بسم الله الرحمن الرحيم
امام سجاد(ع) پیامرسان کربلا
امام سجاد ـ علیهالسلام ـ یکی از شاهدان و ناقلان اصلی کربلا و وقایع عاشوراست. نهتنها شيعیان، بلكه اهل تسنن نیز در منابع خود، همچون ابنكثير در كتاب «البداية والنهاية»، الطبري در «تاريخ الأمم و الملوك» و الذهبي در «سير أعلام النبلاء» وقایع عاشورا را بيان و نقل ميكنند که وقتي لشکریان کوفه به خيمهها حمله كردند، شمربنذيالجوشن يا يكي ديگر از دشمنان به خیمه امام سجاد ـ علیهالسلام ـ تاخت، در حالي كه حضرت در بستر بیماری افتاده بود، قصد داشت ايشان را به قتل برساند. «فقال: اقتله ، فقال علي بن الحسين ، من توكل بهؤلاء النسوة وتعلقت به زينب عمته فقالت : يا بن زياد حسبك منا[1]»؛ ناگهان عمهاش زینب کبری، خود را به روی آن حضرت انداخت و فریاد زد: اگر ميخواهي او را بكشي، اول بايد مرا بكشي.
بدین ترتیب، امام سجاد ـ علیهالسلام ـ با جانفشانی عمه بزرگوارشان، از فاجعه کربلا جان به سلامت بردند. ایشان که خود شاهد آن فجایع بودند، به گزارش وقایع آن روز پرداختهاند و سیدبنطاووس در «لهوف» و مقرم در «مقتل» خودش، سخنان آن حضرت را نقل کردهاند.
حضرت در بیان وقایع عصر عاشورا میفرمایند: «والله ما نظرت الي عماتي واخواتي الا وخنقتني الابرا وتذكرت فرارهم يوم من تفت من خيمة الي خيمة ومن خباء الي خباء ومنادي القوم ينادي احرقوا بيوت الظالمين»[2]. به خدا قسم هر وقت به عمهها و خواهرانم نگاه میکنم به یاد فرار آنها در بیابان میافتم که از خیمهای به خیمهای ديگر و از پناهگاهی به پناهگاهی ديگر فرار میکردند و دشمن فریاد میزد: خیمه ستمکاران را به آتش بکشید!!
عصر عاشورا و تهاجم لشکر کوفه به خیام اباعبدالله(ع)
یکی از سپاهیان کوفه، گوشواره از گوش جناب امكلثوم، دختر فاطمه زهرا ـ سلاماللهعلیها ـ كشيد؛ به گونهای كه خون از گوشش جاري شد. دیگری به دنبال فاطمه، دختر کوچک امام حسين ـ علیهالسلام ـ میدوید تا خلخالي را که به پا داشت، بيرون بكشد. فاطمه فرار ميكرد و مرد هم گریان به دنبالش ميدويد. فاطمه گمان کرد كه او مرد خوبي است كه گريه ميكند. گفت چرا گريه ميكني؟ مرد گفت: برای آنکه به حریم دختران رسولالله ـ صلیاللهعلیهوآله ـ تعرض ميكنم! فاطمه گفت: خب، اين كار را نكن؛ چرا تعرض میکنی؟ آن شخص گفت: اگر من این خلخال را نبرم، كس ديگری ميبرد!
عرب در جاهلیت و تا پیش از واقعه کربلا، پس از پیروزی در جنگها، هرگز به زنان و کودکان تعرض نميكرد و به جنازه کشتهها کاری نداشتند؛ مگر در موارد معدودی، همچون مثله کردن حضرت حمزه سیدالشهدا. اما در كربلا جنایات بیسابقهای روی داد. در «انصار الاشراف» و «مناقب آل ابيطالب» و ديگر كتابها نقل شده است که « ثم نادى عمر بن سعد في أصحابه من ينتدب للحسين عليه السلام فيواطئ الخيل ظهره وصدره فانتدب»؛ اسبها را نعل تازه زدند تا كوبندگي بيشتري داشته باشد؛ آنگاه بر روي بدنها تاختند. « منهم عشرة وهم: ... فداسوا الحسين عليه السلام بحوافر خيلهم حتى رضوا صدره وظهره .»؛ اين بدنها را كنار هم گذاشتند و اسبها را بر روی آنها تاختند؛ بعد اين بدنها را برگرداندند و دوباره روی آنها تاختند. « وجاء هؤلاء العشرة حتى وفقوا على ابن زيادة فقال : أسيد بن مالك أحد العشرة عليهم لعائن الله .
نحن رضضنا الصدر بعد الظهر *** بكل يعبوب شديد الأسر
فقال ابن زياد : من أنتم ؟ قالوا : نحن الذين وطئنا بخيولنا ظهر الحسين حتى طحنا حناجر صدره »[3]؛ تا آنکه بدنها را با خاک یکسان کردند.
امام سجاد (ع) و خنثیسازی تبلیغات اموی
اينها جنایتهایی است كه عرب تا آن زمان مرتکب نشده بود و جنايتكاران هم اين كارها را نميكردند؛ اما در كربلا لشکریان کوفه بهطرز وحشیانهای مرتکب این جنایات شدند وحضرت زينالعابدين نیز مشاهده میفرمود.
حكومتهای ظلم و جور، سعی میکنند ظلمها و جنایات خود را پنهان کنند و آنها را به فراموشي بسپرند. چه بسیار جنایتهایی که بر اثر ننوشتن و نقل نشدن، فراموش شده و از بين رفتهاند و چه بسیار فضایلی که بر اثر تبلیغات منفی، معکوس جلوه داده شدهاند؛ برای مثال، دستگاه تبلیغاتی بنیامیه، علي ـ علیهالسلام ـ را كه در تمام لحظات در كنار پيامبر بوده است، شخصی تاركالصلوه و شرابخوار معرفی میکند که آية «ولاتقربوا الصلوة وأنتم سكاری» درباره او نازل شده است.
برای چنین مردمی که روز چهارشنبه، نماز جمعه خواندند و هیچ اعتراضی بلند نشد، بهراحتی میتوان حادثه عاشورا را كماهمیت و بیارزش جلوه داد. ائمه جمعه و قضات دستگاه حکومتی بنیامیه و آل مروان، هر چه را که حاکمان اراده میكردند، بهعنوان روایت، از زبان پيامبر برای مردم نقل مینمودند. در چنین شرایطی که دشمن از پول و تشکیلات فرهنگی و تبلیغاتی بالایی برخوردار است، بهراحتی میتوان عاشورا را از بين برد؛ اما چرا نتوانستند اين كار را بكنند؟ حتي کسانی همچون غزالي فتوا دادند كه تعزيهخوانی و مرثیهسرایی حرام است؛ چون بیان وقایع کربلا و گریه براي امام حسين ـ علیهالسلام ـ موجب میشود پای شخصیتهای اسلامی گذشته نیز به میان بیاید و به خلفا توهینی صورت بگيرد. بر اساس همین فتوا، جلوی عزاداریهای عاشورا را گرفتند و تلاش كردند آن را به بوته فراموشی بسپارند؛ اما موفق نشدند. چرا؟ چون امام سجاد ـ علیهالسلام ـ و زينب كبري ـ سلاماللهعلیها ـ پیام عاشورا و فجایع كربلا را منتقل کردند. اگر ایشان نبودند، قصه کربلا دفن میشد. امام سجاد ـ علیهالسلام ـ در دمشق، در مسجد جامع اموي بالاي منبر خطبهای خواندند و شام را منقلب کردند. پس از این خطبه، شام ديگر براي بنیامیه، آن شام سابق نبود. پس از آن، بنیامیه و بنیمروان چندان دوام نياوردند و هيچ گاه مشروعيت پيدا نكردند.
نقش امام سجاد(ع) در آگاهسازی مردم شام
وقتي اسیران کربلا را بهعنوان اسرای مشرکین یا کفار خارجی وارد شهر کردند، مردم هلهله ميكردند و كف ميزدند؛ کودکان به اسرا سنگ ميزدند و مردم به روی آنها آب دهان میانداختند و از پشت بام بر سر آنها آتش ميانداختند. شخصی نقل میکند: ديدم امام بالاي شتر نشسته و سر خودش را تكان ميدهد. ديدم امام عمامهاي بر سر دارند و هنگامی از روی پشت بام آتش ريختند، شعلهای از اين آتش روي سر امام ریخته بود و عمامه آن حضرت آتش گرفته بود. دست و پاي امام بسته بود و ایشان سعی میکرد كه اين آتش را از سر خود بیاندازد.
سهل ساعدي ميگويد: وقتي اسرای کربلا را شناختم، بر سر خودم زدم و گفتم: اين آسمان چرا بر سر این مردم خراب نميشود؟ امام صدايم كرد و فرمود: پول داري؟ گفتم: بله. فرمود: كمي پول به اين نيزهدارها بده که به آن سوی بروند تا مردم مشغول تماشاي سرها بشوند و اينقدر به نواميس رسولالله نگاه نكنند. همچنین امام فرمود: يك تكه پارچه ميخواهم. من عمامهام را پاره كردم و به ایشان دادم. امام فرمود: زنجيري كه بر گردن من انداختهاند، زیر آفتاب سوزان، داغ شده و گردن مرا که زخم است، اذيت ميكند. زنجير را بردار و پارچه را زير آن بگذار. سهل میگوید: زنجير را بهزحمت بلند كردم؛ تا زنجير را برداشتم، خون تازه از گردن حضرت بيرون ريخت.
امام و اهلبیت را با اين شرايط وارد شام كردند؛ اما چگونه از شام خارج شدند؟ هنگام بازگشت اهلبیت به مدینه، مردم برای بدرقه ایشان جمع شده بودند و گريه ميكردند. اينها همه به دلیل پيامي بود كه زينب كبري و امام سجاد ـ علیهماالسلام ـ رساندند و اين پيامرساني چنان قاطع و قوي بود كه تا به امروز، كربلا و عاشورا را زنده نگاه داشته است.
تلاش امام برای زنده نگاه داشتن عاشورا
امام سجاد ـ علیهالسلام ـ پس از جريان عاشورا نیز تا پایان عمر مبارک خود، به مدت بيش از سي سال، به هر مناسبت، قضايای کربلا را مطرح میفرمود و در ذهنها زنده میکرد.
روزی آن حضرت در بازار قصابها بود. گوسفندي را برای ذبح آوردند. حضرت فرمودند: شما پیش از ذبح اين گوسفند به او آب هم ميدهيد؟ گفتند: اين رسم ماست كه موجودي را تشنه نكشيم. امام شروع كردند به گريه كردن و فرمودند: پدر مرا در كربلا مثل گوسفند كشتند؛ اما آب به او ندادند.
امام سجاد ـ علیهالسلام ـ تمام دوران زندگي خود را با اين خاطرات میگذراند و پیوسته گریان بود. يكي از بزرگان نقل ميكند که از بُعد زماني گذشته بودم و بخشی از وقایع كربلا را دیدم. همانجا از حال رفتم و تا اخر عمر دیگر به حال نيامدم و جان نگرفتم؛ اما امام سجاد ـ علیهالسلام ـ همه اين مصیبتها را ديد و قدمبهقدم سر حجت خدا را بر سر نیزه میديد. نقل است که زينب كبري ـ سلاماللهعلیها ـ ديد امام سجاد خيرهخيره به سر امام حسين نگاه ميکند. زينب كبري دويد به خیمه و آن حضرت را به درون خیمه برد. ميگويند که اگر زينب كبري نيامده بود، امام سجاد در همانجا جان ميداد.
السـلام علی الحسیــن
وعلی علی بن الحسین
وعلـی اولاد الـحسیـن
وعلی اصحاب الحسین
.[1] أبو المخنف، مقتل الحسين، ص206؛الطبري، تاريخ الطبري(الأمم والملوك)، ج4، ص350؛ ابن الأثير، الكامل في التاريخ، ج4، ص82؛ ابن كثير، البداية والنهاية، ج8، ص211.
.[2]الخطیب الهندوبی،مجمع مصائب اهل البیت، ج 1، ص 61؛ الحاج حسين الشاكري، العقلية والفواطم، ص182.
.[3]السيد بن الطاووس، اللهوف، ص79 و 80؛ أبو المخنف، مقتل الحسين، ص202؛علامه مجلسي، بحار الانوار، ج45، ص59 و 60؛ تاريخ الطبري(الأمم والملوك)، ج4، ص347؛ ابن الأثير، الكامل في التاريخ، ج4، ص80؛ ابن كثير، البداية والنهاية، ج8، ص206.