بسم الله الرحمن الرحيم
قال اميرالمؤمنين ـ علیهالسلام ـ : «إن الله اطلع فاختارنا واختار لنا شيعتنا ، ينصروننا ويفرحون بفرحنا ويحزنون بحزننا ويبذلون أموالهم وأنفسهم فينا ، أولئك منا وإلينا».[1]
امیرالمؤمنین ـ علیهالسلام ـ فرمودند: «خداوند سبحان بر زمین تجلی و نظاره کرد، پس ما را برگزيد و شیعیانی[2] را برای ما برگزید که ما را یاری میکنند و در شادی ما شاد و در غم ما اندوهگیناند مي باشند و جان و مالشان را در راه ما نثار میکنند. آنان از ما هستند و به سوی ما برمیگردند».
تجلی خداوند در زمین و گزینش شیعیان
«اطلع»، یعنی طلوع کرد؛ و در اینجا به معنای تجلی کردن است. امیرالمؤمنین ـ علیهالسلام ـ میفرمایند: خداوند بر زمين و كائنات تجلي دارد.
جلوهاي كرد رخش ديد ملك عشق نداشت
تجلي خداوند بر زمین، به این معناست در زمين قابلیتی براي جلوهگري خداوند و دريافت فيوضات پیدا شد.
در روايات متعددی هست كه خلقت پیامبر و ائمه اطهار، پیش از آفرینش همه کائنات بوده است؛ نه از نظر جسمي، بلكه از نظر روحي. این بزرگواران انواري بودند كه خداوند ابتدا ايشان را خلق كرده بود و سپس خلقت ارواح ديگر، پس از خلقت ایشان صورت گرفته است.
حضرت میفرمایند: وقتی خداوند بر زمین تجلی کرد، شیعیانی برای ما برگزید. اينكه در برخی از ادعيه و زيارات آمده است که «خداوند به معرفت شما بر ما منت گذاشت»، به همین دلیل است که اين انتخاب را خدا انجام داده است. خدا در این قلوب تصرف کرده است تا قابليت پيدا كنند که عليشناس و امام شناس شوند و به غير آن حضرات، كه در برابر آن بزرگواران قرار گرفتند، ميل و علاقهای پيدا نكنند. اين عنايت خداوند است.
ویژگیهای شیعیان
حضرت در این روایت، چند ویژگی برای شیعیان خود برمیشمرد:
1. نصرت و یاری اهلبیت(ع)
امام نخستین ویژگی شیعیانش را یاری کردن ایشان در برابر دشمنانشان معرفی میکند. ياري ائمه، هميشه راحت و موجب افتخار و سربلندی نيست. امروزه مردم دلباخته اهلبیتاند و یاری آنان افتخار دارد؛ اما در همه دورهها این گونه نبوده است. در بسیاری از دورهها، از زمان امیرالمؤمنین تا چند قرن بعد، شیعه بودن حبس و شکنجه و تبعید و اعدام داشته است. در هر زماني، به اقتضاي آن زمان، امکان نصرت و یاری هست و شیعیان در هر دورهای امامان خود را ياري ميكنند و هیچگاه آنها را تنها نميگذارند.
2. شریک غم و شادی اهلبیت(ع)
«ويفرحون لفرحنا»؛ شیعیان كساني هستند كه با امامان خود پيوند عاطفي دارند و دلهايشان به دلهاي آنان بسته است. شادي اهلبیت ـ علیهمالسلام ـ آنها را شاد ميكند. «ويحزنون لحزننا»؛ با ناراحتي اهلبیت و امامان نیز آنها رنج ميبرند و ناراحت ميشوند.
اين پيوستگي عاطفي بين شيعيان و ائمه وجود دارد و اساس مذهب شيعه را همین پیوند عاطفی شکل میدهد. عاشورا تجلی پیوند عاطفی بین شیعیان و اهلبیت است. عاشورا از جهات مختلف، سرمايه بسیار بزرگي برای شیعه به شمار میرود. مردم عاشق امام حسين ـ علیهالسلام ـ هستند. ممكن است برخی از مردم نمازشان را چندان هم دقیق نخوانند و حتی نماز صبحشان هم قضا بشود، اما از عشق به امام حسین ـ علیهالسلام ـ دست برنمیدارند؛ چنانکه در برخی مناطق، در روز عاشورا، دسته معروف دزدها خیلی پرشور عزاداری میکنند. در عراق، حتی بین سنيها، قسم خوردن به حضرت ابوالفضل ـ علیهالسلام ـ كار صد تا چك و سفته را ميكند.
اين احساسات پاک و پيوند عاطفي، جداي از مسئله منطق و عرضه مكتب است. ما برای عرضه مکتب و عقایدمان، از ابزار منطق و برهان کمک میگیریم. اما وسیلهای هست که فراتر از استدلال و منطق عمل میکند و آن نیروی احساس و عاطفه است. احساس و عاطفه به عرصههایی راه پیدا میکند كه منطق و استدلال به آنجا راه ندارند.
قصه امیرالمؤمنین و سيدالشهدا ـ علیهماالسلام ـ از همين مقوله است. آنهايي كه امیرالمؤمنین را یاری كردند، عاشق و دلباخته آن حضرت بودند. البته این گونه نبود که همه آنها از همه جهت خوب بودند و هیچ نقصی نداشته باشند؛ ولی با این حال، پیوند عاطفی بسیار محکمی با امام خود داشتند.
حجر، نمونهای از پیوند عاطفی عمیق با امام
حجربنعدي یکی از همین افراد است. حجر با اینکه در جریان صلح امام حسن ـ علیهالسلام ـ به آن حضرت اعتراض کرد، اما جانش را در عشق به علی ـ علیهالسلام ـ فدا کرد. حجر، همچون میثم تمار و برخی دیگر، از اصحاب سر اميرالمؤمنين بود و آن حضرت گاهي از اوقات برخی اخبار آینده را به اصحاب سرشان ميفرمودند.
روزی آن حضرت رو كردند به حجر و فرمودند: «روزگاري را ميبينم كه تو را گرفتار دشمنان ما مي شوي و مجبورت ميكنند که از من تبري پيدا كني». حجر گفت: «من حتی اگر بميرم، از شما بیزاری و برائت نخواهم جست». حضرت فرمودند: «اگر در آینده چنین شرایطی براي تو پيش آمد، با زبان چيزي بگو و خودت را خلاص كن؛ اما در قلبت به پيوندي كه واقعاً با من داري جدايي نينداز». بنابراین، خود امام به حجر اجازه دادند که در ظاهر به او توهین و از ايشان برائت بجويد.
سالها گذشت تا اینکه در دوران معاويه حجر دستگیر شد. گودالي كندند و به حجر گفتند یا از علی بیزاری بجوی، یا تو و فرزندت را در این گودال دفن میکنیم. امام پیش از این به او چنین اجازهای داده بود و عقل و منطق هم ميگويد: «با كلامي خودت را خلاص کن و از دست اينها خلاص شو؛ و بعداً دوباره كارت را انجام بده»؛ اما احساس و عشق حجر به امیرالمؤمنین ـ علیهالسلام ـ او را وادار كرد كه حتي به زبان هم حاضر نشود يك كلمه در توهین به امامش بگويد و آن دشمنان قسمخورده و كينهتوز را با اين مقاومتش شرمنده كرد.
او نهتنها حاضر نشد به زبان اظهار بيزاري كند، بلكه فرزندش را هم در این راه فدا کرد. به او گفتند: «خودت را اول بكشیم يا پسرت را»؟ فرزند، بسته به جان پدر و مادر است؛ با این حال حجر گفت: «اول پسرم را بكشید، بعد مرا». از او پرسیدند: «چرا اول پسرت را بکشیم»؟ گفت: «اين پسر براي من بسیار عزيز است؛ دلم ميخواهد در راه علي، غير از آنكه فرزندم را فدا میکنم، درد فقدان فرزندم را هم بکشم». اين عشق و دلدادگی و اوج احساس و عاطفه است. اين دلبستگي آنقدر فوقالعاده است كه هرچند شرعاً بیزاری از امام برايش جايز است، باز حاضر نيست اعلام بيزاري كند[3].
3. بذل جان و مال در راه اهلبیت(ع)
«ويبذلونهم انفسهم و اموالهم فينا». شیعیان واقعی، هم از جان خود میگذرند و هم از مال خود؛ آنها هرچه دارند، در راه اهلبیت ميدهند. عاشورا نمونهای گویاست. به ابنعباس گفتند: تو چرا به كربلا نرفتي؟ گفت: «از اميرالمؤمنين شنيدم كساني كه در كربلا در کنار سيدالهشدا شهيد ميشوند، افراد خاصي هستند که از قبل انتخاب شدهاند».
«اولئك منا و الینا»؛ اينها از ما هستند و مسيرشان هم به سوي ماست. این تعبیر دیگری از آیه «انا لله وانا الیه راجعون» است. همه كساني كه در مسير خدا باشند، به طرف ائمه ـ علیهمالسلام ـ هم راجعون هستند.
[1] . ابن شعبة الحراني، تحف العقول، ص123؛ و علامه مجلسي، بحار الأنوار، ج 44، ص 287.
[2] . کلمه «شیعتناً» در این حدیث دلالت ميكند بر اینکه در زمان آن حضرت نیز اين عنوان براي پيروان ایشان مرسوم بوده است. بنابراین، این حدیث میتواند دلیل نقضی باشد برای آنان که درصدند شيعه را فرقهای معرفی کنند که در قرون بعد شکل گرفته است؛ بهویژه وهابیان که در سایتهای گوناگون خود، این ایده را بسیار تبلیغ ميكنند.
[3]. علامه مجلسي، بحار الأنوار، ج 44، ص124، ابن شهر آشوب، مناقب آل أبي طالب، ج2، ص107.