English | فارسی
یکشنبه 02 فروردین 1394
تعداد بازدید: 943
تعداد نظرات: 0

مقدمه آيت الله علوي بروجردي (مدظله) بر خطبه فدكيه حضرت صديقه طاهره (سلام الله عليها) در كتاب «شكوه ياس»

مقدمه آيت الله علوي بروجردي (مدظله) بر خطبه فدكيه حضرت صديقه طاهره (سلام الله عليها) در كتاب «شكوه ياس»

بسم الله الرحمن الرحیم

ميراثي كه به عنوان «خطبه­ي فدكيه» از وجود مقدس ام أبيها فاطمه زهرا سلام الله عليها به يادگار مانده نه تنها از طرق راويان شيعه نقل شده، بلكه به عنوان يك ميراث شامخ ادبي در كتاب­هاي معروف و آثار ماندگار عرب در فصاحت و بلاغت چون «‌بلاغات النساء» [1] و غير آن، مورد توجه قرار گرفته است و ناقل آن ابن عباس از اصحاب خاص و شاگردان امير مؤمنان عليه السلام است. كه وي خطبه را از بانوي مظلوم و قهرمان كربلا «شريكة الحسين» [2] زينب كبري سلام الله عليها، با تعبير عن «عقيلتنا زينب» و ايشان از مادر گرانقدر خود كه مادر اسلام و بالاتر از آن، ام ابيهاست روايت مي كند.[3] و چه زيباست كه اين خطبه خود، بيان كننده­ي وجهي از وجوه لقبي است كه باني بزرگ اسلام و رسول گرامي صلي الله عليه وآله به دختر والا گهر خويش دادند؛ و او را مادر پدر خود ناميدند.

اين خطبه، ميراثي گرانسنگ براي همه­ي كساني است كه با هر تفكر و گرايش، كنجكاو در وقوف و آگاهي بر اصالت­ها در مكتب وحي و ريشه­يابي پيدايش انحراف از اصول، در امتداد زمان و پهنه­ي تاريخ­اند. گفتاري كه از موضوع فدك آغاز مي­شود و به خلافت و مسايل عام دنياي اسلام مي­انجامد؛ و از غصب فدك به عنوان مصداقي از كج­روي و تضييع حقوق در آييني حكايت دارد كه بنيان آن بر حق و عدل استوار گشته است. و مدعيان، پس از وفات پيامبر صلي الله عليه وآله در مقام پاسداريش به نوحه­گري نشسته­اند.

بانوي اسلام، در اين خطبه استدلال به كتاب و روش داوري را در صحت و سقم آن كه افراد در مقام پيشبرد اهداف خويش به پيامبر صلي الله عليه وآله نسبت مي­دهند و سنت­اش نام مي­گذارند و عامه­ي مسلمين را به پيروي­اش مي­خوانند، به ارباب بصيرت آموزش مي­دهد. خدعه­ها و تزويرها را بر ملا مي­كند و پوشش اسلام را از چهره­ي جاهليت نوين كنار مي­زند. جو كاذب ارعاب و تهديد را مي­شكند و مردم را به مطالبه­ي حقوق مسلم خويش از حاكمان كه اهم آن، حراست از ارزش­هاي اسلامي است فرا مي­خواند.

يك بانوي بسيار جوان، دولت، حكومت و سواران بر اريكه­ي قدرت را به تنهايي و با يك دنيا شهامت به محاكمه مي­كشد و با برهان و دليل عليه آنان اقامه­ي دعوي مي­كند؛ نه تنها عليه آنان، بلكه عليه همه­ي خلف­هاي ناصالحي كه در همه­ي دوران­ها تا به امروز بر روش و سنت آنان طي طريق مي­كنند. و بيشتر از آن، به سرزنش مردم در پيروي كور و خالي از انديشه­ي اين گونه راهبانان مي­پردازد. هنگامي كه بي­تفاوتي مردم را در اساسي­ترين امور خويش مي­بيند و بي­مسؤليتي آنان را نسبت به نسل­هاي آينده نظاره مي­كند، با بي­پروايي تمام در مقام اتمام حجت، آنان را از آينده­ي اين منش و كنش و ناتواني ابزاري كه در روند حركت مكتب برگزيده­اند، به تندي بيم مي­دهد. كه در برگردان زيباي برادر ارجمند و فاضل و درد آشنا، آقاي «محمد تقي اختياري» اين سخنان آتشين و برآمده از درد و رنجي كه فاطمه از اين همه ناآگاهي بر جان دارد، نه فقط خطاب به سران حكومت؛ بلكه با مردم كه در حقيقت راهبانان انحراف و تزوير آنهايند، مي­باشد. هميشه­ي تاريخ، جهل، ترس، بينش­ها، كنش­هاي برآمده از سر عصبيت­ها، حرص و آز، تنگي انديشه و بي­توجهي به افق­هاي دور در ميانشان به پيدايش رهبراني از همين تبار و با همين انديشه انجاميده كه ارزش­ها و اصالت­ها را در مكتب الهي و وحياني اسلام به بازي مي­گيرند؛ مي­فرمايد:

«پس اكنون مركب خلافت را به دست گيريد و بار و بنه­اش را ببنديد، اما بدانيد پشت آن، زخمي استخوانش شكسته و جانش فرسوده و پايش ناتوان است. عيب و ننگش باقي، مهر خشم و غضب خداوندي بر پيكرش خورده است و رسواييش پاينده و هميشگي خواهد بود...»[4]

حركت اسلامي بر پايه­ي توحيد، آن هم با بياني كه حضرت صديقه طاهره در آغازين سخن خويش به زيبايي تمام، سخن را به آن مي­آرايد و با شاخصه­ي زدودن شرك از جان آدمي، در همه­ي زمينه­ها و راهبري ارباب تقوي و فضيلت؛ و آنان كه همه­ي وجود خويش را با باور توحيد باورمند نموده­اند و بر اساس ارزش­هايي كه حضرت، پس از نغمه­ي توحيد در گفتار جاويدان خويش به آن مي­پردازد؛ دقيقاً در مصاف با جاهليتي شكل مي­گيرد كه مسيري بر خلاف همه­ي اين اساس­ها و ريشه­ها دارد. و اين حركت با جانبازي و ايثار از سوي باورمندان و معتقداني ادامه مي­يابد كه همه­ي جانشان آشناي شميم اين دعوت شد.

و اينك نزديكترين شخص به امين وحي خدا و باني قدسي اين راه، پس از غروب خورشيد بي­بديل وجود اقدس حضرتش، خطر عظيم و بنيان­كن انحراف از اصول، و احياي جاهليت مردود و بازگشت تفكر جاهلي را در قالب اسلامي تهي از ريشه­ها و با ظاهري پرفريب در عمق جان احساس مي­كند و به مبارزه بر مي­خيزد. جهاد او در اين مسير از «ضربة علي يوم الخندق»[5] چيزي كم ندارد. و فرزندان ايشان كه در دامان مطهرش پرورش يافتند در موارد بسيار كمتر از اين خطبه فرمودند: «افضل الجهاد كلمة حق عند سلطان جائر»[6] اينجا سخن تنها در برابر جائران سلطه­گر نيست، بلكه سخن حضرت هم در برابر جائران سلطه­گر و هم در برابر جائر پروران است. آنها كه در طول تاريخ هميشه دستشان در آستين ديگران به خون آغشته بوده است؛ و پيامي كه اين جهادِ شكل گرفته در انشاي كلمات به عامه­ي مسلمين در همه­ي دوران­ها رساند، بسيار حائز اهميت مي­باشد.

ايشان آن روز در مدينه و در مسجد پيامبر با اين سخن خود را معرفي مي­كند: «ايها الناس اعلموا اني فاطمة و ابي محمد رسول ربكم و خاتم انبيائكم.»[7] اين سخنان در ميان جماعتي به زبان رانده مي شود كه آشنا مي­نمودند، و چه اندازه فاطمه­ي قرآن در ميان آن­ها غريب بود.

سال­ها قبل از واقعه­ي حره[8] و پيش از آن كه فرزند ابوسفياني كه در همه­ي نبردها بر باورهاي سوخته­ي جاهلي خويش پاي مي­فشرد، بر مسند خلافت همين رسول و همين پدر بنشيند و همه­ي باورها و ارزش­هاي اصيل را به سخره بگيرد؛ و فرزند نابخر خويش را بر جان و مال و ناموس مردم سلطه دهد و سال­ها پيش از آن كه كارگزاران حكومتي از آل اميه و بعدها آل عباس دست به ارتكاب جناياتي بزنند كه روي جنايتكاران تاريخ را سفيد كند و مقام ولايت امر در عبدالملك مروان­ها و حجاج­ها تجلي يابد و همين مردم جائرپرور آن روز به قربانيان بي­پناه فردا تبديل شوند، حضرت فاطمه زهرا اين بيانات رسا را، نه با مردان اوس و خزرج ـ كه با رسول خدا صلي الله عليه وآله پيمان حمايت از او و آل او بسته بودند ـ، و نه با مردان مهاجر، بلكه با زنان مدينه كه تنها از سر دلسوزي و نه همدردي به ديدارش شتافته بودند، آن هم با لحني كه به سبب رنج­ها و دردها و بي­وفايي­ها و نامردمي­ها، ديگر طنين رساي روزهاي مسجد مدينه را از دست داده است، باز از سر انذار مي­فرمايد:

«بدانيد به خداوند سوگند نطفه­ي اين فساد و فتنه بسته شده، پس مهلتي بايد تا ثمره­اش آشكار شود و بار بر زمين بگذارد. آن گاه چاره­اي نيست جز آن كه كاسه­اي لبريز از خون تازه و سم قاتل بنوشيد و آن هنگام است كه رهروان باطل زيان خواهند ديد. و آيندگان از كرداري كه پيشينيان بنيان نهادند، آگاهي خواهند يافت. پس از آن ديگر جانتان را آرامش دهيد و خيالتان را آسوده كنيد و دل­هاي بيمارتان را با آشفتگي و پريشاني فتنه اطمينان بخشيد. آن گاه خويشتن را به شمشيرهاي تيز و بران و تسلط و چيرگي تجاوزگران ستمگر، آشفتگي فراگير و هميشگي و نيز زورگويي و استبداد ستمگران بشارت دهيد، زيرا كار به جايي خواهد رسيد كه اموالتان را به ارزاني تصرف مي­كنند و جمعتان را با شمشير درو خواهند كرد.»[9]

و چه زود اين پيش­بيني­ها به واقعيت تلخ و شرم­آور روزهاي پيش­رو پيوست. و آن­چنان زود كه اكثريت خاموش و بي­تفاوت همين مدينه­ي غربت از نزديك شاهدش شدند، آن­گونه كه كشتار بي­رحمانه­ي همين مردان و زنان كه از شر دست پروردگان انتخاب ديروزشان در سقيفه، به مسجد پيامبر اكرم صلي الله عليه وآله و حرم مبارك او پناه برده بودند، همان مسجد و همان حرم را به خون شست.[10] از مكه و به منجنيق بستن كعبه و طائفان حرم و يا حوادث خون­بار عراق در چند ده سال بعد چيزي نمي­گوييم كه اين خود آغاز ماجرا بود؛ ماجرايي كه خود آفريدند. مدينه، زهرا را با همه­ي فريادها و دردها تنها گذاشت. و نه تنها او را ياري نكرد كه نظاره­گر همه­ي ظلم­ها و بيدادگري­ها بر او شد. نه نظاره­گر كه همراه با سكوت و بي­تفاوتي خويش به روزمرگي ادامه داد. و زهراي اطهر در اين مدينه چه غريبانه و چه زود هنگام راه شهادت را پيمود. و چه دردناك است غربتي كه مولا علي بن ابي طالب عليه السلام را تا لحظه­ي مرگ رها نكرد و غريب مدينه – زهراي اطهر – خود بارها بر غربت او گريست.

حركت فاطمه سلام الله عليها و خطبه­ي او در اين غريبستان چراغي فروزنده شد، براي راهيابي همه­ي نسل­ها به ارزش­هاي اصيل؛ همان ارزش­هايي كه جبرئيل امين بر قلب مبارك رسول صلي الله عليه وآله نازل كرده؛ و او نيز به ابلاغ و تبيين آن پرداخته بود. و اگر اين خطبه و اين پيام نبود همه چيز در نيرنگ و فريب نامردمان گم مي­شد همچنان كه غدير و خطبه­ي رسول صلي الله عليه وآله در كمتر از سه ماه فراموش همين مردم شد! با اين كه شاعري در وصف غدير چكامه­اي سرود كه هنوز هم از اشعار ماندگار در ادبيات عرب است.

پيام زهرا، پيام بيداري و هوشياري است. و امروز شيعه، در اعتقاد و عمل به اسلام نه بر اساس توجيه ظلم ستمگران؛ و باز كردن راه­هاي تحكيم قدرت آنان و نه بر پايه­ي تفكر سوخته­ي جاهلي، بلكه بر اساس وحي و سنت اصيل رسول كه ديگران حتي نقل و حكايتش را منع كردند، هويت يافته است. و در چنين هويت و شخصيتي، شيعه وامدار زهرا سلام الله عليها است. نه شيعه كه دنياي اسلام، بلكه همه­ي مسلمانان در امتداد تاريخ.

خطابه­ي زهرا تنها خطاب به مدينه نشينان بي­درد آن روزگار نيست، بلكه سايه بر فضاي عام مسلمين در همه­ي تاريخ مي­افكند؛ و رمزهاي بيداري را به روشني براي همه بيان مي­كند. حركت در اسلام اصيل بر اساس ارزش­هاي اصيل است و حكومت بر پايه­ي معيارهاي اصيل كه همه ريشه در حق و عدل دارد. و شاخص نيز، كتاب و سنت پيامبر صلي الله عليه و آله است، اما نه سنتي كه اشخاص به سليقه­ي خود بر پايه­ي عصبيت و قوميت و پيوندهاي نامبارك سياسي شكل مي­دهند؛ بلكه سنتي كه به فرموده­ي پيامبر؛ بايد از زبان عترت شنيده شود. «اني تارك فيكم الثقلين كتاب الله و عترتي...»[11] كه اين گفته در ميان فريقين متواتراً نقل شده است. و اين همان سنتي است كه در كلام علي و فرزندان طاهرينش جان مي­گيرد؛ و معيارها و ارزش­ها را به روشني عرضه مي دارد.

آن­چه بر زهرا سلام الله عليها گذشته است، داغي بر دل امت اسلامي و لكه­اي سياه، بر دامن تاريخ كه نه دست قدرت­ها و نه ترفندهاي فريب­گونه­ي توجيه­گران و نه جعل حديث به ياري ثروت و قدرت و نه بازنويسي تاريخ بر اساس سليقه­هاي ناميمون؛ توان زدودن آن را ندارد. آن­چه واقع شده قابل تغيير و بازسازي نيست، حقيقت­ها قابل وارونه شدن و وارونه كردن نيستند. مي­گويند: «افسانه» است.[12] ما هم مي­گوييم اي كاشف افسانه بود، خدا كند كه افسانه باشد؛ ولي اگر افسانه نباشد، در برابر واقعيت­ها و حقيقت­ها چه كنيم؟! نگارنده­ي اين وقايع، تنها ما نيستيم. و تنها فرزندان مطهر زهرا نيستند كه از اين گذشته­ي تلخ خبر مي­دهند. ديگران هم نوشته­اند و عجيب آن است كه با وجود همه­ي تلاش­هاي گوناگون و با همه­ي امكانات از زور و زر و تزوير براي پاك كردن اين داغ از سينه­ي ايام باز هم در كلام ديگران حكايت اين درد به شكلي اعجاز گونه از سر دلبران خبر مي دهد.

شايد لازم بدانند براي بازسازي آن­چه روي داده است و براي تبديل و تغيير واقعيت­ها همه­ي كتاب­ها را بسوزانند، جشني دوباره براي كتاب سوزان! و با استناد بر اين مقوله كه «كتاب خدا ما را كافي است»[13] حتي از سنت پيغمبر، و نيز حتي از تبيين راسخان در علم روي بگردانند و ننگي ديگر در كنار همه­ي ننگ­ها كه به نام دين و با نشان اسلام بر دامان اسلام نشانده­اند، بيفزايند. ولي در اين مسير با قرآن چه خواهند كرد؟ { وَ اللّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النّاسِ}[14]، { إِنّما وَلِيّكُمُ اللّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الّذينَ آمَنُوا الّذينَ يُقيمُونَ الصّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزّكاةَ وَ هُمْ راكِعُونَ }[15]، { يا أَيّهَا الّذينَ آمَنُوا أَطيعُوا اللّهَ وَ أَطيعُوا الرّسُولَ وَ أُولِي اْلأَمْرِ مِنْكُمْ }[16]، { إِنّا أَعْطَيْناكَ الْكَوْثَرَ }[17] و ده­ها و صدها آيه­ي شريفه­ي ديگر.

زهراي اطهر سلام الله عليها با اين خطبه، پيامدار و نگاهبان اصالت­ها و ارزش­هاي مكتب، دين و معالم وحياني پدر است. و شايد تعبير «ام ابيها» در كلام رسول، حكايت از اين قصه دارد كه ام و مادر، نگاهبان و دلسوز وليد خويش است. و زهرا نگاهبان دلسوز ميراث مبارك و جاودان پدر است. و چه نگاهبان و پيامدار موفقي كه بعد از گذشت بيش از هزار و چهارصد سال، پيام خويش را به گوش ما و همه­ي اهل ايمان و دل­باختگان و رهروان راه خود رسانيد. و بر ماست كه اينك با افتخار، رسالت نگاهباني و پيامداري او را به انجام رسانيم؛ و بر حاكميت معيارها و ضوابط اصيل مكتب در همه­ي عرصه­ها پاي فشريم.

و در پايان اين بنده­ي حقير كه بزرگترين افتخار خويش را در همه عمر اين مي­داند كه از زمره­ي كوچكترين و ناقابل­ترين مخاطبان سلام صديقه­ي كبري سلام الله عليها از لسان مبارك فخر كائنات امام اميرالمؤمنين علي­بن ابي­طالب عليه السلام باشد.[18]  از همه­ي عزيزان و دست­اندكاران اين مجموعه­ي مبارك كه هنر را به زيبايي و لطف سخن زهرا سلام عليها آراسته­اند صميمانه تقدير و تشكر مي­كنم.

                                             سيد محمد جواد علوي بروجردي

                                                                           قم – بهار 1393       



[1]. كتاب بلاغات النساء‌ تأليف أبو الفضل احمد بن ابي طاهر معروف به ابن طيفور متوفاي 380 ه.ق، قديمي­ترين سند خطبه­ي فدك است.

[2]. آيت الله العظمي خويي، صراط النجاة، ج3، ص425، و ج5، ص319؛ و نيز در كتاب ارزشمند معجم رجال الحديث از حضرت زينب كبري سلام الله عليها با تعبير «انها شريكة ‌اخيها الحسين» ياد كرده­اند. (معجم رجال الحديث، ج24، ص219، رقم15659)؛ ونيز

[3]. ابن طيفور، بلاغات النساء، ص12 و نيز ص 14 – 20؛ علامه الطبرسي، الاحتجاج، ج1، ص131-141؛ ابي الفرج الاصفهاني، مقاتل الطالبين، ص60.

[4].... وبثة الصدر ومعذرة الحجة فدونكموها فاحتقبوها مدبرة الظهر ناكبة الحق باقية العار موسومة بشنار الأبد...(ابن الطيفور، بلاغات النساء، ص18).

[5]. رسول مكرم اسلام صلي الله عليه وآله، پس از فداكاري بي­نظير اميرمؤمنان عليه السلام در جنگ خندق فرمودند: ‌ضربة علي يوم الخندق افضل من عبادة الثقلين. ارزش ضربه­ي علي در روز نبرد خندق از عبادت جن و انس برتر است. (حاكم نيشابوري، مستدرك الحاكم، ج 3، صفحه 32؛ الخطيب البغدادي، تاريخ بغداد، ج13، ص19؛ ابن عساكر، تاريخ مدينه دمشق، ج50، ص333؛ كشف الغمة في معرفة الأئمة، أبى الحسن علي بن عيسى بن أبي الفتح الأربلي، ص148).

[6]. امام حسن عليه السلام از پيامبر صلي الله علي وآله روايت مي­كند: برترين جهاد، بيان حق در برابر پيشواي ستمكار است. (شيخ طوسي، التبيان في تفسير القرآن، ج 2، ص 422؛ أمين الاسلام الطبرسي، مجمع البيان في تفسير القرآن، ج2، ص263؛ احمد بن حنبل، مسند احمد، ج 3،  ص 19).

 [7] . ابن طيفور، بلاغات النساء، ص16؛ و نيز علامه طبرسي، احتجاج، ج1، ص134.

[8]. شهر مدینه النبي در سال ۶۲ ه ـ ق مورد حمله سپاهیان یزید بن معاویه قرار گرفت. به جهت آن که این واقعه در ریگزارى در اطراف مدینه به نام «حّره» واقع شد و پایگاه لشکر یزید نیز در آن جا بود، آن را در تاریخ به نام «واقعه حرّه» ثبت کرده‌اند. در پی شورش مردم مدینه بر ضد یزید به دلایل سخت­گیری­های عاملان او بر مدینه، یزید سپاهی ۵۰۰۰ نفره به فرماندهی حصین بن نمیر از فلسطین برای سرکوب اهالی مدینه گسیل داشت. اهالی مدینه با او به مقابله برخواستند و خندقی دور شهر کندند. اما او توانست با سپاهیانش وارد شهر شود، او بعد از ورود به مدینه شهر را سه روز بر سپاهیانش مباح کرد که در پی آن خون­های بی­گناه بسیاری ریخته شد، و حریم­ها شکسته شد، و به نوامیس تجاوز شد. بیش از شش هزار کشته از این واقعه برجای ماند. پس از این واقعه هیچ مرد مسلمانی از اهل مدینه نمی­توانست درباره بکارت دخترانش تضمینی دهد. (احمد بن ابي يعقوب، معروف به یعقوبي، تاریخ یعقوبی، ج 2 ص 250)

[9] . خطبه حضرت صديقه طاهره در وقت بیماریش براى زنان مهاجر و انصار: …  أما لعمري لقد لقحت، فنظرة ريثما تنتج، ثم احتلبوا ملاء القعب دما عبيطا وزعافا مبيدا، هنالك يخسر المبطلون، ويعرف البطالون غب ما أسس الأولون، ثم طيبوا عن دنياكم أنفسا، واطمأنوا للفتنة جاشا، وأبشروا بسيف صارم، وسطوة معتد غاشم، وبهرج شامل، واستبداد من الظالمين: يدع فيئكم زهيدا، وجمعكم حصيدا، فيا حسرة لكم ! وأنى بكم وقد عميت عليكم ! أنلزمكموها وأنتم لها كارهون. (ابن الطيفور، بلاغات النساء، ص19-20، و نيز علامه طبرسي، احتجاج، ج1، ص147-149).

[10]. اشاره به جنايات فجيع سپاهيان يزيد و كشتار مردم مدينه در واقعه­ي حره  در سال 63 ه. ق دارد.

[11]. احمد بن حنبل، مسند احمد، ج 3،  ص 14 و 17؛ عبد الله بن الدارمي، سنن الدارمي، ج2، ص431-432، النسائي، سنن النسائي، ج5، ص45، رقم8148؛ و نيز ص130، رقم8464. براي توضيح بيشتر در باره اسناد حديث الثقلين به كتاب الغدير، ج1، ص73-151 مراجعه شود.

[12]. اشاره به مقاله­ي « عبدالعزیز نعمانی، فاطمه زهرا، از ولادت تا افسانه شهادت» مندرج در فصلنامه­ي نداي اسلام، وابسته به حوزه­ي علميه­ي دار العلوم مكي زاهدان، پاييز 1379، شماره 3، ص68، دارد.

[13]. اشاره به حديث قلم و دوات و كلام خليفه­ي دوم در كنار بستر پيامبر دارد. «عن عبيد الله بن عبد الله عن ابن عباس رضي الله عنهما قال لما حضر رسول اله صلى الله عليه وسلم وفي البيت رجال فيهم عمر بن الخطاب قال النبي صلى الله عليه وسلم هلم اكتب لكم كتابا لا تضلوا بعده فقال عمر ان النبي صلى الله عليه وسلم قد غلب عليه الوجع وعندكم القرآن حسبنا كتاب الله فاختلف أهل البيت فاختصموا منهم من يقول قربوا يكتب لكم النبي صلى الله عليه وسلم كتابا لن تضلوا بعده ومنهم من يقول ما قال عمر فلما أكثروا اللغو والاختلاف عند النبي صلى الله عليه وسلم قال رسول الله صلى الله عليه وسلم قوموا». هنگامى كه وفات پيامبر صلی الله علیه و آله نزديك شد و در خانه آن حضرت نيز افرادى از جمله خليفه­ي دوم جمع بودند، رسول ‏خدا صلی الله علیه و آله فرمود: قلم و كاغذى بياوريد تا براى شما چيزى بنويسم كه پس از آن گمراه نشويد.

 خليفه­ي دوم گفت: «درد بر پيامبر صلی الله علیه و آله غلبه كرده است. كتاب خدا قرآن نزد ماست؛ همان ما را كفايت مى‏كند». به ‏دنبال اين سخن، حاضران اختلاف كردند؛ بدين ‏بيان كه برخى اصرار داشتند كاغذ و قلم بياورند تا پيامبر صلی الله علیه و آله براى آنان چيزى بنويسد و برخى ديگر نيز گفتار عمر را تكرار مى‏كردند. زمانى‏ كه در حضور حضرت اختلاف بالا گرفت، حضرت فرمود: برخيزيد و از نزد من برويد! (امام محمد بخاري، صحيح بخاري، ج5، ص137-138؛ و ج 7 ص 9؛ و نيز مسلم نيشابوري، صحيح مسلم جلد 5، ص 76).

[14]. سوره مائده، آيه 67

[15]. سوره مائده، آيه 55

[16]. سوره نساء، آيه 59

[17]. سوره كوثر، آيه 1

[18]. حضرت فاطمه زهرا سلام الله عليها در پايان وصيت خويش به حضرت امير مؤمنان عليه السلام فرمودند: «وأستودعك الله وأقرء على ولدي السلام إلى يوم القيامة.» تو را به خدا مي سپارم و بر فرزندانم تا روز رستاخير درود مي فرستم. (علامه مجلسي، بحار الانوار، ج 43، ص 214).

 






تصاویر
  • مقدمه آيت الله علوي بروجردي (مدظله) بر خطبه فدكيه حضرت صديقه طاهره (سلام الله عليها) در كتاب «شكوه ياس»
ارسال نظر جدید

نام

ایمیل

تصویر امنیتی
کد امنیتی را وارد نمایید:

کلیه حقوق این سایت متعلق به دفتر حضرت آیت الله علوی بروجردی می باشد. (1403)
دی ان ان