بیانات حضرت آیت الله علوی بروجردی (مدظله العالی) در دیدار با جمعی از طلاب ممتاز شهر آبادان در کتابخانه حضرت آیت الله العظمی بروجردی (قدس سره)
بسم الله الرحمن الرحيم
درآمد
بهعنوان پیشدرآمد، باید عرض کنم مردم آبادان این فرصت را داشتند که از شخصیتهای بزرگی استفاده کنند. در آن زمان، بحث تبلیغ در آبادان بسیار قوی بود و بزرگانی در این شهر بودند که بههرحال حقوق زیادی به گردن آن مجموعه و مردم دارند. آبادان در آن زمان محیط خاصی بود و قدری با شهرهایی مثل اهواز و خرمشهر تفاوت داشت. در اهواز و خرمشهر محیط تقریباً عربی بود، حتی در حوزه؛ اما آبادان محیط عمومی بود و مهاجران زیادی از جاهای مختلف کشور به آنجا آمده بودند و حسینیههایی به نام خودشان داشتند. چون مرکز اقتصادی بود و همین ویژگی موجب شده بود که این جهت تبلیغی در آنجا شکل بگیرد. البته بعد از جنگ، نسبت به گذشته، تفاوتهایی پیدا شد؛ اما امیدواریم که همه چیز به صورت قبل برگشته باشد یا در آینده، انشاءالله برگردد.
امروز ما عهدهدار ارشاد و هدایت مردمی هستیم که پیشتر وظیفهشان در قبال روحانیت را به بهترین نحو ادا کردند؛ یعنی در کنار روحانیت هم اوضاع را گرداندند؛ همانطور که در گذشته میگرداندند. هم در زمان جنگ تحمیلی فداکاری کردند و... . زمان حصر آبادان را هنوز فراموش نکردهایم که این مردم جانشان را بر کف گذاشتند و طبق دستور ما، حرکت کردند و نگذاشتند حتی یک سانتیمتر مربع از این خاک به دست اجنبی بیفتد. این مردم در قبال روحانیت اینگونه ایثار کردند.
تکلیف روحانیت
تکلیف روحانیت بهفرمایش آقا علیبنموسیالرضا(علیه السلام) این است: «رَحِمَ اللهُ مَن اَحیا اَمرنا!» از حضرت پرسیدند: «وَ مَن یُحیی اَمرَکم؟» آن حضرت فرمودند: «الَّذین یَتَعلَّمون عُلومَنا و یُعلِّمونها النّاس فَإِنَّ النَّاسَ لَوْ عَلِمُوا حَقائقَ کَلَامِنَا لَاتَّبَعُونَا.» ایشان وظیفۀ اصلی روحانیت را مشخص کردهاند. قبل از حضرت هم آیۀ شریفۀ قرآن به این وظیفه اشاره کرده است: «فَلَوْ لاٰ نَفَرَ مِنْ كُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طٰائِفَةٌ لِيَتَفَقَّهُوا فِي اَلدِّينِ وَ لِيُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذٰا رَجَعُوا إِلَيْهِمْ».[1] یعنی وظیفۀ روحانیت این است که میراث بهجامانده از ائمۀ معصوم(علیهم السلام) را بیاموزند و به جمعیت شیعه منتقل کنند و آنها را بهنحوی تربیت کنند که میراثدار باشند و در مرحلۀ بعد، به همۀ مردم عرضه کنند. این رسالت روحانیت است. این میراثی که بهدست ما رسیده، ۱۴۰۰ سال در معرض تاختوتاز بوده است. تاجاییکه می توانستند، این میراث را کوبیدند. در زمان امیرالمؤمنین(علیه السلام) و فاطمۀ زهرا(سلام الله علیها) این میراث را به آن صورت کوبیدند و له کردند. شاهد بر این مطلب هم آن تعبیر امیرالمؤمنین(علیه السلام) خطاب به رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) راجعبه شهادت حضرت صدیقه(سلام الله علیها) است که در خطبهای در نهج البلاغه آمده است: «اجتمع اُمَّتک علی هَضمِها.» حضرت نمیفرمایند «عَلی دَفعها»؛ بلکه میفرمایند: «عَلی هَضمِها». یعنی هدف این بود که حرکت هضم بشود. وقتی میگوییم هضم غذا، یعنی کوچکترین اثری از غذا باقی نمیماند و شیرهاش کشیده میشود. آنان هم از آن زمان به اینصورت تلاش کردند که حرکت اسلام اصیل هضم شود.
بعد در واقعۀ کربلا آنگونه تازیدند. بعد از کربلا، در زمان امامسجاد(علیه السلام) نیز به همین منوال بود تا دوران امامباقر(علیه السلام). امامباقر(علیه السلام) فرصتی پیدا کردند و این فرصت ادامه پیدا کرد تا زمان امامصادق(علیه السلام). درواقع دوران ایشان فرصت طلایی برای شیعه بود. درواقع، حکومتها وقتی قدرت و توان داشتند، تا توانستند، این میراث را کوبیدند. بهقول خلیلبناحمد که دربارۀ امیرالمؤمنین(علیه السلام) میگوید دشمنان تاجاییکه توانستند، فضایل حضرت را انکار کردند و از بین بردند. دراینبین، دوستان هم جرئت نکردند فضایل ایشان را عرضه کنند؛ اما او در ادامۀ صحبتش، این نکته را اضافه میکند: «بااینحال، فضایل او شرق و غرب عالم را فراگرفت.» بههرحال، بهخصوص در زمان امامصادق(علیه السلام) فرصتی پیدا شد تا این میراث عرضه بشود؛ چون امامباقر(علیه السلام) در دوران ضعف بنیامیه به امامت رسیدند و بعد، بنیامیه کنار رفتند و بنیعباس روی کار آمدند. ابتدای کار، بنیعباس هنوز ضعیف بود فرصت طلایی برای امامصادق(علیه السلام) پیدا شد. امامصادق(علیه السلام) جلسات درس و بحث به راه انداختند. در آن زمان، جمعیت شیعۀ علاقهمندی که وارد این کار بشوند زیاد نبود؛ لذا امامصادق(علیه السلام) سنیها را بهکار گرفتند و تربیت کردند.
زرارةبناَعیَن و محمدبنمسلم سنی بودند. این دو در محضر امامصادق(علیه السلام) به جایی رسیدند که حضرت دربارهشان فرمودند: «لَو لا هؤلاء لَاندَرَسَت آثارُ النُّبوَّة!» امامصادق(علیه السلام) چه کردند که این دو به این مقام رسیدند! امامصادق(علیه السلام) این میراث را عرضه کردند. بعد که بنیعباس قوّت یافت، مبارزه را از سر گرفت و مقابل امامصادق(علیه السلام) دکان باز کرد؛ بدینصورت که خواست مانند امامصادق(علیه السلام) دانشمندانی تربیت کند. ابوحنیفهها پیدا شدند و آثاری از دیگران نشر پیدا کرد؛ ازجمله آثار یونانی که از آن منتشر شد. بنیعباس با این کار خواست معارف اهلبیت(علیهم السلام) را از قیمت بیندازد. بعد حضرت رضا(علیه السلام) در سفر ناخواستهشان به ایران، آن معالم را به مردم عرضه کردند؛ آن معالمی که بهقول راوی، در مسجد کوفه بر هفتاد منبر و کرسی، هفتاد نفر حدیث میکردند: «حَدَّثَنی جعفربنمحمد».
در زمان امامصادق(علیه السلام) کسانی بودند که بهعنوان شاگردان حضرت و اصحاب ایشان بودند. آنان بهتدریج آن معالم را منتشر کردند. وقتی علیبنموسیالرضا(علیه السلام) به ایران آمدند، محیط سنی بود؛ لذا حضرت در این سفر، برای مردم ایران سرمایهگذاری کردند. از این نظر، تمام ائمۀ بعد از امامرضا(علیه السلام) را ابنالرضا میگویند، حتی حضرت عسکری(علیه السلام). دوران ایشان پرفشارترین دوران بر اهلبیت(علیهم السلام) بهحساب میآمد از ناحیۀ حکومت؛ تاجاییکه حضرت عسکری(علیه السلام) حتی توفیق رفتن به مکه هم پیدا نکردند. این قدر ایشان تحت فشار بودند. در نهایت هم در ۲۸سالگی بهشهادت رسیدند. دوران امامت ایشان ۶ یا ۷ سال طول میکشد که اکثر این مدت را در زندان بهسر بردند. بااینحال، بیشترین تعداد وکلای امام در زمان حضرت عسکری(علیه السلام) است؛ یعنی این جمعیت شیعه در طول زمان تشکل پیدا کردند و تشکلها بیشتر شد. بعد از دوران امامت، دوران غیبت صغرا آغاز شد که مسئولیت انتقال این معالم بهعهدۀ نواب اربعه آمد و بعد دوران غیبت کبرا با نواب عامه آغاز شد و این معالم همینطور منتقل شد تا به شیخ مفید(رحمۀ الله علیه) و شیخ طوسی(رحمۀ الله علیه) و... رسید. هر کدام از این علما نیز در انتقال معالم نقش ایفا کردند.
تاجاییکه حکام میتوانستند، فقط حکام بنیامیه و بنیعباس هم نبود؛ بلکه حکام بعد از آنها نیز تا میتوانستند، بر شیعه فشار وارد میکردند. همین سلاطین عثمانی در ترکیه چهار بار شیعه را قتلعام کردند؛ اما هنوز در ترکیه علویها هستند. آنان شیعیانی بودند که از قتلعامها فرار کرده و عقایدشان را فراموش کردند؛ اما کسی جرئت نکرد در داخل آنها نفوذ کند. ده سال پیش دولت ترکیه آمار داد که ۲۵میلیون علوی در ترکیه هست. در آن زمان، تعداد کردها ۱۸میلیون بود و شیعیان اثناعشری رسمی بین ۴تا۵میلیون هستند. اگر کردها از ترکیه جدا بشوند، جمعیت شیعه، جمعیت اکثریت در ترکیه خواهد بود. نمونهاش این است که بهرغم تمام دشمنیها و کوبیدنها، این مجموعه برایمان مانده است. فقط جمعیت شیعه در هند بهاندازۀ کل جمعیت ایران است. شیعه فقط در ایران نیست؛ بلکه برای نمونه، ثلث جمعیت پاکستان شیعه است، ثلث جمعیت افغانستان شیعه است. در عربستان بهقول خود شیعیان، یکپنجم جمعیت آن شیعه است. جمعیت شیعه در عراق اکثریت است. بنابراین، تشکل شیعه ماند و این معالم نیز ماند. این هنر علمای ما در دوران غیبت است که هر کدام بهصورتی نقش ایفا کردند. نمیتوان در این خصوص، نقش مجلسی(رحمۀ الله علیه) را نادیده گرفت یا نقش شیخ بهایی(رحمۀ الله علیه) در دوران صفویه را نیز. البته باید تأکید کرد که نباید این تفکر را داشت که اینها کنار سلاطین رفتند. خیر، اینها به سلاطین و قدرت و حکومت کار نداشتند و دردشان درد شیعه بود، درد حفظ میراث اهلبیت(علیهم السلام) بود و این میراث را بهخوبی حفظ کردند؛ بهقدری که امروز به دست ما رسیده است و ما مدام آن را نقد میکنیم و میگوییم اگر ما بودیم، چنین و چنان میکردیم.
البته نقدهایی هست؛ ازجمله اینکه مرحوم آقای آخوند خراسانی چرا وارد قصۀ مشروطه شد؟ آقای سید محمدکاظم یزدی چرا مخالفت کرد؟ قبل ایشان، مرحوم آیت الله آقاسید محمد مجاهد چرا فتوای جهاد را صادر کرد؟ ما که در آن زمان نبودیم تا آن زمان و وضعیت آن را بسنجیم؛ اما در کل که نگاه میکنیم، این ادارۀ شیعه بهدست علمای حوزههای علمیه بوده است؛ بهویژه حوزۀ نجف که بیش از هزار سال سابقه دارد: از زمان شیخ طوسی(رحمۀ الله علیه) که از بغداد فرار کرد و به نجف رفت و این حوزه را بنیان گذاشت تا به امروز. حوزۀ قم را نیز مرحوم آیت الله حاج شیخ عبدالکریم(رحمۀ الله علیه) سر پا کرد و ماند تا الان که بزرگترین حوزۀ علمیه در دنیای اسلام است، نه فقط در بین شیعه. اینها همه برای بوده که این بزرگان این میراث اهلبیت(علیهم السلام) را بهدست ما برسانند. ما نسل موجود میراثخوار هستیم؛ یعنی الان از این میراث استفاده میکنیم.
میراثداری؛ تکلیفی بر دوش علما
عرض بنده این است که این میراث برای این به ما نرسیده است که فقط خودمان بهره ببریم؛ بلکه باید میراثداری هم بکنیم. این میراثداری و انتقال آن به نسل بعد، متوقف بر این است که در عرصۀ تعلم و بعد در تعلیم وارد بشویم. میراثداری همانی است که وجود مقدس آقا علیبنموسیالرضا(علیه السلام) فرمودند: «یَتَعلَّمون عُلومَنا و یُعلِّمونها النّاس». اگر قبل از تعلیم، تعلم نباشد که بهطبع، تعلیم به مردم وجود نخواهد داشت. اگر میخواهیم این میراث عرضه کنیم، باید بیاموزیم و در این آموختن، مشکلات بسیار وجود دارد. باید اینقدر قوی بیاموزیم که اهل نظر و اجتهاد در کلمات اهلبیت(علیهم السلام) بشویم. زمینۀ اجتهاد فقط در فقه نیست؛ بلکه در زمینههای دیگر نیز باید باشد. خدا رحمت کند مرحوم آقای آقا شیخ عباسعلی اسلامی، از وعاظ بسیار گرانقدر را که قبل از انقلاب در تهران منبر میرفت و در شهرستانها نیز. جامعۀ تعلیمات اسلامی را هم ایشان سر پا کرد. ایشان بسیار فعال بود. پدر بنده در تهران امام جماعت بود و آقای شیخ عباسعلی اسلامی را برای وعظ دعوت کرده بود. آن زمان، انقلابهای ۱۳۴۲ درحال وقوع بود. ایشان روی منبر خطاب به شاه میگفت: «این رادیو ایران را یک ساعت به دست من بدهید تا ببینید چه میکنم! ببینید مملکت چگونه میشود!»
حالا نه یک ساعت، که ۲۴ ساعت، نه رادیو ایران که همۀ ایستگاههای تلویزیونی و رادیویی در اختیار ماست؛ اما ما میخواهیم چه کار بکنیم؟! مثل آن آقای بیسلیقه که در تلویزیون، از بین تمام روایات، روایت «اول شَجَرةٍ آمنت بالله البادنجان» را مطرح بکند؟! با وجود اینکه در صحت چنین روایتی تردید نیست. این مطلب درست است که جمادات و تمام موجوداتی که ما گمان میکنیم همه جامد هستند و بیروح، زنده هستند و حرکت دارند. این الکترونها در هر اتم به دور آن هسته میچرخند.
تسبیح موجودات همراه با آخوند کاشی(رحمۀ الله علیه)
مرحوم آیت الله بروجردی(رحمۀ الله علیه) این قصه را دربارۀ استادشان، مرحوم آخوند کاشی(رحمۀ الله علیه)، نقل میکردند: آخوند ملامحمد کاشی مرد ملا و عارفی بود در اصفهان. طلبهای در آنجا گفته بود که من در مدرسه، نصفهشب بیدار شدم و رفتم که برای تهجد رفتم وضو بگیرم، دیدم زمزمۀ صدایی از تمام مدرسۀ صدر اصفهان بلند است و در و دیوار و درخت و برگ و همه و همه میگویند: «سبوح قدوس و ربنا و ربّ الملائكة و الروح». من تعجب کردم. به هر طرف نگاه کردم، دیدم صدایی یکنواخت از همه جا میآید. بعد از جستوجو، دیدم آخوند ملامحمد کاشی در مسجد مدرسه مشغول خواندن نماز شب است و سر به سجده گذاشته است و میگوید: «سبوح قدوس و ربنا و ربّ الملائكة و الروح» و تمام موجودات مدرسه هم با ایشان همصدا شدهاند. فردا صبح جریان را به همحجرهام گفتم و او هم نزد مرحوم آخوند کاشی رفت و گفت که آقای آقا شیخ حسن، هممباحث و همحجرۀ ما، چنین مطلبی میگوید. آخوند گفته بود این مهم نیست که موجودات مدرسه با من همصدا شدند؛ بلکه مهم این است که چگونه او شنیده است!
از این وقایع بسیار هست؛ اما باید دقت کرد که مطلب درخور فهم مردم کدام است. الان این فرصت را در اختیار روحانیون گذاشتهاند و این میراث به دست آنان رسیده است. خدا عنایت کرده است که بعد از ۱۴۰۰ سال، حرکتی شد و نظام، نظام اسلامی شد. حدود چهل سال است که فرصت پیدا کردهایم برای اینکه این میراث را به دست مردم برسانیم. پس باید قدردان باشیم و این فرصت را غنیمت بدانیم. در دوران قبل از انقلاب، بر روحانیون فشار شدیدی حاکم بود. اگر روحانی میخواست به منبر برود و وعظ کند، او را بازجویی میکردند و به او فشار میآوردند. امروز باید از این فرصت بهدستآمده بهنفع شیعه استفاده کرد. امروز مخاطب روحانیت، از چهارصدپانصد نفر پامنبری گذشته و کل دنیا مخاطب است. با گسترش این دستگاههای ارتباطی، کل دنیا مخاطب ماست. الان دیگر حتی زبان نیز مسئله نیست، مکان مسئله نیست؛ بلکه باید ظرفیت عَرضه داشت.
حرکت پیشروندۀ شیعه در کشورهای دیگر
الان در آفریقا و در کشورهایی مثل نیجیریه، حرکت شیعه خیلی چشمگیر شده است. قبلاً اینگونه نبود. در مصر صرفنظر از عملکرد خلفای فاطمی در معرفی شیعه و کوبیدن شیعه، که باعث شد در آنجا شیعهای وجود نداشته باشد، الان شیعۀ اثناعشری فعال هست. در شمال آفریقا کسی مثل آقای تیجانی حرکتی میکند و کتاب ثمّ اهتدیت را مینویسد که تأثیرات شگرف آن درخور ملاحظه است. اینها واقعیاتی است که امروز وجود دارد؛ پس باید بدانیم که مخاطب داریم؛ حتی در منطقۀ آمریکای لاتین، یعنی در منطقۀ اسپانیاییزبان مخاطب داریم. الان عدهای از برادران طلبه در قم، به زبان اسپانیایی مسلط شدهاند و به اسپانیا میروند و در آنجا فعالیت میکنند و مردم هم بهطرز عجیبی، پذیرا هستند. این موقعیت، مسئولیت روحانیون را بیشتر میکند؛ یعنی رسالت و وظیفۀ روحانیونِ در این زمان را نمیتوان با وظیفۀ روحانیون گذشته مقایسه کرد؛ اصلاً مقایسهبردار نیست. الان هر روحانی در مقابل جهانی واقع شده است و هر صحبتی در اینجا ممکن است در همین ساعت در هر گوشه از دنیا شنیده شود. این فرصت را خدا در اختیار ما گذاشته است؛ پس باید دقت کنیم که چطور میخواهیم بهرهبرداری کنیم. باید ببینیم چقدر عَرضه داریم. ما مثل وهابیها نیستیم. زمانی با یکی از بزرگان وهابی که بحث میکردیم، میگفت شما سرمایهای دارید که ما نداریم و مثلاً دعا را مثال زد و بر آن تأکید کرد. دعا سرمایۀ عجیبی است در اختیار ما و ما قدر نمیدانیم؛ اما آنان این سرمایه را ندارند. بنده به یاد دارم اوایل که تلویزیون المنار در اختیار حزبالله بود، ما در مکه بودیم و میدیدیم که این جوانهای سنی، شب جمعه در آن ساعتی که تلویزیون المنار «دعای کمیل» را پخش میکرد، همه بلند میشدند بروند که گوش کنند. «دعای کمیل» امیرالمؤمنین(علیه السلام) حتی برای افراد وهابی معاند که بهاصطلاح تحت سلطۀ وهابیت تربیت میشوند، جاذبه دارد. کتاب نهج البلاغه و صحیفۀ سجادیه و واقعۀ کربلا سرمایههایی است که اینها ندارند. وقتی اینها میخواهند اسلام را معرفی کنند، میخواهند با معاویه معرفی میکنند با یزید یا با عثمان؟!
بنابراین، سرمایههای عظیمی در اختیار ماست که امروز میتوانیم با آنها در دنیا تأثیرگذار باشیم. باید استفاده از این ظرفیتها را بیشتر کنیم و مقدمهاش این است که طلبهها در مقام تحصیل، بهنحوی کار کنند و ظرفیت خود را بالا ببرند تا بعد، قدرت عَرضۀ قویتر و بهتر پیدا کنند. طلبهای که تاریخ اسلام نمیداند و مطلع نیست، چگونه میخواهد دربارۀ زندگی ائمه(علیهم السلام) تحلیل ارائه کند؟ هنوز هم در تاریخ اسلام، زندگی ائمه(علیهم السلام) بهطور مدوّن و پاکیزه، بهنحوی که برای همۀ جوانها مفید و قابل استفاده باشد، عرضه نشده یا اندکی کار شده است. هنوز در نقل جریانهای واقعۀ عاشورا، قضایای ناشناخته و حتی تحلیلهای ناشناخته داریم. در قضایای صدر اسلام آنطور که باید و شاید، کار نکردیم. بله، در بین گذشتگان، علامهامینی(رحمۀ الله علیه) یا مرحوم صاحب عبقات درخصوص شیعه قوی کار کردند؛ اما هنوز ناشناختههایی وجود دارد در این مسیر، که ما باید به آنها بپردازیم. درست است که تلاشهای علامهامینی(رحمۀ الله علیه) را با نام الغدیر در اختیار داریم یا المراجعات مرحوم شرفالدین هست، اما ما چه حرفی داریم؟
تأملی بر روند فعالیت منافقین در صدر اسلام
از وقتی پیغمبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) در مکه دعوتشان را آغاز کردند با عبارت «لا اله الا الله تفلحوا»، منافقین حضور داشتند؛ لذا آیاتی که دربارۀ منافقین نازل شده است، بیشتر از آیاتی است که دربارۀ کفار نازل شد؛ چه آیات مکی و چه آیات مدنی. این منافقین چه بلاهایی در مدینه بر سر پیغمبر نیاوردند! از جریان مسجد زرار گرفته تا بهخصوص سالهای آخر و جریان حجةالوداع، مرتب پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم) را آزار دادند و چوب لای چرخ رسالت حضرت گذاشتند. بعد از رحلت پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) هم سقیفه تشکیل شد و بعد از سقیفه، دیگر اسمی از منافقین نیامد! این منافقینی که همیشه مزاحم بودند، یک دفعه تمام شدند و خبری از آنها نبود تا زمانی که مردم علیبنابیطالب(علیه السلام) را بعد از کشتن عثمان، به خلافت انتخاب کردند. در آن دوره پنجسالۀ خلافت حضرت، دوباره سروکلۀ منافقین پیدا شود! همین مطلب برای پربودن دست شیعه کافی است. آیا نسل منافقین بعد از پیغمبر منقرض شد یا تابع حکومت شدند یا اصلاً ریشۀ حکومت در خود آنها بود؟! ما تحلیلهایی داریم که دستمان پر است. ما برای دنیای اسلام حرف داریم. مرحوم آقای بروجردی(رحمۀ الله علیه) مبلغ به هامبورگ فرستاد و به لندن و به واشنگتن. این کارها خیلی تازه بود. حرف مرحوم آقای بروجردی(رحمۀ الله علیه) این بود که ما شیعهای مثل زیدیها یا اسماعیلیهای ششامامی نیستیم که خودمان را مخفی کنیم و جرئت نکنیم عقایدمان را در جایی عَرضه کنیم. ما برای دنیای اسلام حرف داریم؛ لذا علاوهبر حضور در مراکز اصلی دنیای اسلام، باید در مراکز اصلی دنیا نیز حضور داشته باشیم. لذا ایشان غیر از اینکه در الازهر مصر نماینده داشت، در واشتنگن هم نماینده داشت و در لندن و در هامبورگ نیز.
ما برای تمام مسلمانها حرف داریم؛ اما این حرفها را بهصورت اساسی و تحلیلی مطرح میکنیم. پیشتر، ورود کتابهای شیعه به عربستان ممنوع بود؛ اما این فضای مجازی تمام کتابهای ما را به کوچکترین دهات و قُرای عربستان فرستاده است و همانجا کتاب را باز میکنند و میخوانند. این فرصت است برای شیعه. لذا اینقدر قافیه تنگ میشود که طرف مقابل برای کوبیدن شیعه، مجبور است فقط از بمب و جلیقۀ انفجاری و... استفاده کند یا وارد شهرهای شیعهنشین بشود و عقاید را دستکاری کند. در خوزستان این افراد وجود دارند و فعال هستند و به افرادی پول میدهند که اینگونه فعالیت کنند. چون در مقابل هَجمۀ شیعه، آنها هم باید کار کنند؛ اما فراموش نکنیم که شیعه خودش مبلغ خودش است. شیعه خودبهخود پیش میرود.
شاهد بر این مدعا هم این داستان است: یکی از دوستان ما که در مشهد ساکن است، تلویزیونی دارند و برنامه اجرا میکنند. شنیده بودند در فیلیپین شهری است که در آنجا یک روحانی شیعه دارند و یک مسجد شیعه فعال است. یک تلویزیون کابْلی هم دارند که بهتعبیر ایشان، دومیلیون نفر عضو آن تلویزیون کابْلی هستند. در آنجا وقت نماز دیده بودند که آقایی با عبا اما بدون عمامه آمد نماز خواند. بعد از نماز، نزد او رفته بودند و پس از سلام و احوالپرسی، از ایشان پرسیده بودند: «شما در کدام حوزه بودید؟ حوزۀ قم یا نجف؟» او هم در پاسخ گفته بود: «من اصلاً در حوزه نبودم. من کارگر بودم و برای کارگری و کسب درآمد به عربستان رفتم؛ چون عربستان از فیلیپین کارگر زیاد میگیرد. در شهر دورافتادهای در عربستان کارگری میکردم. هر روز بعد از پایان کارمان، به مسجدی در آن حوالی میرفتیم و قرآن میخواندیم. در مسجد، کتابخانه هم بود. گاهی سری هم به کتابها میزدیم و آنها را زیرورو میکردیم. روزی به کتاب المراجعات شرفالدین برخوردم و آن را نگاهی کردم. بعد بیشتر سراغ آن کتاب رفتم و کتاب من را جذب کرد. همین باعث شد که کارگری را رها کنم و برگردم. اینجا من تمام سایتهای شیعه را بررسی میکنم و سخنرانیها را گوش میدهم. من سنی بودم و در آنجا هم مثل وهابیها عمل میکردم. الان آمدم و مطالب مربوط به شیعه را با رفقای خودم در میان گذاشتم و همۀ آنها جذب شدند.»
جمعبندی
این جاذبۀ شیعه است؛ لذا باید تلاش کنیم تا عَرضه را بالا ببریم؛ اما برای عَرضه، باید تعلم کرد و قوی درس خواند. بههدردادن فرصتها حتی برای یک لحظه، بخشیده نخواهد شد. آن زمانی که این فرصتها نبود، مثل مرحوم آقای بروجردی میگفتند که من شب به درس آخوند میرفتم، بعد مطالعه میکردم. اینقدر مشغول مطالعه بودم که غافل میشدم تا یک وقت میدیدم صبح شده است و صدای اذان میآید. بنابراین باید فرصتها را مغتنم بدانیم و بیاموزیم تا بعد به دیگران بیاموزانیم، و این رسالتی است بر عهدۀ ما و از آن طرف، توفیقی است که بتوانیم جمع بیشتری را به مذهب حق سوق دهیم. امروز بیشتر از هر زمان، آقا حجةبنالحسنf، امام حاضر و ناظر ما، نیاز به یاور دارند. صدای «هل من ناصرٍ یَنصُرُنی» سیدالشهدا(علیه السلام) هنوز بلند است و کار میکند. حضرت ولیعصر(عجل الله تعالی فرجه شریف) هم ناصر میخواهند و ما امیدواریم خداوند عالم به همۀ شما و ما این توفیق را عنایت کند که ناصرِ حجةبنالحسن(عجل الله تعالی فرجه شریف) باشیم و میراثداران خوبی برای معالم شیعه باشیم و بتوانیم این میراثی که بهسلامت بهدست ما رسیده است، بهسلامت به دست بعد از خودمان منتقل بکنیم.