش چوب زدند. تا سه بار اين كار را كردند تا بالاخره مرد.
اين نهي ادامه داشت تا اینکه عمربنعبدالعزيز طی بخشنامهای، منع حدیث را لغو كرد؛ اما با مرگ او دوباره همان شرایط حاکم بود و تا زمان منصور نوشتن روايات منع شد. بنابراین، چهار نسل حق نوشتن روايات را نداشتند و روایات سينهبهسينه نقل میشد و این روش، در معرض خطاست. بنابراین، روایات اهلبیت – علیهمالسلام – که از «کتاب علی» نقل شدهاند، میتوانند مبنای عمل برای شیعه و سنی قرار گیرد و در نتیجه زمینهای برای تقریب بین مذاهب اسلامی فراهم سازد.
آیتالله بروجردی و نقل روایات عامه
یکی از مسائلی که در امر تقريب اهمیت دارد اين است كه آقاي محمد مدني که در آن زمان در دایره قضايي مصر بود، در نامهاي به مرحوم شيخ محمدتقي قمي مينويسد: ما ميخواهيم كتابي تأليف كنيم كه در کنار روایات عامه، روايات اهلبيت را هم داشته باشد و متفق بين عامه و خاصه باشد. اين مسئله، همان نظر آیتالله بروجردي بود. ایشان در نگارش کتاب جامع احاديث الشیعه قصد داشتند روايات عامه را هم ذکر کنند تا هم موارد حمل بر تقيه مشخص شود و هم زمينه روايت در فتاواي اهل تسنن مشخص گردد؛ اما يك عده از مقدسين به گمان اینکه این امر موجب ترویج روایات عامه میشود، نظر ايشان را زدند و در نتیجه در آن زمان چاپ نشد.
آیتالله بروجردي با این کار ميخواستند نشان دهند که راه دستیابی به سنت اصيل پيامبر این است. اگر از همان اول با لعن و طعنه وارد شویم، سنيها از ما گریزان میشوند؛ اما اگر با منطق وارد شويم، میتوانیم آنها را جذب کنیم. وقتی يك جوان سنی، یا حتی مسیحی یا یهودی، از طریق شبکههای مختلف اینترنت به دنبال معارف الهي است، اگر ما او را از معارف شيعه محروم کنیم، دیگر اسلام چه جاذبهاي براي او خواهد داشت؟ نهجالبلاغه و صحیفه سجادیه را از او بگیریم و معارف ابوحنيفه را به او بدهیم؟
معارف اهلبیت – علیهمالسلام – بسیار بلند و عمیق هستند؛ چنانکه ملاصدرا در شرح اصول كافي ميگويد: هر روایتی را كه انسان وارد ميشود، در آن گم ميشود. همچون اقيانوسي است كه نميتوان در آن شنا کرد. حال، چرا باید جوانان را از این معارف محروم كنيم و از روي تعصب، باب اجتهاد را ببندیم؟
رحلت آیتالله بروجردی و بیتوجهی به امر تقریب
تقریب، حركتي بود كه آیتالله بروجردي آن را حفظ كرده بودند؛ اما متأسفانه بعد از ایشان اين حرکت تعطيل شد و حمايت لازم از تقريب و شيخ محمدتقي به عمل نیامد. آخرين كار تقريب، همان فتوای تاریخی شیخ شلتوت بود كه در سال آخر عمر آیتالله بروجردي صادر شد.
پدر من نقل ميكرد كه آیتالله بروجردي يك شب قبل از وفاتشان چشم باز كردند و گفتند: «آقاي شيخ محمدتقي كه ميخواست به مصر برود، رفت يا نه»؟ گفتند: «ايشان ميخواست خدمت شما برسد تا شما نامهاي براي شيخ محمود شلتوت بنويسيد. منتظر ماندند تا كسالت شما بهتر شود». آیتالله بروجردی فرمودند: «من ميخواستم ايشان را ببينم و نامهاي براي شیخ شلتوت بنويسم و بگويم كه در روابط سیاسی بين ايران و مصر خللي پيدا شده است و از ایشان بخواهم که این مشکل را برطرف كنند تا در حركت تقريب اختلالي پيدا نشود. من بعيد ميدانم که حالم خوب شود. حاج شيخ محمدتقي اين كار را بكند». ايشان حتی در بستر مرگ هم این گونه اهميت اين كار را عنوان ميكردند.
بعد از مرحوم آیتالله بروجردي، از مسئله تقریب حمايت نشد؛ بهویژه بعد از انقلاب که روابط ايران و مصر قطع شد و جمعيت تقريب از هم پاشيد و مركزيت اهل تسنن، كمكم از مصر به مدينه منتقل ميشود و به دست وهابیها میافتد. آنها نیز يك شبكه كامپيوتري به نام «صخر» كه نام ابوسفیان است، برای عرضه معارف اهل تسنن راهاندازی کردهاند و این يعني احيا كردن ارزشهاي جاهليت. بعد از سالها، اکنون مسئولین به یاد تقريب افتادهاند و بناست برای تجليل از آیتالله بروجردي و شيخ محمود شلتوت كنگرهاي برگزار شود و گروهی از مصر، از جمله پسر شيخ شلتوت و قائم مقام رئيس دانشگاه الازهر و مفتي مصر نیز به آن دعوت شدهاند.
جایگاه مرجعیت شیعه در عرضه معارف اهلبیت(ع)
مرجعيت شيعه فقط محدود به حوزه علميه قم و حوزههاي داخلي و پرداخت شهريه نيست. امروزه شعاع مرجعيت شيعه بسیار گسترده شده است. اگر در زمان آیتالله بروجردي، گستره مرجعيت تا مصر پیش ميرفت، امروز بسیار گستردهتر است. خودمان را محدود نكنيم. خيال نكنيم که در گوشهاي نشستهايم و آنچه ما اراده ميكنيم انجام ميشود. دنيا دنياي فكر و ارتباطات و عرصه تبليغ است و بايد معارف اهلبيت را عرضه كنيم. اگر امروز كوتاه بياييم، بسیار برای ما گران تمام ميشود. بهوش باشيم و از شرايط گذشته درس بگيريم. آنچه امروز حرف اول را ميزند نحوه عرضه معارف الهی است. اين کار به سليقههای خوب نیاز دارد و متأسفانه برخی بر اثر سوء سليقه، نتيجه عكس ميگيرند. بنابراین، سعی کنیم که با روشها و سلایق نو و زیبا، معارف اسلام و اهلبیت – علیهمالسلام – را به دنیا عرضه کنیم.
والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته
[1] . دانشگاه الازهر بزرگترين مركز علمی اهل تسنن در دنياست. البته امروزه عربستان سعودی با صرف هزینههای هنگفت، در صدد غلبه بخشیدن به مدينه بهعنوان مرکز علمی اهل سنت است.
[2] . شيخ مجيد سليم رئيس دانشگاه الازهر مصر بود كه بالاترين مقام علمي اهل تسنن به شمار میرود. وی دانشمندی مبرز بود. برای شناخت مقام علمی او میتوان به کتاب «المراجعات» مرحوم شرفالدین مراجعه کرد. شيخ مجيد سليم و شرفالدين درباره مذهب و عقايد شيعه و سني با یکدیگر مباحثات و مکاتباتی داشتند که مجموعه آنها در كتابي به نام «المراجعات» گردآوری شده است. در این کتاب، شيخ مجيد سليم به طور ضمنی و نه بهصراحت، به حقانيت مكتب شيعه اعتراف میکند.
[3] . در برخی از كتب اهل تسنن، «عترتي» را «سنتي» ذکر كردهاند؛ اما لفظ صحيح، عترتي است و اين لفظ، در روايات خود عامه نیز متواتر است.
[4] . ميرحامد حسين، عالم بسیار فوقالعادهاي است. ايشان تواتر را در كتب اهل تسنن ساقط ميكند؛ اما بهگونهای اين تواتر را درست ميكند و در کنار آن سندها را هم تصحيح مينماید. وی برای این کار، تمام روایاتي كه از كتب عامه نقل ميكند، يك مصحح از خود عامه برايشان ميآورد و براي هر مصحح و موثقي هم دو شاهد ديگر ذکر میکند كه او را تأييد ميكنند.
.[5]عن دويد الخراساني والزبير بن عدي قاعد معه قال أنا عمرو بن شعيب عن أبيه عن جده قال: قلت يا رسول الله انا نسمع منك أحاديث لا نحفظها أفلا نكتبها. قال: بلى فاكتبوها. ( الإمام أحمد حنبل، مسند أحمد حنبل، ج2، مسند عبد الله بن عمرو بن العاص، ص215)؛ و نيز شبيه به همين عبارت، (قال يا رسول الله انى أسمع منك أحاديث أفتأذن لي فاكتبها. قال: نعم.) المدونة الكبري براي الإمام مالك، ج3، ص324، آمده است.
[6]. عن عبد الله بن عمرو قال كنت اكتب كل شئ اسمعه من رسول الله صلى الله عليه وسلم أريد حفظه فنهتني قريش وقالوا تكتب كل شئ سمعته من رسول الله صلى الله عليه وسلم ورسول الله صلى الله عليه وسلم بشر يتكلم في الغضب والرضاء فأمسكت عن الكتاب فذكرت ذلك لرسول الله صلى الله عليه وسلم فأومأ بإصبعه إلى فيه وقال اكتب فوالذي نفسي بيده ما خرج منه الا حق. ( الإمام أحمد حنبل، مسند أحمد حنبل، ج2، مسند عبد الله بن عمرو بن العاص ، ص192؛ الدارمي، سنن الدارمی، ج1، ص125 ؛ الحاكم النيسابوري، مستدرك االحاكم، ج1، ص105)
[7]. قالت عائشة : جمع أبي الحديث عن رسول الله صلى الله عليه وسلم فكانت خمسمائة حديث ، فبات ليلة يتقلب كثيرا ، قالت : فغمني فقلت تتقلب لشكوى أو لشئ بلغك ؟ فلما أصبح قال : أي بنية هلمي الأحاديث التي عندك فجئته بها فدعا بنار فأحرقها...( المتقي الهندي، كنز العمال، ج10، ص285، ح29460؛ الذهبي، تذكرة الحفاظ، ج1، ص5)
[8]. بد الله بن العلاء ، قال : سألت القاسم يملي علي أحاديث ، فقال : إن الأحاديث كثرت على عهد عمر رضي الله عنه ، فأنشد الناس أن يأتوه بها ، فلما أتوه بها أمر بتحريقها ، ثم قال : مثناة كمثناة أهل الكتاب قال : فمنعني القاسم يومئذ أن أكتب حديثا( الذهبي، تاريخ الاسلام، ج7، ص220؛ و نيز الذهبي، سير أعلام النبلاء، ج5، ص59). .