بسم الله الرحمن الرحيم
عدل، پایه و اساس ایمان
«قال الباقر – علیه السلام – : سئل أميرالمؤمنين – عليه السلام – عن الايمان، فقال: إن الله عزوجل جعل الايمان على أربع دعائم: ... وَ الْعَدْلُ عَلَى أَرْبَعِ شُعَبٍ غـَامـِضِ الْفَهْمِ وَ غَمْرِ الْعِلْمِ وَ زَهْرَةِ الْحُكْمِ وَ رَوْضَةِ الْحِلْمِ فَمَنْ فَهِمَ فَسَّرَ جَمِيعَ الْعِلْمِ وَ مـَنْ عـَلِمَ عـَرَفَ شـَرَائِعَ الْحـُكـْمِ وَ مـَنْ حـَلُمَ لَمْ يُفَرِّطْ فِى أَمْرِهِ وَ عَاشَ فِى النَّاسِ حَمِيدا ً...».[1]
امام باقر – علیه السلام – فرمودند: از امیرالمؤمنین – علیه السلام – پرسیده شد که ایمان چیست؟ حضرت در پاسخ فرمودند: خدای عزوجل ایمان را بر چهار ستون نهاده است: صبر؛ یقین؛ عدالت و جهاد. ... از این میان، عـدالت چهار شعبه دارد: 1. فهميدن امر مشكل (دقت در فهميدن)؛ 2. رسيدن به حقيقت دانش؛ 3. روشنى حكم (داورى)؛ 4. خرمى شكيبایى. پس هر كه بفهمد، همه دانش را تفسير كند؛ و هر كه بداند، آبگاه و آبشخورهاي حكمت را بشناسد؛ و هر كه بردبارى ورزد، در كارش زياده روى نكند و ميان مردم ستوده زندگى نمايد...
حلم، از ارکان عدل و عامل ثبات ایمان
عدل يكی از پایه های اساسی ایمان است که خود بر چهار ركن استوار است. یکی از این ارکان، حلم است. بنابراین، حلم نقشي اساسي و بنيادین در تحقق، تثبيت و بقاي ايمان دارد. انسان وقتی ایمان پیدا کرد و در نفس خودش به جزم و یقین دست یافت، باید از آن محافظت کند. ایمان در ابتدا تصویری ذهنی از دعائم دین در ذهن و نفس انسان است. پس از تصور، نوبت به تصدیق میرسد که امری نفسانی و قلبی است. اين تصدیق برای اینکه به مرحله ایمان برسد، بايد ثبات پيدا كند. ایمان كسي كه هر چيزي را باور ميكند و تصديق مینماید، ارزشی ندارد. ايمان باید ثبات و استمرار داشته باشد.
یکی از عوامل استمرار ایمان، عدل است. اگر شخص مؤمن عادل نباشد، هيچ حافظي براي ايمان خود ندارد؛ براي اينكه در مقابل عدل، ظلم است و ظلم انسان را در عمل منحرف ميكند. گمان نکنیم به صرف اینکه در دل ایمان و جزم قوي داریم، در مقام عمل مشکلی نخواهیم داشت. اگر هر کار درست و نادرستی از انسان صادر شود، به ايمان او لطمه وارد خواهد شد. گاهي برخی تصور ميكنند كه اگر ايمان به اعم و اخص داشته باشند، گناهانشان شفاعت ميشود و مشكلي از حيث عمل ندارند. اين تصور اشتباهی است. خداوند میفرماید: «ثُمَّ كَانَ عَاقِبَةَ الَّذِينَ أَسَاؤُوا السُّوأَى أَن كَذَّبُوا بِآيَاتِ اللَّهِ».[2] عاقبت كساني كه در مقام فعل نميتوانند بر كار خود تحفظ داشته باشند، تكذيب آیات الهی است.
بنابراین، يكي از امور تأثیر گذار در حفظ ایمان در مقام فعل، عدل است و يكي از مهمترین جنبه های عدل، حلم میباشد. حلم یعنی بردباري و صبوري، که یکی از آثار آن، پرهیز از زیاده روی و افراط است؛ چنانکه امام در این روایت ميفرمايند: «وَمَن حَلُمَ، لم يفرط في امره»؛ کسی که بردباری ورزد، در کارهای خود زیاده روی نکند. بنابراین، حلم و بردباری، یکی از امور مطلوب در زمینه ايمان است.
روحانیت و لزوم توجه و مدارا با مردم
ما در سالهای پیش از انقلاب برای تبلیغ به منطقه اي به نام بادرود میرفتیم. در آنجا پيرمردی حضور داشت که اهل علم و فضل و از شاگردان مرحوم آقاميرزا سيدعلي يثربي كاشاني بود.[3] ايشان نقل ميكردند كه بنا به درخواست مردم این منطقه و موافقت میرزا قرار شد به اینجا بیایم. وقتی میخواستم از ایشان جدا شوم و حرکت کنم، به من فرمودند: «با مردم بساز و با آنان مدارا كن. خيال نكن كه مردم تربيت الهي دارند و تحت تربیت پيامبر بوده اند و باید همه آداب اسلامی را رعايت كنند. توقع نداشته باش كه آنان به تو سلام كنند یا پشت سرت نماز بخوانند يا به تو پول بدهند. مردم این طورند؛ با آنها مدارا كن».
مدارا يعني با مردم ساختن. واقعاً در روستاها ماندن و دوام آوردن و با مردم جوشيدن و به جا حق را حفظ كردن، كار ساده ای نيست. متأسفانه امروزه هجرت طلبه ها به شهرها و مناطق خودشان بسيار كمرنگ شده است. امروز در بسیاری از مناطقی که در گذشته حوزه هاي علميه بزرگ و حتي مراجعی داشتند، حتی يك روحانی ساده نیست كه به سؤالات شرعی مردم پاسخ بدهد.
برای نمونه، شيراز زمانی یکی از مراکز حوزه های علمیه بود و مرحوم حاج شيخ بهاءالدين محلاتي، از بهترين شاگردان مرحوم آقا ضياء عراقي، در آنجا مرجعيت داشت و تمام استان فارس و عشاير آنجا، بلكه تمام منطقه جنوب از ايشان حرفشنوي داشتند. ایشان در انقلاب اسلامی هم نقش اساسي داشتند؛ به گونه ای که در جریان قیام سال 1342، سه نفر از مراجع دستگیر شدند: حضرت امام (ره)، حاج آقا حسن قمي در مشهد و حاج شيخ بهاءالدين محلاتي در شیراز. ایشان در شیراز، حوزه علمی و کرسی درس داشتند و حتی برخی از طلبه ها از قم به شیراز ميرفتند تا از محضر ايشان استفاده كنند. گاهي نیز ایشان به قم يا تهران ميآمدند و طلاب و فضلا دور ايشان را ميگرفتند و سؤال ميپرسيدند. اما الآن در شيراز به جز چند نفر از سابقین، چه كسي مانده است؟ چرا طلبه ها در حوزه نشسته اند و برای تبلیغ به مناطق خودشان نميروند؟ درست است؛ مشكلات زیادی در این زمینه وجود دارد؛ در برخی مناطق، نه تنها استقبال نمیکنند، بلکه مخالفت و اذیت هم میکنند؛ اما به هر حال، اگر شهرها استوانه های علمی و دینی خود را از دست بدهند، اعتقادات مردم دستخوش تغيير ميشود.
مأموریت آیت الله بروجردی به آیت الله خوانساری در تهران
آیت الله بروجردي (ره) يكي از خصوصياتشان اين بود كه علما و روحانیون را الزام میکردند که به شهرها و مناطق خودشان بروند و در هر شهر و منطقهاي افرادی را تعیین کرده بودند؛ کسانی در سطح آقا سيد احمد خوانساري كه از بهترين شاگردان آقا ضياء عراقي بودند و نماز باران ایشان معروف است. ایشان در آن زمان در مقام مرجعيت بودند؛ با این حال، برای تبلیغ به تهران رفتند. روزی از ایشان پرسیدم، شما با آن شأن و مقامتان چگونه حاضر شدید به تهران بیاید؟ ايشان فرمودند: آیت الله بروجردي مرا احضار كردند و فرمودند: «در تهران حاج آقا يحيي سجاديان از علمای بزرگواری كه در مسجد سيد عزيز الله نماز ميخواند، فوت کرده است. برخی از بازاریان و علمای تهران نزد من آمدند تا امام جماعتشان را تعیین کنم. من هم هر چه فكر كردم، کسی را جز شما براي اين كار مناسب نديدم.
ایشان سه دلیل برای این انتخابشان بیان کردند: نخست اینکه در تهران از نظر فقهي شخصيت هايي مثل حاج شيخ محمد آملي و از نظر فلسفي شخصيت هايي مثل ميرزا احمد آشتياني حضور دارند». (شخصیت هایی كه حتی بسياري از علمایی كه امروزه در سطح مراجع هستند، نزد ایشان ميرفتند و از محضر آنان استفاده ميكردند.) آیت الله بروجردی میفرمودند: «به همین دلیل، شخصيتي كه ميخواهم به تهران بفرستم، بايد از نظر علمي در حدي باشد كه بر اينها حاکمیت داشته باشد.
دلیل دوم اينكه خود مردم تهران موضوعيت دارند. بازار تهران وجوهات حوزه قم و نجف را تأمين میکند. بنابراین باید كسي در اين مركز باشد كه بتواند اعتقادات مردم را نگه دارد و از نظر عملي و تقوا و ورع در حدي باشد كه سرمايه ديني مردم را حفظ كند. وقتی مردم و بازاری ها متدين باشند، وجوهات خود را براي حوزه ها میفرستند.
دلیل سوم هم اينكه تهران پایتخت سیاسی کشور و شاهنشين است. بنابراین بايد کسی آنجا باشد كه بتواند در عين تعامل با حکومت، اهل سازش و فریب خوردن نباشد و بتواند با حفظ اصول، جايگاه حوزه را حفظ كند و من شما را عاقل و پخته و اهل حزم و دورانديشي ديدم». آیت الله خوانساري دو سال محضر مرحوم آخوند خراسانی را درك كرده و دوران مشروطه را ديده بودند و در نتیجه در سياست پخته بودند.
آیت الله خوانساري فرمودند: من به آیت الله بروجردي عرض كردم: «آقا شما به من امر ميفرمايید كه بروم»؟ ایشان سرشان را پايين انداختند. بعد سر بلند کردند و فرمودند: «من از شما استدعا ميكنم». اين را گفتند و من دو روز بعد به تهران آمدم. آیت الله بروجردی از ایشان استدعا کردند و ایشان هم با آن شأن و مقامشان بدون اینکه تأمل کنند، راهی تهران شدند و در دوران طولاني اقامتشان در تهران، به خوبی از عهده مأموريتها و وظايفشان برآمدند.
امیرالمؤمنین(ع) الگوی حلم و مدارا
به هر حال، مدارا از لوازم ایمان است. اميرالمؤمنين (علیه السلام) الگوی خوبی در این زمینه هستند. آن حضرت حتی با دشمنان خود نیز مدارا ميكردند. چنانکه نقل شده است که در جنگ صفين معاویه گاه با لباس مبدل نزد اميرالمؤمنين (علیه السلام) میآمد و تقاضاي نصيحت میكرد و آن حضرت، با آنکه در طول جنگ صفين و جریان حكميت خون دل های زیادی از او خورده بود، با او مدارا میکردند.
در جنگ جمل هم که همسر پيامبر (صلی الله علیه و آله) بر امیرالمؤمنین (علیه السلام) خروج کرد و آن فتنه را به راه انداخت، حضرت پس از پایان جنگ نه تنها او را توبيخ نكرد، بلکه به عنوان حرم پيامبر محترمانه به مدینه بازگرداند و چهل زن را در لباس مردان نظامی به فرماندهی برادرش محمد بن ابی بکر، برای محافظت از او گماشت. نقل شده است که همسر پیامبر در میان راه گلایه میكرد که علی (علیه السلام) حرمت حرم پیامبر را حفظ نکرده و مرا در میان مردان نامحرم قرار داده است؛ که محمد بن ابيبكر به او گفت: همه اينها زن هستند؛ اما لباس مردانه پوشيدند تا کسی خیال تجاوز به حریم حرم پیامبر (صلی الله علیه و آله) به سرش نزند.
نقش رفتار و کردار علما در اعتقادات مردم
اميرالمؤمنين (علیه السلام) الگوی حلم و بردباري هستند؛ بهویژه براي ما كه اهل علم هستيم و خداوند این منصب و مقام الهي را به ما داده است. مردم رفتار و کردار ما را زیر نظر دارند. روزی من از محل درس برمیگشتم و برخی از طلبهها در اطراف من بودند و سؤال میپرسیدند. در این حین، بدون اینکه متوجه باشیم، وقتی چراغ قرمز بود، از خیابان رد شدیم. چند نفر از این عزیزان به من تذکر دادند که شما دقت نکردید و از چراغ قرمز رد شدید. ما باید به قوانین و مقررات عقلایی ملتزم باشیم. ما خودمان به مردم این گونه التزامات را توصیه میکنیم؛ حال اگر خودمان عمل نکنیم، مردم انتقاد میکنند كه چرا خودتان به حرف هایی که میگویید عمل نميكنيد.
مرحوم آیت الله بروجردي در درس خود به طلبه ها ميفرمودند: توجه داشته باشيد که مردم ايمانشان را از روي استدلال و برهان به دست نیاوردهاند. مردم عادي كتابهای کلام و فلسفه نخواندهاند که ابتدا وجود خدا و بعد نبوت و امامت را اثبات کنند. بلکه ايمان مردم به دلیل وجود عالمي در منطقه آنها بوده که در میانشان زندگی میکرد و مردم از نزدیک او را میدیدند و او هم با عمل خود مردم را پرورش میداد. ايشان ميفرمودند: «هر جا چنین عالمی بود، مردم آن منطقه متدين و عالم دوست و اهل وجوهات بودند؛ اما منطق هاي كه چنین شخصیتهایی نداشت، مردم آنجا هم چندان متدین و معتقد نبودند».
ما در میان مردم هستيم و نميتوانيم خود را از آنان جدا كنيم. هرچند برخی از مردم گمان ميكنند که حكومت دست ماست و از ما فاصله ميگيرند، ولی ما نباید از آنان دور شویم. روحانیت همیشه پناه مردم بوده است. هر گاه به مردم ظلم میشد به روحانیت پناه میآوردند؛ نان گران ميشد یا قطحي و خشكسالي ميشد، به سراغ روحانیت ميآمدند. حوزه همیشه در كنار مردم بوده است و اين همراهی با مردم، حزم و تحمل ميخواهد. مردم درجات مختلفي دارند و بايد آنها را تحمل كرد. توجه داشته باشیم که همه توقعات ما از مردم برآورده نميشود.
حلم و مدارای پیامبر(ص) در برابر مرد یهودی
انتظار نداشته باشیم که همه مردم از نظر اعتقادی و اخلاقی بسیار خوب باشند. در زمان ائمه و دیگر بزرگان هم کسانی بودند كه پوزخند ميزدند و مسخره میکردند. نقل شده است که برخی از جاهلان بر سر عارفی خاكستر ريختند. آن بزرگ نفس خود را خطاب قرار داد و گفت:
که اي نفس من در خور آتشم ز خاکستري روي درهم کشم؟
آن مرد یهودی نیز بر سر و روی پیامبر (صلی الله علیه و آله) خاكستر و زباله ميريخت. اين جریان در مدينه و در زمان حاکمیت آن حضرت بوده است؛ چون مكه اصلاً يهودي نداشت. اين مرد يهودي به گونه ای تنظیم کرده بود که در ساعت مشخصي که پيامبر از آنجا رد ميشد، به بهانه تمیز کردن خانه، زباله های خانهاش را بر سر آن حضرت میریخت. پيامبر هم میرفتند و لباسشان را عوض ميكردند. این اتفاق هر روز تکرار میشد تا آنکه يك روز پیامبر دید خبری از آن مرد یهودی و زبال هاش نشد. از همسایگان درباره او پرسید. گفتند که مریض شده و در خانه خوابیده است. آن حضرت نیز وقتي شنيدند که او مريض شده است، به عيادتش رفتند.
اين حلم و بردباری و یکی از ارکان ايمان است که اهل علم، به طور ویژه باید به آن آراسته باشند. ما از همان روز اول که در این کسوت وارد شدیم و این رسالت را پذيرفتيم، باید اقتضائات و التزامات آن را نیز بپذیریم. بختیاری ها میگویند: كسي كه تفنگ به من داد، حرمت آن را هم به من آموخت و هرگز این تفنگ در برابر مظلوم قرار نمیگیرد. همین طور کسی که عمامه سر ما گذاشت، حرمت آن را هم به ما آموخت و این عمامه جز در راه خدمت به مردم و ارشاد آنان استفاده نخواهد شد.
والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته
[1]. شيخ كليني، الكافي، ج2، كتاب الايمان والكفر، باب صفة الايمان، ص50، ح1.
[3]. میرزا سیدعلی یثربی از بهترین شاگردان مرحوم آقا ضياء بود. شيخ محمدتقي بروجردي كه تقريرات آقا ضياء را در نهاية الافكار بسیار عالی نوشته است، نقل میکرد: ايشان از سطح علمی ما ناراضی بود و بارها به ما ميگفت كه ببيند روزگار من به كجا رسيده است كه آقاميرزاها بايد بروند و شماها بمانيد. ایشان خودشان ميگفتد كه من از آقاميرزا علي يثربي بيشتر استفاده میكردم تا او از من که استادش بودم.
كابران گرامي براي مشاهده جلسه گذشته روي همين لينك كليك نماييد