بيانات اخلاقي حضرت آيت الله علوي بروجردي دامت بركاته در آخرين جلسه درس خارج قبل از تعطيلات
بسم الله الرحمن الرحيم
بینیازی از مردم، عامل عزت انسان
اميرالمومنين ـ علیهالسلام ـ در وصيت خودش به امام حسين ـ علیهالسلام ـ میفرمایند: «عزّ المومن غناه عن الناس»؛[1] یعنی عزت انسان در بینیازی از مردم است. این مضمون در روايات ديگري با این بیان آمده است كه عزت انسان تنها در عبوديت خداست. توضیح آنکه انسان به هر اندازه خودش را از مردم بينياز بداند، عزت مییابد؛ و از سوی ديگر، هر چقدر خودش را به خداوند متعال نيازمندتر بداند و عبوديتش نسبتبه خداوند بيشتر باشد، عزت بيشتری به دست ميآورد.
البته استغنا و بینیازی از مردم، بهمعناي مطلق آن نيست. انسان نميتواند بدون ارتباط با دیگران زندگي كند. زندگي همه مردم مرتبط با یکدیگر است. بنابراین، مراد حدیث اين نيست. انسان موجودي اجتماعي است و در جامعه عقلایي، افراد مختلف كارهاي مختلف را انجام ميدهند. استغنايی كه در اين حدیث آمده است، معناي بزرگتر و وسيعتري دارد و آن اينكه انسان غير خدا را در زندگي خودش نگنجاند و در ترقي منزلت و جايگاهش کسی را جز او دخيل نداند.
توحید الهی، زمینهساز بینیازی از مردم
دخیل دانستن غيرخدا، منافي با استغناست. استغنا یعنی آن که خداوند قادر است و اوست که همه خصوصيات را برای ما تقدير ميكند؛ اما آنچه اینجا در زمینه عزت انسان مد نظر است، اين است كه انسان فقط خدا را در امور خودش مؤثر بداند. در واقع، بيان توحيد است: لامؤثر في الوجود الي الله؛ تنها كسي كه بر همه چیز تأثيرگذار است، خداست و غير او هیچ تأثيرگذاري ندارد. او است كه «يعزّ من يشاء و يذلّ من يشاء». اوست كه اين عزت را به هر قيمت ميدهد؛ حتی اگر همه مردم در مقابلش ايستاده باشند.
يوسف ـ علیهالسلام ـ را برادرانش در چاه انداختند. منزلت او در میان برادرانش آن قدر بود كه ميخواستند او را بكشند؛ يكي از آنها محبت ميكند و ميگويد: او را نکشید؛ بلکه در چاه بيندازيد تا خودش بميرد. هیچ کدام يوسف را نخواستند؛ اما خدا او را بالا برد؛ زليخا نتوانست؛ عزيز مصر هم نتوانست؛ هیچ کس دیگر هم نتوانست و همه وسيله شدند. اگر او بخواهد، دشمن وسيله پیشرفت و ترقی ميشود؛ اما اگر او نخواهد، انسان هرچقدر تلاش کند تا خودش را بالا بكشد و عزتی كسب كند، نمیتواند. اوست كه عزت و ذلت را تقدير ميكند.
استغنا، ثمره عبودیت خداوند
نقل شده است که روزی جابربنعبدالله انصاري خدمت امام سجاد ـ علیهالسلام ـ رسید. امام احوالش را پرسيدند. جابر عرض كرد: الحمدالله به مرحلهاي رسيدهام كه فقر را از ثروت، و مرض را از صحت بيشتر دوست دارم (به این معنا که میتوانم كمبودها را تحمل كنم). حضرت فرمودند: ما اهلبيت اين گونه نيستيم. آنچه را كه خدا براي ما ميخواهد ميپسنديم و ميپذيريم. اگر او ثروت را براي ما ميپسندد، ما ثروت را دوست داريم و اگر او فقر را ميخواهد، فقر را دوست داريم.
رشتهاي بر گردنم افكنده دوست ميكشد آنجا كه خاطرخواه اوست
اين همان عبوديت است؛ چنانکه در لمعه نیز آمده است: « عبدا مملوكا لا يقدر على شيء [2]». نقل شده است که شخصی به بازار بردهفروشها رفت و بنده جوان و نیرومندی خرید. خواست رعایت حال جوانیاش بکند؛ به او گفت: پسرم! بگو غذا چه دوست داري كه برایت فراهم كنم. بنده گفت: هر چه شما دوست داشته باشيد. مرد گفت: لباس چه دوست داري بپوشي؟ بنده گفت: هر چه شما بپسنديد. او چند سؤال دیگر پرسید و آن بنده همان جواب را داد. مرد گفت: اينكه جواب نشد؛ بگو چه چیزی دوست داری. جوان گفت: من عبد هستم. عبد بايد به مولاي خود نگاه كند و آنچه رضايت او را فراهم میکند، انجام دهد. اگر عبد در مقابل مولایش نظر داشته باشد، عبد نيست. آن مرد که شخصی فهمیده بود، به خود آمد و شروع كرد به گريستن و گفت: اين عبدِ اعتباري، در برابر مولاي اعتباري خود اين گونه تسلیم است؛ آيا من در برابر مولاي حقيقي خود هيچگاه چنین تسلیم بودم كه هر چه او ميپسندد، من هم بپسندم؟
تقدم عبودیت بر نبوت
ما هميشه در مقابل خدا نظر داشتهایم. اين عبوديت نيست. اگر انسان در وادي بندگي قرار گیرد، رضای خدا را در همه حال بر رضای خود ترجیح میدهد. عبوديت حتي بر نبوت نیز برتری دارد؛ چنانکه در نماز میگوییم: «اشهد أن محمداً عبده و رسوله». حضرت امام ـ رحمة الله علیه ـ در اسرار الصلوة، درباره تقدم عبوديت بر نبوت میفرماید: نبوت بستري جز عبوديت ندارد. تا عبوديت بهمعناي مطلقش نباشد، نبوت قابل تصوير نيست. راه و رشته ارتباط، جايي پيدا ميشود كه عبوديت به كمال برسد. تا وقتی كه نبی به كمال نرسيده باشد، رسالتي ندارد.
والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته
[1]. ابن شعبه الحراني، تحف العقول، ص88. البته اين حديث شريف با السنه مختلف از رسول گرامي اسلام – صلي الله عليه وآله- و امام صادق ـ علیهالسلام ـ نقل شده است.