در مصاحبه با آيت الله علوي طباطبايي بروجردي
به عنوان يکي از اساتيد حوزه، به نظر شما مهمترين ويژگي دروس خارج نسبت به دروس ديگر چيست؟
اساساً درس خارج، به معني بررسي تحقيقي آرا و اقوال ديگران و نقد آنها و اختيار رأي صحيح از ميان آراء و نظرات موجود يا ابداع يک نظريه جديد است؛ از اين رو با دروس سطح تفاوت زيادي دارد. در دروس سطح يک کتاب از ميان کتابهاي تأليف شده توسط بزرگان فن که داراي شاخصة تدريسي است، انتخاب ميشود و به وسيلة يک استاد خاص تدريس ميشود و بهطور کلي تدريس آن به شرح و توضيح موضوع هر مسئله، استدلالها و نتيجهگيريها، در محدودة مباني مؤلف کتاب منحصر ميشود و استاد بيش از شرح متن و توضيح حواشي وظيفهاي ندارد.
ولي در درس خارج بررسيها و نقدها به مبناي يک نفر منحصر نميشود، بلکه استاد بايد به بررسي و نقد آراي مختلف بپردازد و ارائة بحث به گونهاي باشد که شاگرد را با مباني مختلف آشنا کند و شيوة نقد و بررسي را در آرا به او بياموزد و با قرار دادن او در محور و مرکز بحث و به قول ما با آشنا کردن او با نقطة اشکال و محور اساسي بحث در مسئله و به عبارت ديگر با روشي که شاگرد بتواند خود را در محور بحث ببيند، طريق اختيار مبنا و حل اشکالات را به او بياموزد.
بنابراين، دروس سطح پاية رشد و کسب آمادگي لازم براي تحقيق و بررسي نهايي مسائل و به قول ما به اجتهاد و استنباط است.
البته در ميان کتابهاي سطح کتابهايي نيز وجود دارد که از مباحث تحقيقي بسيار عميقي برخوردار است و با موشکافي فوقالعاده به بحث ميپردازد؛ مانند تأليفات شيخ انصاري يا مرحوم آخوند که گفته ميشود کفايه خلاصة درس خارج آخوند است.
بايد توجه نمود که معيارهاي مطرح شده، تنها در خارج اصول و فقه مطرح نيست، بلکه اصولاً درس خارج، چه در تفسير، فلسفه، رجال و يا کلام به همين شيوه است؛ هر چند متأسفانه در اين فنون در خارج، بحث کمتري وجود دارد و نوعاً در سطوح تدريس ميشود، ولي در گذشته، مرحلة نهايي همة اين علوم و فنون طي مرحلة خارج بوده است واستاد ملزم بود در مسائل يک رأي را انتخاب کند و جدا از نظرها و استدلالات صاحبان فکر در هر فن، خود نظر بدهد و استدلال کند که اين خود موجب پويايي و تکامل علوم ميشود. در حال حاضر، اين پويايي تنها در فقه و اصول مشاهده ميشود.
مهمترين شاخصههاي دروس خارج حوزه چيست؟
مهمترين شاخصهها در دروس خارج باز بودن ميدان براي عرضة تفکرات جديد، انتخاب روش و راه روشن در شيوة استنباط و اجتهاد و به عبارت ديگر، باز بودن عرصه براي آن كه شاگرد از ميان روش ها و سليقه هاي مختلف در كيفيت اخذ مبنا آنچه با نظر خود موافقتر ميبيند، انتخاب کند.
از طرفي امکان اين گه شاگرد استنباطها و استخراجهاي خود يا روش کار خود را با روشکار استاد مقايسه کند و نقاط مثبت را بگيرد و نقاط منفي را کنار بگذارد، در درسهاي خارج وجود دارد.
از آنجا که استاد در بحث خارج به حدود خاصي منحصر نيست و در محدودة تفکر خاصي قرار ندارد، طبعاً در مسائل و مباحثي که سلسله وار دنبال ميشود، آرا و انظار را بررسي ميکند، بهترين آنها را برميگزيند و گاهي هيچ يک از آنها از موافق با فکر خود نمييابد و ناگزير از عرضة تفکر تازهاي است، ولي به هر حال بايد انتخاب کند و با دقت هم انتخاب کند و در اين انتخاب به دفاع از نظرية خود بپردازد. هم در برابر گذشتگان و اساطين فن که بسياري از مباني آنها سالها بر دنياي علم حکومت کرده است و هم در برابر شاگردان فهيم ودقيق و اهل کار که با مراجعه به کتب و دريافت افکار گوناگون يا با تکيه بر خلاقيت ذهن و فکر خود، به استاد هجوم مي آورند و گاه ممکن است روزها استاد را از پيشرفت در درس باز دارند؛ چنان که بسيار اتفاق افتاده است.
بعضي از اساتيد بزرگوار ما نقل ميکردند که مرحوم حاج ميرسيدعلي يثربي در درس محقق عراقي گاهي روزها بحث ايشان را با اشکالات قوي خود معطل ميگذاشت، به طوريكه بنا به نقل مرحوم آقا ضياء الدين عراقي، پس از مراجعت ايشان از نجف، ايشان تأسف ميخورد و اظهار ميکرد که من از اشکالات ايشان بهره ميبردم يا فرموده بود: «استفادة من از او کمتر از استفادة او از من نبود».
اين ايرادات و اشکالها نظرية انتخابي را محکمتر، دقيقتر و استوارتر ميکند و اشکالات آن را ميزدايد و به صورت تفکري عميق، دقيق و تازه در عرصة علم مطرح ميکند.
بنابراين، استاد در درس خارج تا اندازهاي که خلاقيت فکري او اقتضا ميکند، به دور از هرگونه محدوديت، ميتواند پيش برود و اين مسئله علم را به پيش ميبرد. اين شاخصهاي است که در محيطهاي غيرحوزوي وجود ندارد.
براي مثال در اصول که اساس آن جستو جو براي يافتن ادله و حجتهايي است که در مقام استدلال در فقه به کار آيد و در استنباط مفيد واقع شود، محور بحث سيرة نبي (ص) قول معصوم (ع) فعل و تقرير آن بزرگواران، اجماع، شهرت و سيره و ... از اموري است که قابليت کاشف از قول، فعل و رأي معصوم (ع) را دارد، ما امکان تحقيق و تعميق زيادي داريم و مي توانيم بر اساس شناخت ادله و تبيين حدود آنها، به يک سري مباني بسيار کارآمد و مؤثر دست يابيم تا در استنباط بسياري از احکام، به خصوص در مسائل مستحدثة متنوعي که امروز با آن مواجهيم،کارآيي داشته باشد.
بستر همة اين مسائل بحثهاي خارج اصول است همچنين در فقه، ريشه يابي ادله و کشف کيفيت صدور حديث و آگاهي از جهات اجتماعي حاکم در زمان صدور و وقوف بر آراي حاکم در ميان اهل سنت و جماعت در زمان راوي حديث و اموريکه ممکن است در سؤال راوي از اين حيث دخيل باشد، مي تواند ما را با روح احکام آشنا کند و طبعاً به کشف دقيقتر مباني شرعي بينجامد که اين دقت نظرها در استنباط احکام بسيار مؤثر است و در برخورد با مسائل تازه به ما ياري ميرساند که اين هم از امتيازات موشکافي در مباحث فقهي است که بستر آن در درس خارج است؛ از اين رو ميبينيم که مباحث فقهي و اصولي ما در دورههاي اخير پويايي بسيار داشته و مباني بسيار تازه و محکمي از اساطين اين دو علم صادر شده که به تعميق و تکامل تفکر اصولي و فقهي در حوزههاي علمي انجاميده است. در ديگر علوم مانند فلسفه، کلام، رجال، تفسير و امثال آن که تدريس آنها در اين سطوح در حوزهها شايع نبوده است، شاهد پويايي و تکامل کمتري هستيم.
در مورد انتخاب روش در شيوههاي استنباط، باز در بستر دروس خارج توانمنديهاي فوقالعادهاي وجود دارد که هم در تکامل اين علوم نقش دارد و هم در مهارت طالب علم. براي مثال در عصر خود ما، مرحوم آقاي بروجردي روش خاصي در فقه ابداع نمودند که تکيه بر آراي قدماي اصحاب که از نظر زماني به عصر ائمه نزديکاند و شهرت فتوايي در ميان آنها ميتواند نشاندهندة شهرت فتوايي در ميان اصحاب ائمه باشد و شهرت يک حکم در بين اصحاب ائمه ميتواند، بيانگر صحت فتوا و مطابقت آن با رأي امام باشد، زيرا شهرت مزبور در منظر امام بوده و هيچگونه ردعي از آن براي ما ثابت نشده است. براي مثال مرحوم صدوق که از نظر ايشان در طبقه دهم قرار دارد، با اصحاب امام حسن عسکري (ع) که از طبقة هفتم واقع ميشوند تنها دو طبقه فاصله دارد. بنابريان، شهرت فتوايي در ميان فقهاي هم عصر صدوق ميتواند به تلقي حکم از اصحاب آن حضرت مستند باشد.
پس در استنباط احکام اطلاع و وقوف بر اقوال فقها به خصوص قدما، موضوع اثر ميشود. بنابراين به تتبع اقوال و آرا نياز است و بدون آن استنباط ممکن نيست.
در نقطة مقابل فقه مرحوم آقاي خويي يک فقه مبتني بر آراي اصولي است و کمترين اثري را بر آراء و اقوال قدما مترتب نميکند و اساساً شهرت فتوايي، نه موضوع ادلة حجيت است و نه ضعف سند را جبران مي کند. اعراض اصحاب از قدما هم موهن نيست. اين يک شيوة کاملاً متفاوت با شيوة قبلي است و به قول ما «و بينهما متوسطات». تنها در دروس خارج فقه است که طالب علم ميتواند بر اساس مطالعات و بررسيهاي خود، به يکي از اين شيوهها در طريق استنباط جزم يابد، و طبعاً کيفيت ارائه استاد نيز تأثيرگذار است و ميتواند سازندة تفکر استنباطي او گردد يا بازهم در فقه، بسياري از فقها در حجيت خبر بررسي حال رجال سند را لازم نميدانند و تنها عمل مشهور به يک خبر ميتواند حجيت آن را اثبات کند و يا از اعراض مشهور خبر را از حجيت مياندازد که از کلمات مرحوم شيخ انصاري اينگونه استفاده ميشود و کساني چون مرحوم آقاي بروجردي، نه تنها عمل مشهور را کاشف از حجيت خبر ميدانند، بلکه با فتواي قدما در متون فقهي آنان، چون هدايه، مقنعه و امثال آن مانند روايت برخورد ميکنند و بر اين نظر هستند که از آنجا که اين فقها هميشه به متن روايات فتوا ميدادند، يعني براي فتوا متن روايات را ذکر مينمودند، بنابراين اگر در کلمات آنان فتوايي بود که روايتي مطابق آن در جوامع حديثي موجود ما نيست، اين نشان ميدهد که روايت بوده، ولي به دست ما نرسيده و در حوادث پيش آمده از بين رفته است. از طرفي کساني چون مرحوم اقاي خويي هم تنها موضوع ادلة حجيت را خبر ثقه ميدانند.
پس اگر رجال سند موثق باشند، روايت ميتواند مستند فتوا باشد، وگرنه روايت از قابليت استدلال ساقط است، کساني چون مرحوم نائيني هم بر اساس اعتمادي که بر کتب اربعه حديثي دارند، وجود روايت در اين جوامع حديثي را دليل بر اعتبار و حجيت آن مي دانند و به اصطلاح علم اجمالي به وجود احکام در شريعت را با احکام مستفاده از احاديث موجود در اين جوامع منحل ميکنند.
همة اينها سلايقي است که در استنباط تأثيرگذار است و كسي که در طريق اجتهاد طي مسير ميکند بايد يکي از اين روشها را بر اساس تحقيق و نقد برگزيند و يا روش جديدي ابداع کند که باز بستر اين انتخاب و گزينه، درس خارج فقه يا اصول است.
از طرفي تأثير آرا و روايات عامه در استنباط حکم در ميان فقهاي ما متفاوت است، برخي چون مرحوم آقاي بروجردي، اساساً استنباط حکم را پيش از بررسي و تحقيق فتاواي حاکم در ميان اهل سنت و جماعت در زمان صدور حديث غيرممکن ميدانند و نظرشان اين است که با تتبع و تحقيق در اين آراء، وجه صدور حديث روشن ميگردد و انسان متوجه ميشود که اين حکم به چه دليل در جواب سؤال راوي از امام صادر شده و يا با روشن شدن ارتکاز راوي به اين طريق، ميتون فهميد که جواب امام(ع) بر اساس توجه و اطلاع بر اتکاز خاصي است که موجب سؤال راوي شده است.
بنابراين بسياري از اطلاعات موجود در روايات، به اين گونه ارتکازات انصراف مييابد و جز در همين موارد قابل استناد نيست. طبعاً اين روش با روش کساني که بدون هيچگونه توجهي به تاريخ صدور حديث يا آراي حاکم بر جوامع سني مذهب که در آن زمان حاکم بودهاند، به مجرد برخورد با روايات با اجراي مقدمات حکمت اطلاق درست ميکنند و در همه جا به آن استناد ميکنند، تفاوت اساسي دارد و طبعاً در نحوة استنباط حکم بسيار مؤثر است.
بنابر روش اول، تتبع به يکي از مهمترين بنيادهاي استنباط تبديل ميشود، به خصوص تتبع در آرا و انظار عامه در زمان امام باقر (ع) امام صادق (ع) و حتي زمان امام سجاد (ع) و پيش از آن که دستيابي به اين اقوال هم بسيار مشکل است. گو اينکه زحمات فراواني که اخيراً استاد بزرگوار جناب آقاي سبحاني در ترتيب طبقات فقها تحمل شدهاند، کمک بسياري به اين مهم ميکند، ولي به طور کلي کار بسيار پرزحمتي است و تشخيص صحت يا عدم صحت اين روش و يا ساير روشها بستري جز خارج فقه و يا اصول ندارد و طالب علم براي رسيدن به مقام اجتهاد بايد اولاً بر اين روشها وقوف يابد و بعد روش مورد نظر خود را از روي تحقيق برگزيند. همين مسائل در علم اصول هم وجود دارد.
برخي در انتخاب مبناي اصولي، بر وجوه عرفي يا عقلايي بيشتر تکيه دارند و بعضي با دقت عقلي در اين مباحث وارد ميشوند؛ حتي اشخاصي چون مرحوم آخوند سعي ميکنند، مباني خود را مطابق با قواعد فلسفي و عقلي تبيين کنند و يا مانند مرحوم شيخ اصفهاني حتي در ريزهکاريها نيز بر استدلالات عقلي تکيه دارند و برخي مانند مرحوم نائيني (قدسسره) يا آقاي بروجردي بيشتر بر ارتکازات عرفيه و يا سيرة عقلائيه اتکا دارند.
تفاوت شيوه استدلال مرحوم نائيني و مرحوم شيخ اصفهاني در معناي عرفي به خوبي اين تفاوت را نشان ميدهد. با اينکه مبناي انتخاب شده در اين بحث به وسيلة هر دو بزرگوار يکي است، ولي ميرزا از آن به نسبت و ربط تعبير ميکند و سعي دارد که از وجدان و ارتکاز در اثبات آن بهره بگيرد، ولي مرحوم اصفهاني از آن به وجود رابط تعبير ميکند و استدلالي که براي اثبات مدعاي خود مطرح ميکند، درست همان استدلالي است که حکما براي اثبات وجود رابط دارند. اين دو شيوة کاملاً متفاوت در مباحث اصولي است، و باز «بينهما متوسطات» و حضور محققانه و مداوم در درس خارج است که همراه با کار و مطالعه زياد، هم طالب علم را با اين روشها آشنا ميکند و هم او را قادر ميسازد که شيوة خود را بيابد.
من بر حضور محققانه و مداوم تأکيد زيادي دارم، زيرا معتقدم كه حضور غيرمداوم نميتواند به طلبه قدرت تشخيص و انتخاب بدهد. حضور محققانه و مداوم و سعي در خردهگيري بر انتخاب استاد، با حضور نقادانه از امتيازات دروس خارج و سطح حوزههاي ما است. هم چنين مباحثه و بازگويي مباحث و اشکالات که اهميت بسياري دارد و متأسفانه در حال حاضر، گاهي به آن کمتوجهي ميشود. اين همه از طلبة با اطلاعات متفرق در فقه و يا اصول، فقيهي صاحبنظر و اصولياي صاحب مبني ميسازد که ميتواند از جمله حاملان علوم اهل بيت عليهم السلام و ناشر معارف آن بزرگواران در دنياي تشنة امروز باشد و هيچگاه در مقابل مسائل جديد خود را نميبازد و در مصاف با اشکالات و شبهات، هميشه سرفراز باشد.
ميزان نظارت شوراي عالي حوزه بر دروس خارج چقدر است؟ اين نظارت در پيشرفت علمي طلاب چه تأثيري دارد؟
نخست بايد ديد نظارت به چه معني است؛ اينکه چه کسي درس خارج بگويد و چه کسي نگويد، در توان شورا نيست، زيرا تعيين کنندة اين معني خود طلاب فاضل و اهل دقت هستند که ميتواند معرفي حد علمي استاد باشند و طبعاً خلوت بودن يا شلوغبودن درس هم معيار نيست. هميشه درس کساني که خارج تدريس ميکنند در ابتدا خلوت است و آشنايي طلاب فاضل با روش تدريس و سبک خاص آنها به زمان نياز دارد. حتي بسياري از اساطين فقه يا اصول درسي خلوت داشتهاند؛ حال يا به علت فقدان بيان خوب يا داشتن بياني سنگين و يا سبک خاص و يا کمتر قابل فهم بودن مطالب. بنده از اساتيد بزرگوار خود شنيدهام که مرحوم شيخ اصفهاني (قدسسره) که از اساطين اصول است، درسي خلوت داشته و رغبت زيادي در ميان طلاب براي حضور در درس ايشان نبوده است. در مقابل بعضي از درسها به دليل رياست و امثال آن شلوغ بوده است البته اين مسئله از عظمت علمي استاد نميکاهد.
به هر حال، شورا نميتواند يک ضابطة مشخص در اين مسير تعيين کند، حتي اگر فرضاً کسي را از درس خارج باز دارند، او ميتواند در خانة خود و حداقل براي يک نفر درس بگويد که اين قابل منع نيست زماني سخن از اين بود که هر کس ميخواهد درس خارج بگويد، دو نفر از اساطين حوزه بايد صلاحيت او را تأييد کنند که اين مطلب اگرچه ممکن است در بعضي از موارد مؤثر باشد، ولي با توجه به اينکه حد علمي اشخاص را تنها اساتيد خاص آنان بايد بشناسند، به خصوص درسهاي سنگين و شلوغ حوزه، واقعاٌ حدود علمي اشخاص در غالب موارد براي اين اساتيد روشن نيست و نميتوان از آنها وقوع تأييد صلاحيت داشت، مگر در مورد اشخاص خاص؛ پس اين ضابطه هم دقيق و مطابق با واقع و حقيقت حال نيست.
البته شورا ميتواند رد مورد صدور گواهي حضور در درسهاي خارج، براي مقاصد مختلف معيارهايي قرار دهد و گواهي بعضي را بپذيرد يا گواهي برخي را رد کند، ولي باز هم تشخيص اين صلاحيت به عهده چه کسي است و اصولاً چگونه ميتوان از صلاحيت يا عدم صلاحيت افراد آگاه شد. به هر حال تشخيص اين معني واقعا مشکل است و همانطور که گفته شد، بهترين معيار خود طلاب فاضل و محقق هستند که با حضور خود، حدود علمي اشخاص را مشخص ميکنند؛ البته آزادي بيحد و حصر در اين مورد هم معايب زيادي دارد که بر کسي پوشيده نيست، ولي انتخاب افراد هم خالي از اشکال نيست و در بسياري از موارد با واقعيتها تطبيق نميکند.
به نظر من، بهترين نظارت شورا براي پيشرفت علمي طلاب، بالا بردن توان علمي طلاب حاضر در دروس خارج است که اين مطلب به خودي خود به تهذيب اساتيد نيز منتهي ميشود. شورا ميتواند در سياستگذاريهاي خود به گونهاي عمل کند که فضل در حوزه بالاترين معيار ارزشگذاري باشد. به فرض در امکاناتي که بنا است در اختيار طلاب قرار گيرد، مانند وام، مسکن و امثلا آن طلاب فاضل و درسخوان تقدم داشته باشند و احراز اين معني با مصاحبه يا ارائه نوشتههاي درسي مقدور است. در اين مسير ميتوان طلاب اهل فضل را که با نقادي بيشتر مباحث را دنبال ميکنند، تقدم داد. اين قبيل سياستها به فضل و کمال ارزش ميدهد، بلکه آن را بالاترين معيار تقدم قرار ميدهد. همچنين ميتوان طلاب فاضل و درسخوان را در درسهاي مختلف انتخاب نمود و با اختصاص امکانات ويژه براي آنان و قرار دادن يک استاد راهنما براي هر چند نفر، به آنان ياري رساند. به طور طبيعي ارزش گذاري بر اساس علم و فضل، تعداد طلاب جدي و ساعي را بيشتر ميکند. اين مسئله از طرفي در انتخاب طبيعي اساتيد خارج نيز مؤثر واقع ميشود. حتي ميتوان در همين مقوله از اساتيد خارج خواست تا چند نفر از فضلاي بحث خود را براي تحت پوشش قرار دادن بيشتر معرفي کنند و هر چه تعداد اين افراد در يک درس بيشتر باشد، عمق فضل و کمالشان بالاتر ميرود. بر همين اساس هم درسهاي خارج را طبقهبندي نمود و از اساتيد شايسته به صورتهاي مختلف تجليل کرد. البته در اين باب، شورا تنها ميتواند در سياستگذاريهاي خود به اين سو گام بردارد، ولي عمدتاً مراجع عظام و زعماي حوزه هستند که ميتوانند در اين مهم تأثيرگذار باشد، ولي گذشته از اين مطلب، هر گونه حرکتي که با انتخاب طبيعي اساتيد خارج به عنوان محورهاي تدريس در حوزه منافي باشد، محکوم به شکست است و هيچگاه نميتوان شوق به حضور در درس ا فراد را از طلبه گرفت. اين مسئله به حزوه اختصاص ندارد. در دانشگاهها هم همينطور است؛ با اين تفاوت که در آنجا حکم و حقوق و امثال آن وجود دارد، ولي در حوزه چنين اموري در اختيار شورا و يا زعماي حوزه نيست.
میزان پرداخت به دانش اصول در دروس خارج حوزه را چگونه ارزیابی می کنید؟
درس اصول درسی پایه است و رسیدن به مقام استنباط در فقه بدون آن ممکن نیست و بسیار مشکل است؛ بنابراین، در میان علومی که مسئله اجتهاد و استنباط بر آنها متوقف است، جایگاه ویژه ای دارد، ولی با این همه، اصول روشی برای استنباط در فقه است و هدف اصلی از این دروس ایجاد استنباط احکام الهی است که در هر عصر و زمان باید به مردم عرضه شود. پس فقه ذی المقدمه است و اصول مقدمه واساس فقه است. همه زحمات، دقت ها و موشکافی هایی که در تحقیق مبانی اصولی به کار گرفته می شود؛ به منظور بالابردن توانایی استخراج و استنباط احکام فقهی است. به هر حال، فقه متضمن سعادت بشر در دنیا و آخرت است و گاه از آن به اسلام عملی تعبیر می شود؛ البته جهات عملی اسلام به فقه محدود نمی شود، بلکه اخلاق هم در همین ردیف جا می گیرد، ولی آنچه به عمل مکلف، از جهت احکام خمسه تکلیفیه (وجوب، استحباب، جواز، کراهت و حرمت) باز می گردد، علم فقه است، پس در اهمیت و تقدم آن بر اصول هیچ ترديدي نیست.
البته این مسئله از جایگاه علم اصول نمی کاهد، زیرا در میان علومی چون ادبیات، حدیث، رجال و تفسیر که فقه به آنها نیاز دارد، علم اصول از اهمیت بسیار بیشتری برخوردار است. اساساً بدون تحقیق مبانی اصولی، دستیابی به فقه ممکن نیست.
لازم به ذکر است که بعضی تصور می کنند که دقت زیاد، موشکافی و تعمیق در علم اصول تضییع وقت است یا بعضی می گویند ضرورتی ندارد. حتی زمانی که ما به قم آمده بودیم، بعضی بزرگان نظرشان این بود که مباحثة مقالات مرحوم محقق عراقی حرام است. شبیه این مطالب یا تندتر از آن، دربارة نهایه الدرایه مرحوم محقق اصفهانی هم گفته می شد. اما به نظر من قدری در این مطالب اغراق شده است واین مطلب به روش اساطین اصول در نحوة بحث باز می گردد که این مسئله در مکاتب مختلف اصولی به چشم می خورد؛ چه در مکتب اصفهان و چه در مکتب نجف؛ با همة تفاوت هایی که میان دو مکتب وجود دارد. مکتب اصفهان که برگرفته از مبانی مرحوم وحید بهبهانی است، به وسیله شاگردان ایشان و شاگردان شاگردان ایشان بیشتر در اصفهان رواج یافت و تا حدی به کمال رسید. مروجان این مکتب، مرحوم صاحب فصول، مرحوم میرزای قمی و مرحوم شیخ محمد حسین اصفهانی صاحب هدایه المسترشدین هستند که بافت تفکر اصولی آنان بر اساس تکیه بر ارتکازات عرفی و در نهایت سیر عقلایی است. برای مثال مرحوم آقای بروجردی در اصول از این مکتب تأثیر گرفتند و حتی فرموده بودند که تأثیر اصفهان بر من بیشتر از تأثیر نجف بود، با اینکه نزدیک به ده سال در فقه و اصول از محضر با برکت مرحوم آخوند خراسانی استفاده کرده بودند و از تقریرات بحث اصول ایشان هم پیداست که تفکر اصولی ایشان با استاد بزرگوارشان مرحوم آخوند، تفاوت زیادی دارد.
مکتب نجف از شیخ آغاز می شود، هر چند خود شیخ هم از مکتب وحید بهبهانی تأثیر گرفته است. شاگردان شیخ و در رأس آنها مرحوم آخوند و سپس شاگردان آخوند به خصوص اعلام ثلاثه، این مکتب را به کمال می رسانند. مکتب حاکم بر حوزه امروز نیز همین مکتب است؛ البته این مکتب هم شاخصه هایی دارد.
در هر دو مکتب، تألیفات مفصلی داریم؛ برای مثال کفایه مختصر است و حاشیه نهایه مفصل تر. در مکتب اصفهان هم کتب مفصلی چون هدایه المسترشدین داریم.
اتهامی که بیشتر بر مکتب نجف وارد می آید این است که بیشتر از احکام عقلی و قواعد فلسفی استفاده می کند، مکتب نجف که از شیخ آغاز می شود و در بحث های خود شیخ هم می بینیم که بیشتر بر استظهارات عرفی و ارتکازات عقلایی و اختیار تکیه می شود؛ در حالی که در مباحث صاحب کفایه که بزرگ ترین نقاد کلمات شیخ است، مطلب به عکس است و استفاده از قواعد عقلی فزونی می یابد. در همین مکتب، در آثار میرزای نائینی استفاده از این قواعد به ندرت به چشم می خورد؛ در حالی که در حاشیه نهایه الدرایه مرحوم اصفهانی، این استفاده به حدی اوج می گیرد که موجب موضع گیری شخصیت های علمی آن زمان می شود. در مکتب اصفهان، مرحوم وحید در مصاف با اخباریون و به اصطلاح اهل حدیث، استفاده از ادراکات عقلی را باب می کند و شاگردان ایشان هم با روش های متفاوت این مکتب را دنبال می کنند.
غرض اینکه بسط مباحث اصولی یا به اصطلاح بعضی فحول، تورم این مباحث، خاص مکتب نجف نیست؛ بلکه به سلیقه اساتید در انتخاب شیوه بحث باز می گردد. مرحوم آقای حائری از شاگردان مکتب نجف است، ولی در دررالاصول، بسیار خلاصه و مختصر بحث می کند؛ حتی از یکی از اساتید شنیده ام که ایشان تمایل داشت که این کتاب به جای کفایه در حوزه بحث شود و طلاب وقت خود را صرف فهم عبارات کفایه نکنند؛ مدتی هم این کار انجام گرفت، ولی دوام نیاورد.
روش بحث اصولی مرحوم آقای بروجردی که می توان گفت، پلی میان هر دو مکتب هستند بر اختصار بوده است. هم چنین تکیه بر قواعد عقلی و فلسفی، در تألیفات اساطین فن در مکتب اصفهان نیز به چشم می خورد؛ مانند فصول و یا هدایه.
بنابراین، این اشکالات نباید از اهمیت علم اصول و تحقیقات بسیار ذی قیمتی که در این علم انجام گرفته است بکاهد. هر کسی برای بیان مطالب خود از شیوه ای خاص استفاده می کند و روشی را انتخاب می کند که به نظر او از توان بیشتری برای عرضة مطالب برخوردار است و این مسئله اشکال نیست. زبان مرحوم علامه طباطبایی در تفسیر المیزان زبان فلسفی و عقلی است، ولی در مجمع البیان طبرسی، مطلب به گونه ای دیگر است. این اشکال المیزان نیست.
نتیجه آنکه بررسی و تحقیق در مبانی اصولی، هر چقدر دقیق تر و عمیق تر باشد، به نتایج دقیق تری در فقه می انجامد.
مهم این است که ما باید با روش های دقیق تر، به استنتاجات عمیق تر در فقه برسیم، پس استاد باید این اختیار را داشته باشد که آن گونه که لازم می داند و تشخیص می دهد، بحث کند. امروزه ما با مسائل بسیاری جدیدی در فقه مواجه هستیم. مسائلی که تا دیروز کسی باآنها سرو کار نداشته است. استنباط حکم در این میدان ها به فهم مذاق شرع نیاز دارد. ما باید کلیاتی را بیابیم که بر این مصادیق تطبیق کند، چون اسلام دین یک زمان خاص نیست؛ بلکه دینی ابدی است و کلیات قابل انطباق حتماً در آن وجود دارد. مهم این است که ما آنها را بیابیم که این مسئله فقط در سایة روش های استنتاج و استنباط دقیق تر ممکن است که بستر آن هم جز علم اصول نیست.
نتیجه اینکه اهمیت علم فقه و ذی المقدمه بودن آن، همان طور که گفتیم از اهمیت علم اصول و تأثیر مستقیم آن در استنباط نمی کاهد، پس ارج و ارزش این علم باید محفوظ باشد و ارزش اساطین این فن و کسانی که برای تکامل این علم زحمت کشیده اند، فراموش نشود. دقت و بررسی عمیق در این فن، دست کم گرفته نشود. بله برای کسی که نمی خواهد به استنباط راه بیابد و تنها هدف او چند سال حضور در بحث های خارج است، این عمق و این دقت لازم نیست و حتی ممکن است برای او تضییع عمر باشد، ولی این ضرورت ها از اهمیت تحقیقات عمیق انجام شده در اصول نمی کاهد.
حضرت عالی برای افزایش کمیت و کیفیت درس خارج چه پیشنهادی دارید؟
از نظر کمیت اگر منظور تعداد درس های خارج است، به عقیده من، در صورتی که این کثرت، به معنی تعدد شیوه های بحث و کثرت روش های تحقیق باشد، بسیار خوب است و به نوعی اعتبار حوزه است که درس های متعدد با روش های مختلف و سلیقه های گوناگون با اتخاذ مبنا و استنتاج و استنباط خاص در حوزه دایر باشد و طبیعی است که در این محیط شاگرد هم مجال بیشتری برای انتخاب درسی مطابق با ذوق، سلیقه و فهم خود در اختیار دارد. و خود این کثرت روش ها و سلیقه هاست که موجب تکامل علوم می شود و چنان که گفتم، تکامل فقه و اصول در حوزه های شیعه با سایر مذاهب به هیچ وجه قابل قیاس نیست که این، هم معلول همین تعدد است و هم آزادی اساتید در انتخاب روش ها و شیوه ها و هم آزادی طالبان علم در انتخاب درس مورد استفادة خود.
از نظر کیفیت هم به خود استاد مربوط می شود؛ استاد باید بر اساس روشی که در ارائه بحث و تحقیق خود انتخاب می کند، همة همت و تلاش خود را به کارگیرد و با مطالعات بیشتر، نقّادی دقیق تر کلمات، اتخاذ مبانی عمیق تر، و میدان دادن به شاگرد برای اشکال، نقد و تشویق نقد و بهادادن به آن، بر کیفیت درس خود بیفزاید. این مسئله که ممکن است اطالة بحث، موجب خستگی دیگران شود یا درس خلوت شود یا همه سلیقه های موجود در درس رعایت نشود، نباید از عمق بحث استاد بکاهد. مهم این نیست که افراد زیادی در بحث شرکت کنند و افراد زیادی تربیت شوند؛ مهم این است که استاد بتواند روش تحقیق و کار خود را به افراد انتقال دهد تا آنها هم با کار بیشتر، در آینده بر تعمیق مباحث و مبانی بیفزایند و حتی موجب ایجاد حرکت های علمی در حوزه ها بشوند. در بسیاری از دانشگاه ها، به خصوص در خارج از ایران، در دوره های نهایی یا به اصطلاح دکترا، گاه پذیرفته شدگان در یک رشته، حتی از انگشتان دست تجاوز نمی کنند و گاه اساتید بسیار صاحب نام و عالی رتبه در علم، تنها سه یا چهار شاگرد دارند، ولی این مسئله از عمق تحقیقات استاد نمی کاهد و او با شوق زیاد به تشریح نظر خود و اثبات آن می پردازد. درس خارج حوزه های ما عالی ترین دوره است و کسانی که این دوره ها را طی می کنند، خود اساتید آینده هستند و این شیوه ها باید با همه دقت و توان ممکن ادامه یابد.
البته همان طور که عرض شد، بهادادن به اشکال شاگرد، تشویق نقد، و ترتیب و تنظیم کار تحقیقی برای او، می تواند بر کیفیت دروس خارج بیفزاید.
در پایان اگر صحبت خاصی دارید بیان بفرمایید.
مطلبی که اهمیت آن بسیار زیاد است، ضرورت وجود تهذیب و اخلاق در حوزه است. حوزه از نظر علمی ممکن است به ایده آل نرسیده باشد، ولی وضع موجود هم نا اميدكننده نیست؛ اساتید بسیار بزرگ ورزیده و توانمندی به خصوص در فقه و اصول هستند و درس های بسیار وزین و سنگینی در حوزه دایر است و استعدادهای بسیار درخشانی در میان طلاب وجود دارد که موجب می شود انسان فکر کند که آیندة حوزه بهتر از امروز خواهد بود. البته نواقصی هم وجود دارد که به آن خواهم پرداخت، ولی در تهذیب مشکلاتی وجود دارد و کارهای جدید باید انجام گیرد. درس های اخلاق جایگاه شایسته ای در حوزه ندارد، ما سرمایه های بزرگی برای عرضه داریم؛ هم در زمینه معارف اخلاقی و هم در زمینه تربیت شدگان این معارف.
طلاب حوزه باید بدانند که در گذشته چه کسانی در این حوزه ها می زیسته اند و چه شایستگی های اخلاقی بالایی داشته اند. تاریخ شیعه مملو از چنین افرادی است؛ چه در میان اصحاب ائمه و چه در میان رواة و چه در میان علما و اساطین فقه، اصول، حکمت و سایر علوم. حیف است که حوزه های ما و به خصوص حوزه علمیه قم که امروز مرکز عالم تشیع است، از این برکات بی بهره باشد. اکنون استفاده از تهذیب و اخلاق بیشتر شخصی است و تنها به مطالعة کتبی که در این باره نوشته شده محدود می شود؛ آن هم اگر علاقه ای در کسی ایجاد شود، به صورت محدود تأثیرگذاری هایی دارد، ولی متأسفانه در سطح عرضة درسی مطلوب نیست. باید درس های اخلاق در حوزه دایر باشد تا موجب تصفیه روح شود؛ البته اساتید مورد قبول همه که از نظر علمی و عملی راهنما باشند و به اصطلاح خود اخلاق مجسم باشند. البته روش اساتید دروس خارج در زندگی شخصی می تواند اثر تربیتی بسیار بالایی داشته باشد، ولی آنها هم باید در دروس خود در روزهای خاص، بحث های اخلاقی را مطرح کنند. ما می شنویم که بزرگان و اساطین در گذشته در تهذیب و اخلاق مربی داشته اند به صورت مستقل در مسئله تهذیب نفس کار می کردند. این مسئلة بسیار مهم به خصوص برای ما است؛ ما که می خواهیم و باید اسوه عملی همه مردم باشیم و اعتقادات آنها را با عمل خود حفظ کنیم. از مرحوم آقای بروجردی نقل شده است که در درس فرمودند: "عامه مردم اعتقاداتی که دارند، از راه استدلال یا برهان به دست نیاورده اند؛ بلکه عمدتاً زندگی علما و بزرگانی که با آنها سر و کار داشته اند، این اعتقادات را در آنها شکل داده و پایدار نموده است و شما طلاب سعی کنید زندگیتان در میان مردم و نحوه ارتباطتان با آنها به صورتی نباشد که این اعتقادات را زائل کند؛ بلکه باید سعی کنید که با عمل خود مردم را با معارف مکتب آشنا کنید."
ما افرادی بسیاری را دیده ایم که توحید را در توکل بزرگان دین دیده اند و نبوت، امامت و معاد را در اخلاص آنها نسبت به پیامبر«ص» و ائمه«ع» و همینطور اخلاص در عمل شناخته اند؛ بنابراین اسوه بودن زمانی محقق می شود که در کنار کارهای علمی به تهذیب نفس هم اهمیت بدهیم.
چنان که عرض شد، حوزه علمیه قم بزرگ ترین حوزة علمیه در جهان شیعه، بلکه دنیای اسلام است؛ البته امیدواریم که حوزة هزار سالة نجف اشرف هم عظمت گذشته خود را باز یابد و همان گونه که در گذشته بوده، با زحمات مراجع و زعمای بزرگ خود، همان محوریت و مرکزیت را به دست آورد ولي در حال حاضر قم حساب ديگري دارد اين مركزيت با توجه به کثرت طلاب، به خصوص از ملیت های مختلف، اقتضا می کند که به همة مشکلات علمی جهان شیعه در این حوزه پاسخ داده شود و دنیای شیعه هم امروز به یک یا دو کشور محدود نمی شود، بلکه شیعیان در اقصی نقاط عالم حضور دارند و این حضور گسترده، مشکلات گوناگونی را به خصوص از نظر اعتقادی ایجاد کرده است و شبهه افکنی معاندان، از وهابیت گرفته تا دیگر تفکرات افراطی که شیعه را به عنوان تفکر اصیل اسلامی بر نمی تابند، نیاز عرضه معارف اهل بیت علیهم السلام را تشدید می کند. این مهم جز با برنامه ریزی وسیع و دقیق در حوزة تدریس و تحقیق ممکن نیست.
ما در حوزه در رشته های غیر فقه و اصول مشکلات جدی ای داریم. کار در قرآن به خصوص در تفسیر، عقاید و کلام و به خصوص مباحث امامت بسیار محدود است و به تربيت طلاب فاضل در این زمینه نیاز وافر داریم. باید با تشکیل جلسات درس، در در همه مباحث قرآنی، اعتقادی و...، به تربيت افراد مستعد در این زمینه ها، از ملت های مختلف پرداخت. البته فعالیت و درس هایی در این زمینه ها وجود دارد، ولی کافی نیست، به خصوص بحث امامت و تاریخ اسلام، با تکیة خاص بر منابع قرآنی، به برنامه ریزی و همکاری بیشتر همة ارباب فضل نیاز دارد.
اخیراً جمعی از دوستان از حضرت آیت الله شیخ محمدرضا جعفری که از شخصیت های کلامی بنام شیعه هستند و کارهای فوق العاده ای در تاریخ اسلام وسیره و مباحث مختلف امامت دارند، دعوت کردند تا ایشان به قم تشریف بیاورند و در مؤسسه معارف جعفری درس هایی در این زمینه داشته باشند و برخی مجامع و مؤسسات نیز کارهای خوبی در این رابطه دارند، ولی مسئله این است که در برنامه های عام حوزه، هنوز هم این قبیل مباحث جایگاه شایسته خود را ندارد و در حال حاضر هم جای دیگري جز حوزة علمیه قم برای پاسخ گویی به این مسائل وجود ندارد. امید می رود که ان شاء الله با برنامه ریزی های جامع تر از حضور گسترده طلاب، به خصوص از ملت های مختلف، در این زمینه استفاده شود.
عرایض دیگری هم دارم، به خصوص در مورد محدودیت رشته های درسی، برای رشته هایی چون حدیث یا رجال هنوز از نظر ما اهمیت لازم را ندارد. کار در اسناد روایت کار چندان شناخته شده ای نیست.
حتی به یاد دارم، وقتی که تجرید اسانید بعضی کتب حدیثی، مانند کافی، تهذیب و استبصار و... که تألیف مرحوم آقای بروجردی است، با همت مرکز پژوهش های آستان قدس رضوی منتشر شده بود، بسیاری از دوستان، حتی فضلا و اساتید، با این نوع کار اظهار بیگانگی می کردند و اساساً این شکل از کار در حدیث برایشان شناخته شده نبود. با آنکه کار در اسانید کاری مستقل از علم رجال است و در گذشته هم در حوزه ها مطرح بوده است؛ حیف است که حوزه ای به عظمت حوزة قم، از این برکات بی بهره باشد، به خصوص با این همه نیازی که امروز نسبت به معارف شیعه احساس می شود.
امیدوارم شما با استعانت از خداوند منان و توجهات حضرت بقیه الله الاعظم (ارواحنا لتراب مقدمه الفداء) و با بهره گیری از تجربیات اساتید و اساطین حوزه و وقوف بر پیشنهادات این بزرگواران، نقشی اساسی در تشریح نیازهای علمی حوزه و لزوم عرضة بیشتر رشته های مختلف داشته باشيد. ان شاءالله موفق باشید.
برگرفته از مجله پگاه حوزه 23 فروردين 1384 صفحه 12
مجله پگاه حوزه 20 ارديبهشت1384 صفحه 12