English | فارسی
پنجشنبه 01 تیر 1391
تعداد بازدید: 1620
تعداد نظرات: 0

بيانات حضرت آيت الله علوي بروجردي مدظله العالي به مناسبت اعياد شعبانيه

بيانات حضرت آيت الله علوي بروجردي مدظله العالي به مناسبت اعياد شعبانيه

 اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم الله الرحمن الرحيم

 در آستانه ايام مبارك اعياد شعبانيه كه مصادف با ولادت با سعادت حضرت سيد الشهداء امام حسين و ولادت پرخير و بركت حضرت ابوالفضل العباس - كه متاسفانه مقامات ايشان خيلي براي ما شناخته شده نيست- و ولادت با سعادت سيد الساجدين امام زين­العابدين عليهم السلام مي­باشد. و همچنين در آستانه ولادت با سعادت حضرت حجت صلوات الله و سلامه عليه ولي نعمت همه ما هستيم. اميدواريم خداوند اين اعياد را به همه ما مبارك كند و ما را بيشتر به وظايفي كه در قبال اين بزرگواران داريم آشنا كند. از اين­رو، براي تبرك و تيمن مجلس دعاي يازده صحيفه السجاديه حضرت امام سجاد صلوات الله و سلام عليه را خدمت عزيزان و سروران گرامي عرض مي­كنم.

دعاى امام سجاد در طلب عاقبت خير

 «امام زين­العابدين عليه­السلام در دعاي يازدهم صحيفه سجاديه مي­فرمايد « يَا مَنْ ذِكْرُهُ شَرَفٌ لِلذّاكِرِينَ، وَيَا مَنْ شُكْرُهُ فَوْزٌ لِلشّاكِرِينَ، وَيَا مَنْ طَاعَتُهُ نَجَاةٌ لِلْمُطِيعِينَ، صَلّ عَلَى مُحَمّدٍ وَآلِهِ، وَاشْغَلْ قُلُوبَنَا بِذِكْرِكَ عَنْ كُلِّ ذِكْرٍ، وَأَلْسِنَتَنَا بِشُكْرِكَ عَنْ كُلِّ شُكْرٍ، وَجَوَارِحَنَا بِطَاعَتِكَ عَنْ كُلِّ طَاعَةٍ [1]»

 اين دعا مانند تمام ادعيه امام سجاد - عليه­السلام- داراي مضامين و معناي خيلي بلند مي­باشد. امام - عليه السلام- مي­فرمايد: اى كسى كه ذكر و يادش براى ذاكرين شرف و افتخار است، و اى كسى كه شكر او رستگاري و موفقيتى براى شاكران است، و اى كسى كه اطاعت از او ماي نجات فرمان­برداران است؛ بر محمد و آل محمد درود فرست، و دل­هاى ما را با يادت كه از هر ياد ديگرى غير از خودت بازدار و زبان ما را با شكرت از هر شكرى غير خودت بازدار و جوارح ما را با طاعت خويش از هر طاعت غير خودت بازدار.

 توضيح مختصري پيرامون فرمايش حضرت سجاد - عليه السلام- باتوجه به مناسبت­هايي كه در متن دعا در باره توصيف خداوند است خدمت شما عزيزان بيان كنم:

ذكر خداوند افتخاري براي ذاكرين 

« يَا مَنْ ذِكْرُهُ شَرَفٌ لِلذّاكِرِينَ ...» اي كسي كه ذكرش، شرف ذاكرين است... «وَاشْغَلْ قُلُوبَنَا بِذِكْرِكَ عَنْ كُلِّ ذِكْرٍ» خدايا نوري به قلب من بتابان كه غير خودت را فراموش كنم، جز وجود تو وجودي ديگر در من راه نداشته باشد؛ نه در ذكر من، و نه در شكر من، و نه در طاعت من، و اگر تحرك و حركتي هم دارم، اين حركت در جهت تو باشد، افراد را براي تو دوست بدارم و براي تو دشمن بدارم ، جز حساب تو در زندگي من هيچ حسابي نباشد. اين مقامي كه حضرت طلب مي­كند، بسيار مقام عالي است. البته حضرت خودشان صائب به اين مقامات­اند و به اين مقامات رسيده­اند اما براي اينكه افرادي مثل ما كه اين ادعيه را مي­خوانيم، متوجه باشيم در مقابل مقام الوهيت و در مقابل مقام جلال و جمال مطلق هستيم، تنها امتيازمان اين است كه خودمان را همسو و هم­جهت مقام الوهيت و مقام جلال و جمال كنيم، خودمان كه چيزي نيستيم[2]؛ بنابراين حضرت مي­فرمايند: خدايا همه چيز در اختيار توست و تو قادر و توانا مطلق هستي، عنايت و توجه­اي به ما كن از همان عنايت­هايي كه به عباد خاص خودت مي­كني و آن­ها را از حضيض ذلت به اوج عزت، افتخار و بزرگي مي­رساني، آن­ هم نه عزت و افتخار دنيايي  بلكه آنچه كه پيش تو افتخار و عزت است.

حقيقت ذكر، توجه قلبي

 مقصود از ذكر در جمله«وَاشْغَلْ قُلُوبَنَا بِذِكْرِكَ عَنْ كُلّ ذِكْرٍ»، ذكر لفظي «سبحان الله» و «لا اله الا الله» نيست؛ بلكه مقصود از ذكر ياد است. خدايا كاري كن كه در دل من جز ياد تو يادي نباشد. دل من به هيچ سويي جز سوي تو نرود، دل و قلب من هيچ شخصي را به غير از تو در خودش راه ندهد؛ جز عشق تو در وجود من نگنجد. چراكه در يك دل دو عشق نمي­گنجد. فقط عشق تو در دل من جايي بگيرد، اگر عشق و حب تو آمد چيز ديگري نخواهد آمد، و جايي براي ديگري نخواهد داشت.

  حقيقت شكر،  اظهار نعمت

 «وَأَلْسِنَتَنَا بِشُكْرِكَ عَنْ كُلّ شُكْرٍ» مقصود از شكر در اين جمله، شكر بالمنعي الاعم است، نه فقط شكر لفظي باشد. خدايا زبان من جز به شكر تو و تشكر از تو به طور مطلق و در تمام جهات و مراحل مختلف جاري نباشد و به شكرگزاري ديگري مشغول نشود به گونه­اي كه اصلا نتوانم غير تو ذكري ديگر بگويم، هرچه هست تو باشد و بس.

آثار شكر، خضوع و اطاعت جوارح

 « وَ جَوَارِحَنَا بِطَاعَتِكَ عَنْ كُلّ طَاعَةٍ» خدايا به نحويي شرايط را براي من فراهم كن كه فقط طاعت تو را به گردن داشته باشم و طاعت غير تو را به گردن نداشته باشم.

 محبت به ائمه اطهار در راستاي محبت به خدا

پرسشي در اينجا مطرح است، مقصود از طاعت تو و طاعت در جهت تو به گردنم باشم چيست؟ اگر از رسول الله صلوات الله و سلامه عليه يا ائمه طاهرين اطاعت­ مي­كنيم، بخاطر خدا اطاعت مي­كنيم. در همين رابطه قصه­اي نقل شده است:  بچه­اي خدمت رسول اكرم صلوات الله و سلامه عليه نشسته بود،- برخي از افراد به مصلحت خود و يا در شان خود نمي­دانند مثلاً با بچه­ها صحبت و محبت كنند، گاهي اين صحبت­ها و مانوس شدن با بچه­ها در ذهنشان مي­ماند[3]. اما رسول الله اين­گونه با كوچك­ترها رفتار نمي­كردند، ايشان بين كوچك و بزرگ فرق نمي­گذاشت، به بچه­ها سلام و احترام مي­كردند- حضرت به بچه­اي كه كنار ايشان نشسته بود، فرمودند: آيا من را دوست داري؟

بچه گفت: بله، خيلي شما را دوست دارم و به همين جهت اينجا مي­نشينم و شما را تماشا مي­كنم.

حضرت فرمودند: خدا را هم دوست داري؟ بچه گفت: بله، خدا را هم خيلي دوست دارم.

حضرت فرمودند: من را بيشتر دوست داري يا خدا را؟[4] 

 بچه گفت: يا رسول الله، شما را براي خدا دوست دارم.

اين پاسخ، نشانه كمال اين بچه است. احتمال دارد اين بچه به كمال رسيده باشد، اما من و امثال من كه از نظر سِني بزرگتر هم هستيم و با آيات و اخبار هم در حد توان و بضاعت خودمان سر كار داشته باشيم، به اين كمال نرسيده باشيم. هيچ منافات ندارد، آن بچه به كمال و درك عميق رسيده باشد و بزرگترها به آن درك نرسيده باشند. پاسخ عجيبي داد، گفت: تو پيغمبر هم بخاطر خدا دوست دارم، خدا نباشد تو هم رسول خدا نيستي، تو هم مثل بقيه  براي من موضوعيتي نداري، فقط خدا موضوعيت دارد. « أَلا بِذِكْرِ اللّهِ تَطْمَئِنّ الْقُلُوبُ[5]» در اين زمان ذكر خدا استقامت لازم را به انسان مي­دهد. وقتي انسان از جز خدا نترسد و غير از خدا وحشت و هراس به دل راه ندهد، در امور زندگي و كارهايش حساب غير خدا راه نداشته باشد، تا محاسبات او براي مصالح خودش باشد؛ بگويد: مصلحت من آن­طور است، مصلحت من اين­طور است؛ زندگي من اين­طور و آن­طور مي­شود، از اين محاسباتي كه مردم پيش خودشان دارند، نكند. فقط بايد ببينيم خدا چي مي­خواهد؟ انسان بايد حساب كند خدا از او چه مي­خواهد، آنچه كه خدا مي­خواهد و به آن راضي است، همان را انجام دهد، به رضاي خدا راضي باشد.

 ياد خدا، موجب زيبا بيني و صلابت در برابر ناملايمات

آنچه كه مهم است و مكرر خدمت عزيزان عرض كردم: نبايد به گونه­اي تصور كنيم و از اين ديدگاه - مانند بعضي افراد- به بزرگواراني همانند حضرت زينب و حضرت ابوالفضل سلام الله عليهما به چشم يك امام زاده نگاه مي­كنيم، بعضي­ها گفتند: حضرت ابوالفضل تنها پسر امام يا برادر امام بود، البته آنها بعداً چوبش هم خوردن و يا تصور نكنيد حضرت زينب فقط دختر حضرت فاطمه زهرا و يا خواهر امام حسين و يا دختر اميرالمومنين صلوات الله و سلامه عليهم اجمعين است؟! مقامات حضرت زينب را از پاسخ ايشان به ابن­زياد ملعون مي­توان شناخت[6]. اگر يك مصيبتي به ما وارد شود تا مدت­ها مي­گذرد نمي­توانيم خودمان را جمع و جور كنيم و با آن داغ و مصيبت كنار بياييم. حضرت زينب مصيبت­هاي متعدد را ديده، برادرهاي ايشان را كشتند دوتا از بچه­هايش را كشتند- كه تنها بچه­هايش بودند- برادرزاده او را كشتند؛ همه آن­ها يك طرف اما اسارت حضرت زينب يك طرف؛ آن­قدر فشار بر ايشان وارد شد كه حضرت فرمود: كاش مادر مرا نزاييده بود. كسي كه دختر شخص اول اسلام بوده و كوفه ايي كه پايتخت پدر ايشان بود، ايشان را مي­آورند و در آن­جا هله هله و پايي­كوبي مي­كنند و به او مي­خندند، آن هم بدون معجر و بدون چادر، اين­ها خيلي مصيبت است. بعد هم در مجلس ابن زياد[7] وارد شود، و آن شخص پست ايشان را شمامت مي­كند، مي­گويد: «الحمد لله الذي خضلتكم» نگويد من شما را كشتم، بلكه مي­گويد: شكر خدايي كه شماها را كشت. مصيبت هم كلام شدن با هم چه شخص رذلي به مراتب دردناك­تر و بيشتر از مصيبت شهادت­ها و صدماتي كه از ناحيه فرزندان و برادران وارد شده است، مي­باشد. اكنون در اين فضا، پاسخ حضرت زينب مورد توجه و دقت است. اين پاسخ، شخصيت حضرت زينب كبري يعني مكتبي كه امام سجاد صلوات الله و سلامه عليه صورت تئوري براي ما بيان مي­فرمايند، زينب كبري سلام الله عليها رهرو اين مكتب است نه تنها رهرو اين مكتب، بلكه استاد اين مكتب است؛ يعني كسي است كه مي­توانيم به عنوان اسوه و نمونه معرفي كنيم. زينب كبري - سلام الله عليها- در جواب اين مرد نابكار فرمود: چه مي­گوييد، خدا كشت؟! اين سخن بيهوده و اين سر و صدا و جنجال براي چيست؟! «ما رأيت الا جميلا[8]» اين مقام زينب كبري است و اين خيلي مقام بالايي مي­باشد؛ يعني من اصلاً حساب از دست رفتن عزيزانم را نمي­كنم، حساب اسارت و به تصور باطل شما ذلت ظاهري و مشكلاتي كه شما براي ما پيش آوريد نمي­كنم؛ چراكه اين­ها به حساب خدا است، من حساب رضاي خدا را مي­كنم و نه­ تنها به آنچه كه خدا مي­خواهد راضي هستم، بلكه آنچه كه خدا مي­خواهد زيبا مي­بينم؛ اين مهم­تر است نه تنها راضي هستم، بلكه زيبا مي­بينم يعني اين گل گلي است كه تمام ظرفيتش را خدا پر كرده است. گفت:

   گه دلم در پيش تو گاهي پيش اوست         رو كه در يك دل نمي­گنجد دو دوست[9]

  زينب كبري كسي است كه همه چيز را رها كرده فقط خدا را گرفته، امام حسين كه آن همه مورد علاقه حضرت زينب بود، به اين نكته توجه داشته باشيد، يك وقت خبر به انسان مي­گويند مثلا عزيز شما از دست رفت، اين تفاوت مي­كند كه آدم با چشم خودش ببيند كه عزيزش در گودال قتلگاه و مثل شمري هم روي سينه­اش نشسته و سر از تنش جدا مي­كند؛ آن زمان، مثل زينب كبري به شرايطي بيفتاد كه بگويد: «ويحك يا عمر! أيُقتَل أبو عبدالله وأنت تنظر اليه[10]» سپس با بدن پاره پاره برادر و جگر گوشه­هايش مواجه شده است. بله اين مصيبت زينب را تكان داد، نه اينكه تكان نداد ولي زينب را نشكست و زينب كبري شكسته نشد؛ چرا چون خدا در دلش بود، اين اسوه است.

 «وَاشْغَلْ قُلُوبَنَا بِذِكْرِكَ عَنْ كُلّ ذِكْرٍ» دل مارا از ياد خودت آنجور پر كن كه ياد هيچ­كس در آن جا نگيرد

 «وَأَلْسِنَتَنَا بِشُكْرِكَ عَنْ كُلّ شُكْرٍ» زبان و گويش ما در جهتي باشد كه جز در طريق تو حركت نكند، اين زبان جز براي تو در اين دهان نگردد و نچرخد، زبان نتواند از غير تو بگويد، بلكه فقط در طريق تو و در جهت تو سخن بگويد و حركت كند.

  «وَجَوَارِحَنَا بِطَاعَتِكَ عَنْ كُلّ طَاعَةٍ» انسان به جايي برسد كه اين جوارح جز در جهت طاعت خدا حركت نكند، اين مهم و اين مقام است. به اين نكته از فرمايش حضرت دقت كنيد، در مرحله اول دل است، جوارح بدون دل و قلب فايده ندارد و در مرحله دوم زبان است و سپس جوارح است. دل كه پر شد بعد زبان به صدا در مي­آيد، و عمل هم نمايش و نشان مي­دهد.

 

 والسلام عليكم ورحمة الله وبركاته

 


 [1]  صحيفه سجاديه خطبه يازدهم..

.[2] بايد توجه داشت، نمي­توان گفت: يك ذره ناچيز در مقابل آن اقيانوس، حتي نمي­توان بگوييم يك ذره ناچيز در مقابل اقيانوس بي­انتها؛ زيرا با اين كلام هم حد براي خداوند تعيين كرديم و «من حده فقد عده» و شرك لازم مي­آيد و خداوند حد ندارد. چيزي نيستيم، ذره­اي نيستيم، حتي اگر بگوييم ذره­اي در مقابل آفتاب، اين نسبت هم درست نيست؛ چون ما ذره هم نيستيم او هم از آفتاب عظيم­تر و بزرگتر است.

.[3] در همين رابطه، گاهي از اوقات در مجالس آقايان بالاي منبر هستند، در بين نماز و يا جمعي نشستند، چهار تا بچه وارد مجلس مي­شوند به جهت اينكه سر و صدا  يا تردد و رفت و آمد بيش از اندازه دارند، آنها را از مسجد و مجلس بيرون و تردشان مي­كنند.

[4]البته اين نكته قابل توجه است، حضرت اين سوال را از يك بچه مي­پرسد. .

[5]سورة رعد آيه 28. 

.[6] اشاره به پاسخ حضرت زينب كبري به خطبه عبيدالله بن زياد دارد، بعد از اسارت اسراي كربلا در جمع مقامات با افتخار و غرور و براي كوچك كردن اسرا گفت: «الحمد للّه‏ الذى فضحكم» حضرت در نهايت استحكام و حتى بدون لرزش صدا در پاسخ او فرمود: «مَا رَأَيْتُ إِلَّا جَمِيلا» (علامه مجلسي، بحار الانوار، ج 45، ص 115 و 116).

 .[7] آنقدر ابن زياد رذل و پست بود كه به او مي­گفتند: زياد بن ابيه، چراكه مشخص نبود پدر او چه كسي است

[8]علامه مجلسي، بحار الانوار، ج 45، ص 115 و 116. .

[9]گنجينه اسرار، عمان ساماني. .

.[10] شيخ مفيد، الارشاد، ج 2، ص 112.

 

 

تصاویر
  • بيانات حضرت آيت الله علوي بروجردي مدظله العالي به مناسبت اعياد شعبانيه
ارسال نظر جدید

نام

ایمیل

تصویر امنیتی
کد امنیتی را وارد نمایید:

کلیه حقوق این سایت متعلق به دفتر حضرت آیت الله علوی بروجردی می باشد. (1403)
دی ان ان