بيانات حضرت آیت الله علوی بروجردی دام ظله بعد از درس خارج فقه به مناسبت ميلاد با سعادت رسول اكرم صلي الله علیه و آله وسلم
امتنان خداوند بر امت
خداوند در قرآن مجید می فرماید: «لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ إِذْ بَعَثَ فِيهِمْ رَسُولاً مِنْ أَنْفُسِهِمْ يَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِهِ وَ يُزَكِّيهِمْ وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ إِنْ كَانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِي ضَلاَلٍ مُبِينٍ»[1] خداوند پيغمبري را از ميان خود شما يعني از ميان كساني كه او ميشناختيد و با او مانوس بوديد، فرستاد و وحي را به وسيله او نازل فرمود؛ یعنی وحی را بر یک فرد غريبه و خارج از آن منطقه نازل نکرد، بلکه بر فردی فرستاد که اهل مكه و مدينه، همه او را ميشناختند و حتي در بلاد ديگر عربستان و در آن بازار عكاظ که مردم برای معامله میآمدند، همه با ایشان برخورد و معاشرت داشتند، و محمد امين صلي الله علیه و آله، آن چنان به درستي و امانت در بین مردم معروف بود که حتی يكي از كارهاي اساسی پيغمبر صلي الله علیه و آله و سفاش ايشان به اميرالمومنين در شب ليلة المبيت ـ كه ميخواستند به مدينه مهاجرت كنندـ، ادای امانات مردم و مشرکان بود. بنابراین، خداوند علی رغم آنکه قوه عاقله انسان در هدایت بخشی او کفایت میکند، ولی با امتنان خویش، انبيا و به ویژه خاتم آنان را برای راهنمایی انسان، مبعوث و ارسال کرد.
ایشان نیز شب و روز در بين مردم برای تبلیغ انسان تلاش کرد. و این رفتار ایشان برای مبلغین ما كه به صورت موقت يا دائم به بلاد مختلف براي تبليغ ميروند، باید مورد توجه باشد و خيلي بر روي سیره و زندگي پيغمبر صلي الله علیه و آله به خصوص در آن مدت 13 ساله توجه و مطالعه کنند.
تلاش خستگی ناپذیر پیامبر در تبلیغ اسلام
ایشان مدتها يعني بيش از يك سال تلاش تبلیغی داشتند، در حالی که فقط دو مريد و پيرو داشت که يكي علي بن ابي طالب و دیگری خديجه كبري بود. حضرت در مسجد الحرام نماز میخواند و اين دو بزرگوار نیز به ايشان اقتدا ميكردند و هيچ فرد دیگری همراهشان نبود. بلکه همه مردم به آنها سنگ ميزدند و آنان را اذيت ميكردند، اما ایشان مقاومت كرد، تا اینکه مردم را تک به تک جذب کرد و آنان نیز به دور ایشان جمع شدند. وضعيت پيامبر اسلام اين گونه نبود كه از روز اول كه فرمود: قولوا لا اله الا الله تفلحوا همه مردم و روشنفكران به دور ایشان جمع شوند. مردم جاهلیت فقط زبان قدرت و زور را میفهمیدند كه در ابوسفيانها و ابولهبها بود، ولی قول و کار پيغمبر صلي الله علیه و آله غريب بود. آنها ميگفتند که اين بتها با عظمتی که دارند كار ما را تا کنون به خوبی اداره کرده است و لذا آنها را در خانه كعبه که بنای توحید ابراهيمی بود، قرار دادند. ابراهیمی که پدر بیشتر اين مردم بود؛ چرا که نوع اين قبايل از اولاد اسماعيل هستند ولی به هر حال، خانه توحيد، تبديل به خانه شرك شده بود؛ هر چند که ریشهایی از توحید در میانشان بود، مثلا دور خانه کعبه طواف ميكردند و بعد تكهای از سنگهاي كعبه را به طور پنهانی به عنوان تيمن و تبرك به قبیله میبردند و همانجا طواف ميكردند تا اینکه كم كم اين قضايا به صورتي درست شد که شكلي به آن تكههاي سنگ دادند و آنها را به صورت بت درآوردند و لذا در قرآن از زبان آنان آمده است که این بتها شفیعان ما در نزد خداوند هستند، اما ريشه توحيدي، تبدیل به شرك و در واقع بازاری برای اخاذی پول مردم و قدرتنمایی ثروتمندان شده بود، به طوری که اين بتها مؤید کار اغنيا و اقويا شده بود و لذا متوليانِ بتها از اغنيا بودند به طوری که نقل میکنند که متولي در کنار بت ايستاده بود و به هنگام اعطای هدایا ميگفت که به چشمهایش نگاه ميكنم و می فهمم که آن بت از این هدیه، راضی یا ناراضی شده است؛ یعنی حالا که بتها زبان ندارند، اغنیا به نفع خود از آن استفاده میکردند؛ حال تصور کنید که چگونه آنها حاضر بودند که يك زبان ديگري كه واقعا زيبا و حقیقی بود، در مقابل آنها بايستد. این امر اسباب زحمت ميشد و طبيعي است كه قدرتمندان مكه با آنها مخالفت میكردند و لذا خود آن حضرت و تابعان ایشان در ابتدا بسیار مورد شکنجه جسمی و روحی واقع شدند تا آنکه رسول گرامي اسلام فرمود: «ما أوذي نبي مثل ما أوذيت»[2]، هيچ پيغمبري مثل من اذيت نشد.
استقامت پیامبر در راه اهداف الهی
نقل ميكنند که آن حضرت پس از مصائب زیادی که در مكه و در عام الحزن كه حضرت خديجه كبري و حضرت ابوطالب (سلام الله عليهما) از دنيا رفته بود، دیدند و در واقع ایشان پشتوانه داخلي و خارجي خودش را از دست داده و تنها شد و آن سختی هایی که در محاصره شعب ابي طالب متحمل شدند، به سمت طائف رفتند، ولی پس از آنکه ایشان با روئسای قبائل آنان صحبت كرد، او را از طائف بيرون كردند؛ به طوری که مردم دو رديف ايستاده بودند، و دامنشان را پر سنگ کرده و به سمت پيغمبر سنگ ميزدند، تا آنجا که رسول اكرم صلي الله علیه و آله، ميفرمايد: آنان آنقدر به من سنگ زدند كه پوست و گوشت قوزك پای ایشان رفته بود و استخوان آن نمايان شده بود و اين سنگها وقتي به استخوان پای ایشان ميخورد، درد در همه وجودشان ميپيچيد، تا آنجا که گاهي ایشان ميافتادند و نميتوانستند راه بروند، تا اینکه يك عده ميآمدند و به ایشان كمك ميكردند كه براي كتك خوردن برخیزد. ایشان را این گونه از آنجا بیرون کردند. ایشان در مسير برگشت به مكه به باغي رسیدند كه برای عتبه و شيبه یعنی پسر عمههاي پيغمبر بود، ولی از روساي قريش نیز در آنجا حضور داشتند و وقتی اينها آن وضعيت را ديدند، دلشان به حال پيغمبر صلي الله علیه و آله، سوخت، ایشان وقتي در سايه ديوار نشست غلامي به نام عداس يك مقدار انگور چيده شده را به خدمت ایشان آورد. زمانی که عداس آمد و رو به روي پيغمبر نشست ایشان به او سلام کردند. عداس تعجب کرد و گفت که تو بر خلاف عرف اينها، سلام ميكني، تو كه هستي؟ پیامبر فرمود که مگر تو اهل كجا هستي؟ آن مرد گفت که من اهل نينوا هستم. ایشان فرمود که عجب آنجا شهر برادرم يونس است. مرد گفت تو يونس را از كجا ميشناسي؟ پيغمبر فرمود که من هم پيغمبر هستم و يونس هم پيغمبر بود. خلاصه، با چند دقيقه صحبت کردن، عداس مسلمان شد و وقتي پيش عتبه و شيبه برگشت شروع به تبليغ كردن كرد و گفت که گویا نمیدانيد که چه كسي اینجا آمده است. اين فرد پيغمبر خدا است. بياييد او را احترام و استقبال كنيد و دست و پايش را ببوسيد. پيغمبر صلي الله علیه و آله ميفرمايد: وقتي عداس مسلمان شد من تمام ناراحتيهایی را که در سفر طائف كشيده بودم همه را فراموش کردم. آری، اين استقامت پیامبر اکرم است. پيغمبر با همين استقامت، اين مذهب، دين و آيين را پيش برد.
همین پیامبری که در مكه او را چوب زدند و شكمبه شتر بر سرش ریختند و هر روز كه بيرون ميآمد او را اذيت ميكردند، خم به ابرويش نميآورد و وقتی با ده هزار سپاه به مكه برگشت، همه را عفو کرد؛ البته قبل از عفو عمومی یکی از اصحاب آن حضرت آنجا اعلام كرد که امروز روز انتقام از شما مردم است ولی پيغمبر صلي الله علیه و آله فرمودند که به مردم بگوييد که اليوم يوم المرحمة امروز روز عفو و گذشت است. و لذا ایشان خانه كعبه و خانه ابوسفيان را امان قرار داد؛ ابوسفياني كه آن همه به اسلام ضربه زده بود، ولی ایشان براي اينكه به مردم نشان بدهد که اسلام مظهر رحمت الهی است.
پیامبر مظهر رحمت الهی است
ما رحمت خدا را در وجود اين پيغمبر صلي الله علیه و آله ميبينيم، و لذا از بزرگان نقل شده كه بزرگترين تجلي خُلق نيكوي پيغمبر صلي الله علیه و آله، در فتح مكه و در نشان دادن رحمت الهی نمايان شد.
ولی بعد از پيغمبر صلي الله علیه و آله دشمنيها با اميرالمومنين علیه السلام شروع شد که البته اساس دشمني با خود پيغمبر صلي الله علیه و آله بود، تا آنجا که معاويه گفت كه ميخواهم اين اسم را از بین بردارم، البته آنها که نمیتوانستند دشمنی خود را با پیامبر علنی کنند از راه علي علیه السلام و عترت پیامبر که عدل كتاب بود وارد شدند؛ علي ابن ابيطالبی که فرمود: انا الكتاب الناطق، اگر من كنار كتاب باشم ناطق ميشود والا كتاب صامت است و اين كتاب صامت، خيلي بخواهد اثر بكند شخصی مانند فهد بن عبدالعزيز ميسازد که اولي الامر شود و اطاعتش هم واجب گردد و به اسم اسلام بدتر از دوران جاهليت شود؛ چرا که در دوران جاهليت نميگفتند که اگر از ابوسفيان اطاعت نكني به جهنم ميروي؟ ولی اين آقايان كاري كردند که بدتر از جاهليت عرب شد و اگر از اولي الامر شود و اطاعت نكنيد به جهنم ميرويد!! تا آنجا که امروزه مفتي سعودي فتوا ميدهد كه حسين در مقابل يزيد كار حرامی كرد و حق خروج نداشت و اطاعت یزید واجب بود.
انحراف در دین اسلام توسط دشمنان
آنها همه چيز را مغلوب جلوه دادند در حالی که در واقع با خود پيغمبر صلي الله علیه و آله، دشمن هستند و ميخواستند که اساس اسلام را تحت تاثير قرار بدهند و همان حكومت خودشان را پيش ببرند و موفق هم شدند؛ چرا که جاهليت عرب در لباس معاويه تمام ممالك اسلامي را فرا گرفت و هفتاد سال علي علیه السلام را لعن كردند؛ يعني مظهر اسلام را لعن كردند كه در واقع پيغمبر صلي الله علیه و آله، را لعن كردند و لذا مظلومترين فرد، شخص پيغمبر است. آنها گفتند که خدا خواسته که اطاعت ما واجب باشد و خدا خواسته که حسين بن علي از زمين محو شود. خدا نخواست که حسن بن علي خلافت کند.
آنها با اين بهانهها چه بلاها بر سر مسلمانان درآوردند كه بعد از 1400 سال نتایج آن را ميبينيم. ولی ما اميدواريم همانطور كه طلوع اسلام روزگاري سرزمين عربستان را روشن كرد، دوباره با ظهور حجت بن الحسن آن نور به جهان هستي بتابد و سرزمين ما روشن نماید و آنچه به عنوان انحراف و خلاف در بين مسلمانان آورد را نابود کند؛ مرحوم علامه امینی میگوید: من از خدا عمری ميخواهم كه بتوانم بنشينم و فقط براي مظلوميت علي بن ابی طالب علیه السلام گريه كنم. والسلام عليكم و رحمة الله وبركاته
[1]. سوره آل عمران ، آية 164.
[2]. کشف الغمه، ج 2، ص 537.