English | فارسی
چهارشنبه 11 بهمن 1396
تعداد بازدید: 633
تعداد نظرات: 0

فاطمیه اقامۀ این معنا و این حقیقت است که راه ما از جاهلیت جداست / حقیقت قرآن علی‌بن‌ابی‌طالب علیه السلام است

فاطمیه اقامۀ این معنا و این حقیقت است که راه ما از جاهلیت جداست / حقیقت قرآن علی‌بن‌ابی‌طالب علیه السلام است
بیانات حضرت آیت الله علوی بروجردی در همایش آموزشی فاطمیه و زیارت حضرت فاطمه‌زهراء صلوات‌الله‌علیها

بسم الله الرحمن الرحيم

 

الحمد لله رب العالمین و صلی لله علی سیدنا محمد و آله المکرمین المنتجبین سیما بقیة الله الاعظم ارواحنا لتراب مقدمه الفداء فی العالمین.

درآمد

مناسبت فاطمیه و عزاداری در آن ایام، این‌گونه نیست که فقط عزاداری شود یا صرف بزرگداشت مقام و شأن حضرت صدیقۀ طاهره علیها سلام باشد. داستان بسیار بزرگ‌تر از این‌هاست. اگر بخواهیم به‌طور دقیق حقیقت فاطمیه را درک کنیم، باید به اتفاقاتی که بعد از رحلت نبی اکرم صلوت الله و سلام علیه رخ داده و به عظمت این اتفاقات و تأثیرگذاری آن‌ها بر تاریخ اسلام تا به امروز، توجه کنیم. این اتفاقات نه‌فقط بر تاریخ اسلام، بلکه در زندگی آحاد مسلمان‌ها تأثیر گذاشته است. این اتفاق کمی نیست که بانویی چنین والامقام در فرصت کمی، یعنی در ۷۵ روز یا ۹۵ روز، بیشتر یا کمتر، تمام هم‌وغمّ خود و تمام فرصتش را صرف این کرد که مردم را آگاه و هوشیار کند تا بفهمند در اطرافشان چه اتفاقاتی رخ داده است. انصافاً هم این بانو در رساندن مطلب و در انجام این رسالت بسیار موفق بودند؛ آن‌چنان موفق بودند که تمام جریان‌های مربوط به حضرت صدیقۀ کبری علیها سلام دهان‌ها را می‌بندد و همه در مقابل آن ساکت می‌شوند؛ از سخنان ایشان گرفته تا وصیت و جریان به‌خاک‌سپاری ایشان. این یک واقعیت است.

آثار انحراف مسلمانان از مسیر ولایت

بنده در اینجا به اتفاقاتی که افتاد و نیز به عظمت آن اتفاقات و تأثیرگذاری آن‌ها در زندگی آحاد مسلمین اشاره‌ای می‌کنم. مسئله فقط این نیست که آقایان سقیفه‌ای تشکیل دادند و در آنجا انتخابی صورت گرفت؛ بلکه مسئله این است که بر این انتخاب و این حرکت، آثاری مترتب شد. این آثار چه بود؟ آقا امیرالمؤمنین علیه السلام را کنار زدند و ایشان خانه‌نشین شدند. این مشکوک بود! آیا حدیث غدیر رسا نبود یا اینکه آن را فراموش کرده بودند؟! وقتی حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم در عرفات، حدیث ثقلین را بیان فرمودند، بعد از آن، تبعاتی برای مردم داشت. همین مطلب نشان می‌دهد که قضیه برای مردم واضح بوده و کسی تردید نداشته است در اینکه علی‌بن‌ابی‌طالب علیه السلام مورد عنایت پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم بوده‌اند، از این نظر که باید بعد از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم سرپرست مسلمین باشند. بی‌تعارف، این واقعیتی است گریزناپذیر.

۱. جبرگرایی

در شرح نهج البلاغۀ ابن‌ابی‌الحدید، گفت‌وگوی خلیفۀ دوم با عبدالله‌بن‌عباس در سفری که به شام رفته بود، گویای این است که جریان ولایت و وصایت امیرالمؤمنین علیه السلام واضح و شفاف بوده است. اما از نظر آنان، رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم  اراده کرده بودند علی‌بن‌ابی‌طالب علیه السلام خلیفه بشود، اما خداوند ارادۀ دیگری داشت؛ لذا ارادۀ الله و ارادۀ رسول صلی الله علیه و آله و سلم  را در آنجا مقابل هم قرار می‌دهند و این تفکر، سقیفه را رقم می‌زند. این تفکر بنیان‌گذار مسئلۀ جبر شد؛ جبر چیزی است که در تفکر آیندۀ همۀ دنیای اسلام تأثیر گذاشت. با بررسی در تاریخ کلام، می‌توان دریافت که تاریخ پیدایش اعتقاد به جبر از چه زمانی و از کجا بود. این پیدایش مربوط به اشاعره و معتزله نبود. خیلی پیش‌تر از اشاعره و معتزله، اعتقاد به جبر پیش آمد و در زمان خلفای اموی اوج گرفت. شاهد بر این مطلب هم گفت‌و‌گوی یزیدبن‌معاویه و دیگران، با اسرای کربلا و زینب کبری علیها سلام و امام‌سجاد علیه السلام است. در آنجا یزید می‌گوید: «الحمد للله الذی خذلکم» (خدا خواست شما رو بکشد.) با این بیان،  بنی‌عباس آمدند میراث بنی‌امیه را از بین ببرند؛ اما در مسئلۀ جبر کاملاً همین مسیر را طی کردند و بلکه کار بالاتر گرفت؛ زیرا ازنظر آنان، خلیفة‌الله عنوانی بود که بر خلیفه‌ای که تعیین شده یا وصیت شده است تطبیق می‌کند. ازنظر آنان، آن وصیت پیامبر در غدیر، نافذ نبود؛ اما بلافاصله بعد از پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم  وصیت‌ها نافذ شد. در بین خود بنی‌امیه و بنی‌عباس این وصیت‌ها نافذ بود و برای خودشان، ولیعهد تعیین می‌کردند!

بحث آنان بر سر این بود که معتقد بودند پیغمبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم  فقط رسول بود! رسول به‌معنای رساننده. اما این شخصی که حاکم است، درواقع «خلیفة الله فی ارضه» است و قدرت و توان خلیفة الله از رسولی که وظیفه‌اش عَرضه است، به‌مراتب بیشتر است. این کلام آنان است. آنان با بیان این مطلب، بستری باز کردند برای مشروعیت‌دادن به کسانی که بعد از پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم ، به‌عنوان خلیفه آمدند و در طول سالیان دراز مقدرات دنیای اسلام را بر عهده گرفتند. این‌طور وانمود کردند که خلیفه هر کاری می‌کند، حق است و موضعش نیز حق است و مردم هم وظیفه دارند از این‌ها پیروی کنند. این تفکری است که سقیفه بر جای گذاشت. اینکه برخی توجیه می‌کنند افراد حاضر در سقیفه نمی‌دانستند در غدیر چه گذشته است یا تردید داشتند، به‌ شوخی شبیه‌تر است. چراکه جریان غدیر تا سقیفه فاصلۀ زمانی چندانی نداشته است. جریان غدیر در ۱۸ذی‌حجه اتفاق افتاد و رحلت رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم در آخر ماه صفر بود؛ یعنی چیزی کمتر از سه ماه و با محاسبۀ دقیق، دو ماه و ده روز می‌شود. آیا ممکن است که ظرف دو ماه و ده روز، آن اجتماع عظیم و آن خطبۀ فوق‌العادۀ غدیر فراموش شود؟! آیا ممکن است انسان ظرف این مدت کوتاه فراموش کند که با چه کسی بیعت کرده است و پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم برای  چه کسی بیعت گرفته‌اند؟! بنابراین یکی از آثاری که سقیفه به‌جا گذاشت، اعتقاد به جبر بود.

۲. حذف عدالت از شروط حاکم

از دیگر آثاری که سقیفه بر جای گذاشت، حذف عدالت از شروط خلیفه بود؛ به‌دلیل اینکه آن کسانی که می‌خواستند خلیفه شوند و جای علی‌بن‌ابی‌طالب را بگیرند، بت پرستیده بودند، سابقۀ شرک داشتند، سابقۀ مشروب‌خواری داشتند و در جاهلیت زندگی می‌کردند. این افراد می‌دانستند که این سابقۀ آنان در اذهان مردم هست؛ برای اینکه توجیه کنند و به خود مشروعیت بدهند، شرط عدالت را حذف کردند؛ چه برای خلیفه و چه برای امام‌جماعت و قاضی! این در کلام اسلامی شکل گرفته است. با ملاحظۀ تاریخ کلام نیز به این مطلب می‌رسیم. تفاوت اصول دین شیعه با اصول دین اهل‌تسنن این است که شیعه دو اصل اضافه دارد: عدل و امامت. اهل‌تسنن حتی به عدل خداوند نیز قائل نیستند و عدالت را از خداوند سلب کردند تا آن شخصی که در رأس واقع می‌شود، انتخابش توجیه شود. این واقعیت است که عدالت را حذف کردند. با این کار، آن کسانی که در آینده بر مسلمین حکم راندند، اگر مست بودند و با حالت مستی به محراب می‌رفتند، نقصی برای خلیفۀ اسلامی محسوب نمی‌شد. ازنظر آن‌ها، لازم نیست امام یا خلیفه عادل باشد؛ بلکه حتی اگر فاسق و ظالم باشد، اطاعت از او واجب است. این پایه‌ریزی در سقیفه انجام شد. این واقعیتی است که در کلام اسلامی شکل گرفته است. این اتفاقات در سقیفه افتاد.

۳. منع کتابت حدیث و قطع ارتباط مردم با سنت پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم

پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم  آمدند که احکام را ابلاغ کنند. شیعه معتقد است عدلیه‌ای هست. عدلیه قائل است که احکام تابع مصالح و مفاسد نفس‌الامریه هستند؛ یعنی مصالحی در واقع هست و مفاسدی نیز. اگر مصلحت مُلزِمه شد، حکم وجوب درست می‌شود و اگر مَفسده مُلزِمه شد، حکم حرمت درست می‌شود. عدلیه این را می‌گوید. به‌قول مرحوم آقای بروجردی قدس سره، خود احکام اسلامی، هم از پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم  رسیده بود و هم از قرآنی که با بیان رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم  به مردم رسیده بود و هم از سیرۀ پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم  چه به‌صورت قولی و چه به‌صورت عملی برگرفته شده بود. مردم فی‌الجمله، احکام را تلقی کرده بودند. بعد از دورۀ اصحاب و بعد از دورۀ تابعین، در اواخر دورۀ تابعین، این مسئله شکل می‌گیرد که این احکام اولیه یا فراموش می‌شوند یا کم‌رنگ می‌شوند. مردم برای دانستن احکام، سراغ حکام و قضات می‌روند یا سراغ فقها؛ اما آن‌ها به این احکام آشنا نبودند. علت آشنانبودن آن‌ها این بود: قرآن در بین مسلمان‌ها بود؛ اما خود قرآن در بیان احکام فرعی بسیار محدود است. فقه القرآن یا آیات احکام بسیار محدود است و جوابگو نیست. در اینجا لازم است که سراغ سنت رسول بزرگوار صلی الله علیه و آله و سلم  برویم. این سنت بین مردم بود؛ اما با گذشت زمان، آرام‌آرام کم‌رنگ و فراموش شد؛ به‌دلیل اینکه بعد از رحلت پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم ، خلفا بلافاصله کتابت حدیث را منع کردند؛ با این مغلطه که علت گمراهی امت‌های گذشته این بود که کتاب مقدس خود را رها کردند و سراغ کلمات پیغمبرشان رفتند و درنتیجه گمراه شدند؛ لذا کسی حق ندارد حدیث نقل کند. در همین راستا، احادیث را جمع کردند. عایشه روایت می‌کند که وقتی پدرم احادیث را که جمع کرد، من فکر کردم می‌خواهد آن‌ها را تدوین کند؛ اما دیدم که آتش آورد و دیگ‌های بزرگ روی آتش گذاشت و احادیث را در  آب جوش ریخت تا آب‌جوش این نوشته‌ها را پاک کند.

آن‌ها تمام احکام و سنت مکتوب پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم  را پاک کردند تا نشانی از گذشته نماند که اگر می‌ماند، برایشان اسباب زحمت بود و نمی‌توانستند اسلام و دین و احکام را آن‌طور که می‌خواستند، در اختیار مردم بگذارند؛ اما با این کار، راه را بر خود هموار کردند. خلاصه اینکه منع کتابت حدیث و منع تدوین حدیث تا سال ۱۰۲هجری طول کشید. در سال ۱۰۲هجری، عمربن‌عبدالعزیز، خلیفۀ اموی، این دستور را تغییر داد و خودش القا کرد که این منع کتابت حدیث باعث شد همۀ آثار پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم  از بین برود؛ لذا حرکتی کرد و دستور داد آنچه از احادیث وجود داشت، جمع‌آوری کنند. تازه صد سال بعد از هجرت پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم  به فکر افتادند باید احادیث را حفظ و نگهداری کرد! بعد در نظر بگیرید که عمر خلافت عمربن‌عبدالعزیز کوتاه بود و بعد از او دوباره کسانی که آمدند، عملاً این منع تدوین حدیث را ادامه دادند. اولین کتاب مدونی که دربارۀ سنت پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم  نوشته شد، مقطع مالک هست بعد از ۱۷۰ سال. قبل از این، چنین کاری نشد؛ بلکه کلمات پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم  فقط جمع‌آوری شده بود و کلمات خلفا هم در کنارش بود. بعداً تصمیم گرفتند آثار پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم و سیرۀ ایشان را از دیگران جدا کنند. امروز هم روایاتِ دربرگیرندۀ احکامی که خلفا داشتند، بسیار محدود است. علت اینکه امثال ابوحنیفه قیاس را اساس قرار می‌دهند در مقام استنباط، این است که تعداد روایات در باب احکام کم است. خود ابوحنیفه می‌گفت تعداد روایات صحیحه که من می‌خواهم به آن‌ها مراجعه کنم، از ده عدد کمتر است؛ لذا به‌ناچار قیاس را در راه استنباط به‌کار گرفت. از آن طرف، احمدبن‌حنبل می‌گوید وقتی به یک روایت ضعیفه برخورد می‌کنیم، دلیل نمی‌شود که به قیاس تمسک کنیم؛ چون روایت کم است، وجود روایت ضعیف هم برایشان نعمت است. چرا این اتفاق افتاد؟[1]

دلیل آن‌ها برای صدور حکم منع کتابت حدیث این بود که پیوند مردم با گذشته قطع شود. دوم اینکه از قضات و حکام و فقها دربارۀ احکام که سؤال می‌کردند، هر کدام یک جوابی می‌دادند؛ یعنی ممکن بود برای یک پرسش، ده پاسخ مختلف و حتی متناقض داده می‌شد. این مسئله برای خلفا مشکل‌ساز شد؛ لذا از اینجا بود که موضوع «تصویب» و «تخطئه» مطرح شد. مخطئه معتقد بودند که متن واقعی اسلام یک چیز بیشتر نیست و آنچه فقها استنباط می‌کنند، ممکن است صحیح و مطابق با متن واقعی اسلام باشد و ممکن است نباشد. درمقابل، مصوبه معتقد بودند هرچه فقیه استنباط می‌کند، واقعیت همان است و خداوند حکم الله واحد ندارد؛ یعنی از منظر آنان، واقعیت نسبی است و مصالح و مفاسد نفس‌الامریه همه غیرواقعی است. ازنظر این گروه، آن طریقیتی که واقع را کشف کند، وجود ندارد. تصویب در مقابل تخطئه‌ای است که براساس آن، ما قائلیم که حکم الله واحد است و نسبت به این حکم الله، اگر کسی غیر از آن فتوا بدهد، حکم الله نیست. اگر منطبق با حکم الله باشد، واقع را تنجیز می‌کند و اگر مطابق با حکم الله نباشد و از روی طریقی باشد که خود شارع اعتبار کرده باشد، برای انسان عذر می‌شود؛ اما حکم الله تغییر نمی‌کند.

وقتی که انسان قائل به تصویب شد، دستش باز می‌شود. عدالت را هم که لازم نمی‌داند. اطلاع از سیره هم که ازنظر او لازم نیست. پیوند با گذشته هم لازم نیست. نتیجۀ چنین روشی در عالم اسلام تا به امروز، این شد که «اُولی‌الامر»‌ ذکرشده در آیۀ «اَطیعوا اللهَ و اَطیعوا الرَّسولَ وَ اولی‌الامر مِنکم»‌[2] بر هر فاسق ظالم و نابکارِ با کودتا و با تقلب بر سر کارآمده صدق می‌کند و مسلمین باید اطاعتش کنند! این رو‌الی است که تا به امروز وجود دارد!

این اسلام را چگونه می‌توان به دنیای امروز عرضه کرد؟ این اسلامی که اطاعت از هر کودتاچی ظالم و نابکار را واجب کرده باشد، قابل عَرضه است؟ خیر، این برگشت به جاهلیت است! سقیفه برگشت به جاهلیت است. کسانی از خودشان، ازجمله عبدالله علائلی مصری تعبیری دارد که می‌گوید: «حکومت معاویه انتقام جاهلیت از اسلام بود.» این واقعیت است. اگر بنا بود اولی‌الامر بر هر حاکم ظالمی صدق کند، اصلاً آمدن پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم  چه ضرورتی داشت؟ خود جاهلیت که همین گونه بود: مردم و ضعفا در زمان جاهلیت محکوم به اطاعت از ظالمان و فاسقان بودند. مگر ابوسفیان‌ها و ابولهب‌ها بر مقدرات مردم حاکم نبودند؟

اسلام که آمد، قضیه متفاوت شد. در زمان جاهلیت، اگر بر سر مردم می‌زدند، دستِ‌کم فقط در دنیا چوب می‌خوردند و درد می‌کشیدند. اما با آمدن اسلام، این حکم بیان شد که اگر ظالم حاکم چوب بزند، علاوه‌بر دردی که در دنیا تحمل می‌کند، در آخرت عقوبت هم دارد. این حکم خداست. خداوند با بیان «اَطیعوا اللهَ و اَطیعوا الرَّسولَ وَ اولی‌الامر مِنکم»‌ اطاعت را واجب کرد. اطاعت از این‌ها در جاهلیت واجب بود، اما عقبۀ اخروی نداشت. اسلام آمد که برای توجیه جاهلیت، عقبۀ اخروی درست کند. این‌ها قضایایی است که بر دنیای اسلام گذشته و عوارضی است که به‌واسطۀ سقیفه پیش آمده و تا به امروز باقی است. این آثار تا به امروز باقی است. این جمعیت عظیم مسلمانان در دنیا که به بیشتر از میلیارد می‌رسد، در مقابل چند میلیون اسرائیلی این‌طور ضعیف‌اند. آقایان دربه‌درِ یهودی سرزمینشان را گرفتند؛ آن هم یهودیانی که در قرآن درباره‌شان گفته است: «ضُرِبَت عَلَیهِمُ الذلَّة و المَسْکنة».[3] برای اینکه شالودۀ دنیای اسلام این‌گونه در سقیفه ریخته شد.

نقش منافقین  در اسلام

این فریادی است که زهرای اطهرعلیها سلام می‌زند. لذا فاطمیه بزرگداشت این معانی است. فاطمیه نشان‌دهندۀ این است که انحراف در دنیای اسلام ایجاد شده و دگردیسی شکل گرفته است. بعد از پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم  رسالت‌های وحی فراموش شده است. همان ضد ارزش‌های جاهلی آمد و جایگزین ارزش‌ها و فضیلت‌ها و اصالت‌ها در اسلام شد. پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم  آمدند جاده را صاف کردند و مردم را متحد کردند تا جزیرة‌العرب یکپارچه شد. این فرصتی شد برای حکومت‌کردن آقایانی که پشت پرده بودند. ازاین‌رو این‌قدر در قرآن دربارۀ منافقین آیه نازل شده است. آیات زیادی دربارۀ نفاق در قرآن آمده است. از همان ابتدا که نزول قرآن شروع شد، مرتب آیات منافقین نازل می‌شد. منافقین از همان ابتدا و در زمان پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم  بیداد می‌کردند؛ از مسجد زرار گرفته و غیر مسجد زرار و از قصۀ عقبه و جنگ تبوک و ترور پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم ، در همۀ این‌ها دست منافقین وجود داشت.

با دقت در تاریخ اسلام، این پرسش پیش می‌آید که بعد از رحلت پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم  و واقعۀ سقیفه، آن منافقینی که در تمام مراحل، حضور داشتند به یکباره چه شدند؟ دیگر هیچ ذکری از آن‌ها در تاریخ و کلمات آن دوران نیامد. آن منافقینی که به‌طور روزمره با پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم  درگیر بودند، بعد از سقیفه چه شدند و کجا رفتند؟ درطول آن ۲۵ سال، هیچ اثری از منافقین وجود نداشت. بعد از ۲۵ سال، به‌محض اینکه مردم در خانۀ علی‌بن‌ابی‌طالب ریختند تا حضرت را به‌عنوان خلیفه بعد از عثمان انتخاب کنند، دوباره نشان منافقین در تاریخ اسلام پیدا شد و ظهور و بروز پیدا کردند. دوران حکومت حضرت هم که پنج سال بیشتر طول نکشید. در دورۀ کوتاه امامت امام‌مجتبی علیه السلام تا زمان صلح حضرت،  اوج قضیۀ منافقین بود؛ اما همین که صلح واقع شد، باز این منافقین ساکت شدند. آیا نسلشان منقرض شد یا تابع حکومت شدند یا اینکه دیگر لازم نبود دنبال انجام کاری باشند؟ درواقع با برقراری صلح امام‌حسن علیه السلام با معاویه، حکومت معاویه تمام خواسته‌های منافقین را فراهم می‌کرد. این یک واقعیت است!

خطبۀ حضرت زهرا علیها سلام و انذار ایشان

 زهرای مرضیه علیها سلام در مدت ۷۵ روز یا ۹۵ روز فریاد می‌زند تا قبح این بنیان سستی که در سقیفه گذاشته شد و انصار و مهاجر پذیرفتند، نشان دهند. آن‌هایی که کارگردان سقیفه بودند، مسئله نبودند؛ چراکه ریشۀ آن‌ها و کارهایشان در جاهلیت بود. همه می‌دانند، حتی غیرمسلمان‌ها نیز، که چنین افرادی چه مقدار دخیل بودند. اما این اتفاقی که افتاد و تأثیرگذاری آن بر دنیای اسلام، مسئله است؛ برای همین وقتی زنان مهاجر و انصار به عیادت زهرای اطهر علیها سلام در روزهای آخر عمر مبارک آن بزرگوار رفتند، حضرت خطبه‌ای برایشان خواندند. در آن خطبه، حضرت عبارتی مطرح فرموده‌اند که گاهی افرادی که این خطبه را بررسی می‌کنند، این پرسش برایشان پیش می‌آید که این عبارات چه ربطی به سقیفه دارد: «وَ اَبْشِرُوا بِسَیْف صارِم وَ سَطْوَهِ مُعْتَد غاشِم وَ بِهَرَج شامِل وَ اسْتِبْداد مِنَ الظّالِمِینَ یَدَعُ فَیْئَکُمْ زَهِیداً». زهرای مرضیه علیها سلام در اینجا انذار می‌دهند که بترسید از شمشیرهایی که از این به‌بعد بر سر شما خواهد بود، بترسید از انحرافی که شما در مسیر اسلام ایجاد کردید و اسلام را از واقعیت خودش تهی کردید. این اسلام از واقعیت اذان و نماز و حج تهی است.

وهابی‌ها اذان دارند، نماز دارند، حج دارند، اجتماعات عظیم دارند، نقش مساجدشان از مساجد شیعه پررنگ‌تر است؛ چون آن‌‌ها واجب می‌دانند که نماز را در مسجد اقامه کنند. برای همین هم اول روز، مساجدشان پر می‌شود؛ اما مساجد شیعه متأسفانه پر نیست. بااین‌حال، تجسم عملی این عقاید داعش است. داعش به ما نشان داد و بسیاری از مسائل را برای ما حل کرد؛ از این نظر که واقعیت عقاید آن‌ها را نشان داد.

فاطمۀ زهرا علیها سلام، بانوی هجده‌ساله، در مدت کوتاهی می‌خواهد به دنیای اسلام برساند که به هوش باشد چنین خطری در کمین است. با چنین تعبیراتی که فرمودند: «اِعلَموا أنا فاطمة و أبی محمد»، خواستند یادآوری کنند: «من دختر پیغمبر شما هستم.» ایشان این انذارها را تکرار می‌کنند و ما بعد از گذشت ۱۴۰۰ سال می‌خواهیم به این انذارها در میان مردم تجسم بدهیم. اقامۀ فاطمیه فقط عزاداری نیست. باید توجه داشته باشیم که عاشورا و آن مصیبت‌های واردشده بر سر سیدالشهدا علیه السلام فرع و گوشه‌ای از مصیبتی است که در زمان صدیقۀ کبری علیها سلام بر آن بانو وارد شد.

فقیه بزرگوار، مرحوم آیت‌الله آقای حاج شیخ محمدحسین اصفهانی، در سرودن شعر و در دنیای ادب هم فوق‌العاده بودند. ایشان در اشعارشان می‌گویند:

فما رماه اذ رماه حرمله **** و انما رماه من مهد له

تیری که انداخت، حرمله نبود که تیر می‌انداخت؛ بلکه تیر را قبلاً آماده کردند! آتشی که بر خیمه‌ها افروختند، آتشی نبود که فقط در کربلا بیفروزند؛ بلکه این آتش قبلاً در خانۀ فاطمه علیها سلام افروخته شد. وجود مبارک ائمه علیهم السلام خودشان فرمودند: «نَحنُ حُجَج اللهِ عَلیکم و اُمُّنا فاطمة حُجَّةٌ عَلَینا».

هدف از اقامۀ عزا در فاطمیه

درواقع، فاطمیه اقامۀ این معنا و این حقیقت است که راه ما از جاهلیت جداست. پیغمبری آمد و وحی آمد و قرآنی آمد؛ اما حقیقت قرآن علی‌بن‌ابی‌طالب علیه السلام است؛ نه قرآنی که شب و روز در تلویزیون خوانده بشود و مسئولان دل‌خوش باشند که کتاب داریم و قرآن داریم. علی‌بن‌ابی‌طالب علیه السلام تجسم تمام ارزش‌ها و فضیلت‌ها در مقابل ضد ارزش‌های جاهلی بود؛ لذا فاطمۀ زهرا علیه السلام کمر به حمایت از علی‌بن‌ابی‌طالب علیه السلام می‌بندد و چقدر استوار این کار را دنبال می‌کند! حتی این فرصت را از آن‌ها گرفت با مواظبت بر اینکه کلمه‌ای در حمایت از آن‌ها از دهان مبارکشان صادر نشود؛ حتی حاضر نشدند آن‌ها را برای عیادت، به محضر خود بپذیرند تا آنکه آن دو، امیرالمؤمنین علیه السلام را واسطه کردند و زهرای اطهر علیها سلام به تمنای امیرالمؤمنین علیه السلام آن دو را می‌پذیرند. بااین‌حال، وقتی آن دو به محضر مبارک فاطمۀ زهرا علیها سلام رسیدند، حضرت یک کلمه با آن‌ها سخن نگفتند و این را هم از آن‌ها دریغ کردند. سپس وصیت کردند که شبانه ایشان را دفن کنند تا آن‌ها در تشییع‌جنازۀ حضرت حاضر نشوند. این عملکرد حضرت سرمایه‌هایی در اختیار شیعۀ امیرالمؤمنین علیه السلام گذاشت برای اینکه شیعه در طول تاریخ و به مردم دیگر نشان بدهد.

داعش؛ بروز و ظهور جاهلیت در پوشش اسلام

لذا فاطمۀ زهرا علیها السلام چراغ بسیار درخشانی هستند برای نشان‌دادن اصالت‌ها و ریشه‌ها؛ نیز برای اینکه نشان بدهند اسلام اصیل چه هست و دیکتاتورهای ظالمی که بعداً بر مسلمان‌ها مسلط شدند، نشانی از اسلام نداشتند. ایشان خواستند به کسانی که می‌خواهند دربارۀ مکتب اسلام تحقیق کنند، بفهمانند این خلفا بودند که در طول تاریخ ظلم‌ها و جنایت‌ها کردند و این ظلم‌ها و جنایت‌ها ربطی به اسلام ندارد. اسلام یک هویت است و آنچه آن‌ها دارند، هویت دیگری است که می‌توان از آن به اسلام جاهلی تعبیر کرد. محتوای این اسلام، جاهلیت است با پوششی به نام اسلام، و امروز این پوشش به نام اسلام در دنیا مطرح است. پیدایش گروه‌هایی مثل داعش و امثال داعش اتفاقاً اتفاق مبارکی بود برای تشیع؛ چون واقعیت آن عقاید را نشان داد. اختلافی بین روش و روال آن‌ها با روش و روال بنی‌عباس و بنی‌امیه نیست؛ حتی خودشان هم بارها می‌گفتند ما تابع بنی‌امیه هستیم. اتفاقاً راست می‌گفتند! این هم اسلام جاهلی است و اسلام جاهلی با اسلام علوی در تضاد است؛ یعنی این دو قابل جمع نیستند. ما با برادران اهل‌تسنن سال‌ها کنار هم زندگی کردیم. مسئلۀ ما این نیست؛ بلکه مسئلۀ ما ریشه‌هاست. علم کلام ما با علم کلام آن‌ها متفاوت شده است؛ حتی رشته‌ها و ریشه‌های تاریخ کلام متفاوت شده است. این مسئلۀ ماست و این واقعیت‌ها را نمی‌توان از نظر دور نگه داشت. ما در مقام زندگی، با هم و در کنار هم، مشت واحد هستیم در مقابل دشمن؛ اما این به آن معنا نیست که حقایق خودشان را نشان ندهند یا اصلاً گم بشوند.

ما امروز می‌خواهیم اسلام را به دنیا عرضه کنیم. آیا اسلام را با معاویه عرضه کنیم و بگوییم شخصیتی مثل معاویه یا مثل یزید داریم؟ اگر علی علیه السلام را از اسلام بگیریم، چه می‌ماند؟ اگر حسین علیه السلام و عاشورا را از اسلام بگیریم، چه می‌ماند؟ اگر وجود مبارک فاطمۀ زهرا علیها سلام و زینب کبری علیها سلام را از اسلام بگیریم، چیزی می‌ماند؟ ارزش‌های ما این‌ها هستند.

امروز پیدایش داعش این ارزش‌ها را کاملاً نشان داد و بسیاری متوجه شدند و ممکن است بسیاری هم متوجه نشوند. این وظیفۀ ماست که دیگران را متوجه کنیم. مسئلۀ فاطمیه یک عزاداری نیست؛ حتی با عزاداری عاشورا هم تفاوت می‌کند. مسئلۀ فاطمیه یک رسالت است. بزرگان مراجع و پیرمردان با پای برهنه، در روز شهادت فاطمۀ زهرا علیها سلام راه می‌افتند. آنان نه‌فقط برای عزاداری و عرض تسلیت‌ به وجود مقدس حضرت فاطمۀ معصومه علیها سلام راه می‌افتند؛ بلکه هدفشان بیشتر از این حرف‌هاست: احیای ارزش‌ها و یادآوری عظمت آن حوادثی که در راه منحرف‌کردن اسلام اتفاق افتاد. این حرکت، درطول تاریخ اثرگذار است. جریان فاطمیه مسئله‌ای فقط مربوط به گذشته نیست که بگوییم مسائلی در گذشته واقع شد و تمام شد و رفت. خیر، تازه امروز به این مسائل احتیاج داریم. این ارزش‌ها را امروز باید بشناسیم تا بتوانیم به آن‌ها عمل کنیم. بدون پیداکردن شناخت، عمل‌کردن معنا ندارد.

درود خداوند بر وجود مقدس حضرت صدیقۀ کبری علیها سلام که اگر فاطمه نبود، اگر حرکت ایشان نبود، امروز نه‌تنها این پیام، بلکه این اصالت‌ها و ریشه‌های اصیل نیز به دست ما نرسیده و گم شده بود. ندای فاطمه علیها سلام، فریاد مظلومیت فاطمه علیها سلام، «یا ابتاه» گفتن‌های فاطمۀ زهرا علیها سلام در پشت در و دیوار، درطول قرون و اعصار باقی ماند و امروز به دست ما رسید. ما نیز باید امروز این فریاد را بلند کنیم و بلند نگاه داریم. عزیزانی هم که به‌عنوان مبلّغ ارزش‌ها و اصالت‌ها، یعنی به‌عنوان مبلّغ فاطمیه، به میان مردم می‌روند، از رسالت عظیمی که بر عهده دارند، غافل نشوند. امیدواریم خداوند توفیقات این عزیزان را در راه انجام این رسالت روز‌به‌روز بیشتر بفرماید!

و السلام علیکم و رحمة الله و برکاته.

 


[1]. برای تحقیق دربارۀ منع از کتابت حدیث، نک: مرحوم بروجردی،‌ مقدمۀ جامع احادیث الشیعه.

[2]. نساء، ۵۹.

[3]. بقره، ۶۱.

تصاویر
  • فاطمیه اقامۀ این معنا و این حقیقت است که راه ما از جاهلیت جداست / حقیقت قرآن علی‌بن‌ابی‌طالب علیه السلام است
  • فاطمیه اقامۀ این معنا و این حقیقت است که راه ما از جاهلیت جداست / حقیقت قرآن علی‌بن‌ابی‌طالب علیه السلام است
  • فاطمیه اقامۀ این معنا و این حقیقت است که راه ما از جاهلیت جداست / حقیقت قرآن علی‌بن‌ابی‌طالب علیه السلام است
  • فاطمیه اقامۀ این معنا و این حقیقت است که راه ما از جاهلیت جداست / حقیقت قرآن علی‌بن‌ابی‌طالب علیه السلام است
  • فاطمیه اقامۀ این معنا و این حقیقت است که راه ما از جاهلیت جداست / حقیقت قرآن علی‌بن‌ابی‌طالب علیه السلام است
ارسال نظر جدید

نام

ایمیل

تصویر امنیتی
کد امنیتی را وارد نمایید:

کلیه حقوق این سایت متعلق به دفتر حضرت آیت الله علوی بروجردی می باشد. (1403)
دی ان ان