English | فارسی
شنبه 26 مرداد 1392
تعداد بازدید: 1245
تعداد نظرات: 0

خاطراتی ویژه از زندگی آیه الله بروجردی قدس سره

خاطراتی ویژه از زندگی آیه الله بروجردی قدس سره

آیه الله محسنی ملایری

حوزه: ضمن تشکر از فرصتی که در اختیار ما گذاردید، در ابتداء مختصری از سابقه آشنائی و ارتباط خود با حضرت آیت الله العظمی بروجردی بیان فرمایید.

استاد: با تشکر از اظهار توجه آقایان که برای اعلاء کلمه طیبه حقه می کوشند. بنده با 14 نفر از علماء و مراجع بزرگ ارتباط داشته ام که در بین آنان، بیش از همه، با مرحوم آیت الله العظمی بروجردی مرتبط بودم. ایشان، با پدرم در درس مرحوم آخوند خراسانی، سوابق ممتدی داشتند. بعدا در سفری که ایشان در سال 1308، به مشهد آمدند و سفری که بعد از آن داشتند. این ارتباط بیشتر شد.

حوزه: اساتید و بزرگانی که مرحوم آیت الله بروجردی، از آنان استفاده کرده اند، چه کسانی بوده­اند و چه تاثیراتی را بر آن بزرگوار، بر جای گذاشته اند؟

استاد: آن گونه که من از ایشان شنیدم، در اصفهان از کسانی چون مرحوم جهانگیرخان قشقائی، آخوند ملامحمد کاشی و ابوالمعالی (از خاندان کلباسی ها) تلمذ کرده اند.

به هنگام ورود مرحوم آیت الله بروجردی به قم (در سفر دوم ) علما و بزرگانی حضور داشتند، از جمله: آیت الله سیدمحمدتقی خوانساری بودند. ایشان فرمودند:

من در خدمت شما تلمذ کرده ام

آیت الله بروجردی فرمودند: در خاطر ندارم.

آیت الله سیدمحمدتقی خوانساری فرمودند: به جاست که به خاطر نداشته باشید، زیرا که شما شاگردانی چون من بسیار داشتید و من استادی مثل شما کمتر داشتم.

بنابراین معلوم می شود که در اصفهان، از جامعیت علمی برخوردار بودند. بعد ایشان به نجف رفتند و از شاگردان متصل به مرحوم آیت الله آخوند خراسانی شدند.

پدرم نقل می کردند: در درس آخوند، حدود 700 - 800 نفر شرکت می کردند، و معمولا آخوند به سوالات توجه نمی کردند؛ اما وقتی که آقای بروجردی سوال و اشکال می کردند، کاملا ساکت می شدند و به بیانات ایشان، گوش می دادند.

همچنین مرحوم پدرم نقل می کردند: روزی در خدمت مرحوم آخوند، با آقای بروجردی و دیگران می رفتیم. در بین راه با آیت الله حاج آقا رضا همدانی برخورد کردیم. حاج آقا رضا همدانی، نانی زیر بغل داشت و عبا را بر سر کشیده بود. مرحوم آخوند به ایشان که رسیدند، فرمودند: من عویصه و مشکل علمی دارم و در مقابل حاج آقا رضا زانو زد. ایشان هم نان را کنار گذاشتند و نشستند. سوالها و جوابهایی مطرح شد. بحث که تمام شد حاج آقا رضا همدانی رفتند، ایشان (مرحوم آخوند) به ما فرمودند: من مشکل علمی نداشتم، اما آيا شما آقایان وظیفه ندارید که امثال این بزرگان را بشناسید؟ من خواستم به شما بگویم که باید به امثال این بزرگان توجه بلیغ داشته باشید.

حوزه: از ورود آیت الله بروجردی به ایران، چه خاطرات و نکات برجسته ای را به یاد دارید؟

استاد: ایشان در بازگشت از مکه، به سرحد که می رسند سرهنگی منتظر بوده و ایشان را یکسره به ارکان حرب تهران می آورند. بعد از ملاقاتی که با رضاخان صورت می گیرد، ایشان متوجه می شوند که دستگاه مایل نیست که او در تهران بماند لذا به طرف مشهد می آیند. تیمورتاش پنجاه هزار تومان باری مقدمات سفر می آورد که ایشان قبول نمی کنند و می فرمایند:

قبلا حضرت علی بن موسی الرضا(ع) مرحمت کرده است.

حوزه: در سفر اول ایشان به مشهد، چه حوادث و جریاناتی رخ داد؟

استاد: ایشان در سفر اول به مشهد، حدود 7 - 9 ماه در این شهر بودند و در منزل کوزه کنائی اقامت داشتند و درس هم شروع کردند. در هنگام ورود ایشان، همه آقایان به ایشان اقتداء کردند و نماز جماعت هم منحصر به ایشان شده بود. یازده مکبر در نماز جماعت ایشان، تکبیرگو بودند. با این که حاج آقا حسین قمی، آن زمان در مشهد بودند اما به اشاره ایشان، مردم متوجه آیت الله بروجردی شدند. اصناف مختلف اعلامیه داده بودند که: هر حواله ای از آیت الله بروجردی را پرداخت می کنیم. در مجموع تجلیل زیادی از ایشان صورت گرفت .

حوزه: ظاهرا سفر دومی هم ایشان به مشهد، داشته اند از آن سفر، چه مطالبی در خاطر حضرت عالی هست ؟

استاد: در این سفر، مرحوم حاج علی اکبر نهاوندی، از ایشان خواست که به جای وی نماز جماعت قبول کنند. ایشان هم، بعد از تاملاتی پذیرفتند و ماه رمضان را در مکان آقای نهاوندی، نماز خواندند.

بعدا مرحوم آقای نهاوندی، برای من نقل کردند:

چشمم آب آورده بود لذا برای عمل به تهران رفتم. دیدم هنوز فرصتی تا عمل هست، به عتبات مقدسه رفتم. در نجف اشرف، مرحوم آیت الله سیدابوالحسن اصفهانی، از من خواستند که در مکان ایشان نماز بخوانم. بعد از نماز مغرب، در نافله دوم آن، صدایی را شنیدم که فرمود: «عظمت ولدی فعظمتک» بزرگ شمردي فرزند ما را بزرگ شمرديم شما را، كنايه از اينكه به فرزند ما جا دادی به تو جای دادیم.

این قضیه را که من از آقای نهاوندی شنیدم، خدمت آیت الله بروجردی نقل کردم. اشک از چشمان ایشان بیرون آمد. آن جمله، علاوه بر عنایت مولی الموالی به مرحوم آیت الله بروجردی، بر صحت انتساب ایشان نیز دلالت داشت ( عظمت ولدی)

حوزه: زمینه های ورود آیت الله بروجردی، به قم چه بود؟ و ایشان با چه برخوردهایی در میان علما و بزرگان حوزه مواجه شدند؟

استاد: آیت الله بروجردی، در سفر اولی که به قم تشریف آوردند، مورد توجه علما و مخصوصا آیت الله خمینی بودند. ایشان به اندازه ای به آیت الله بروجردی توجه داشتند که من، خودم دیدم که آیت الله بروجردی عبایشان طوری شده بود و آیت الله خمینی، عبای روی دوششان را بر دوش آیه الله بروجردی گذاشتند و عبای ایشان را بردند و آب کشیدند و آوردند!

آیت الله خمینی، راجع به آیت الله بروجردی اظهار می کردند: ایشان موسس هستند و قابل استفاده، باید ایشان را نگه داشت.

اما در آن سفر، امکان اقامت ایشان در قم مساعد نشد و به بروجرد برگشتند. سفر دومی که ایشان به قم آمدند، به گفته مرحوم شیخ محمدتقی اشراقی:

«فتقی برای ایشان پیدا شد و از آن فتق، رتقی ایجاد شد»!

در مدت اقامتشان در قم، نهایت صمیمت و همکاری برقرار بود. آقایان آیات عظام صدر، حجت و خوانساری چند قدم عقب تر از مرحوم آیت الله بروجردی حرکت مي کردند. آقای صدر، محل نمازشان را در اختیار ایشان گذاشتند. متحد بودند و مقصدشان  اعتلاء کلمه الهی بود.

در غیر قم هم چنین بود. بعد از فوت آیت الله سیدابوالحسن اصفهانی، در مشهد بودم محافل و مجالسی برای آقاي آیت الله سیدابوالحسن اصفهانی، برقرار می شد. در یکی از این مجالس، آقای شیخ محمود حلبی منبر رفته بود. در بین صحبت، متوجه شد که آیت الله میرزا مهدی اصفهانی در مجلس است، لذا به تفصیل در فضائل ایشان صحبت کرد و گفت:

«امروز تکلیف است که بعد از آیت الله سیدابوالحسن اصفهانی به میرزا مهدی اصفهانی مراجعه شود»!

میرزا مهدی اصفهانی، به اطرافیان خود فرمود:

 «این، چه نامربوطی است که می گوید»!

از مجلس بلند شد. در بین راه فرمودند: « از نجف که عازم ایران شدم، راه بصره را انتخاب کردم؛  در آن موقع آقای بروجردی، در بروجرد بودند و من، 2 ماه در آن جا ماندگار شدم. با آن که کسانی که در آن شهر بودند و در درس ایشان شرکت می کردند، آن طور استعداداتی نداشتند، اما من ایشان را دارای مقاماتی دیدم که در نجف هم کمتر دیده بودم. آیا با بودن آقای بروجردی، جا داشت که مهدی را نام ببرند؟»

حوزه: از روابط مرحوم آیه الله بروجردی با آیه الله کاشانی، اگر مطالبی در خاطرتان هست که قابل بیان می بیند، بفرمایید.

استاد: مرحوم آقای صدر، نقل می کردند.

دوره سلطنت محمدرضا بود. او به قم آمده بود و در ایوان طهماسبی، بین مرحوم آقای بروجردی و او ملاقات صورت گرفت. آقای بروجردی که آمدند، عصایشان افتاد و شاه گرفت و بوسید و جلوی آقا گذاشت و بعد گفت:

ما باید به معنویات توجه داشته باشیم و حضرت آقا توجه دارند اما برخی از آقایان، بر خلاف وظیفه خود عمل می کنند (منظور او آیت الله کاشانی بود)

مرحوم آقای بروجردی، صریحا با تندی، فرمودند: من راضی نیستم به لوازم هم از آقایی بحث شود. شاه سست شد:

مرحوم صدر گفت من گفتم: مقصود اعلیحضرت آن است که روش متقن حضرت عالی باید دنبال شود.

فرمودند: خیر. خیر. از آقایی بحث می شود که باید با احترام از ایشان یاد کرد.

خاطره دیگری دارم که روزی، بعد از کنار گذاشته شدن مرحوم آیت الله کاشانی، خدمت ایشان رفته بودم و آیت الله کاشانی برای من این قضیه را نقل کردند:

من دوازده هزار و پانصد تومان بابت خريد خانه به بانك مقروض بودم. طرفداران دکتر مصدق اجرائیه گرفتند. من چون قدرت پرداخت نداشتم، فردای آن روز می خواستند که حکم تخلیه خانه را اجرا کنند. غروب بود که دیدم در زدند و حاج احمد خادم مرحوم آیت الله بروجردی آمده است و نامه ای تفقدآمیز از ایشان با دوازده هزار و پانصد تومان آورده است. 4

بعد از این حکایت آیت الله کاشانی فرمودند: من از حاج احمد پرسیدم که قضیه چه بوده است؟

گفت: آقا در کنار حوض وضوء می گرفتند و به من دستور دادند که دوازده هزار تومان از آن کیسه مربوط به وجوهات بردار، برداشتم. بعد فرمودند: پانصد تومان هم از کیسه اموال مخصوص خودشان برادرم. برداشتم. بعد دستور دادند: این مبلغ را برای آقای کاشانی ببرم.

حوزه: در مسائل اخلاقی ومعنوی، نکات ارزشمند و خاطرات جالب توجهی که از ایشان در خاطرتان دارید، بیان فرمائید؟

استاد: شبی در محضر مبارک ایشان بودم، به من فرمودند: آقای حاج ملاجواد صافی، با فرزندانش آقایان شیخ علی صافی و شيخ لطف الله صافی به اينجا مي­آيند، شما هم باشيد. مقداری پول از کویت خدمت آقا آورده بودند. آن موقع، به دستور ایشان حمامی در سامراء می ساختند و محلی برای پذیرائی و اقامت علماء از این روی حاج احمد را صدا زدند که این پولها را برای آقا شیخ نصرالله خلخالی حواله كنيد.

در این وقت، که اسکناس دو تومانی، پاره ای را در دست گرفته بودند، به آقای حاج ملا جواد صافی فرمودند: آقای حاج ملا جواد! آخر عمر، کار ما به صرافی رسیده است. از آنجا بگیریم و به کجا بدهیم؟ چه جواب بدهیم؟

آقای حاج ملا جواد گفتند: حضرت عالی، برای عالم تشیع این کارها را کردید، آن کار را کردید. خدمات شما از حد وافر گذشته است.

ایشان فرمودند: خیر. خیر. «اخلص العمل فان الناقد بصیر» اشکشان ریخت که وقتی شام آوردند، همه ما منقلب بودیم.

خاطره دیگر که شاهد بودم این که آیت الله سیدعبدالهادی شیرازی به قم آمده بودند.  ایشان برای معالجه به ایران آمده بودند و بنای ایشان آن بود که بی سر و صدا و بدون دید و بازید بگذرانند.

خواستند که به دیدار آیت الله بروجردی بروند. با آن که مرحوم آیت الله بروجردی به خاطر عدم اطلاع از آمدن ایشان، به دیدن ایشان نیامده بودند؛ در بین راه به مرحوم آقای آیت الله سیدعلی یثربی، فرمودند:

از این جا تا منزل آقای بروجردی چقدر راه است؟

جواب داد:

بعد ایشان فرمودند: پیاده برویم تا فضیلت ببریم!

وقتی به خدمت آیت الله بروجردی رسیدیم و از پله که بالا رفتیم، دیدیم ایشان عصبانی هستند از این که چرا اطلاع نداده ایم که مرحوم آیت الله سیدعبدالهادی به قم تشریف آورده اند.

در بین صحبت، مرحوم آیه الله سیدعبدالهادی شیرازی فرمودند: من به آقای شیخ نصرالله خلخالی گفته ام: برای برکت سفره ام نان آقای بروجردی را برای ما بیاورید.

با آن که ایشان بعد از آیت الله سیدابوالحسن، مرجع تام بودند.

بعد از اتمام مکالمات، دیدیم که به زحمت، مرحوم آقای بروجردی بلند شدند و جلوتر از ما حرکت کردند و رفتند کفش حاج سیدعبدالهادی را جفت کردند.

خاطره ای دیگر این که بعد از فوت آیت الله بروجردی، یکی از مراجع قم، از من خواستند که با نواب یزدی فرماندار قم به خانه ایشان برویم. نواب یزدی به آن آقا گفت: اسراری است که می خواهم برای نخستین بار به شما بگویم: شب قبل از رحلت آقا بروجردی، تلگراف رمزی آمد که آقای بروجردی می خواهند وصیت کنند و شما باید وصیت­های ایشان را کنترل کنید. من به حاج احمد (خادم آقا) گفتم: دستور رمزي از دربار دارم و تکلیفم این است.

او گفت: اگر بتوانی خودت را ضبط کنی، پشت پرده اتاق آقا باش تا موقعی که وصیت را انشاء می کنند، حاضر باشید.

من رفتم پشت پرده و بودم تا دفتردار آمد.

آقای بروجردی به او گفت: مطالبی را که من می گویم یادداشت می کنی یا خیر؟

دفتردار گفت: به خاطر می سپرم.

بعدا آقای بروجردی از او سوال کردند و دفتردار چند مورد اشتباه کرد و آقای بروجردی از او خواستند که یادداشت کند.

بعد که تمام شد و من از مفاد وصیتنامه اطلاع پیدا کردم، یک مرتبه صدای آقای بروجردی بلند شد:

نواب ! از پس پرده بیا بیرون و یک قلم قرمز، اطراف وصیتنامه بکش!

من گریان شدم و دیگر آقای بروجردی را ندیدم.

نواب یزدی، بعد از این حکایت به آن مرجع گفت: شما آقای بروجردی بشوید تا من پای شما را ببوسم.

مورد دیگر این که: روزی در خدمت ایشان با عده ای بودیم که حاج احمد (خادم ایشان ) آمد و چاقوئی دستش بود و نشان داد. همهمه ای هم دم در بود.

آقا از آقای فاضل پرسیدند چه خبراست؟

ایشان گفتند: ظاهرا شیخی است و سوء قصد به شما دارد!

آیت الله بروجردی فرمودند: احتیاج او چیست؟ بگوئید که بیاید وقتی که آمد، هولناک بود و دم در نشست.

آقا به شیخ محمدحسین احسن رو کردند و گفتند: این طلبه است؟

او گفت: بله، طلبه است و ماهی شصت تومان هم حقوق می گیرد.

آقا از آن شیخ سوال کرد که چه احتیاج داری؟

شیخ گفت عیال من 2 بچه دارد و وضع حملش شده است و حالت دیوانگی به او دست داده است. او را به تهران برده ام و در فلان بیمارستان بستریش کرده ام و این مقدار پول از من خواسته اند که مقدور من نیست .

آقای بروجردی به شیخ محمدحسین احسن گفتند: به آن بیمارستان اطلاع بدهید که به خرج من زن او را معالجه کنند و حالات او را به ما اطلاع بدهند.

بعد از زیر میزی که داشتند، مقداری پول به شیخ دادند، گفتند: فعلا این مقدار را برای احتیاجات خود صرف کن و از این به بعد، وضع و احوال همسرت را ما به تو اطلاع خواهیم داد!

حوزه: در مسائل خانوادگی، مرحوم آیت الله بروجردی دارای چه فضائل و ویژگیهایی بودند؟

استاد: من در خدمت مرحوم آیت الله بروجردی بودم که ایشان به آقای شیخ محمدفاضل (پدر آقای فاضل ) فرمودند: شنیده ام نوه­ای دارید، اگر مناسب باشد او را برای احمد ـ فرزند آقا ـ خواستگاری نمایید.

آقای فاضل گفتند: پدر او را خودتان به شمیران فرستاده اید.

آیت الله بروجردی به حاج احمد فرمودند: قرآن را بیاور.

حاج احمد قرآن را آورد و آیه الله بروجردی استخاره کردند و خوب آمد.

آقای فاضل گفتند: آنان خدمتکاران و مخلصان شما هستند.

مرحوم آیت الله بروجردی فرمودند: خیر با آنان مذاکره کنید.

مرحوم آقای فاضل بعدا برای من نقل کردند: بعد از مذاکره و جواب مثبت، آیت الله بروجردی فرمودند: مناسب است درشکه ای بگیرید و بیاورید، زیرا برای روحانیت، تشریفات مناسب نیست.

ما این کار را کردیم.

بعد از چند روزی آقا احمد ـ فرزند آقاـ به من گفت: من 250 تومان بدهی پیدا کرده ام و آقا آن را نمی دهد.

من به آیت الله بروجردی مطلب را عرض کردم.

ایشان فرمودند: احمد هنوز مناسب نیست که كتاب منظومه حاجی سبزواری را بخرد. او 25 تومان داد و این کتاب را خریده است. من این پولها را چگونه بدهم. جواب ندارد! شما از حالا راضی نشوید که احمد غیر وظیفه انجام بدهد.

روزی حاج آقا حسن ـ‌ آقازاده آیت الله بروجردی ـ به من گفتند:

از اجاره ملکی که از مادرمان به ما رسیده بود، به من و برادرم احمد، روزی 12 تومان می رسید. آقا تا مادامی که این پول مصرف نمی شد، به ما حقوق نمی داد. به آقای احسن گفتم: اکنون من مخارج دارم و این مقدار کفاف نمی کند.

آقای احسن به آقا مطلب را متذکر شدند: آیت الله زاده چنین می گویند!

آقا ناراحت شده و فرموده بودند: تعبیر به آیت الله زاده نکنید. محمدحسن طلبه است. ایشان از من بیشتر پول دارند. آنان یک نفر، 12 تومان دارند و من با این مخارج، 14 تومان دارم!

ایشان هیچ گونه ترجیحی برای فرزندان خود، قائل نبودند گرچه تنقیص هم نمی کردند. روزی در خانه ایشان بودیم و آقا احمد ـ فرزندشان ـ پیش من نشسته بود. مجلس روضه خوانی بود. بعد از روضه خوانی، آقا به من فرمودند:

شما که در آن جا نشسته بودید، چرا احمد را ادب نکردید؟ داشت تبسم می کرد. آیا در روضه فاطمه زهرا (سلام الله عليها) نباید حفظ ادب کرد؟

حوزه: روش آیت الله بروجردی در استفاده از بیت المال و وجوهات شرعیه و مصرف آن چه بود؟ ایشان چه حساسیتهای در این زمینه داشتند؟

استاد: در این مساله من استقصاثا اطلاعات دارم. در بیرونی حضرت آیت الله بروجردی، هیچ وقت ایشان دستور نمی دادند که چای بیاورند (چای بود اما ایشان دستور نمی دادند) اما در اندرون، دستور می دادند که چای بیاورند. این، به واسطه آن بود که مخارج اندرون، از پول شخصی شان بود و نه از بیت المال.

ایشان، کیسه حنایی داشت که پولهای شخصی در آن قرار داشت و جدای از پولهای بیت المال بود. حاج احمد (خادم ایشان) نقل می کرد: دو ساعت به غروب ماه رمضان بود و آقا مشغول وضو گرفتن بودند.

به من فرمودند: حاج احمد، برای افطار چه چیز تهیه کرده ای؟

جواب دادم از 14 تومان، 25 ریال باقی مانده است.

فرمودند که به همان نسبت، برای افطار چیزی تهیه کنید.

عرض کردم: اجازه می دهید گوشت تهیه کنم؟

فرمودند: فردا که می آید حساب جداگانه ای دارد. به مقدار 25 ریال چیزی تهیه کن. برای تهیه افطار رفتم، چیزی طول نکشید که صدای آقا بلند و مرا صدا زد. من رفتم.

ایشان فرمودند: حاج احمد بوی کباب می آید، شما تهیه کرده اید؟

گفتم: خیر.

فرمودند: تحقیق کنید.

گفتم: از خانه همسایه است.

فرمودند: کاله جوش تهیه کن.

در تمام مدت زندگانی، از سهم مبارک امام، استفاده نکردند و از عوائد املاکی که داشتند، روزگار را می گذراندند.

در وصیتنامه ای که از ایشان هست، دقیق مشخص کرده اند که فلان چیز و فلان چیز، در اندرون است و مربوط به من نیست .

قضیه دیگر این که: فرزند آقا سیدمحمدتقی خوانساری (سیدعلی آقا) به من نوشتند: آیت الله بروجردی، ماهی هزار و پانصد تومان به بیت ما مرحمت می کردند. پانصد تومان به مادرمان پانصد تومان به آقا سیدمحمدباقر و پانصدتومان به من. الان سه ماه است که به مادرم نداده اند.

من در آن موقع، ملایر بودم چیزی خدمت آیت الله بروجردی عرض کردم .

ایشان فرمودند: قم که بیایید مذاکره خواهد شد.

وقتی خدمتشان رسیدم، فرمودند: من ماهی پانصدتومان، از باب وجوه منطبقه به مادر ایشان می دادم. مادر ایشان دو مرتبه نجف رفته است. آیا داشته اند و رفته اند که نباید از آن وجهی که من می دهم استفاده کنند و اگر از همین وجه استفاده کرده اند، این را که من برای گذران زندگی ایشان داده ام، نه برای رفتن به نجف.

 من کلام آقای بروجردی را به آقای سیدعلی خوانساری گفتم .

ایشان گفتند: همسر آقا سیدمحمدباقر خوانساری وضع حمل داشته است و خود ایشان، از نجف پول فرستاده اند و من مادرمان را به نجف فرستاده ایم.

بعد از این که به آقای بروجردی گفتم، ایشان معمولا رسمشان این طور بود که حجت می گرفتند، به من فرمودند: آیا به نظر شما همین طور است؟

گفتم: بیت آقای سیدمحمدتقی خوانساری غیر واقع نمی گویند.

آیه الله بروجردی در صحن بودند و به آقای شیخ محمدحسین احسن فرمودند:

بعد از نماز، بدون این که کسی اطلاع پیدا بکند، شهریه معوقه را با پانصد تومان دیگر، به ایشان بدهید و معذرت بخواهید.

حوزه: نوع برخورد حضرت آیت الله بروجردی با شاگردان خود به چه نحو بود؟

استاد: ایشان، نسبت به شاگردان خود، احترام بلیغ داشتند. به عنوان نمونه: آقا موسی صدر به درس ایشان می آمدند و جوان نورسی بودند. به مجردی که ایشان اشکال می کردند، مرحوم آیت الله بروجردی می فرمودند:

«سکوت کنید تا ببینم آقا چه می گویند»

و یا نسبت به آقای فاضل و یا شیخ مهدی حائری و بعضی دیگر، برخی اعتراض می کردند، اما آقا نظر داشتند که این آقایان امید آینده هستند، لذا باید مورد تعظیم و عظمت باشند.

من در بین کسانی که برخورد کردم، تحمل و تواضع ایشان نسبت به شاگردان، بخصوص طبقه جوان، منحصر به ایشان بود.

حوزه: با تشکر مجدد از این که وقت حضرت عالی را گرفتیم و با امید به این که مرضی حضرت حق و روح پرفتوح مرحوم آیت الله بروجردی قرار گرفته باشد.

استاد: خداوند آقایان را به سلامت بدارد و بر علو درجات آن مرحوم بیفزاید.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

منبع:

مجله حوزه، فروردين و ارديبهشت 1370، شماره 43 و 44.


تصاویر
  • خاطراتی ویژه از زندگی آیه الله بروجردی قدس سره
ارسال نظر جدید

نام

ایمیل

تصویر امنیتی
کد امنیتی را وارد نمایید:

کلیه حقوق این سایت متعلق به دفتر حضرت آیت الله علوی بروجردی می باشد. (1403)
دی ان ان