بسم الله الرحمن الرحیم
درخواست توفیق الهی برای اصلاح و تهذیب نفس
وجود مقدس امام سجاد – علیه السلام – در دعای شریف مکارم الاخلاق میفرمایند:
«وَ لَا عَائِبَةً أُؤَنَّبُ بِهَا إِلَّا حَسَّنْتَهَا، وَ لَا أُکْرُومَةً فِیَّ نَاقِصَةً إِلَّا أَتْمَمْتَهَا»
هیچ صفت زشتی در من باقی نگذار، مگر اینکه آن را به صفت خوب تبدیل کنی؛ و هیچ صفت خوب ناقصی را در من باقی نگذار، مگر اینکه آن را کامل کنی.
همه این معانیای که وجود مقدس امام سجاد - علیه السلام - از خداوند متعال درخواست میکنند، تحت اختیار انسان هستند؛ یعنی تا خود انسان اراده نکند، هیچ کدام از این موارد تحقق پیدا نخواهد کرد؛ چه آن صفتی که عیب شمرده میشود به صفت خوب تبدیل شود و چه آن صفت خوب ناقص به کمال برسد. اینها مسئلهای نیستند که صرفاً با یک عنایت و یکشبه به طریق عادی در انسان ایجاد شود؛ البته از قدرت و اراده خدا بعید نیست که تحولی اساسی در انسان ایجاد کند؛ اما اساس برنامه خلقت و اساس مدیریت معنوی انسانها بر این روش قرار داده نشده است. عالم، عالم سبب و مسبّب است. اگر صفتی در من هست که ناقص یا زشت است یا مردم آن را عیب میشمرند، رفع یا اصلاح آنها بدون سبب و انگیزه درونی امکان ندارد. باید سبب باشد تا مسبّب حاصل شود.
حال این سؤال مطرح میشود که پس چرا امام سجاد - صلوات الله و سلامه علیه - این توفیقات را از خدا میخواهد؟ آنچه در این مسئله مربوط به خداست، فقط این معناست که خدایا آن اقتضای لازم برای اختیار من را در من ایجاد کن. از این اقتضا، تعبیر به توفیق میکنیم؛ یعنی خدایا توفیق این تبدیل و تهذیب را به من بده. توفیق دادن خداوند هم در همین عالم اسباب و مسببات است. خداوند هیچ توفیقی را بیجهت به کسی نمیدهد. کار خیر کردن توفیق میخواهد؛ شکی نیست که عنایت میخواهد؛ اما این عنایت زمانی است که ما هم شرایط لازم را برای این اقتضا کسب کرده باشیم؛ در وجود خودمان زمینه پذیرش این توفیق را آماده کرده باشم؛ وگرنه نفس انسان اصلاً بیاعتناست و اگر به خودش واگذار شود، هیچگاه این اقتضا در وجودش پیدا نمیشود.
انجام کارهای خیر، زمینهساز توفیقات الهی در اصلاح نفس
چنانکه از روایات استفاده میشود، گاهی اوقات ممکن است انسان بدون آنکه متوجه باشد، کار خیری انجام دهد. ربطی به عیب نفس یا تهذیب نفسش هم ندارد. شاید برای خدا هم انجام ندهد؛ اما این کاری که انجام میدهد، محبوب خداست. امور اتصاف به حسن و قبح دارند. بعضی کارها ذاتاً حَسَن هستند؛ مثلاً دستگیری از انسان بینوا، ذاتاً حسن است و اگر کسی انجام داد، حتی اگر برای خدا و بهقصد قربت هم نباشد، یک اثری در وجود او میگذارد. این اثرگذاری، از باب همان تأثیرات عالم سبب و مسبب است. این اثرات، میتواند آن اقتضا را برای پذیرش آن توفیقات فراهم کند؛ چون این کار حَسَن، جلایی به دل میدهد.
طبق روایات، دل انسان هنگام تولد سفید و پاک است؛ اما با ارتکاب گناهان، سیاه و آلوده میشود. جلا دادن به این دل، با انجام کارهای خیر ممکن است. البته کمیت کار خیر مهم نیست؛ بلکه کیفیت آن مهم است. گاهی اوقات ممکن است که یک کار خیر به نظر دیگران به حساب نیاید، ولی پیش خدا به حساب بیاید. یک دانه از دهان مورچهای میافتد؛ کسی دانه را در کنار لانه مورچه قرار میدهد و زحمت او را کم میکند. شاید این کار مهمی نباشد، اما نزد خدا محبوب است. درباره یکی از اولیا نقل است که از مغازهای گندم خرید و به خانه برد تا آرد کند. در کیسه گندم مورچهای دید. فهمید که از همان مغازه وارد کیسه شده و الآن از خانه و کاشانهاش دور افتاده است. آن مورچه را برمیدارد و به همان مغازه میبرد و رهایش میکند. این کار مهمی به نظر نمیرسد؛ ولی به حساب میآید.
در روایت هست که در دوران حضرت موسی کلیمالله - صلوات الله و سلامه علیه - زن فاحشهای از دنیا رفت. خطاب آمد به حضرت موسی – علیه السلام - برو او را با احترام کفن و دفن کن و به مردم هم بگو برای تشییع او بیایند. موسی، کلیمالله است؛ با خدا صحبت میکند. از خدا میپرسد: چرا؟ خداوند میفرماید تو برو انجام بده؛ بعد علت آن را میگویم. حضرت موسی – علیه السلام – به خانه آن زن بدکاره رفت و مشغول کفن و دفن او شد. مردم هم که مثل همیشه حرف و حدیث درمیآورند. پس از مراسم تشییع و خاکسپاری، حضرت موسی – علیه السلام – گفت: خدایا! آبروی ما که رفت؛ مردم هم که هرچه میخواستند به من گفتند؛ اما حکمت این کار چه بود؟ چرا مرا به این کار خلاف عرف امر فرمودی؟ خطاب آمد که این زن روزی در بیابان پیاده میگذشت. سگ تشنهای را در کنار چاه آبی دید که پوزهاش به آب نمیرسید و آن اطراف هم آبی نبود. این زن پیراهنش را درآورد. موی سرش را هم برید و با آن طنابی درست کرد و با آن پیراهن دلوی ساخت و از چاه آب کشید و سگ را سیراب کرد. ما به احترام این کارش نخواستیم غریبانه دفن شود و امر کردیم پیامبر ما این گونه از او تجلیل کند.
این اثر کار خیر است. از همین رو، وجود مقدس امام سجاد – علیه السلام - در این دعا می فرمایند: خدایا! در کار تهذیب نفس به من کمک کن. این صفت زشتی را که در من هست، از من بگیر. البته امام که صفت زشتی ندارد؛ از زبان ما میگوید. این صفت زشت و ناقص در من هست. خدایا! تو خودت به من توفیق بده یا اسباب توفیق را برای من فراهم کن؛ آن جهاتی که اقتضای توفیق را در من ایجاد میکنند، فراهم کن تا این صفات زشت و ناقص، اصلاح و تکمیل شوند.
شناخت و آگاهی و محاسبه نفس، زمینهساز توفیقات الهی
یکی از آن جهاتی که موجب توفیق میشود، این است که انسان به حال خودش واقف باشد. گاهی اوقات شخص صفت زشت دارد؛ ولی آن صفت زشت را صفت خوب میداند و پیش خودش خیال میکند حالا که شرایط مهیاست، این زرنگی و کلاه گذاشتن یک هنر است. گاهی یک بازاری ظاهر متدینی هم دارد، اما قیمت کالا را چنان محاسبه میکند که بهجای سود پنج درصد یا ده درصد، سود چهل پنجاه درصد میبرد. خب، این کاسبی نیست؛ این خدعه است؛ کلاهبرداری است؛ با این حال، حاضر نیست عیب خود را بپذیرد. این نقصی است که ما داریم.
اگر انسان متوجه نفس خودش باشد و نفس خودش را محاسبه کند، چنانکه فرمودهاند: «حاسِبوا قبلَ أَنْ تُحاسِبوا»، توفیق الهی شامل حال او میشود. این توجه کردن و حساب کشیدن از نفس، از اسباب و زمینههای جذب توفیق الهی است که انسان را به امر تهذیبی وادار میکند. گام اول، تخلیه است؛ تخلیه نفس از گناهان و رذایل اخلاقی؛ گام بعد، تحلیه است؛ یعنی آراستن نفس به فضایل اخلاقی. این تبدیل و تغییر در این وضعی که در دل انسان پیدا می شود نیز توفیقی از جانب خداست؛ از همین رو، امام در این دعا از خداوند این توفیق را مسئلت میکنند. البته برای همین هم انسان باید از قبل زمینهاش را فراهم کرده باشد.
ادب و احترام حر، عامل هدایت و عاقبتبهخیری او
حربنیزید ریاحی، سپهسالار لشکر دشمن، هم از قبل زمینهای داشت که توفیق پیدا کرد نامش در بین یاران سیدالشهدا – علیه السلام - و مستشهدین بین یدیه جای گرفت. معروف است که از ابنعباس پرسیدند که چرا در کربلا نبودی. گفت: من نام اصحاب سیدالشهدا – علیه السلام - و شهدای کربلا را در دست امیرالمؤمنین – علیه السلام - دیدم و نام من را در میان آنها نبود. این چه خصوصیتی است که انسان باید از قبل داشته باشد تا نامش در این فهرست قرار بگیرد؟ ما همه چیز را نمیدانیم؛ اما آنچه از امام درباره حر میشنویم، این مطلب را تا حدی برای انسان روشن میکند.
وقتی حر راه را بر امام میبندد و اجازه حرکت نمیدهد، امام با عتاب به او میفرماید: «ثکلتک امک»؛ یعنی مادرت به عزایت بنشینید. اشاره به مادر یک فرد، در میان عرب خط قرمز است و توهین بزرگی تلقی میشود و حتماً باید جواب گویندهاش داده شود؛ اما وقتی امام به حر چنین گفت، نقل است که حر لحظهای تأمل کرد و گفت: یا اباعبدالله! هر کسی غیر از تو بود و نام مادر مرا میبرد، نام مادرش را به زشتی یاد میکردم و جوابش را میدادم؛ اما در مورد تو نمیتوانم. تو مادری داری که نمیتوانم نامش را به زشتی ببرم. نهتنها هیچ زشتی در وجودش نبوده، که تمام صفات کمال در او بوده است. من نمیتوانم از او به بدی نام ببرم. لذا ساکت شد. این هنر است. به امامت امام حسین – علیه السلام - معتقد نبود؛ سپهسالار لشکر دشمن بود؛ اما این علقه و این حد از شناخت را داشت که اگر حسین، امام نیست، پسر فاطمه که هست. این همان جهتی است که دیگران نفهمیدند و ندانستند و شمشیر بر روی سیدالشهدا کشیدند؛ اما حر فهمید.
یک صحنه دیگر که معرفت حر را قبل از عاشورا نشان میدهد، اقتدا به امام حسین – علیه السلام – در نماز جماعت است. حر خودش لشکری داشت که تعدادش با همراهان سیدالشهدا – علیه السلام - قابل مقایسه نبود؛ حتی در میان لشکریان خودش هم مورد اعتراض واقع شد؛ ولی گفت: حسین، پسر فاطمه، پسر رسولالله در اینجا باشد و نماز بخواند، آنگاه ما به او اقتدا نکنیم و جداگانه نماز بخوانیم؟ آنگاه خودش رفت و به لشکرش هم امر کرد که همه باید اقتدا کنیم. اینها در زمانی است که هنوز حر در جانب دشمن است. همین کارهای خیر بوده است که در روز عاشورا برای او منشأ اثر شد؛ یعنی صدور این کارها، منشأ آن توفیق است. محتمل است که یک نفسانیت نورانی و پاکی در وجود او بوده که این حرکات از اقتضای آن نفسانیت نورانی صادر شده باشد. از همین رو، امام سجاد – علیه السلام - از خداوند درخواست میکند خدایا! به من توفیق بده؛ و درخواست توفیق به این معناست که آن اقتضای لازم را در من ایجاد کن؛ آن پاکی را در درون من قرار بده.
والسلام علیکم ورحمة الله وبرکاته