بسم الله الرحمن الرحيم
بیبصیرتی دوستان، خطرناکتر از دسیسههای دشمن
ما در طول تاريخ اسلام، بيش از آنکه از دسیسهها و نقشههاي شيطاني دشمنان آسیب ببینیم، از بيتدبيري و ناآگاهي دوستان رنج بردهايم و مصيبت ديدهايم. دشمنان تا جايي كه توانستند، ضربه زدند؛ چه در مدت سیزده سال دعوت رسول گرامي اسلام در مكه، چه در ده سال حکومت در مدینه و چه پس از رحلت آن حضرت در دورههای مختلف؛ اما بیتدبیری و بیبصیرتی برخی از مسلمانان، مصيبتهایی را بر امت اسلام تحمیل کرده است كه دشمن هيچگاه نميتوانست چنان کند.
منافقانی که در مدینه بر ضد پيامبر و مسلمانان فعالیت ميكردند، از جماعت مسلمانان بودند، نه مشركان؛ اما آنان هم دشمنانی بودند كه در لباس دوست درآمده و به امت اسلام ضربه میزدند. درد اين است كه مسلمانان محکمترین و کاریترین ضربه را نه از دشمنان آشکار و نه از دشمنانی که به لباس دوست درآمده باشند، بلکه از دوستانی خوردهاند كه بر اثر ناآگاهي و بيبصيرتي اقداماتی را مرتكب شدند كه بر تاريخ اسلام اثر گذاشته است. ماجرای حکمیت، خوارج و شهادت امیرالمؤمنین ـ علیهالسلام ـ ، قصه امام مجتبي ـ علیهالسلام ـ و صلح ايشان، و فاجعه کربلا و شهادت امام حسین ـ علیهالسلام ـ و اسارت خاندان نبوت، نمونههایی برجسته از این حقیقت تلخ است.
بیبصیرتی شیعیان، عامل ناکامیهای امامان شیعه
جنگهایی که در دوران حكومت امام علي ـ علیهالسلام ـ به راه افتاد، نقشه دشمنان بود، اما كساني كه آن حضرت را تنها ميگذاشتند، دوستان بودند؛ كساني كه ماجرای حکمیت را به راه انداختند و پدیده خوارج را درست كردند، دوستان بودند؛ كساني كه امیرالمؤمنین ـ علیهالسلام ـ را محكوم به مرگ كردند و در محراب عبادت كشتند، دوستان بودند؛ ابنملجم مرادي، از یاران سينهچاك علی ـ علیهالسلام ـ بود و بعد جزو خوارج شد و آن حضرت را به شهادت رساند.
امام حسن ـ علیهالسلام ـ نیز قرباني همين ناآگاهیها و بیبصیرتیها شد. اصحاب خود آن حضرت بودند كه تصميم به كشتن ایشان گرفتند. معاويه نامههای خیانتآمیز یاران امام مجتبي ـ علیهالسلام ـ را برای ایشان فرستاد و در نامهای نوشت: «اين نامهها را بزرگان سپاه و طرفداران تو برای من نوشتهاند و گفتهاند كه تو به سمت كوفه بيا، ما حسنبنعلي را دستبسته تحويل تو ميدهيم. تو با اينها ميخواهي با من بجنگي؟»[1]. اينجا حتی دشمن از دوست صداقت بیشتری نشان ميدهد!
در واقعه کربلا نیز، همه لشکریانی که با سیدالشهدا ـ علیهالسلام ـ جنگیدند و ایشان را به شهادت رساندند، اهل كوفه و از دوستان آن حضرت بودند و حتی یک شامی در میان آنان نبود. نقل است که عمرسعد فرماندهان خود را جمع كرد و گفت: «برويد با حسين صحبت كنيد و بگوييد براي چه آمدهاي و حرف حسابت چيست؟». هیچ کس حاضر نشد برود. عمرسعد گفت: چرا نميرويد؟ گفتند: «برای اينكه خود ما به او نامه نوشتيم و از او دعوت کردیم که به كوفه بیاید. حال چگونه به او بگوييم چرا آمدهاي؟».
این افراد، مسلمان و معتقد، و حتي جانباز بودند؛ یعنی حاضر بودند براي هدفشان از جان خود بگذرند؛ اما بر اثر ناآگاهي و بهموقع اقدام نكردن، چنان ضربهاي زدند كه دشمن نميتوانست چنان ضربهای بزند. برخی از ایشان از بزرگان كوفه و از رؤساي شيعه به شمار میرفتند؛ مانند سليمانبنصرد خزاعي.
فاجعه کربلا، نتیجه بیبصیرتیها و عدم تشخیص بموقع
وقتي امام حسین ـ علیهالسلام ـ مسلم را بهعنوان نماينده خود به کوفه فرستادند، نامهای خصوصي به سليمان نوشتند و مسلم را به او معرفي فرمودند. مسلم به کوفه آمد و هزاران نفر از اهل كوفه با او بيعت کردند؛ اما وقتی دشمن وارد عمل شد، همه اين دوستان از گرد مسلم پراكنده شدند. سليمان با اين توجیه كه ما منتظر میمانیم تا امام بيايد، آنگاه قيام كنيم، مسلم را تنها گذاشت تا كشته شد.
امام حسين ـ علیهالسلام ـ به كربلا وارد شد و کسانی چون حبيببنمظاهر و مسلمبنعوسجع، از رؤساي شيعه، با وجود محاصره شدید كوفه، خود را به امام رساندند و در رکاب آن حضرت جنگیدند و شهید شدند؛ اما سليمان باز هم در خانه نشسته بود. وقتي امام به آن شکل فجیع کشته شد و خبر آن به كوفه رسید، سليمان نهضت توابين را تشكيل داد و قیام کرد؛ نهضتی کور که هدفشان اين بود كه خودشان را به كشتن بدهند. اين نشانه ناآگاهي و بیبصیرتی است. شما كه حاضر بوديد از جان بگذريد و خود را به كشتن بدهيد، چرا بهموقع عمل نكرديد؟ و امام را تنها گذاشتيد؟ اين تشخيص ندادنها و بيموقع تصميم گرفتنهاست که به شيعه صدمه زده است.
اين واقعيت در طول تاريخ اسلام و شيعه ما را آزار ميدهد. مشكل اصلي ما ناآگاهي است. سعی کنیم حق را تشخيص بدهيم و بفهميم. تشخیص حق کار سختی نيست. اين حقیقت تلخ، در طول تاريخ تکرار شده است و ما امروز نیز گرفتار این مسئله هستیم:
بشنويد اي دوستان اين داستان در حقيقت نقد حال ماست آن
دشمن نمیتواند خيلي به ما ضربه بزند؛ فقط مسائل را بزرگنمايي ميكند. در جنگ با عراق، تمام دنيا در برابر ايران بود و سلاح شيميايي را همين سازمان حقوق بشر به عراق ميداد؛ اما در مقابل، خلوصي كه فرزندان این ملت در ميدانها نشان دادند، دشمن را شکست داد. دشمن توانایی مقابله با افراد جانبرکفی كه جان خود را در طبق اخلاص گذاشتهاند، ندارد. بنابراین، دشمن نمیتواند ضربه اساسی به ما بزند؛ بلکه ما از ناحیه خودمان ضربه ميخوريم؛ از بيتدبيريها، سوءمديريتها، بهموقع تصميم نگرفتنها و بهوش نبودن ما.
تشیع، مکتب منطق و استدلال
مكتب ما مكتبي است که بر منطق و استدلال استوار است. بنابراین، لازم نيست معيارهاي اين مكتب را بر دیگران تحميل كنيم. ما ميتوانيم حقانیت مکتب خود را با منطق و استدلال اثبات كنيم. حضرت آیتالله بروجردي ـ رحمةاللهعلیه ـ میفرمودند: «شيعه مذهبی آمیخته به خرافات نیست كه در گوشهاي به اعمال و عقاید خود مشغول باشد و كسي به آن كار نداشته باشد؛ بلکه شیعه خود اسلام است و حرف بسیاری برای گفتن دارد. شیعه باید در مراكز اصلي اسلامي و در مراكز علمي و دانشگاهي دنيا حضور داشته باشد». ایشان 65 سال پيش چنین دیدگاهی داشتند و در نقاط مختلف دنیا از واشنگتن گرفته تا لندن و هامبورگ، مسجد و مرکز اسلامی تأسيس كردند.
شیعه منطق دارد و میتواند در محافل جهانی حضور یابد و منطق خود را ارائه کند. شیعه سرمايههايي گرانقدری دارد و ما بايد دنیا را متوجه اين سرمايهها کنیم. ما امیرالمؤمنین و نهجالبلاغه داريم. نامه امام علي ـ علیهالسلام ـ به مالك اشتر نخعي كه به عهدنامه مالك معروف است، بهعنوان سند رسمي سازمان ملل متحد ثبت شده است. نهجالبلاغه سرشار است از اين نامهها و عهدهاست.
بهرهگیری دقیق و بهموقع از سرمایههای عظیم شیعه
ما صحيفه سجاديه و مكتب عاشورا داريم. ملتی كه مكتب عاشورا و امام حسين ـ علیهالسلام ـ دارد، نبايد رنگ ذلت را به خود ببيند. این ملت، اگر متوجه شأن و مقام خود باشد، عزیز خواهد بود. ما حرفهایی براي گفتن داريم که بعضاً در دنيا شنيده شده است. گاندي كه در برابر استعمار انگلستان قیام كرد و هند را به استقلال رساند، ميگويد: «راه و رسمي كه من در مبارزة منفی در پيش گرفتم، راهي است كه از امام حسين ـ علیهالسلام ـ آموختم». ما باید اين پيامرساني را در سطح عالم تقویت كنيم. شعار «هيهات منّا الذلة»، درس اول زندگي ماست. «ميميريم، ذلت نميپذيريم»، شعار سیدالشهداست.
بنابراین، بکوشیم که همیشه بهوش باشيم و در زندگي با آگاهي و بصيرت حركت كنيم؛ موقعيتها را تشخيص دهيم و فرصتها را از دست ندهيم. اميرالمؤمنين ـ علیهالسلام ـ فرمودند: « والفرصة تمر مر السحاب فانتهزوا فرص الخير ؛ از فرصتهای زندگي هميشه بهره بگيريد؛ براي اينكه فرصتها همچون ابرها زودگذرند»[2]. ابرها بهآرامی حركت ميكنند؛ پس از چند لحظه که دوباره به آنها نگاه كنيد، ميبينيد که رفتهاند. فرصتها نیز اینگونهاند. فرصتها نعمتهاي خدایند و باید از آنها بهره بگيريم و آنها را هدر ندهيم.
نفس لوامه عامل بازدارنده از گناه
سعی کنید با قرآن انس داشته باشيد؛ قرآن بخوانيد و به ترجمه آن نیز توجه داشته باشيد و در آیات و معانی آن غور كنيد. خداوند در سورة قيامت میفرماید: « لا أُقْسِمُ بِيَوْمِ الْقِيامَةِ *وَ لا أُقْسِمُ بِالنّفْسِ اللّوّامَةِ [3]». يعني قسم به روز قيامت و قسم به نفس لوّامه. نفس لوامه چيست؟ خداوند دو چيز در انسان به وديعت گذاشته است:
1. نفس اماره: نيرويی شيطاني است كه طبيعت حيواني انسان را به كارهاي نادرست سوق ميدهد. « إِنّ النّفْسَ َلأَمّارَةٌ بِالسّوءِ إِلاّ ما رَحِمَ رَبّي [4]».
2. نفس لوامه: گوهري است عقلاني و الهي در وجود همه انسان و در مقابل نفس اماره، که امروزه از آن به وجدان اخلاقي تعبير میشود. وقتي انسان كار نادرستی انجام میدهد، این نفس او را بازخواست ميكند. گاهي از اوقات، انسان آنقدر گناه ميكند كه نفس لوامهاش از كار ميافتد یا ضعيف ميشود. خداوند براي اينكه آن را تقويت كند، پيامبران را ميفرستد تا وجدان خفته جامعه و انسانها را بيدار کند تا آنها را از انجام کارهای ناشایست بازدارد.
وظیفة شما عزيزان نیروی انتظامی نیز کمک به نفس لوامه انسانهاست؛ یعنی بازداری مردم از ارتکاب جرایم. بنابراین، مسيري كه شما طي ميكنيد، همان مسير پیامبران الهی است؛ چون پیامبران هم برای تقویت نفس لوامه و بازداری مردم از گناه آمدهاند.
نگاه حکیمانه و طبیبانه به مجرمان
حضرت اميرالمؤمنين ـ علیهالسلام ـ در خطبهای از نهجالبلاغه در تعريف پیامبر اکرم ـ صلیاللهعلیهواله ـ ميفرمایند: «طبيبٌ دوّار بطبّه»[5]. پيامبر طبیبی بود كه در مطب نمینشست تا بیماران به او مراجعه کنند و از او وقت بگیرند؛ بلکه خودش راه ميافتاد و به سراغ بیمارانش میرفت. پیامبران، و بهتبع ایشان، علما و كساني كه ارشاد جامعه را بر عهده دارند، حكم طبيب، و مردم خلافكار، حکم بیمار را دارند.
نیروی انتظامی نیز نقش چنین طبیبی را دارد و میخواهد نفس لوامه افراد جامعه را تقويت كند؛ همان كاري كه مرشدين جامعه در طول تاريخ انجام ميددادند. ما به افراد مجرم، باید به چشم بیمار نگاه كنيم و اين نگاه بر همه شئون زندگي ما حاكم باشد. هرچه جرم مجرم بیشتر باشد، نگاه ما به او باید نگاه به مريض بسيار بدحال باشد. مجازاتهایی همچون جريمه و زندان و...، بهمنزله معالجه بیماری است. زندان هم مثل بيمارستان است. علت مجازات مجرم اين است كه او را بیمار میدانیم و ميخواهيد او را درمان کنیم و سالم به جامعه برگردانيم.
البته باید توجه داشت كه هيچگاه کنترل کار از دستمان خارج نشود. رسالت ما، رسالتی الهي است. افرادی که جرایم سنگين دارند، بهمنزله بیماران بسیار بدحالی هستند که باید با هزينههای زياد آنها را درمان کرد. اما برخی از مجرمان، اصلاحپذیر نيستند. در این موارد باید توجه داشته باشيم، حقوقي را كه شارع برای آن افراد مشخص كرده است، رعایت کنیم؛ يعني هیچگاه رسالت اخلاقي و اسلامي خودمان را که هدايت انسانهاست، از دست ندهيم. مجرم باید مجازات شود؛ اما در این راه، نباید كاري خلاف شئونات شرعی از ما سر بزند.
نیروی انتظامی و انجام رسالت الهی
شما عزیزان نیز همیشه به اين مسئله توجه داشته باشيد كه هر حركتي از شما ميتواند انسانسازي كند و تبليغی برای دین خدا باشد؛ چنانکه میتواند ضدتبليغ باشد. شما به نظام اسلامي وابستهاید و مردم شما را مأمور اين نظام ميدانند. در نتیجه، كار شما چه بخواهيد و چه نخواهيد، به اين نظام منتسب ميشود. پس سعي كنيم ضد تبليغ نداشته باشيم و بکوشیم رسالت و هدف خود را حكيمانه انجام دهیم. هدف اين است كه انسانها بر اساس قانون در جامعه زندگي كنند.
كار شما عزیزان نیروی انتظامی، كار سختی است و جهاد به شمار میرود. بنابراین، هرچند كار شما مشكل است، باز از شما انتظار میرود كه در انجام وظایف خود، دقت و جدیت داشته باشید و به این حیثیت طبیب بودن خود و بیمار بودن مجرمان توجه داشته باشید و همچون پیامبر گرامی اسلام ـ صلیاللهعلیهوآله ـ طبيبانه با جامعه برخورد كنيد. شما عزیزان سرمايههای اسلام و نظام اسلامي هستيد. سعي كنيد مبلغ اسلام باشيد و همان گونه كه امام صادق ـ علیهالسلام ـ خطاب به دوستان و ياران خود فرمودند: «كونوا لنا زيناً، ولا تكونوا علينا شيناً»[6]، سعي كنيد در رفتار و كردار خود، مايه زينت و سربلندي اسلام باشيد، نه مايه خفت و سرافكندگي آن.
والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته
.[1] شيخ مفيد، ارشاد، ج2، ص13و12 ؛ علامه مجلسي، بحار الانوار، ج44، ص489؛ ابن ابي الفتح، كشف الغمه، ج2، ص164.
.[2]نهج البلاغه(الشيخ محمد عبده)، ج4، ص6، كلمات قصار 21.
.[5]نهج البلاغه(الشيخ محمد عبده)، ج1، ص206، خطبه 108.
.[6]شيخ حر عاملي، وسائل الشيعة(آل البيت)، ج12، باب 119 از ابواب أحكام العشرة في السفر والحضر، ص193، ح16063/18.