بسم الله الرحمن الرحیم
ميراثي كه به عنوان «خطبهي فدكيه» از وجود مقدس ام أبيها فاطمه زهرا سلام الله عليها به يادگار مانده نه تنها از طرق راويان شيعه نقل شده، بلكه به عنوان يك ميراث شامخ ادبي در كتابهاي معروف و آثار ماندگار عرب در فصاحت و بلاغت چون «بلاغات النساء» [1] و غير آن، مورد توجه قرار گرفته است و ناقل آن ابن عباس از اصحاب خاص و شاگردان امير مؤمنان عليه السلام است. كه وي خطبه را از بانوي مظلوم و قهرمان كربلا «شريكة الحسين» [2] زينب كبري سلام الله عليها، با تعبير عن «عقيلتنا زينب» و ايشان از مادر گرانقدر خود كه مادر اسلام و بالاتر از آن، ام ابيهاست روايت مي كند.[3] و چه زيباست كه اين خطبه خود، بيان كنندهي وجهي از وجوه لقبي است كه باني بزرگ اسلام و رسول گرامي صلي الله عليه وآله به دختر والا گهر خويش دادند؛ و او را مادر پدر خود ناميدند.
اين خطبه، ميراثي گرانسنگ براي همهي كساني است كه با هر تفكر و گرايش، كنجكاو در وقوف و آگاهي بر اصالتها در مكتب وحي و ريشهيابي پيدايش انحراف از اصول، در امتداد زمان و پهنهي تاريخاند. گفتاري كه از موضوع فدك آغاز ميشود و به خلافت و مسايل عام دنياي اسلام ميانجامد؛ و از غصب فدك به عنوان مصداقي از كجروي و تضييع حقوق در آييني حكايت دارد كه بنيان آن بر حق و عدل استوار گشته است. و مدعيان، پس از وفات پيامبر صلي الله عليه وآله در مقام پاسداريش به نوحهگري نشستهاند.
بانوي اسلام، در اين خطبه استدلال به كتاب و روش داوري را در صحت و سقم آن كه افراد در مقام پيشبرد اهداف خويش به پيامبر صلي الله عليه وآله نسبت ميدهند و سنتاش نام ميگذارند و عامهي مسلمين را به پيروياش ميخوانند، به ارباب بصيرت آموزش ميدهد. خدعهها و تزويرها را بر ملا ميكند و پوشش اسلام را از چهرهي جاهليت نوين كنار ميزند. جو كاذب ارعاب و تهديد را ميشكند و مردم را به مطالبهي حقوق مسلم خويش از حاكمان كه اهم آن، حراست از ارزشهاي اسلامي است فرا ميخواند.
يك بانوي بسيار جوان، دولت، حكومت و سواران بر اريكهي قدرت را به تنهايي و با يك دنيا شهامت به محاكمه ميكشد و با برهان و دليل عليه آنان اقامهي دعوي ميكند؛ نه تنها عليه آنان، بلكه عليه همهي خلفهاي ناصالحي كه در همهي دورانها تا به امروز بر روش و سنت آنان طي طريق ميكنند. و بيشتر از آن، به سرزنش مردم در پيروي كور و خالي از انديشهي اين گونه راهبانان ميپردازد. هنگامي كه بيتفاوتي مردم را در اساسيترين امور خويش ميبيند و بيمسؤليتي آنان را نسبت به نسلهاي آينده نظاره ميكند، با بيپروايي تمام در مقام اتمام حجت، آنان را از آيندهي اين منش و كنش و ناتواني ابزاري كه در روند حركت مكتب برگزيدهاند، به تندي بيم ميدهد. كه در برگردان زيباي برادر ارجمند و فاضل و درد آشنا، آقاي «محمد تقي اختياري» اين سخنان آتشين و برآمده از درد و رنجي كه فاطمه از اين همه ناآگاهي بر جان دارد، نه فقط خطاب به سران حكومت؛ بلكه با مردم كه در حقيقت راهبانان انحراف و تزوير آنهايند، ميباشد. هميشهي تاريخ، جهل، ترس، بينشها، كنشهاي برآمده از سر عصبيتها، حرص و آز، تنگي انديشه و بيتوجهي به افقهاي دور در ميانشان به پيدايش رهبراني از همين تبار و با همين انديشه انجاميده كه ارزشها و اصالتها را در مكتب الهي و وحياني اسلام به بازي ميگيرند؛ ميفرمايد:
«پس اكنون مركب خلافت را به دست گيريد و بار و بنهاش را ببنديد، اما بدانيد پشت آن، زخمي استخوانش شكسته و جانش فرسوده و پايش ناتوان است. عيب و ننگش باقي، مهر خشم و غضب خداوندي بر پيكرش خورده است و رسواييش پاينده و هميشگي خواهد بود...»[4]
حركت اسلامي بر پايهي توحيد، آن هم با بياني كه حضرت صديقه طاهره در آغازين سخن خويش به زيبايي تمام، سخن را به آن ميآرايد و با شاخصهي زدودن شرك از جان آدمي، در همهي زمينهها و راهبري ارباب تقوي و فضيلت؛ و آنان كه همهي وجود خويش را با باور توحيد باورمند نمودهاند و بر اساس ارزشهايي كه حضرت، پس از نغمهي توحيد در گفتار جاويدان خويش به آن ميپردازد؛ دقيقاً در مصاف با جاهليتي شكل ميگيرد كه مسيري بر خلاف همهي اين اساسها و ريشهها دارد. و اين حركت با جانبازي و ايثار از سوي باورمندان و معتقداني ادامه مييابد كه همهي جانشان آشناي شميم اين دعوت شد.
و اينك نزديكترين شخص به امين وحي خدا و باني قدسي اين راه، پس از غروب خورشيد بيبديل وجود اقدس حضرتش، خطر عظيم و بنيانكن انحراف از اصول، و احياي جاهليت مردود و بازگشت تفكر جاهلي را در قالب اسلامي تهي از ريشهها و با ظاهري پرفريب در عمق جان احساس ميكند و به مبارزه بر ميخيزد. جهاد او در اين مسير از «ضربة علي يوم الخندق»[5] چيزي كم ندارد. و فرزندان ايشان كه در دامان مطهرش پرورش يافتند در موارد بسيار كمتر از اين خطبه فرمودند: «افضل الجهاد كلمة حق عند سلطان جائر»[6] اينجا سخن تنها در برابر جائران سلطهگر نيست، بلكه سخن حضرت هم در برابر جائران سلطهگر و هم در برابر جائر پروران است. آنها كه در طول تاريخ هميشه دستشان در آستين ديگران به خون آغشته بوده است؛ و پيامي كه اين جهادِ شكل گرفته در انشاي كلمات به عامهي مسلمين در همهي دورانها رساند، بسيار حائز اهميت ميباشد.
ايشان آن روز در مدينه و در مسجد پيامبر با اين سخن خود را معرفي ميكند: «ايها الناس اعلموا اني فاطمة و ابي محمد رسول ربكم و خاتم انبيائكم.»[7] اين سخنان در ميان جماعتي به زبان رانده مي شود كه آشنا مينمودند، و چه اندازه فاطمهي قرآن در ميان آنها غريب بود.
سالها قبل از واقعهي حره[8] و پيش از آن كه فرزند ابوسفياني كه در همهي نبردها بر باورهاي سوختهي جاهلي خويش پاي ميفشرد، بر مسند خلافت همين رسول و همين پدر بنشيند و همهي باورها و ارزشهاي اصيل را به سخره بگيرد؛ و فرزند نابخر خويش را بر جان و مال و ناموس مردم سلطه دهد و سالها پيش از آن كه كارگزاران حكومتي از آل اميه و بعدها آل عباس دست به ارتكاب جناياتي بزنند كه روي جنايتكاران تاريخ را سفيد كند و مقام ولايت امر در عبدالملك مروانها و حجاجها تجلي يابد و همين مردم جائرپرور آن روز به قربانيان بيپناه فردا تبديل شوند، حضرت فاطمه زهرا اين بيانات رسا را، نه با مردان اوس و خزرج ـ كه با رسول خدا صلي الله عليه وآله پيمان حمايت از او و آل او بسته بودند ـ، و نه با مردان مهاجر، بلكه با زنان مدينه كه تنها از سر دلسوزي و نه همدردي به ديدارش شتافته بودند، آن هم با لحني كه به سبب رنجها و دردها و بيوفاييها و نامردميها، ديگر طنين رساي روزهاي مسجد مدينه را از دست داده است، باز از سر انذار ميفرمايد:
«بدانيد به خداوند سوگند نطفهي اين فساد و فتنه بسته شده، پس مهلتي بايد تا ثمرهاش آشكار شود و بار بر زمين بگذارد. آن گاه چارهاي نيست جز آن كه كاسهاي لبريز از خون تازه و سم قاتل بنوشيد و آن هنگام است كه رهروان باطل زيان خواهند ديد. و آيندگان از كرداري كه پيشينيان بنيان نهادند، آگاهي خواهند يافت. پس از آن ديگر جانتان را آرامش دهيد و خيالتان را آسوده كنيد و دلهاي بيمارتان را با آشفتگي و پريشاني فتنه اطمينان بخشيد. آن گاه خويشتن را به شمشيرهاي تيز و بران و تسلط و چيرگي تجاوزگران ستمگر، آشفتگي فراگير و هميشگي و نيز زورگويي و استبداد ستمگران بشارت دهيد، زيرا كار به جايي خواهد رسيد كه اموالتان را به ارزاني تصرف ميكنند و جمعتان را با شمشير درو خواهند كرد.»[9]
و چه زود اين پيشبينيها به واقعيت تلخ و شرمآور روزهاي پيشرو پيوست. و آنچنان زود كه اكثريت خاموش و بيتفاوت همين مدينهي غربت از نزديك شاهدش شدند، آنگونه كه كشتار بيرحمانهي همين مردان و زنان كه از شر دست پروردگان انتخاب ديروزشان در سقيفه، به مسجد پيامبر اكرم صلي الله عليه وآله و حرم مبارك او پناه برده بودند، همان مسجد و همان حرم را به خون شست.[10] از مكه و به منجنيق بستن كعبه و طائفان حرم و يا حوادث خونبار عراق در چند ده سال بعد چيزي نميگوييم كه اين خود آغاز ماجرا بود؛ ماجرايي كه خود آفريدند. مدينه، زهرا را با همهي فريادها و دردها تنها گذاشت. و نه تنها او را ياري نكرد كه نظارهگر همهي ظلمها و بيدادگريها بر او شد. نه نظارهگر كه همراه با سكوت و بيتفاوتي خويش به روزمرگي ادامه داد. و زهراي اطهر در اين مدينه چه غريبانه و چه زود هنگام راه شهادت را پيمود. و چه دردناك است غربتي كه مولا علي بن ابي طالب عليه السلام را تا لحظهي مرگ رها نكرد و غريب مدينه – زهراي اطهر – خود بارها بر غربت او گريست.
حركت فاطمه سلام الله عليها و خطبهي او در اين غريبستان چراغي فروزنده شد، براي راهيابي همهي نسلها به ارزشهاي اصيل؛ همان ارزشهايي كه جبرئيل امين بر قلب مبارك رسول صلي الله عليه وآله نازل كرده؛ و او نيز به ابلاغ و تبيين آن پرداخته بود. و اگر اين خطبه و اين پيام نبود همه چيز در نيرنگ و فريب نامردمان گم ميشد همچنان كه غدير و خطبهي رسول صلي الله عليه وآله در كمتر از سه ماه فراموش همين مردم شد! با اين كه شاعري در وصف غدير چكامهاي سرود كه هنوز هم از اشعار ماندگار در ادبيات عرب است.
پيام زهرا، پيام بيداري و هوشياري است. و امروز شيعه، در اعتقاد و عمل به اسلام نه بر اساس توجيه ظلم ستمگران؛ و باز كردن راههاي تحكيم قدرت آنان و نه بر پايهي تفكر سوختهي جاهلي، بلكه بر اساس وحي و سنت اصيل رسول كه ديگران حتي نقل و حكايتش را منع كردند، هويت يافته است. و در چنين هويت و شخصيتي، شيعه وامدار زهرا سلام الله عليها است. نه شيعه كه دنياي اسلام، بلكه همهي مسلمانان در امتداد تاريخ.
خطابهي زهرا تنها خطاب به مدينه نشينان بيدرد آن روزگار نيست، بلكه سايه بر فضاي عام مسلمين در همهي تاريخ ميافكند؛ و رمزهاي بيداري را به روشني براي همه بيان ميكند. حركت در اسلام اصيل بر اساس ارزشهاي اصيل است و حكومت بر پايهي معيارهاي اصيل كه همه ريشه در حق و عدل دارد. و شاخص نيز، كتاب و سنت پيامبر صلي الله عليه و آله است، اما نه سنتي كه اشخاص به سليقهي خود بر پايهي عصبيت و قوميت و پيوندهاي نامبارك سياسي شكل ميدهند؛ بلكه سنتي كه به فرمودهي پيامبر؛ بايد از زبان عترت شنيده شود. «اني تارك فيكم الثقلين كتاب الله و عترتي...»[11] كه اين گفته در ميان فريقين متواتراً نقل شده است. و اين همان سنتي است كه در كلام علي و فرزندان طاهرينش جان ميگيرد؛ و معيارها و ارزشها را به روشني عرضه مي دارد.
آنچه بر زهرا سلام الله عليها گذشته است، داغي بر دل امت اسلامي و لكهاي سياه، بر دامن تاريخ كه نه دست قدرتها و نه ترفندهاي فريبگونهي توجيهگران و نه جعل حديث به ياري ثروت و قدرت و نه بازنويسي تاريخ بر اساس سليقههاي ناميمون؛ توان زدودن آن را ندارد. آنچه واقع شده قابل تغيير و بازسازي نيست، حقيقتها قابل وارونه شدن و وارونه كردن نيستند. ميگويند: «افسانه» است.[12] ما هم ميگوييم اي كاشف افسانه بود، خدا كند كه افسانه باشد؛ ولي اگر افسانه نباشد، در برابر واقعيتها و حقيقتها چه كنيم؟! نگارندهي اين وقايع، تنها ما نيستيم. و تنها فرزندان مطهر زهرا نيستند كه از اين گذشتهي تلخ خبر ميدهند. ديگران هم نوشتهاند و عجيب آن است كه با وجود همهي تلاشهاي گوناگون و با همهي امكانات از زور و زر و تزوير براي پاك كردن اين داغ از سينهي ايام باز هم در كلام ديگران حكايت اين درد به شكلي اعجاز گونه از سر دلبران خبر مي دهد.
شايد لازم بدانند براي بازسازي آنچه روي داده است و براي تبديل و تغيير واقعيتها همهي كتابها را بسوزانند، جشني دوباره براي كتاب سوزان! و با استناد بر اين مقوله كه «كتاب خدا ما را كافي است»[13] حتي از سنت پيغمبر، و نيز حتي از تبيين راسخان در علم روي بگردانند و ننگي ديگر در كنار همهي ننگها كه به نام دين و با نشان اسلام بر دامان اسلام نشاندهاند، بيفزايند. ولي در اين مسير با قرآن چه خواهند كرد؟ { وَ اللّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النّاسِ}[14]، { إِنّما وَلِيّكُمُ اللّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الّذينَ آمَنُوا الّذينَ يُقيمُونَ الصّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزّكاةَ وَ هُمْ راكِعُونَ }[15]، { يا أَيّهَا الّذينَ آمَنُوا أَطيعُوا اللّهَ وَ أَطيعُوا الرّسُولَ وَ أُولِي اْلأَمْرِ مِنْكُمْ }[16]، { إِنّا أَعْطَيْناكَ الْكَوْثَرَ }[17] و دهها و صدها آيهي شريفهي ديگر.
زهراي اطهر سلام الله عليها با اين خطبه، پيامدار و نگاهبان اصالتها و ارزشهاي مكتب، دين و معالم وحياني پدر است. و شايد تعبير «ام ابيها» در كلام رسول، حكايت از اين قصه دارد كه ام و مادر، نگاهبان و دلسوز وليد خويش است. و زهرا نگاهبان دلسوز ميراث مبارك و جاودان پدر است. و چه نگاهبان و پيامدار موفقي كه بعد از گذشت بيش از هزار و چهارصد سال، پيام خويش را به گوش ما و همهي اهل ايمان و دلباختگان و رهروان راه خود رسانيد. و بر ماست كه اينك با افتخار، رسالت نگاهباني و پيامداري او را به انجام رسانيم؛ و بر حاكميت معيارها و ضوابط اصيل مكتب در همهي عرصهها پاي فشريم.
و در پايان اين بندهي حقير كه بزرگترين افتخار خويش را در همه عمر اين ميداند كه از زمرهي كوچكترين و ناقابلترين مخاطبان سلام صديقهي كبري سلام الله عليها از لسان مبارك فخر كائنات امام اميرالمؤمنين عليبن ابيطالب عليه السلام باشد.[18] از همهي عزيزان و دستاندكاران اين مجموعهي مبارك كه هنر را به زيبايي و لطف سخن زهرا سلام عليها آراستهاند صميمانه تقدير و تشكر ميكنم.
سيد محمد جواد علوي بروجردي
قم – بهار 1393
[1]. كتاب بلاغات النساء تأليف أبو الفضل احمد بن ابي طاهر معروف به ابن طيفور متوفاي 380 ه.ق، قديميترين سند خطبهي فدك است.
[2]. آيت الله العظمي خويي، صراط النجاة، ج3، ص425، و ج5، ص319؛ و نيز در كتاب ارزشمند معجم رجال الحديث از حضرت زينب كبري سلام الله عليها با تعبير «انها شريكة اخيها الحسين» ياد كردهاند. (معجم رجال الحديث، ج24، ص219، رقم15659)؛ ونيز
[3]. ابن طيفور، بلاغات النساء، ص12 و نيز ص 14 – 20؛ علامه الطبرسي، الاحتجاج، ج1، ص131-141؛ ابي الفرج الاصفهاني، مقاتل الطالبين، ص60.
[4].... وبثة الصدر ومعذرة الحجة فدونكموها فاحتقبوها مدبرة الظهر ناكبة الحق باقية العار موسومة بشنار الأبد...(ابن الطيفور، بلاغات النساء، ص18).
[5]. رسول مكرم اسلام صلي الله عليه وآله، پس از فداكاري بينظير اميرمؤمنان عليه السلام در جنگ خندق فرمودند: ضربة علي يوم الخندق افضل من عبادة الثقلين. ارزش ضربهي علي در روز نبرد خندق از عبادت جن و انس برتر است. (حاكم نيشابوري، مستدرك الحاكم، ج 3، صفحه 32؛ الخطيب البغدادي، تاريخ بغداد، ج13، ص19؛ ابن عساكر، تاريخ مدينه دمشق، ج50، ص333؛ كشف الغمة في معرفة الأئمة، أبى الحسن علي بن عيسى بن أبي الفتح الأربلي، ص148).
[6]. امام حسن عليه السلام از پيامبر صلي الله علي وآله روايت ميكند: برترين جهاد، بيان حق در برابر پيشواي ستمكار است. (شيخ طوسي، التبيان في تفسير القرآن، ج 2، ص 422؛ أمين الاسلام الطبرسي، مجمع البيان في تفسير القرآن، ج2، ص263؛ احمد بن حنبل، مسند احمد، ج 3، ص 19).
[7] . ابن طيفور، بلاغات النساء، ص16؛ و نيز علامه طبرسي، احتجاج، ج1، ص134.
[8]. شهر مدینه النبي در سال ۶۲ ه ـ ق مورد حمله سپاهیان یزید بن معاویه قرار گرفت. به جهت آن که این واقعه در ریگزارى در اطراف مدینه به نام «حّره» واقع شد و پایگاه لشکر یزید نیز در آن جا بود، آن را در تاریخ به نام «واقعه حرّه» ثبت کردهاند. در پی شورش مردم مدینه بر ضد یزید به دلایل سختگیریهای عاملان او بر مدینه، یزید سپاهی ۵۰۰۰ نفره به فرماندهی حصین بن نمیر از فلسطین برای سرکوب اهالی مدینه گسیل داشت. اهالی مدینه با او به مقابله برخواستند و خندقی دور شهر کندند. اما او توانست با سپاهیانش وارد شهر شود، او بعد از ورود به مدینه شهر را سه روز بر سپاهیانش مباح کرد که در پی آن خونهای بیگناه بسیاری ریخته شد، و حریمها شکسته شد، و به نوامیس تجاوز شد. بیش از شش هزار کشته از این واقعه برجای ماند. پس از این واقعه هیچ مرد مسلمانی از اهل مدینه نمیتوانست درباره بکارت دخترانش تضمینی دهد. (احمد بن ابي يعقوب، معروف به یعقوبي، تاریخ یعقوبی، ج 2 ص 250)
[9] . خطبه حضرت صديقه طاهره در وقت بیماریش براى زنان مهاجر و انصار: … أما لعمري لقد لقحت، فنظرة ريثما تنتج، ثم احتلبوا ملاء القعب دما عبيطا وزعافا مبيدا، هنالك يخسر المبطلون، ويعرف البطالون غب ما أسس الأولون، ثم طيبوا عن دنياكم أنفسا، واطمأنوا للفتنة جاشا، وأبشروا بسيف صارم، وسطوة معتد غاشم، وبهرج شامل، واستبداد من الظالمين: يدع فيئكم زهيدا، وجمعكم حصيدا، فيا حسرة لكم ! وأنى بكم وقد عميت عليكم ! أنلزمكموها وأنتم لها كارهون. (ابن الطيفور، بلاغات النساء، ص19-20، و نيز علامه طبرسي، احتجاج، ج1، ص147-149).
[10]. اشاره به جنايات فجيع سپاهيان يزيد و كشتار مردم مدينه در واقعهي حره در سال 63 ه. ق دارد.
[11]. احمد بن حنبل، مسند احمد، ج 3، ص 14 و 17؛ عبد الله بن الدارمي، سنن الدارمي، ج2، ص431-432، النسائي، سنن النسائي، ج5، ص45، رقم8148؛ و نيز ص130، رقم8464. براي توضيح بيشتر در باره اسناد حديث الثقلين به كتاب الغدير، ج1، ص73-151 مراجعه شود.
[12]. اشاره به مقالهي « عبدالعزیز نعمانی، فاطمه زهرا، از ولادت تا افسانه شهادت» مندرج در فصلنامهي نداي اسلام، وابسته به حوزهي علميهي دار العلوم مكي زاهدان، پاييز 1379، شماره 3، ص68، دارد.
[13]. اشاره به حديث قلم و دوات و كلام خليفهي دوم در كنار بستر پيامبر دارد. «عن عبيد الله بن عبد الله عن ابن عباس رضي الله عنهما قال لما حضر رسول اله صلى الله عليه وسلم وفي البيت رجال فيهم عمر بن الخطاب قال النبي صلى الله عليه وسلم هلم اكتب لكم كتابا لا تضلوا بعده فقال عمر ان النبي صلى الله عليه وسلم قد غلب عليه الوجع وعندكم القرآن حسبنا كتاب الله فاختلف أهل البيت فاختصموا منهم من يقول قربوا يكتب لكم النبي صلى الله عليه وسلم كتابا لن تضلوا بعده ومنهم من يقول ما قال عمر فلما أكثروا اللغو والاختلاف عند النبي صلى الله عليه وسلم قال رسول الله صلى الله عليه وسلم قوموا». هنگامى كه وفات پيامبر صلی الله علیه و آله نزديك شد و در خانه آن حضرت نيز افرادى از جمله خليفهي دوم جمع بودند، رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: قلم و كاغذى بياوريد تا براى شما چيزى بنويسم كه پس از آن گمراه نشويد.
خليفهي دوم گفت: «درد بر پيامبر صلی الله علیه و آله غلبه كرده است. كتاب خدا قرآن نزد ماست؛ همان ما را كفايت مىكند». به دنبال اين سخن، حاضران اختلاف كردند؛ بدين بيان كه برخى اصرار داشتند كاغذ و قلم بياورند تا پيامبر صلی الله علیه و آله براى آنان چيزى بنويسد و برخى ديگر نيز گفتار عمر را تكرار مىكردند. زمانى كه در حضور حضرت اختلاف بالا گرفت، حضرت فرمود: برخيزيد و از نزد من برويد! (امام محمد بخاري، صحيح بخاري، ج5، ص137-138؛ و ج 7 ص 9؛ و نيز مسلم نيشابوري، صحيح مسلم جلد 5، ص 76).
[14]. سوره مائده، آيه 67
[15]. سوره مائده، آيه 55
[16]. سوره نساء، آيه 59
[17]. سوره كوثر، آيه 1
[18]. حضرت فاطمه زهرا سلام الله عليها در پايان وصيت خويش به حضرت امير مؤمنان عليه السلام فرمودند: «وأستودعك الله وأقرء على ولدي السلام إلى يوم القيامة.» تو را به خدا مي سپارم و بر فرزندانم تا روز رستاخير درود مي فرستم. (علامه مجلسي، بحار الانوار، ج 43، ص 214).