English | فارسی
چهارشنبه 26 مهر 1402
تعداد بازدید: 318
تعداد نظرات: 0

سلسله بيانات اخلاقی حضرت آيت الله علوی بروجردی مدظله العالی در شرح دعای مكارم الاخلاق3

 سلسله بيانات اخلاقی حضرت آيت الله علوی بروجردی مدظله العالی در شرح دعای مكارم الاخلاق3
شرح دعای شریف مکارم‌ الاخلاق
وجود مقدس امام سجاد علیه‌السلام در دعای شریف مکارم الاخلاق می‌فرمایند: ألّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَاجْعَلْ لِی یَداً عَلَى مَنْ ظَلَمَنِی، وَ لِسَاناً عَلَى مَنْ خَاصَمَنِی، وَ ظَفَراً بِمَنْ عَانَدَنِی.

بسم الله الرحمن الرحیم

 

وجود مقدس امام سجاد علیه‌السلام در دعای شریف مکارم الاخلاق می‌فرمایند:

ألّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَاجْعَلْ لِی یَداً عَلَى مَنْ ظَلَمَنِی، وَ لِسَاناً عَلَى مَنْ خَاصَمَنِی، وَ ظَفَراً بِمَنْ عَانَدَنِی.

 

منطق و استدلال؛ ابزاری برای مقابله با خاصمان

 در کلام مبارک امام سجاد علیه‌السلام در عبارت «وَ لِسَاناً عَلَى مَنْ خَاصَمَنِی» نکتۀ درخور توجهی وجود دارد. حضرت از خداوند درخواست می‌کنند که خدایا، در برابر کسی که با من مخاصمه می‌کند، لسانی برای مقابله عنایت بفرما. مخاصمه همیشه لسانی نیست، بلکه ممکن است غیرلسانی باشد. این سخن به این معنا اشاره دارد که در میان انسان‌ها خصومت‌ها وجود دارد. این درخواست از سوی کسی است که خودش موجبات خصومت را فراهم نکرده است و به دیگران خصومت نمی‌ورزد و دیگران‌اند که به او خصومت می‌ورزند. لسانی که در برابر مخاصم به کار گرفته شود، لسان منطق است؛ یعنی از خداوند مسئلت می‌فرماید در مقابل کسانی که به من خصومت می‌ورزند، منطق و برهان و استدلالی عنایت بفرما که بتوانم در مقابلشان دوام بیاورم و بر آن‌ها غلبه کنم، اما از طریق لسان و از طریق منطق، نه از طریق خصومت متقابل.

طلب شرح صدر

 حضرت از خداوند توفیقِ خصومت نمی‌خواهند، بلکه لسان می‌خواهند. این همان درخواست حضرت موسی علی نبینا و آله و علیه السلام از خداوند است وقتی که مورد خطاب واقع شد «اذْهَبْ إِلَى فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغَى» (طه: ۲۴؛ نازعات: ۱۷). موسی علیه‌السلام فرمود: «رَبِّ اشْرَحْ لِي صَدْرِي ، وَيَسِّرْ لِي أَمْرِي» (طه: ۲۵و۲۶). فرعون یک آدم قلدر و دیکتاتور و ظالم است و در مقابل موسی علیه‌السلام خصومت می‌ورزد؛ خصومتش از نوع زندانی‌کردن و آزار و اذیت و از این قبیل است. اما در مقابل، موسی علیه‌السلام از خداوند شرح صدر و «وَاحْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسَانِی» (طه: ۲۷) می‌خواهند. تعبیراتی که در درخواست حضرت موسی علیه‌السلام هست، عیناً همان چیزی است که وجود مقدس امام سجاد علیه‌السلام از خداوند مسئلت می‌کنند.

وظیفۀ لسان: حل خصومت

 خصومت خاصمان ریشه‌اش نادانی و جهل است. مانند اینکه کسی ما را رقیب یا معاند خودش بداند. او واقعیت را نمی‌فهمد و نمی‌داند که ما با او دشمنی نداریم. این را درک نمی‌کند و از سر جهل است. لذا لسان هم با همان تعبیری که قرآن کریم می‌فرماید «وَاحْلُلْ عُقْدَةً مِّن لِّسَانِی» باید لسانی نرم باشد که بتواند طرف مقابل را جذب کند. گاهی اوقات لسان نیش دارد و حتی در صحبت با دوست هم طوری عمل می‌کند که او را دورش می‌کند و باعث ایجاد دشمنی می‌شود. لسان نباید این‌گونه باشد، بلکه باید حل خصومت کند. حل خصومت فقط با قضا نیست. گاهی اوقات زبان و منطق کاری می‌کند که شخص نه‌تنها دشمنی را کنار می‌گذارد، بلکه از درِ دوستی و مقام جبران درمی‌آید. لذا این معنای لسان در عبارت «وَ لِسَاناً عَلَى مَنْ خَاصَمَنِی»، آن طرف خصومت است و لسان منطق و استدلال است.

معنای سلوک در ارتباطات اجتماعی

 امام سجاد علیه‌السلام در دعا به معنای سلوک هم اشاره دارند. ما در جامعه زندگی می‌کنیم و جامعه محل برخورد بین افراد است. یعنی انسان وقتی در اجتماع زندگی می‌کند، در این اجتماع دیگران هم هستند و ناگزیر در این تعامل با افراد باید روش و نحوۀ تعاملش را تعریف کند و ببیند که می‌خواهد چگونه با افراد اجتماع سلوک کند. همۀ افراد این تعامل را به‌درستی تعریف نمی‌کنند. همه در این اجتماع بهره‌ای دارند و می‌خواهند از امکانات استفاده کنند. اما گاهی اوقات در اجتماع افرادی هستند که دیگران را متعدّی به حقوق خودشان می‌بینند، درحالی‌که آن افراد متعدّی نیستند و کاری به کار آن‌ها ندارند.

مرحوم آقای حاجی انصاری قمی واعظ بود و در قم منبر می‌رفت. ایشان نقل می‌کرد که یک روز به نانوایی رفتم. در آن زمان تعداد نانوایی‌ها کم بود و ازدحام جمعیت می‌شد. پیرزنی که برای خرید نان آمده بود با فریاد می‌گفت «شما آخوندها در قم جمع شده‌اید و نانوایی‌ها را شلوغ کرده‌اید!» یعنی او از اجتماع اهل علم یا حوزه فقط همین را می‌فهمید که نانوایی شلوغ شده و به حقش تعرض شده است!

جهل؛ سرمنشأ بسیاری از خصومت‌ها

در جامعه افراد مختلف نسبت به خودشان مصائب را می‌سنجند. لذا امام می‌فرمایند این نحوۀ تعامل ما با افراد جامعه باید این‌طور باشد که ما بدانیم جهل و ندانم‌کاری بر بسیاری از افراد حاکم است و ما را متعدی به حقوق خودشان می‌دانند. در روزگار امام سجاد علیه‌السلام برای خود ایشان چنین مسائلی بود که به حضرت می‌گفتند به چه مناسبت باید امامت در شما قرار بگیرد. حتی در مقابل مردم نسبت به ایشان تعرض می‌کردند و این مسئله فقط برای ایشان نبود، بلکه برای سایر ائمه هم همین‌گونه بود.

فروپاشی مشروعیت بنی‌امیه با لسان حق‌گوی امام سجاد علیه‌السلام

 امام سجاد علیه‌السلام در روزگار خفقان عجیب و غریبی زندگی کردند. دوران امامت ایشان بعد از ماجرای کربلاست. بعد از سخنرانی حضرت زینب سلام‌الله‌علیها و سخنرانی امام سجاد علیه‌السلام در مسجد شام، مشروعیت بنی‌امیه از بین رفت. بنی‌امیه خودشان را به عنوان نزدیک‌ترین افراد به پیغمبر (ص) معرفی کرده بودند و علی ابن ابیطالب علیه‌السلام را یک آدم نمازنخوانی که آن‌طور در مسجد به شهادت رساندند! اما یک سخنرانی امام سجاد علیه‌السلام در مسجد، آن هم با چنان آغازی که ابتدا خودشان را معرفی کردند و سپس آن تعبیرات را برای امیرالمؤمنین علیه‌السلام به کار بردند، باعث فروپاشی مشروعیت بنی‌امیه شد. مشروعیت حکومت که ریخت، به حکومت پلیسی و امنیتی تبدیل شد. یعنی وقتی محبوبیت و مشروعیت نباشد و نیرویی بخواهد خودش را حاکم نگه دارد، باید فضا را امنیتی کند. لذا بنی‌امیه بعد از واقعۀ کربلا، به معنای واقعی کلمه فضا را امنیتی کرده بودند. گاهی خود امام سجاد علیه‌السلام می‌فرمودند در میان این مردم مدینه ده نفر نیستند که ما را دوست داشته باشند. البته کسانی بودند که بعدها علیه یزید قیام کردند و کشتار عجیب و غریبی میانشان واقع شد، اما قیامشان برای خونخواهی امام حسین علیه‌السلام نبود، بلکه قضایای دیگری در کار بود.

امام سجاد علیه‌السلام در آن زمان شاگردانی داشتند، اما همۀ این شاگردان به امامت ایشان معتقد نبودند. بعضی از آن‌ها سنّی بودند و بعدها هم از فقهای سنّی شدند. در واقع شاگردان ایشان محدود بودند و خانۀ حضرت هم مورد جاسوسی و تفتیش بود و رفت‌وآمدها کنترل می‌شد. در چنین اوضاعی امام سجاد علیه‌السلام این تفکر شیعی را حفظ می‌کنند و ما باید بدانیم که این تفکر از چه راه‌هایی به دست آمده است.

کوشش‌‌های امام سجاد علیه‌السلام برای تربیت انسان‌ها

در زمان حضرت سجاد علیه‌السلام غلام و برده خریدوفروش می‌شد. امام سجاد علیه‌السلام با هر امکانی که داشتند به بازار برده‌فروش‌ها می‌رفتند، برده‌ها را می‌خریدند و به خانۀ خود می‌آوردند. گاهی در منزل ایشان هفتاد تا هشتاد برده بوده است. امام این برده‌ها را تربیت می‌کردند. درواقع چون ایشان نمی‌توانستند آزادانه تبلیغ کنند، روی این برده‌های زرخرید کار می‌کردند و بعد آزادشان می‌کردند.

نکته در این است که ما در زندگی امام سجاد علیه‌السلام به تعامل ایشان با این برده‌ها توجه کنیم. در هر حال برده زیردست است و باید اطاعت کند، اما این برده‌ها مرتکب خلاف و عصیان هم می‌شدند. گاهی هم امام سجاد علیه‌السلام می‌دیدند برده‌ای که مرتکب گناهی شده، رنگش پریده و می‌لرزد و ترس از تنبیه دارد. امام می‌پرسیدند: «چرا این حالت برای شما پیدا شد؟» برده پاسخ می‌داد مرتکب فلان خطا شده‌ام. حضرت در جواب می‌فرمودند: «از من خوف نداشته باش، فقط خوف از خدا داشته باش. من هم برای اینکه دیگر این خوف در تو پیش نیاید، در راه خداوند آزادت می‌کنم. تو هم در مقابل خدا بگو علی‌بن‌حسین من را بخشید، خدایا تو هم علی‌بن‌حسین را ببخش.» این‌چنین حضرت افراد را به طور عملی تربیت می‌کردند و سپس آزاد می‌نمودند. این برده‌های آزادشده وقتی وارد اجتماع می‌شدند، تفکر علی‌بن‌حسینی را ترویج می‌کردند.

ماجرای غلام مستجاب‌الدعوۀ حضرت سجاد علیه‌السلام

 زُهری، از علمای اهل تسنن، با امام سجاد علیه‌السلام بسیار مأنوس بود و از محضر ایشان استفاده می‌کرد. این عالم نقل می‌کند که در زمان خشک‌سالی اعلام کردند که می‌خواهند نماز باران بخوانند. ما هم بیرون رفتیم. نماز باران طولانی شد، اما از باران خبری نبود. من هم در انتهای جمعیت ایستاده بودم و خلیفه نماز باران می‌خواند. یک وقت متوجه شدم غلام سیاهی در انتهای جمعیت نشسته و دستانش را بلند کرده و گریه می‌کند و مشغول مناجات با خداست. دیدم آخر سر صورتش را روی خاک گذاشت و گفت: «خدایا، این مردم بندگان تو هستند. این‌ها به باران احتیاج دارند، خشک‌سالی است. به آن‌ها باران بده.» این کلمات از دهان این غلام سیاه خارج نشده بود که دیدم در آسمان صاف یک دفعه ابر‌ها پیدا شدند، رعدوبرق شد و باران آمد. جمعیت متفرق شد و من به دنبال غلام رفتم. غلام به خانۀ امام سجاد علیه‌السلام رفت. فردا خدمت امام سجاد علیه‌السلام رفتم. عرض کردم آقا من می‌خواهم یکی از غلام‌های شما را بخرم. حضرت فرمودند: «چرا بخری؟ بگو تا به تو ببخشند. کدام غلام را می‌خواهی؟» گفتم نمی‌دانم. یکی را دیده‌ام.  دسته‌دسته غلام‌ها آمدند، اما آن غلام میانشان نبود. گفتم میان این‌ها نیست. حضرت از اهل خانه پرسیدند: «کس دیگری باقی مانده؟» گفتند بله غلامی است که در طویله کار می‌کند. حضرت فرمودند: «بگویید او هم بیاید.» او آمد. گفتم همین است. حضرت فرمودند: «او را به تو بخشیدم.»

دست این غلام را گرفتم و از خانۀ حضرت بیرون آمدیم. یک مرتبه غلام رو کرد به من و گفت آقای زُهری چه چیز باعث شد که من را از آقا و مولایم جدا کنی؟ به او گفتم تو را از حضرت گرفتم برای اینکه از این به بعد تو آقا باشی و من غلام تو باشم. آنچه دیروز از تو دیدم، باعث شد تو را از حضرت بگیرم. تا من این را گفتم، غلام سرش را رو به آسمان بلند کرد و گفت خدایا سِرّی میان من و تو بود که فاش شده است و نااهل مطلع شده، دیگر نمی‌خواهم در این دنیا بمانم.

زُهری می‌گوید من ناراحت شدم و او را به خانه بردم و پذیرایی کردم. غلام شب خوابید و مُرد. نقل دیگری از زُهری هست که می‌گوید به غلام گفتم اگر می‌خواهی، به خانۀ مولا و آقایت برگرد. من حرفی ندارم. غلام به منزل امام برگشت و فردا صبح امام کسی را پیش من فرستاد که رفیقت از دنیا رفته است، برای تشییعش بیا.

صبر امام سجاد علیه‌السلام در برابر آزار نزدیکان

 این یکی از راه‌هایی بود که امام سجاد علیه‌السلام تفکر شیعه را به افراد می‌آموخت و بعد آزادشان می‌کرد. یکی از خصوصیات امام سجاد علیه‌السلام این است که بسیار مورد تاخت و تاز بودند، حتی از طرف بستگان نزدیکشان که من شرم دارم از اینکه نام ببرم، چون آن‌ها هم کسانی هستند که در آخر شهید شدند یا به زندان افتادند و سرنوشت عجیبی پیدا کردند. آن‌ها هم انسان‌های خوبی بودند، اما به حضرت می‌گفتند که چرا شما امام شدی و به چه مناسبت باید توجه به سمت شما باشد.

گاهی اوقات برخی در حضور مردم بدگویی حضرت را می‌کردند. امام ساکت می‌شدند. کسانی که همراه امام بودند، می‌خواستند به آن فرد تعرض کنند، اما امام می‌فرمودند کاری به او نداشته باشید. وقتی امام به منزل می‌رفتند و همه متفرق می‌شدند، امام به در خانۀ آن شخص می‌رفتند و می‌گفتند من آمده‌ام مطلبی به تو بگویم. اگر این مطالبی که گفتی، در من هست، بیا هردو دعا کنیم که خداوند مرا ببخشد و اگر این‌ها در من نیست و تو تهمت می‌زنی، بیا هردو دعا کنیم که خداوند تو را ببخشد. آن شخص روی دست‌وپای امام می‌افتاد و می‌گریست.

این همان «وَاجْعَلْ لِسَاناً عَلَى مَنْ خَاصَمَنِی» است. این لسان بالاتر از منطق و استدلال است؛ این زبان دل است که آن حقیقت نهفته در جان امام را بروز می‌دهد و برای همیشه اصلاح می‌شود. این خصومت نیست. اگر امروز با کسی خصومت ورزیدم و به زمینش زدم، فردا دوباره از راه دیگری با من خصومت می‌کند. اما آنچه امام از خداوند مسئلت می‌کند وسیله ای است که ریشۀ خصومت را از بین می‌برد.

والسلام علیکم و الرحمة الله و برکاته

تصاویر
  •  سلسله بيانات اخلاقی حضرت آيت الله علوی بروجردی مدظله العالی در شرح دعای مكارم الاخلاق3
ارسال نظر جدید

نام

ایمیل

تصویر امنیتی
کد امنیتی را وارد نمایید:

کلیه حقوق این سایت متعلق به دفتر حضرت آیت الله علوی بروجردی می باشد. (1403)
دی ان ان