بیانات حضرت آیتالله علوی بروجردی حفظهالله در دیدار جمعی از دانش آموزان دبیرستان امیر تهران
بسم الله الرحمن الرحیم
خدمات فرهنگیمذهبی علامه کرباسچیان به ایران
من زیارت شما عزیزان و دیدار چهرههای نورانی و مصمم شما را برای خودم توفیق میدانم. خداوند مرحوم آقای علامه کرباسچیان را غریق رحمت کند. ایشان هم از این خانه نشئت گرفته بودند و خود ایشان هم بر این نکته تأکید میفرمودند؛ چون بنده هم این افتخار بزرگ را داشتم که شاگرد ایشان در مدرسه علوی بودم. خود ایشان میفرمودند که یکی از بزرگترین مشوقهای من در این کار [تاسیس مدارس] آیتالله بروجردی قدس سره بود و حتی آن زمان آیتالله بروجردی قدس سره اجازاتی به ایشان دادند که از سهم امام برای این کار [تاسیس مدارس] مصرف کنند. آن ایامی که ما در خدمت ایشان بودیم، تازه دبستان علوی تأسیس شده بود و دبیرستان هم کلاسهایش کامل نبود و فقط چند کلاس بود و بعد ساختمان جدید و کامل شد. اما مرحوم کرباسچیان ابتدا با دو کلاس شروع کرده بودند و به فرهنگ مذهبی این کشور خدمات بزرگی کردند. حرکت و خدمت ایشان بسیار تأثیرگذار بود و البته در کنار ایشان کسانی در حال فعالیت بودند، مثل مرحوم آقای شیخ عباسعلی اسلامی که جامعه تعلیمات اسلامی را تاسیس کردند؛ اما آن کار نخبهای که مرحوم آقای علامه کرد، بسیار ممتاز بود و خیلی تفاوت داشت. ما از نزدیک شاهد بودیم که ایشان نه فقط در مقام یک مدیر یا معلم، بلکه همچون یک پدر افراد را زیر پر میگرفتند و تربیت میکردند.
علامه کرباسچیان؛ انسانی متواضع و فروتن
آن زمان تهران زمستانهای بسیار سخت و پربرفی داشت. آن محلی که ما بودیم و به مدرسه میآمدیم، سرویس داشت. وقتی وارد مدرسه میشدیم، مثلاً ساعت ششونیم صبح بود. مرحوم علامه نیم ساعت هم ساعت مطالعه گذاشته بودند. هشتونیم که زنگ میخورد، نیم ساعت قبلش ساعت مطالعه بود که همه افراد در آن سالن دبیرستان جمع میشدند و آنجا درباره درسها مذاکره میکردند. خوب این هم رسمی بود. یک روز ما وارد مدرسه شدیم و هنوز یک ساعت به آن ساعت مطالعه مانده بود. روز زمستانی پربرفی هم بود. من دیدم آقای علامه در مدرسه هستند. آقایی هم بود که راننده بود و از همان منطقه درکه که منزل ایشان بود، از آنجا میآمد و بچهها را از آنجا میآورد. این آقای راننده بعداً به ما گفت که صبح ماشین خراب شده بود و روشن نمیشد و خود آقای علامه آمده بود و ماشین را هل میداد و این اتفاق قبل از ساعت ششونیم صبح بوده است.
علامه کرباسچیان؛ مرد مورد احترام مراجع
ایشان بهاصطلاح یک رسالت برای خودشان قائل بودند و مسئله شغل هم نبود. مرحوم آقای علامه را در اواخر عمرشان دیده بودیم. چیزی از مال دنیا نداشت، جز یک خانه مسکونی محدود. ایشان در آن زمان مورد عنایت همه مراجع بود. مرحوم آیتالله العظمی آقای خوانساری رضوانالله بسیار به ایشان توجه داشتند. حتی اجازه میدادند کسریهایی که مدرسه داشت، از محل سهم امام تأمین شود تا اوضاع مدرسه شکل بگیرد. و همه این فعالیتها از جانب مرحوم علامه، مرحوم آقای روزبه، آقای غفوری، آقای دانش و همه عزیزانی که الان در قید حیات نیستند، انجام میشد.
فاطمه زهرا سلام الله علیها؛ میراثدار پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله
این رسالتی که مرحوم علامه بر عهده خودشان میدیدند، یک حالت حفظ میراث بود: میراث شیعی و میراث فاطمی. ما بهعنوان تشیع و بهعنوان شیعه میراثدار هستیم. چه میراثی را به دوش میکشیم؟ آن میراثی که فاطمه زهرا سلام الله علیها بر دوش ما قرار داده و این میراث عبارت از قرآنی است که به رسول اکرم صلی الله علیه وآله نازل شده است. پیامبر مکتب اسلام را عرضه کردند، اما به نقل از بسیاری از بزرگان نهتنها بعد از شهادت ایشان، بلکه قبل از آن هم فعالیتهایی برای انحراف شروع شد. یعنی راه را کج کردند. یعنی آنچه پیامبر بهعنوان وحی آورده و عرضه کرده است، در مسیری به کار گرفته شود که با سلطه اموی و جاهلی قبل از اسلام منافاتی نداشته باشد. درواقع نقشهشان این بود که آن ارزشهایی از اسلام حفظ شود که با ارزشهای جاهلیت تنافی نداشته باشد. این انحراف صورت گرفته است و تنها کسی که در آن زمان فریاد برآورد و بلافاصله اقدام کرد، حضرت صدیقه کبری سلام الله علیها بود. اینکه شما دیدهاید روی مسئله حضرت زهرا حساسیت دارند که روز شهادت ایشان چنین شود و چنین کنیم، برای حفظ این میراث است. یعنی این میراثی که فاطمه زهرا بر دوش ما گذاشته است و همه ائمه طاهرین علیهمالسلام از امیرالمؤمنین علیهالسلام گرفته تا وجود مقدس حجتبنالحسن علیهالسلام امروز میراثدار هستند. یعنی باید اصالت اسلام را حفظ کنند، آنچه که بوده و پیغمبر آورده است باید حفظش کنیم و لذا شیعه شکل گرفته و تفکر شیعی شکل گرفته است. اسلام غیرشیعی آن اسلام انحرافی است، اسلام خلیفهزده و اسلام حکومتزده است. اسلامی غیرشیعی اسلامی است که توجیهگر ظلم برای خلفا و توجیهگر ظلم برای ظالمین شده است.
اولیالامر کیست؟
من این آیه را بارها گفتهام که در قرآن کریم آمده است: «اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولی الامر منکم»؛ خدا را اطاعت کنید، رسول را اطاعت کنید، اولی الامر را هم اطاعت کنید. این اولی الامر چه کسانی هستند؟ از نظر ما اولی الامر کسانی هستند که دارای علم و عصمت هستند و فقط ائمه معصومین علیهمالسلام را شامل میشوند. اطاعت اولی الامر واجب است. اطاعت غیر اولی الامر را خدا واجب نکرده است. یعنی شما از مرجع، تقلید میکنید، مثلاً از مرحوم آیتالله خوانساری رضواناللهعلیه یا آیتالله بروجردی قدس سره. مرجع تقلید نظر و فتوای این بزرگان در احکام حجت است و در موضوعات حجت نیست. کسی که در همه چیز گفتهاش حجت است، معصوم و امام است. اما برخی میگویند اولی الامر هر حاکمی است که زور داشته باشد و بر مردم مسلط باشد، ولو این حکومت را از راه کودتا و به زور به دست آورده باشد اطاعتش واجب است!
الان میبینید که امام جمعه مکه در خطبه نماز جمعه به ولی امر مسلمین دعا میکند، مثلاً به پادشاه سابقشان عبدالله فهد و الان به بن سلمان! درحالیکه اینها ظالم و فاسق هستند. این نوع رفتارها ریشه کلامی دارد. از نظر آنها ظلم مانع از این نمیشود که شخص حاکم باشد. از نظر آنها حتی امام مسلمین که خلیفهشان است، اگر فاسق و شارب الخمر و ظالم باشد، اشکالی ندارد و اطاعتش واجب است.
خوب بلافاصله این بحث مطرح میشود که اصلاً اسلام برای چی آمد. قبل از اسلام که جاهلیت عرب بود، ظالم هم که داشت حکومت میکرد و اطاعتش هم واجب هم بود. اگر اطاعت نمیکردند، مردم را بیچاره میکردند. فقط اسلام آمد و این لزوم اطاعت از فاجرِ ظالم را شرعی کرد؛ یعنی اطاعتنکردن از حاکم فاجر غیر از اینکه در این دنیا مجازات دارد، پیش خدا هم عقاب دارد. اسلام فقط شده اطاعت از ظالم واجب است و اگر اطاعت نکنید عقاب هم خواهید شد. شما میتوانید این منطق را امروز در دنیا به یک جوان تفهیم کنید که ما آئینی داریم به نام اسلام که خصوصیتش این است که میگوید هرکسی هر چقدر هم ظالم باشد، هر چقدر هم فاسد باشد، اطاعتش بر شما واجب است. این منطق همان چیزی میشود که امروز بر دنیای اسلام مانند کشورهای ... گذشته است.
بیش از پنجاه کشور اسلامی هست که جمعیتی بیش از یک میلیاردونیم دارند. اما همه در مقابل ظلمی که به مسلمانها میشود، مثل فلسطین سکوت کردهاند. جمعیت اسرائیل چقدر است؟ اصلاً کل عالم یهود جمعیتش به 25 میلیون نفر نمیرسد، اما ذلیل این یهود هستند. برخی کشورها سفارت خود را منتقل میکنند و فلسطین را داغان میکنند، اما هیچکس جرائت حرفزدن ندارد. این فقط یک نمونه است. نمونههای دیگری هم داریم، مثل آنچه در یمن میگذرد. اصلاً مسلمانها موضوعیتی ندارند، چرا؟ چون این اسلام انحرافی آنها منطقش این بوده است. حج را برگزار میکنند، جمعیت زیاد، نماز جماعت پرجمعیت اما از محتوا و از روح خالی. آن چیزی که ما به آن ولایت میگوییم، فقط دوستداشتن امیرالمؤمنین علیهالسلام و ائمه علیهمالسلام نیست. ولایت یعنی ولایت «الله»، یعنی حاکمیت عقل و حاکمیت ارزشها. این امام اگر کوچکترین تخلفی از او سر بزند، از امامت ساقط است. امام جماعت هم باید عادل باشد، مرجع تقلید هم باید عادل باشد، قاضی هم باید عادل باشد. اگر یک فسق از او سر بزند، یک گناه کبیره مرتکب شود، عدالتش ساقط میشود. اصلاً نمیتواند آن سمت را بر عهده بگیرد. اما برای معتقدان به اسلام انحرافی عدالت مطرح نیست و لذا در علم کلامشان آمدند حتی عدالت را از روی خدا هم برداشتند. درحالیکه اصول مذهب شیعه غیر از توحید و نبوت و معاد، عدل و امامت نیز هست.
شیعیان؛ میراثدار فاطمه زهرا سلام الله علیها
امروز ما شیعیان میراثدار فاطمه زهرا سلام الله علیها هستیم و این میراثداری یعنی میراثداری ارزشها و حفظ فضیلتها. شیعه اینگونه شروع شده است، چون منطقش این بوده است. شیعه در طول تاریخ کتکخور بوده و در طول تاریخ قتلعامها داشته و کوبیده شده است. خیلی لازم نیست به تاریخ دور برویم. همینجا در کنار ما در ترکیهای که الان هست، عثمانیها بودند. زمان سلطان سلیم چند نوبت شیعیان را در آن منطقه قتلعام کردند. این علویها که الان هستند، بازماندههای آن قتلعامها هستند. جمعیت شیعه خیلی بیشتر از این بوده است. قتلعام شدند. همین کاری که الان داعش دارد انجام میدهد یا القاعده و طالبان میکنند. این منطق از زمان بنیامیه و بنیعباس مانده است. منطق شیعه مقابل اینهاست. منطق شیعه منطق علی ابن ابیطالب است، منطق حفاظت از ارزشها و حافظت از فضلیتهاست و برای حفظ این ارزشها و فضلیتها سیدالشهدا علیهالسلام هم در عاشورا قربانی میشود.
عاشورا؛ تقابل فضیلتها و رذیلتها
شما در قصه عاشورا و مقابلهای که در روز عاشورا بین لشکریان سیدالشهدا و لشکریان مقابل واقع شده است، کاملاً فضلیت را در مقابل ضد فضلیت که رذیلت باشد میبینید. یعنی تمام حرکت خود سیدالشهدا و اصحاب ایشان بر اساس ارزشها و فضائل است. در مقابل، آنچه که هست بر اساس بیارزشی است و در اساس رذائل اخلاقی است. لذا حرکتی که سیدالشهدا در عاشورا آفریده، این مقابله را تجسم داده است.
دیدهاید که نقاش ماهر میتواند حالت چهره را در تابلوی نقاشی بپرورد. عکس هم چهره را نشان میدهد، اما آن حالتی که نقاش میتواند در یک صورت بپرورد و خلق کند، غیر از هنر عکاسی است. عکاس نمیتواند چنین کاری کند. نقاش به آن حالت صورت تجسم میدهد. تابلوی معروف «لبخند ژکوند» را حتما دیدهاید. آن حالت خاص است که بهقولمعروف داوینچی را برجسته کرده است. وجود مقدس سیدالشهدا یکی از کارهایی که انجام داده است، تجسمبخشیدن به این مقابله ارزش و ضد ارزش است. لذا ما مجلس میگیریم، روضه میخوانیم و گریه میکنیم. ائمه ما را به ترویج این روضهخوانیها و گریهها امر کردند. چرا؟ چون آن تجسم محفوظ بماند، برای اینکه تجسم از بین نرود. این تجسم طوری شکل پیدا کرده است که حتی بیسوادترین مردم هم میفهمند و درکش میکنند.
آقایی در دِهی منبر میرفت. خوب مردم آنجا خیلی کمسواد بودند.الان سواد بیشتر شده است. این مردم کمسواد پای منبر این آقا نشسته بودند. آقا میخواست روضه سیدالشهدا را بخواند و از ماجرای حربنریاحی گفت. حربنیزید ریاحی وقتی آمد و لشکر سیدالشهدا را محاصره کرد، مأمور بود که لشکر حضرت را در همانجایی که امام رسیده است متوقف کند. آنجا صحرایی بود که دسترسی به آب نداشت. یک نقطه خاص بود. لشکر را محاصره کرد که از آنجا بیرون نروند و با شدت هم عمل کرد. اما لشکر یزید وقتی به لشکر امامحسین علیهالسلام رسید و با شدت آنها را متوقف و محاصره کرد، تشنه بودند و حتی حیواناتشان هم تشنه بودند. اما اردوی سیدالشهدا آب داشتند. مشکهای آب پر کرده بودند و ذخیره همراه داشتند. وقتی حضرت متوجه شدند که اینها تشنه هستند، فرمودند که به آنها آب بدهید. حتی در مقاتل این را نوشتهاند که در لشکر حر پیرمرد تشنهلبی بود. چون با مشک آب میدادند و مثل الان لیوان نبود، با همان دهانۀ مشک آب را میخوردند. این پیرمرد بلعش با تأخیر صورت میگرفت. این دهانه مشک را وقتی باز میکردند گشاد میشد و پیرمرد نمیتوانست آب بخورد. نوشتهاند که خود آقا سیدالشهدا آمدند بالای سر این پیرمرد و این دهانۀ مشک را گرفتند و تنگ کردند تا آب بهآرامی از مشک بیرون بیاید و پیرمرد راحت آب بخورد. حتی سیدالشهدا فرمودند به حیوانات اینها هم آب بدهید. حیواناتشان هم تشنه بودند. این آقای روضهخوان ادامه داد که اما روز عاشورا، وقتی سیدالشهدا آن طفل ششماهه را روی دست بلند کرد فرمود ببینید من آب نمیخواهم. من با شما جنگ دارم، شما هم با من دارید میجنگید. این بچه است، ششماهه است، تشنه است. این را از من بگیرید و سیرابش کنید و برگردانید. اما لشکر یزید آن حرکت را انجام دادند. روضهخوان میگفت دو نفر که پای منبر نشسته بودند و سواد هم نداشتند، این تجسمی را که من عرض کردم حس کردند و یکی رو کرد به رفیقش و گفت: عجب! اینها به حیوانهای آنها آب دادند، اما آنها به بچه شیرخواره اینها آب ندادند.
این تجسمی است که سید الشهدا میخواست برای ما زنده بماند. اینکه باید روضه بخوانید و گریه کنید، رمزش این است. این تجسم را ما باید در راه کمال خودمان حفظ کنیم. یعنی در راه حفظ میراث فاطمی این تجسم یک نمونه است که سیدالشهدا با افراد چطور رفتار میکنند و آنها با زنها و بچهها چطور رفتار کردند. من نمیخواهم همه واقعه عاشورا را بگویم، اما این واقعه کاملاً ارزش و ضد ارزش را مجسم میکند.
وظیفه شیعیان؛ عرضه ارزشهای اسلام به دنیا
حالا ما امروز میراثدار این ارزشیم. وقتی میراثدار این ارزشیم، وظیفهای بر عهدهمان است که عبارت است از اینکه این ارزشها را امروز به دنیا عرضه کنیم. حدیثی از وجود مقدس علی بن موسی الرضا علیهالسلام هست که ایشان در بین جمعی از اصحابشان نشسته بودند و فرمودند: « رَحِمَ اللَّهُ عَبْداً أَحْیَا أَمْرَنَا»؛ (خدا رحمت کند کسی را که احیای امر ما کند). یعنی امر ما را زنده کند. درواقع، همین معنایی است که من خدمت شما عرض میکنم. از حضرت پرسیدند: « قُلْتُ کَیْفَ یُحْیِی أَمْرَکُمْ ؟» حضرت جوابی فرمودند که امروز هم وظیفه و رسالت ما در حوزههای علمیه است و هم شما در راه و روشی که در پیش دارید: « قَالَ یَتَعَلَّمُ عُلُومَنَا وَ یُعَلِّمُهَا النَّاسَ فَإِنَّ النَّاسَ لَوْ عَلِمُوا مَحَاسِنَ کَلَامِنَا لَاتَّبَعُونَا». یعنی امر ما را کسانی احیا میکنند که علوم ما را یاد میگیرند. علوم اعم از ارزشهایی است که ما آوردیم. فرا میگیرند آنچه که ما عرضه کردیم و بعد اینها را به دیگران یاد میدهند و عرضه میکنند. مردم مسلمان و غیرمسلمان ندارد، هرکسی در عالم باشد « لَوْ عَلِمُوا (لو عرفوا) مَحَاسِنَ کَلَامِنَا »، وقتی متوجه ارزشهایی بشوند که ما به میراث گذاشتیم «لاتبعونا»، از ما تبعیت خواهند کرد. این فرمایش وجود مقدس علی بن موسی الرضا علیهالسلام است.
علمآموزی عبادت است
ما در حوزه علمیه یک وظیفه داریم و شما هم در مسیر خودتان وظیفه دیگری دارید. شما الان در بهترین سن فراگیری هستید، یعنی بهترین موقعیتی است که باید واقعاً قدر بدانید. ما در سنین شما بودهایم و این مراحل شما را گذرانیدهایم. امروز ما مطلبی را بخواهیم بیاموزیم، باید چندین بار مطالعه و مرور کنیم تا در ذهنمان بماند. اما آنوقتها با یک بار شنیدن و یک بار خواندن یاد میگرفتیم. فراگیری در سن شما بسیار قوی است. این فرصت پاکیزهای است. شما علوم روز دنیا را فرامیگیرید و با این کار عمل به یک واجب میکنید. توجه داشته باشید. یعنی اینکه به مدرسه میروید عبادت است. در توضیح المسائل این فتوا را داریم که فراگیری علومی که مسلمانها به آن احتیاج دارند، واجب عینی است. افراد باید آن علومی که باید یاد بگیرند که مسلمانها از غیرمسلمانها بینیاز شوند. همه باید به دنبالش بروند. اگر عدهای بروند و کفایت کند، آن واجب کفایی است. اما ابتدا واجب عینی است. یعنی الان ما به تکنولوژی در رشتههای مختلف نیاز داریم و لذا یادگرفتن تکنولوژی واجب است. اینکه علوم را از دیگران یاد بگیریم، هیچ اشکالی ندارد. اینکه نظریات دیگران را فرابگیریم، هیچ اشکالی ندارد. خودشان فرمودند «اطلبوا العلم ولو بالسین». آن زمان در چین علم فقه و تفسیر قرآن که نبود، بلکه صنعت بود. بروید و هر علومی که هرکس دارد، یاد بگیرید و بعد خودتان به آن اضافه کنید. چرا شما صاحبنظر نباشید؟ مگر آن کسانی که در دنیا حرکت علمی آفریدند استعدادشان بیشتر از شما بود؟
این قصه را شما بهتر از من میدانید. ادیسون کمی بدفهم بود و درسها را نمیفهمید. هرچه تلاش کردند فایدهای نداشت. آخرش معلم مدرسه مادرش را خواست و گفت این بچه تو چیزی نمیشود و به جایی نمیرسد. از مدرسه ببرش بیرون و کار و کاسبی یادش بده. اما مادر ادیسون به او علاقه داشت. بچه سوال کرد: مادر این معلم ما چه گفت؟ مادر پاسخ داد: معلمت گفت تو استعداد فوقالعادهای داری و استعدادت در کنار بقیه بچهها تلف میشود. تو باید جدای از اینها درس بخوانی. خود مادر شروع کرد به کارکردن با این بچه و این بچه، ادیسون شد و در دنیا حرکت آفرید.
این استعدادهایی که در دنیا حرکت علمی و حرکت اجتماعی ایجاد کردند، واقعاً تأثیرگذار بودند. امروز بشر به این حد از تمدن رسیده است. آیا اینها استعدادشان برتر از شما بوده؟ چرا شما نباشید؟ هرکدام از شما میتوانید در آینده نه فقط در مملکت خودمان بلکه در دنیا آفریننده حرکت علمی باشید. نظر را بلند بگیریم. و این دائر بر این مدار است که امروز چطور فرامیگیرید. من گاهی به بعضی از دوستان گفتهام. روش طلبگی ما این است که هرچه از آن روز اول به ما یاد میدهند شروع میکنیم به اشکالکردن در روش. شما هم به این فرمولهای فیزیک و شیمی اشکال کنید. بپرسید آیا فرمول بهتر از این میشود تصویر کرد؟ حتماً این فرمولی که این شخص آورده وحی منزل که نیست. اینها علوم تجربیاند. فکر کنید آن شخص به این نتیجه رسیده است، آیا ممکن است من به نتیجه بهتر برسم؟ خوب اولش خیلی بهاصطلاح مرتب از کار درنمیآید. اما آرام آرام ذهن نقاد میتواند در هر کجا که باشد نظریهپرداز شود. لذا بعضی از ایرانیهای ما که از ایران رفتند، در یک محافل علمی خیلی سطح بالا در میان کشورها درخشیدند. ما کم از دیگران نداریم. متوجه باشیم امروز وظیفه است برای ما که این تکنولوژیها را فرابگیریم. اما به اضافۀ یادگرفتن تکنولوژی، منتقلکنندۀ آن ارزشهایی هم باشیم که میراثدارش هستیم.
تأثیر نحوه علمآموزی بر علمآموزان
ما مرحوم آقای شرفالدین رضوان الله علیه را نمیشناختیم. مرحوم آقای علامه آنوقت برای ما نقل میکردند که آقای شرفالدین مدارسی در لبنان درست کرده بود شبیه همین مدارس به اصطلاح علوی. آنوقت در لبنان، شاگردان این مدرسه شیعه خیلی از حقوق خودشان محروم بودند. مسیحیها و سنیها شیعیان را خیلی استضعاف کرده بودند. ایشان برای بالابردن سطح فرهنگی شیعه، این مدارس را درست کردند. این شیعیان از مدرسه که فارغالتحصیل میشدند، بعضیشان به خارج از کشور اعزام میشدند و در دانشگاههای مختلف آن زمان تحصیل میکردند. مرحوم آقای علامه از قول افراد مختلف رفتار اینها را در آن دانشگاههای خارج نشان میداد که اینها طوری بودند که مورد اعتماد بقیه دانشجوها میشدند و در دانشگاه همه به آنها علاقه داشتند. حتی یکی از اینها وقت نمازش مصادف شده بود با وقت امتحان. سر جلسه امتحان نشسته بودند و امتحان طول کشیده بود. آنجا هم که روز و شب قدری متغیر است و گاهی وقتها کوتاه است. این دانشجوی مسلمان شیعه به استادش گفته بود که من الان یک وظیفه شرعی دارم و باید نماز بخوانم و نمیتوانم سر امتحان بنشینم. استاد گفته بود اگر بیرون بروی امتحانت باطل میشود. این دانشجو گفته بود من نمیتوانم وظیفه مذهبیام را ترک کنم. لذا بلند شده بود و رفته بود. این استاد اول شاید فکر کرده بود که او کلکی زده و بلد نبوده و میخواسته است به این بهانه از جلسه امتحان برود. لذا او را تعقیب کرده بود و دیده بود که این دانشجو رفته و گوشهای ایستاده و سجادهای انداخته و مشغول نمازخواندن است. استاد نمیتوانسته او را سر جلسه برگرداند اما به خاطر این دانشجو در دانشگاه شورایی تشکیل شد که او به حساب انجام وظیفه مذهبی چنین اقدامی کرده است. بعد در آن شورا تصمیم گرفتند که دوباره از او امتحان بگیرند. اینها را مرحوم آقای علامه نقل میکردند.
لزوم علمآموزی و حفظ ارزشها در کنار هم
ما وظیفه داریم امروز غنای علمی شیعه را افزایش بدهیم. حیف است که وقتی درجهبندی علمی دانشگاهها را ذکر میکنند، از کشور ما فقط چند دانشگاه در ردیفهای بالا باشد. نباید اینطور باشد. ما میراثدار علم بودیم، قبل از آنکه اروپا با علم آشنا باشد. قبل از رنسانس که در اروپا از علم خبری نبود، ما اینجا دانشمندانی داشتیم که نظریاتشان سالها در دنیا مطرح بوده است. دانشمندان بزرگی از میان شیعه در رشتههای مختلف داشتهایم. جابربنحیان شاگرد امامصادق علیهالسلام است. الکیمیا اسم کتاب جابربنحیان است و اصلاً اسم شیمی از این کتاب گرفته شده است. ما در گذشته این بودیم و لذا امروز میتوانیم اینگونه باشیم، درعینحال که باید حافظ ارزشها هم باشیم و این چیزی بود که مرحوم آقای علامه را بر آن داشت که این مدارس را تأسیس کنند.
ادامهدادن مسیر بزرگان؛ راه حقگزاری از آنها
ما غیر از اینکه میراثدار فاطمه زهرا سلام الله علیها هستیم، باید حق این بزرگان را هم محفوظ نگه داریم و محفوظ نگهداشتن حقشان این است که آن هدفی را که آنها داشتند و آن راهی را که در مسیر آن هدف در پیش گرفتند، فراموش نکنیم. نه فقط در علم، بلکه در عمل هم خودمان نمودار ارزشها باشیم. هرکجا هستیم، در درستی، در امانت، در پاکی و در کمک به دیگران نمودار این ارزشها باشیم و وقتی بلایی بر سرمان میآورند نرنجیم، بلکه در مقابل، محبت کنیم همانطور که ائمه علیهمالسلام بودند. ارزشهایی را که به ما یاد دادند، همان مسیر را در پیش بگیریم. آنوقت است که این میراثداری را بهشایستگی انجام دادهایم.
امیدوارم خداوند انشاءالله به همه ما و شما عنایت و لطف کند و این توفیق را بدهد که میراثداران شایستهای برای این مکتب باشیم و بتوانیم این میراث را نشر بدهیم. امروز کسانی که به ما توجه میکنند فقط در اثر تبلیغ نیست. اینها به کتابخانهها میروند، کتاب میخوانند و گاهی با مطالعه به این ارزشها توجه پیدا میکنند. ما در قم جمع زیادی از استاد دانشگاه و دانشجو داریم که از طریق کتاب با ارزشها آشنا شدهاند. حتی در خود عربستان شخص وهابی بوده که از طریق کتاب با این ارزشها آشنا شده است و حالا برای فراگیری علوم به حوزۀ علمیه آمده است. لذا میراث ما میراث گرانقدر و گرانبهایی است، قدرش را بدانیم و حفظش کنیم.
والسلام علیکم و رحمةالله و برکاته.