بيانات حضرت ايت الله علوي بروجردي به مناسبت شهادت حضرت فاطمه زهرا (سلام الله عليها) بعد از درس خارج فقه
بسم الله الرحمن الرحيم
در آستانه شهادت صدیقه کبری (سلام الله عليها) هستیم. این مطلب را همه شما شنیدهاید و برای مردم هم خواندهاید. روایت صحیحش در کتاب سلیم بن قیس هلالی آمده است. آخرین سخنی که، طبق بعضی نقلها، فاطمه زهرا (سلام الله عليها) با وجود مقدس امیرالمؤمنین ((عليه السلام) داشتند چنین است:
یا ابْنَ عَمِّ ... أُوصِیک یا ابْنَ عَمِّ أَنْ تَتَّخِذَ لِی نَعْشاً فَقَدْ رَأَیتُ الْمَلَائِکةَ صَوَّرُوا صُورَتَهُ فَقَالَ لَهَا صِفِیهِ إِلَی فَوَصَفَتْهُ فَاتَّخَذَهُ لَهَا فَأَوَّلُ نَعْشٍ عُمِلَ فِی وَجْهِ الْأَرْضِ ذَلِک وَ مَا رَأَی أَحَدٌ قَبْلَهُ وَ لَا عَمِلَ أَحَدٌ ثُمَّ قَالَتْ أُوصِیک أَنْ لَا یشْهَدَ أَحَدٌ جِنَازَتِی مِنْ هَؤُلَاءِ الَّذِینَ ظَلَمُونِی وَ أَخَذُوا حَقِّی فَإِنَّهُمْ أَعْدَائِی وَ أَعْدَاءُ رَسُولِ اللَّهِ وَ أَنْ لَا یصَلِّی عَلَی أَحَدٌ مِنْهُمْ وَ لَا مِنْ أَتْبَاعِهِمْ وَ ادْفِنِّی فِی اللَّیلِ إِذَا هَدَأَتِ الْعُیونُ وَ نَامَتِ الْأَبْصَارُ ثُمَّ تُوُفِّیتْ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیهَا وَ عَلَی أَبِیهَا وَ بَعْلِهَا وَ بَنِیهَا
این وصیتی است که صدیقه کبری (سلام الله عليها) به وجود مقدس امیرالمؤمنین میفرمایند. نکتهای که میخواهم عرض کنم این است که بانویی که در عنفوان جوانی پیر میشود و با آن شرایط از دنیا میرود و امام کاظم ((عليه السلام) درباره ایشان میفرماید « ان فاطمة (سلام الله عليها) صدیقة شهیدة»، در فاصله میان رحلت پیامبر اکرم (صلي الله عليه وآله) و فوت خودش، که هفتاد و پنج یا نود و پنج روز است، برنامه و هدف بسیار مهمی دارد. رسول اکرم (صلي الله عليه وآله) از دنیا رفته بود و دستهایی بلند شده بود و صداهایی درآمده بود تا از آنچه رسولالله (صلي الله عليه وآله) آورده و میراث ایشان است بهرهبرداری قومی- طایفهای کنند. یعنی پیغمبر مبعوث شده و با دعوت الهی خودش مردم را جمع کرده و مردم در موقعیتهای مختلفی ایمان آوردهاند؛ یعنی همیشه هم با رغبت نبوده است ولی به قول جرجی زیدان جزیرة العرب مسلمان شده است.
اما وقتی پیامبر از دنیا رفت، هر چند در همان ايام نتوانستند خواسته هاي دروني خودشان را بيان كنند، اما برخی از آنها بعدها گفتند:
لَعِبَتْ هاشِمُ بِالْمُلْکِ فَلاَ *** خَبَرٌ جاءَ وَ لاَ وَحْىٌ نَزَلْ
لَیْتَ أَشْیاخِی بِبَدْر شَهِدُوا *** جَزَعَ الْخَزْرَجُ مِنْ وَقْعِ الاَسَلْ
میگفتند: هرچند ما اساس اسلام را قبول نداریم، اما فرصتی فراهم شده و پیغمبری آمده و اعراب را با هر عقیدهای دور خودش جمع کرده است؛ ما هم که میخواهیم ریاست کنیم؛ پس بهتر است از این فرصت استفاده کنیم و خودمان را داخل در این قصه کنیم و رسالت پیغمبر را بعد از او به دست بگیریم. بدینترتیب به جای پیغمبر خودشان داعی شدند و به جای اسلامیت پرچم عربیت را بالا بردند و به اعراب امتیاز دادند و کسانی مثل خالد بن ولید را که به دردشان میخورد حد نزدند و آنچه را خودشان در جاهلیت میخواستند همان را اجرا کردند، اما در لباس اسلام؛ یعنی یک لباس «اشهد ان لا اله الا الله» به آن پوشاندند و اذانش را هم میگفتند و نمازش را هم به جماعت اول وقت میخواندند و حجش را هم به جا میآوردند، اما در سایر مسائل به همان چیزی عمل میکردند که خودشان میخواستند. تمام شواهد و قرائن هم حاکی از این مسئله است. حتی میتوانیم از کتب خود اهل تسنن شواهدی بیاوریم. خود صحیح بخاری نقل میکند که فردای قیامت، علی ((عليه السلام) اولین کسی است که پیغمبر را میبیند. بسیاری از اصحاب پیغمبر اصلاً پیغمبر را در فردای قیامت نمیبینند. چون مستقیم به جهنم میروند. در آن حال رسول اکرم اعتراضی نمیکنند، اما به هر حال ناراحت هستند و میگویند: «اصحابی اصحابی» و طبق برخی نقلها «اُصیحابی اصیحابی»؛ خطاب میآید که: «انک لاتدری ماذا فعلوا من بعدک!»؛ «تو نبودی ببینی اینها بعد از تو چه کردند».
نقل دیگری هم هست که هم ابن ابی الحدید آورده و هم جناب سید بن طاووس. میگویند روز جنگ صفین بود. کسی خدمت امیرالمؤمنین ((عليه السلام) آمد و گفت: «آقا من ماندهام چه کنم. آن طرف اصحاب پیغمبر و این طرف هم اصحاب پیغمبر؛ آن طرف زن پیغمبر و این طرف ...؛ من چه باید بکنم؟ شما با هم میجنگید؟ با شما باشم یا با آنها؟». امیرالمؤمنین فرمودند من پیشنهادی دارم. سراغ عمار یاسر برو و از او بپرس. آن شخص نزد عمار یاسر رفت و مطلبی را که به امیرالمؤمنین عرض کرده بود به عمار گفت. عمار دستش را گرفت و او را از معرکه جنگ بیرون آورد و او را به كنار و گوشه اي برد؛ چون از همان اول همه هجوم نمیآوردند، بلكه ابتدا جنگ تن به تن بود؛ عمار یاسر به او پرچمی مشکی كه بلند است نشان داد و گفت: کسی كه این پرچم را در دست گرفته و شخصي كه در كنار او زیر پرچم ایستاده است را مي بينيد. گفت: بله. عمار یاسر گفت: «نگاه کن ببین چه کسی زیر پرچم است؟». گفت: «عمرو عاص». عمار گفت: «من سه بار در رکاب پیغمبر با این عمروعاص زیر همین پرچم جنگیدم؛ بر سر چه چیزی؟ بر سر «لا اله الا الله». اکنون هم بدان که هیچ چیز عوض نشده و این آدم همان است. پرچم همان است اما شکل آن عوض شده است». این کلام عمار است. ابن ابی الحدید همین ماجرا را نقل میکند.
رسالتی که دختر پیغمبر بر عهده گرفت این بود که نقشه اين دشمنان و منافقان را برملا کند و این مطلب را به مردم برساند؛ آن هم در زمانی که مردم پذیرش آن را نداشتند. یعنی اصحاب پیغمبر دست رد به سینه فاطمه زهرا (سلام الله عليها) زدند. فاطمه زهرا با همه اتمام حجت کرد و درب خانهشان رفت. حسن و حسین را هم با خود برد که یادشان بیندازد «الحسن و الحسین سیدا شباب اهل الجنه» و به آنها گوشزد کند که من همان فاطمهام که پیامبر میفرمود: «فاطمة بضعة منی». ایشان اتمام حجت کرد، اما کسی پا پیش نگذاشت و ایشان بین مردم پذیرش نیافت. فاطمه زهرا (سلام الله عليها) فریادش را زد و خطبهاش را خواند ولی کسی گوش نداد. حالا به هنگام وفات، وصیتِ جانسوزی میکند تا رسالتی که داشت و در راهش مصیبتها کشید در خاطر مردم باقی بماند. شیخ صدوق در امالی از رسولالله (صلي الله عليه وآله) نقل میکند: «وَأِنِّی لَمَّا رَأَیتُهَا ذَکرْتُ مَا یصْنَعُ بِهَا بَعْدِی کأَنِّی بِهَا وَقَدْ دَخَلَ الذُّلُّ فی بَیتِهَا وَانْتُهِکتْ حرمتها وَغُصِبَتْ حقّها وَمُنِعَتْ إِرْثُهَا وَکسِرَ جنبها [وَکسِرَتْ جَنْبَتُهَا] وَأُسْقِطَتْ جنینها وَهِی تُنَادِی یا مُحَمَّدَاهْ فَلَا تُجَابْ وَتَسْتَغِیثُ فَلَا تُغَاثْ»؛ یعنی گویی وقتی به خانه زهرا هجوم میبرند من آنجا هستم و همه چیز را میبینم. زهرا فریاد میزند اما جوابی داده نمیشود. این حالت زهرا است که پیغمبر توصیف میکند. پیغمبر میفرمود وقتی قد و بالای زهرا را میبینم اینها به یادم میآید.
زهرا به هنگام وفات این وصیت را میکند که خودش رسالتی است. یعنی این رسالت را تکمیل میکند؛ رسالت زهرا احیای ارزشها و جلوگیری از تغییر سنت پیامبر و فاشکردن نقشههای مخالفان است. این وصیت دختر پیغمبر است. هنوز هم وقتی شما به مدینه میروید همین وصیت هست. وقتی حضرت زهرا (سلام الله عليها) از دنیا رفت رئیس حکومت کجا بود؟ ارکان حکومت کجا بودند؟ اصحاب پیغمبر چه شدند؟ آیا یک نفر نبود که به جنازه فاطمه (سلام الله عليها) نماز بخواند؟ اینها بودند ولی حضرت زهرا (سلام الله عليها) خودش منع کرده بود کسانی که به او ظلم کردهاند در تشییع جنازه او نباشند و بر او نماز نخوانند و اطرافیان حضرت، ایشان را مخفیانه و شبانه دفن کنند. چه ظلمی کردند؟ اینها در تاریخ ماند و فاطمه زهرا (سلام الله عليها) رفت، اما این رسالتها جاودانه شد و به ما هم رسید. ما هم وظیفه داریم آنچه را فاطمه زهرا (سلام الله عليها) فرمودند ادامه دهیم. یکی از جهات همین است که این وصیت را بخوانیم و در یادها زنده نگه داریم تا فراموش نشود. میخواستند غدیر را هم فراموش کنند، لذا هفتاد سال علی بن ابی طالب را لعنت کردند. عاشورا را هم میخواستند از بین ببرند اما نشد. با احیای این ایام و بزرگداشت نام صدیقه کبری و برگزاری مجالس روضه این هدف محقق میشود. یعنی اصالتی که فاطمه (سلام الله عليها) در مقام تثبیت آن بود و انحرافی که میخواست افشا کند روشن میگردد و حقیقت به رخ همگان کشیده میشود. رسالتی که بر عهده ما است این است که ایام شهادت صدیقه کبری (سلام الله عليها) را گرامی بداریم و رسالت ایشان را بازگو کنیم. از همه میخواهیم تمام توانشان را به کار بگیرند. چون اساس کار ما فاطمه زهرا (سلام الله عليها) است. مشروعیت ما فاطمه زهرا (سلام الله عليها) است. ایشان قبل از علی بن ابی طالب ((عليه السلام) این دعوت را آغاز کرده و منشأ حرکت شده است. خطبههای ایشان گویای این مسئله است؛ خطبههایی که تمام دنیای اسلام را مخاطب قرار میدهد و میگوید علی را نخواستید و نپذیرفتید: «وابشروا بسیف صارم و هرج شامل واستبداد من الظالمین»؛ این شمشیری است که در طول تاریخ بالای سرتان خواهد بود. اینها کلمات فاطمه (سلام الله عليها) است. مبدأ حرکت فاطمه زهرا (سلام الله عليها) مبدأ حرکت شیعه است؛ مبدأ حرکت اصالتها است؛ مبدأ اساسی برای دفع انحرافات است؛ فاشکردن انحرافهای دیگران از سنت پیغمبر است. هرچند آنها کوشیده بودند ظاهر سنت پیغمبر را حفظ کنند و نماز و حج و ... را پاس بدارند اما اینها واقعیت و روح نداشت و صرفاً ظاهرسازی بود تا اهداف خود را در لباس اسلام دنبال کنند؛ شبیه کاری که امروزه وهابیت و داعش میکنند. نباید در ترویج رسالت فاطمه زهرا (سلام الله عليها) و اقامه عزای ایشان کوتاهی کنیم.
والسلام عليكم و رحمة الله وبركاته