بسم الله الرحمن الرحيم
انتظار مهدی موعود، در بیان فاطمه زهرا(س)
یکی از مهمترین بحثهایی که پیرامون حضرت ولیعصر ـ عجلاللهتعالی فرجه ـ مطرح است، مسئله انتظار ظهور و انتظار فرج است؛ اما گاهی از اوقات معنای آن در میان گفتهها و نوشتهها گم میشود. برای درک معنا و مفهوم انتظار، باید به خطبه فاطمه زهرا ـ سلاماللهعلیها ـ در مسجد پیامبر و در حضور مهاجر و انصار توجه کرد. این خطابه، حقاً یکی از معجزات فاطمه زهرا ـ سلاماللهعلیها ـ است. با دقت در مطالب آن، میتوان فهمید که آن حضرت چه احاطه عمیقی بر آیات الهی و وحی دارد و چه زیبا از آنها بهرهبردای میکند.
فاطمه زهرا ـ سلاماللهعلیها ـ در آن مجلس، به محاکمه حکومت وقت میپردازد و در فراز بسیار مهمی از خطبه، خطاب به مردم میفرماید: «گمان نکنید اتفاقاتی که پس از رحلت پیامبر ـ صلیاللهعلیهوآله ـ روی دادهاند، فقط بهوسیله چند نفر انجام شدهاند؛ بلکه همه شما مقصرید. شما هستید که این تحولات را ایجاد میکنید؛ اصالتها را زیر پا میگذارید و سراغ انحراف میروید. بدانید که این انحراف، فردا دامن خود شما را خواهد گرفت».
حاصل خطبه حضرت فاطمه ـ سلاماللهعلیها ـ این است که پیامبری مبعوث شد و معالم وحی را برای مردم آورد. ازآنجاکه از ذات خداوند عالم جز خیر و فضیلت تراوش نمیکند، مجموعه فضیلتها و ارزشها بهصورت وحی و بهعنوان دین بر زبان پیامبر جاری شدند؛ اما از همان زمان پیامبر، کسانی بودند که هوای نفس خود را بر این ارزشها و معیارهای الهی غلبه دادند و از این نهضت پیامبر گرامی اسلام سوءاستفاده کردند.
انحراف جامعه اسلامی پس از رحلت پیامبر(ص)
پیامبر ـ صلیاللهعلیهوآله ـ با تکیه بر آموزههای اسلام، عربهایی را که متفرق بودند و گاهی بر سر یک موشخرما دهها سال با هم میجنگیدند، متحد کرد و از ایشان قدرتی پدید آورد که به فاصله کوتاهی دو ابرقدرت آن روز دنیا، یعنی ایران و روم را به زانو درآورد و بر آنها سیطره یافت. در چنین شرایطی، کسانی به فکر افتادند که از این بستر برای رسیدن به خواستههای خود و تشکیل یک امپراطوری عربی استفاده کنند. از همین رو، بلافاصله پس از پیامبر، ارزشهایی همچون برابری عرب و عجم و برتری افراد بر اساس تقوا، تبدیل شد به فضیلت عرب بر عجم؛ چنانکه طی بخشنامهای که خلیفه صادر کرد، موالیان از انجام کارهای حکومتی منع شدند. رفتارهای تبعیضآمیز با موالیان، بهویژه ایرانیان، در طول تاریخ سلطه بنیامیه و بنیعباس نیز ادامه داشت و اساساً قیام ابومسلم خراسانی بر پایه همین تبعیضهای بنیامیه در حق ایرانیان شکل گرفت.
بنابراین، اندکی پس از رحلت پیامبر ـ صلیاللهعلیهوآله ـ یک امپراتوری عربی شکل گرفت که در آن، هرچند مردم به خدا و پیامبر و قرآن اعتقاد داشتند، اما فهم از اسلام و بیان و تفسیر قرآن، بهگونهای انجام میشد که خواست حکومت بود. به همین دلیل، ابنعباس از ناحیه معاویه مؤاخذه میشود که چرا قرآن را تفسیر میکند؛ بلکه باید آنچه را آنها میخواهند، در تفسیر قرآن بگوید. در این امپراتوری، نماز و روزه و حج و سایر عبادات انجام میشود؛ اما روح و حقیقت دین از آنها تهی میگردد؛ به گونهای که قرآنی که برای ظلمستیزی نازل شده است، توجیهگر ظلم ظالمان میشود. در تفسیر آیه « يا أَيّهَا الّذينَ آمَنُوا أَطيعُوا اللّهَ وَ أَطيعُوا الرّسُولَ وَ أُولِي اْلأَمْرِ مِنْكُمْ [1]»، اولی الامر به حاکمانی تفسیر میشود که به هر وسیلهای به قدرت رسیده باشند. بنا بر چنین تفسیری از قرآن، اطاعت از هر حاکمی، ولو با زور و کودتا حاکمیت یافته باشد، واجب است. همین اسلام، امروز نیز در قالب وهابیت تبلور یافته است. این گروه، هر حرکتی را کفر و شرک میدانند، اما روح اسلام را از آن گرفتهاند. در این اسلام، امثال فهد و حسنی مبارک اولیالامر به شمار میآیند. به همین دلیل است که مفتی سعودی به حرکت بیداری اسلامی در مصر که مبارک را از قدرت کنار میزند، اعتراض میکند.
بنابراین، پس از رحلت پیامبر، اسلام یک امپراطوری عربی تبدیل شد و ارزشها به ضدارزشها تغییر یافت. در دوران جاهلیت، حاکمیت زر و زور وجود داشت، اما مشروعیت نداشت؛ حال با این تفسیر از اسلام، مشروعیت نیز مییافت. تا دیروز، صحبت از خدا نبود و ظلم میکردند؛ اما امروز به نام خدا ظلم میشود. اگر دیروز ابوسفیان ظلم میکرد، امروز فرزندش معاویه بهعنوان ولی امر مسلمین به مردم ظلم میکند.
قیام حضرت فاطمه(س) و انتظار فرج
فاطمه زهرا ـ سلاماللهعلیها ـ با درک چنین خطری برای اسلام، در مسجد پیامبر خطبهای میخوانند و در فرازی از آن میفرمایند: کاری که شما انجام میدهید، در مقابل خداست و او توطئهای را که شما ریشههای آن را چیدید، میبیند. خطاب آن حضرت به مردم است، نه به حکومت. حکومت فقط شامل چند نفر نمیشود؛ بلکه همه مردمی را که با آنها همراهی میکنند یا راضی هستند و فریاد نمیزنند نیز در بر میگیرد. فاطمه زهرا ـ سلاماللهعلیها ـ خطاب به این مردم میفرماید: « فبعين الله ما تفعلون ، ( وسيعلم الذين ظلموا أي منقلب ينقلبون[2] ) »؛ شما این کارها را انجام میدهید و در ارزشها تغییر ایجاد میکنید و متوجه عواقب آن نیستید؛ اما بعداً میفهمید که ظلم چه عاقبتی دارد. چنانکه امیرالمؤمنین ـ علیهالسلام ـ میفرمایند: « ومن ضاق عليه العدل فالجور عليه أضيق [3]»؛ کسی که تحمل عدالت را ندارد، تحمل ظلم برای او بسیار سختتر است.
فاطمه زهرا ـ سلاماللهعلیها ـ در ادامه میفرماید: « وأنا ابنة نذير لكم بين يدي عذاب شديد ». حضرت با اشاره به آیه شریفه «إنا ارسلناک شاهداً و مبشراً و نذیراً و داعیاً الی الله بإذنه و سراجاً منیراً» میفرماید: من دختر کسی هستم که شما را از انحرافات انذار میداد و از اینکه معیارهای الهی را تغییر بدهید و جای فضیلتها و رذیلتها را عوض کنید، بر حذر میداشت. « فاعملوا إنا عاملون»؛ شما این راه را انتخاب کردید؛ پس به راه خود بروید و ما هم به راه خودمان میرویم. « وانتظروا إنا منتظرون [4]»؛ شما منتظر بمانید، ما هم منتظر هستیم.[5]
انتظاری که فاطمه زهرا ـ سلاماللهعلیها ـ در اینجا میفرماید، در برابر انتظاری است که برای آنها ترسیم مینماید؛ اما انتظار آن مردم چیست؟ حضرت میفرماید: منتظر باشید که عواقب این کاری که امروز انجام میدهید، نصیب خودتان خواهد شد. حضرت این مطلب را در خطابهای که در جمع زنان مهاجر و انصار خواندهاند، بیشتر باز میکنند؛ آنجا که میفرمایند: « وأبشروا بسيف صارم ، وسطوة معتد غاشم ، وبهرج شامل ، واستبداد من الظالمين [6]»؛ بشارت باد به شما به شمشیرهایی که به رویتان کشیده میشود و ظالمینی که با استبداد بر شما مسلط میشوند. حضرت میفرمایند: منتظر باشید تا حاصل آنچه را که کِشتید، ببینید. هر حرکتی در اجتماع صورت بگیرد، ثمرات خاص خودش را دارد؛ اگر بیعدالتی و ظلم باشد، نتیجهاش بسیار واضح و روشن است.
حضرت در برابر این انتظار آنان، انتظاری هم برای خودشان ترسیم مینمایند. ایشان میفرمایند: ما منتظر هستیم زمان آن برسد که شما بر سر عقل بیایید و بدانید که اشتباه کردید. زمانی بیاید که شما ارزش فضیلتها را به همان صورتی که هستند درک کنید و بفهمید که ظلم جامعه را زمین میزند و حاکمیت منیتها و غلبه هوای نفس بر اهداف الهی، پیامدهای خاص خودش را دارد. ما منتظر مینشینیم تا شما به خود بیایید و به حاکمیت عدالت و ارزشهای الهی رغبت پیدا کنید. هرگاه این آمادگی پیدا شود، آن غایت و هدفی که زهرای مرضیه ـ سلاماللهعلیها ـ در این خطبه بیان میکنند، محقق خواهد شد.
رشد خرد جمعی، زمینهساز ظهور
ما امروز در انتظار موعود الهی و منجی عالم هستیم؛ اما این انتظار به چه معناست؟ انسان وقتی مهمان به خانه دعوت میکند و در انتظار آمدن اوست، خانه را آماده و مرتب میکند و وسایل پذیرایی را فراهم میسازد. آیا ما به این صورت منتظر آن حضرت هستیم؟ انتظار، مسئلهای فردی و شخصی نیست. اگر من با تمام معنا منتظر باشم، این انتظار برای من عبادت است؛ اما از این انتظار، فرجی حاصل نخواهد شد؛ بلکه خرد جمعی جامعه باید چنان رشد کند که جامعه این اقتضا را بیابید تا حضرت حجت ظهور کند. مشکل ما این است که هر کدام به صورت فردی به خودسازی میپردازیم. البته خودسازی فردی کار درستی است؛ چون جامعه متشکل از همین افراد است؛ اما خودسازیای که در مسیر حرکت حجت است و به ظهور او میانجامد، حرکتی جمعی است و مادام که آثار این حرکت در عامه جامعه نباشد، این ظهور صورت نخواهد گرفت.
فاطمه زهرا ـ سلاماللهعلیها ـ آن روز این سخن را فرمودند؛ اما جامعه اسلامی متوجه نشد. امیرالمؤمنین ـعلیهالسلام ـ 25 سال خانهنشین شدند تا اینکه مردم متوجه شدند و خلیفه غاصب را به دست خودشان کشتند. آنگاه به سراغ علی ـ علیهالسلام ـ آمدند. حضرت در نهج البلاغه میفرمایند: « لولا حضور الحاضر وقيام الحجة بوجود الناصر . وما أخذ الله على العلماء أن لا يقاروا على كظة ظالم ولا سغب مظلوم لألقيت حبلها على غاربها[7]»؛ مردم آنقدر آمدند و بر سر من ریختند که دیدم اگر به تقاضای آنها جواب ندهم، باعث ناامیدی آنها میشوم. لذا خلافت را قبول کردم. مردم بعد از 25 سال، علیشناس شدند و او را به خلافت رساندند؛ اما آیا انتظار فاطمه زهرا ـ سلاماللهعلیها ـ تحقق یافت؟ برای یافتن پاسخ این پرسش، چند قضیه تاریخی از این دوران را نقل میکنیم.
ترجیح بدعت نماز تراویح بر ارشادات امام
امیرالمؤمنین ـ علیهالسلام ـ پس از بیعتشکنی کسانی همچون طلحه و زبیر و آتشافروزی آنان در جنگ جمل، مرکز حکومت را به کوفه منتقل کردند. به حضرت خبر رسید که مردم ـ همان سپاهیان امیرالمؤمنین ـ در شبهای ماه مبارک رمضان، در مسجد نماز تراویح[8] میخوانند. حضرت، امام مجتبی ـ علیهالسلام ـ را فرستادند که به آنها بگو که من از پیامبر شنیدم که نماز مستحبی به جماعت خوانده نمیشود و پیامبر از این کار نهی میکرد. امام مجتبی ـ علیهالسلام ـ دستور امیرالمؤمنین را ابلاغ فرمودند؛ اما همان کسانی که به در خانه علی ـ علیهالسلام ـ ریخته بودند و در رکابش میجنگیدند، فریاد وا اسلاما و وا فلانا سردادند و در برابر آن حضرت ایستادند. حضرت مجتبی ـ علیهالسلام ـ برگشتند و جریان را توضیح دادند. حضرت دوباره پیغام فرستادند که اگر خلیفهای این بدعت را گذاشته است، من هم که خلیفهام و خودتان مرا انتخاب کردهاید، میگویم این کار حرام است. مردم گفتند آنچه را که خلیفه قبلی گفته است، کافی میدانیم؛ و به حرف امیرالمؤمنین ـ علیهالسلام ـ گوش ندادند. حضرت نیز به امام مجتبی فرمودند: رهایشان کن که هر کاری میخواهند بکنند.
جنگ جمل و پیمانشکنی در برابر امام
جریان دیگر، جنگ جمل است. نقل شده است که پس از رحلت پیامبر گرامی اسلام، فاطمه زهرا ـ سلاماللهعلیها ـ چهل شب به در خانه مهاجر و انصار میرفت تا آنها را یه یاری علی ـ علیهالسلام ـ فرابخواند. این کار حضرت، به بیعت انصار با پیامبر در عقبه اشاره دارد که در آنجا با پیامبر عهد بستند که از تو و اهل تو حمایت میکنیم. حضرت هر شب به در خانه انصار میرفت و با یادآوری آن پیمان، آنان را به حمایت از علی ـ علیهالسلام ـ فرامیخواند؛ اما هیچ کدام نیامدند. حتی معاذبنجبل هم حاضر به حمایت نشد؛ تا آنجا که حضرت زهرا ـ سلاماللهعلیها ـ به او فرمودند تا زنده هستم دیگر با تو حرف نخواهم زد[9]. اما وقتی که علی ـ علیهالسلام ـ به خلافت رسید، تا پرچم مخالفت همسر پیامبر بلند شد، چهل هزار نفر با او بیعت کردند. اینها همان کسانی بودند که به در خانه علی ـ علیهالسلام ـ ریختند و او را به خلافت نشاندند. بنابراین معلوم میشود که انتظار فاطمه زهرا ـ سلاماللهعلیها ـ محقق نشده است.
دعوت کوفیان از سیدالشهدا و جنگ با ایشان
در طول تاریخ نیز چنین بوده است؛ چنانکه در دعوت مردم کوفه از سیدالشهدا ـ علیهالسلام ـ برای قیام دیده میشود. ما امروز فریاد میزنیم: یابن الحسن عجل علی ظهورک؛ اما مردم کوفه چند قدم هم جلوتر رفتند؛ یعنی غیر از اینکه به امام وقت خودشان میگفتند عجل علی ظهورک، نامه هم نوشتند و آن حضرت را دعوت کردند. این دعوت را آنقدر ادامه دادند تا وجود مقدس سیدالشهدا ـ علیهالسلام ـ دعوتشان را پذیرفتند و مسلمبنعقیل را بهعنوان نائب خود به کوفه فرستادند. مردم کوفه نیز با مسلم بیعت کردند و جماعت باشکوهی به امامت مسلم تشکیل دادند؛ اما از آنجا که خرد جمعی در مردم کوفه نبود، همان کسانی که با او بیعت کرده و امام را به کوفه فراخوانده بودند، مسلم را کشتند و به جنگ با امامشان آمدند و چنان رذالتی به خرج دادند که روی تاریخ را سیاه کردند. خیمهها را به آتش کشیدند؛ زنان و کودکان را کتک زدند و همه چیز را ویران کردند. چنان کاری کردند که محمدبناشعث که خودش قاتل مسلم بود، با دیدن آن همه جنایت نتوانست تحمل کند؛ نزد عمرسعد آمد و یقه او را گرفت و گفت: بگو این لشگر از این خیمهها عقب بکشد، وگرنه همینجا تو را خواهم کشت.
چه کسانی بودند که این جنایت را کردند، بجز همین مردم کوفه و بیعتکنندگان با مسلمبنعقیل؟ پیش از جنگ، عمرسعد به فرماندهان و بزرگان لشگرش گفت: «بروید با حسین صحبت کنید و بگویید با یزید بیعت کند؛ تا جریان ختم به خیر شود». بزرگان کوفه سرشان را پایین انداختند و گفتند: «ما نمیتوانیم برویم؛ برای اینکه ما خودمان نامه دعوت برای حسینبنعلی نوشتیم». خرد جمعی در مردم کوفه وجود نداشت که باعث شد کسانی که باید به حمایت مسلم میآمدند، راهشان را جدا کردند.
پس از شهادت سیدالشهدا ـعلیهالسلام ـ تازه برخی به فکرشان رسید که ما باید در مقابل ظلم بایستیم. از حجت خدا دعوت کردند به میان ایشان بیاید و برای مقابله با حکومت بنیامیه برنامهریزی کند؛ اما وقتی نماینده آن حضرت آمد، راه خودشان را جدا کردند و لشگرهایی از کوفه به کربلا روانه کردند؛ اما بعداً پشیمان شدند و قیام توابین را تشکیل دادند و حرکتهای کوری را به راه انداختند. گاهی ما شیعیان، تدبیر را از دست میدهیم و فرصتسوزی میکنیم. شرایط برای قیام مهیا شده بود؛ اما چرا نیامدند دور حسین را بگیرند؟ چرا وقتی هانی را گرفتند و به دارالعماره بردند، نریختند به دارالعماره و آن را تصرف نکردند؟ آنان میگفتند که ما الآن قیام را وظیفه شرعی خود تشخیص نمیدهیم. آیا در مقابل نماینده سیدالشهدا، میتوان برای خود وظیفه شرعی تشخیص داد؟ اینها مصلحتسنجیهایی است که شیعه در طول تاریخ کرده است. توابین میگفتند که ما هدفی نداریم؛ چون امام حسین ـ علیهالسلام ـ کشته شده و ما کمکش نکردیم، به هر قیمتی باید کشته بشویم. یعنی خون ریخته بشود، بیهدف و بیثمر.
واقفیه و حاکمیت منیتها و هوای نفس
نمونه دیگر، شکلگیری فرقه واقفیه است. پس از نهضت علمی امام صادق ـ علیهالسلام ـ حرکت شیعه بهصورت بسیار برجستهای شکل گرفت و هر جا منبری بود، حدیثی از امام باقر و صادق ـ علیهماالسلام ـ گفته میشد. این نهضت در زمان امام موسیبنجعفر ـ علیهماالسلام ـ با افزایش وکلای آن حضرت، گسترش یافت. پس از شهادت آن حضرت در زندان، بسیاری از بزرگان اصحاب امام صادق ـ علیهالسلام ـ همچون علیبنابیحمزه بطائنی، که از وکلای حضرت بودند و اموال زیادی از آن حضرت در اختیار داشتند، برای آنکه این اموال را به امام رضا ـ علیهالسلام ـ برنگردانند، ادعا کردند که اصلاً امام موسی ـ علیهالسلام ـ از دنیا نرفته، بلکه غائب شده است و ما هنوز هم وکیل آن حضرت هستیم. این منیتها بود که به شیعه ضربه زد. شیعه به جای تدبیر در امر خود، فرصتها را از دست داد. امام صادق و امام باقر ـ علیهماالسلام ـ از فرصت استفاده کردند و شیعه را در مقابل بنیامیه و بنیعباس بیمه کردند و معالم را به جهان عرضه نمودند؛ اما ما یاد نگرفتیم و فرصت سوزی کردیم.
تحقق ظهور، در گرو رشد عقلی جوامع انسانی
ما امروز منتظر حضرت حجت هستیم؛ اما بدانیم اصلاح فردی بهتنهایی کافی نیست؛ بلکه این جامعه باید جامعهای باشد که ندای «إنا منتظرون» فاطمه زهرا ـ سلاماللهعلیها ـ را بتواند جواب بدهد. معالم دین بر اساس عقل و خرد جمعی و حاکمیت فضیلتهاست. تا وقتی جامعه به این خرد جمعی نرسد، این ظهور تحقق پیدا نخواهد کرد. « ولا الحجة لساخت الأرض بأهلها ». امام حاضر است؛ آن که پوشیده و غایب است، ما هستیم. ماییم که با او فاصله پیدا کردهایم و پردهای جلوی آفتاب حقیقت گرفتهایم. باید پردهها را کنار بزنیم؛ نهتنها پردههایی که فقط بر روی شخص کشیده شدهاند، بلکه پردههایی که بر روی جامعه افتاده است را هم باید کنار زد. وقتی که حرکت از منیتها به حرکت الهی برسد و به جای حاکمیت هوای نفس، خداوند حاکم باشد، علم در دنیا پیش میرود و به کمال میرسد.
علم نمیتواند عاقبت خودش را پیشبینی کند. در علم و تکنولوژی تا حد امکان پیش میرویم، اما در نهایت، به مشکلات زیستمحیطی فراوانی برمیخوریم؛ اما دین عاقبت خودش را پیشبینی میکند: «انا لله و انا الیه راجعون». پیش از این، آیهای را که مورد اشاره فاطمه زهرا ـ سلاماللهعلیها ـ بود خواندیم: «وَ قُلْ لِلَّذِينَ لا يُؤْمِنُونَ اعْمَلُوا عَلى مَكانَتِكُمْ إِنَّا عامِلُونَ وَ انْتَظِرُوا إِنَّا مُنْتَظِرُونَ وَ لِلَّهِ غَيْبُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ إِلَيْهِ يُرْجَعُ الْأَمْرُ كُلُّهُ». ما به سوی خدا میرویم؛ یعنی به سوی حاکمیت خدا و حاکمیت فضیلتها و ارزشها. این حاکمیت، زمانی محقق میشود که منیتها کنار گذاشته شود. زمان آن مشخص نیست؛ «کذب الوقّاتون». اینکه برخی پیشبینی میکنند که امام زمان امسال میآید یا سال بعد، و برخی ادعای ارتباط میکنند، همه دروغ است. تا زمانی که ما آماده نشویم و آمادگی جمعی پیدا نشود، این ظهور تحقق نخواهد یافت. نهتنها جامعه اسلامی ایران، بلکه تمام جامعه اسلامی و حتی جامعه بشری، باید به نقطهای برسند که حاکمیت ارزشها را بفهمند. خواجه نصیرالدین طوسی میگوید: «وجوده لطفٌ و تصرفه لطفٌ آخر؛ و غیبته (عدمه) منا». ما موجب غیبت حضرت هستیم.
شرایط خفقانآمیز دوران غیبت
مرحوم کلینی ـ رضواناللهعلیه ـ روایتی را نقل میفرماید از محمدبنعبداللهبنجعفر الحمیری و محمدبنیحیی عطار قمی، هر دو از عبداللهبنجعفر الحميري نقل میکنند که عبداللهبنجعفر میگوید: « اجتمعت أنا والشيخ أبو عمرو رحمه الله عند أحمد بن إسحاق »؛ من و شیخ ابوعمر (عثمانبنسعید عمری، نایب اول امام زمان) در محضر احمدبناسحاق بودیم. « فغمزني أحمد بن إسحاق أن أسأله عن الخلف »؛ احمدبناسحاق به من چشمکی زد و گفت: از ابوعمر بپرس که جانشین امام عسگری ـ علیهالسلام ـ کیست؟
من به اباعمر گفتم: « يا أبا عمرو إني أريد أن أسألك عن شئ وما أنا بشاك فيما أريد أن أسألك عنه ، فإن اعتقادي وديني أن الأرض لا تخلو من حجة »؛ سؤال من از روی شک نیست. من میدانم که باید حجتی باشد. این حجت به نظر شما کیست؟ « فقلت له : أنت رأيت الخلف من بعد أبي محمد عليه السلام ؟ »؛ تو فرزند و جانشین امام عسگری ـ علیهالسلام ـ را دیدهای؟ « فقال : إي والله ورقبته مثل ذا - وأومأ بيده - »؛ آری ولله؛ او را دیدم و دقیقاً هم مراقب و ناظر بودم؛ مثل این دست خودم که چطور در کنار من هست و همیشه ناظر آن هستم، این طور ناظر خلف بودم و متوجه بودم.
« فقلت له : فبقيت واحدة »؛ به ابوعمر گفتم: یک سؤال دیگر هم دارم. «قلت: فالاسم؟»؛ اسم این خلف و جانشین امام عسگری ـ علیهالسلام ـ چیست؟ « قال : محرم عليكم أن تسألوا عن ذلك »؛ این حرام است. سؤال نکنید اسم ایشان چیست. « ولا أقول هذا من عندي ، فليس لي أن أحلل ولا أحرم ، ولكن عنه عليه السلام »؛ من از خودم حلال و حرام درست نمیکنم؛ خودشان فرمودند که حرام است. آنگاه علت حرام بودن را میگوید: « فإن الامر عند السلطان ، أن أبا محمد مضى ولم يخلف ولدا وقسم ميراثه» خلیفه نظرش این است که امام عسگری ـ علیهالسلام ـ از دنیا رفت و فرزندی هم نداشت. ارثش را هم تقسیم کنند. « وأخذه من لا حق له فيه »؛ کسانی هم که حق نداشتند، وارد شدند. « وهوذا ، عياله يجولون ليس أحد يجسر أن يتعرف إليهم أو ينيلهم شيئا »؛ ببین! اهل و عیال و خانواده او دربدر هستند و کسی جرئت ندارد از آنها سراغی بگیرد یا چیزی به آنها بدهد. « وإذا وقع الاسم وقع الطلب سلطان »؛ اگر اسمی از او بیاید، به دنبال او میفتید و بعد شر درست میکنید. «فاتقوا الله و أمسکو عن ذلک»؛ تقوا پیشه کنید و این کار را نکنید[10].
ضعف عقلی و دینی جامعه، عامل غیبت امام
این شرایطی است که امام زمان ـ عجلاللهتعالیفرجه ـ در آن غایب شدهاند؛ یعنی حتی جرئت اینکه از خانواده حضرت عسگری جستوجو شود، وجود نداشته است. پس کجا بودند این شیعیان؟ آیا غیر از این است که آنان نیز همانند مردم کوفهاند که با سیدالشهدا ـ علیهالسلام ـ آن گونه رفتار کردند؟ غیر از این است که همان کسانی هستند که به خانه امیرالمؤمنین ـ علیهالسلام ـ ریختند و با اصرار ایشان را به خلافت رساندند؛ اما در طول پنج سال، سه جنگ خانمانسوز برای او درست کردند؟ ما تا زمانی که به این معرفت نرسیم و این معنا را نتوانیم در خودمان تقویت کنیم که با منیت به جایی نمیرسیم، و تا وقتی خدایی نشویم و هوای نفس را کنار نزنیم، نمیتوانیم انتظار ظهور داشته باشیم.
«و غیبته منّا»؛ مشکل ما هستیم و ما باید خودمان را اصلاح کنیم. شعار «عجل علی ظهورک» خوب است؛ اما اینها تعارفند. سعی کنیم واقعیتها را عرضه کنیم. اجتماعی بر اساس خدا و اسلام درست کنیم و الگویی برای دیگران باشیم و دنیا را به سوی خودمان جلب کنیم. امروز ارتباطات بسیار گسترده شده است. در گذشته در ایام محرم و صفر، نهایتاً ده هزار نفر پای منبرها جمع میشدند؛ اما امروزه امکاناتی داریم که در آنِ واحد و يك لحظه میتوانیم مخاطب میلیاردی داشته باشیم. نه زبان مانع است، نه محل و نه قاره و مملکت. از امکانات و فناوریهای روز برای رساندن پیام اسلام بسیار میتوان بهرهبرداری کرد. ما وقتی منتظر امام زمان ـ عجلاللهتعالیفرجه ـ هستیم، باید در گناه نکردن و صالح بودن تلاش کنیم. خودسازی فردی کافی نیست؛ ما نیاز به صلاح جامعه داریم.
امام زمان این گونه نیست که میآید ظالم را میکشد؛ امام زمان قاتل نیست؛ او با ظلم مبارزه میکند و ریشه ظلم را درمیآورد نه شخص ظالم. شخص ظالم هم قربانی همین معیارهای غلط است. پس هنگامی که ما جمعیت شیعه به آن پایه از عقل و خرد برسیم که از بین ما فرقههای واقفی و فطحی درست نشود و به امام خود پشت نکنیم، آنگاه میتوانیم امیدوار باشیم که مهدی فاطمه ـ عجلاللهتعالیفرجه ـ ظهور کند و انتظاری فاطمه زهرا ـ سلاماللهعلیها ـ به سر آید.
بلبل عاشق تو عمر خواه که آخر باغ شود سبز و سرخ گل به برآید
[1] . سورة النساء، الآيه 59.
[2] . سورة الشعراء، الآيه227.
[3] . نهج البلاغه(الشيخ محمد عبده)، ج1، الخطبة 15، ص46.
[4] . محمد بن الجرير الطبري(الشيعي)، دلائل الامامة، خطبة فدك، ص109 - 125.
[5] . این بیان فاطمه زهرا ـ سلاماللهعلیها ـ اشاره به آیات 121 تا 123 سوره هود است: «وَ قُلْ لِلَّذِينَ لا يُؤْمِنُونَ اعْمَلُوا عَلى مَكانَتِكُمْ إِنَّا عامِلُونَ وَ انْتَظِرُوا إِنَّا مُنْتَظِرُونَ وَ لِلَّهِ غَيْبُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ إِلَيْهِ يُرْجَعُ الْأَمْرُ كُلُّهُ»؛ به کسانی که ایمان نیاوردهاند بگویید: شما راه خودتان را بروید و کار خودتان را انجام بدهید، ما هم کار خودمان را انجام میدهیم؛ و شما منتظر باشید، ما هم منتظر خواهیم بود. خداوند، مالک غیب و آشکار این عالم است و همه امور در نهایت به همین خدا باز میگردد.
[6] . شيخ طبرسي، الاحتجاج، ج1، 147- 149.
[7] . اگر نبود حضور حاضرين (براى بيعت ) و اتمام حجت با بودن يارى دهندگان ، و اينكه خدا بر علما پيمان گرفته كه موافقت بر پرخورى ستمكارى و گرسنگى ستمديده اى نكنند، ريسمان خلافت را بر دوش خودش مى انداختم و زمامدارى را به عهده نمى گرفتم. ( نهج البلاغه(الشيخ محمد عبده)، ج1، الخطبة الشقشقية، ص30 – 37.
[8] . در ماه رمضان، به دلیل گرمای شدید عربستان، زندگی مردم متبدل میشود؛ یعنی روز و شب جای خود را عوض میکند؛ مردم در روز به استراحت میپردازند و شبها فعال میشوند. در نوع بلاد عربی اینگونه است. در آن زمان نیز همین طور بود. در نخستین ماه رمضان بعد از جریان سقیفه، مردم شبها در مسجد اجتماع میکردند و چون بیکار بودند، به بحثهای روز میپرداختند و بعضاً مسائل سیاسی مطرح میشد. خلیفه که از این مسئله احساس نگرانی کرده بود، به مردم دستور میدهد به جای اینکه بنشینید دور هم و سخنان لهو بگویید، نماز جماعت بخوانید. در نتیجه این دستور، مردم به خواندن نمازهای مستحبی بهصورت جماعت پرداختند؛ ده رکعت، پنجاه رکعت، صد رکعت، هرچه میتوانستند نماز میخواندند تا اینکه خسته میشدند و از پا درمیآمدند. آنگاه به خانههای خود میرفتند و سحری میخوردند و میخوابیدند. به این نمازهای مستحبی که به جماعت خوانده میشود، تروایح میگویند.
[9] . علامه مجلسي، بحار الانوار، ج29، ص191.
[10] . مرحوم كليني، الكافي، ج1، باب في تسمية من رآه عليه السلام، ص329 – 330، ح1.