بيانات آيت الله علوي بروجردي بعد از درس خارج اصول در آستانه ماه محرم
بسم الله الرحمن الرحيم
قال علي بن الحسين زين العابدين(عليه السلام) « وكان الحسين(عليه السلام) و بعض من معه من خصائصه تشرق الوانهم وتهدئ جوارحهم وتسكن نفوسهم ، فقال بعضهم لبعض : انظروا لا يبالي بالموت ! »[1] هر مقدار كه كار جنگ سختتر مىشد، امام حسين(عليه السلام) و بعضى از اصحاب خاص آن حضرت رنگ صورتشان درخشان و اعضايشان آرام و دلهاشان اطمينان مىيافت. در اين زمان بود كه به يكديگر مىگفتند: نگاه كنيد، از مرگ باك و هراسى به دل نداريد.
وجود مقدس سيدالساجدين زين العابدين علي بن الحسين (عليه السلام) حالات پدر بزرگوارشان ابي عبدالله الحسين(عليه السلام) را در روز عاشورا اين گونه توصف ميكنند: در روز عاشورا هرچقدر روز ميگذشت، پدر من و بعضى از اصحاب خاص آن حضرت «تشرق الوانهم»[2]، صورت و چهرهشان درخشندهتر ميشد. «وتهدئ جوارحهم»، آرامش و سكون تمام وجودشان را فرا ميگرفت. «وتسكن نفوسهم»، نفس و جان آنان به آرامش تمام و كمال خودش را پيدا ميكرد، به نحوي كه بعضي از افراد- كه قاعدة افراد دشمن بودند- به بعضي ديگر ميكنند «اُنظُروا، لا يُبالي بالمَوتِ!»، نگاه كنيد هيچ ترس و هراسي از مرگ در پيش آنان وجود ندارد.
آيه مباركه قرآن: «أَلا بِذِكرِ اللَّهِ تَطمَئِنُّ القُلُوبُ»[3] آگاه باشید، تنها با یاد خدا دلها آرامش مییابد. نوع افراد در حالات عادي ميتوانند آرامش خود را حفظ كنند؛ اما در وقت شدائد و مشكلات، ظرفيت افراد مختلف است. از همين رو اميرالمومنين فرمودند: «إنَّ هذهِ القُلوبَ أوعِيَةٌ ، فخَيرُها أوعاها»[4]، دلها ظرف هستند، و ارزش آن ظرفي بيشتر و بالاتر است كه گنجايش وسيعتري داشته باشد. يعني گنجايش و ظرفيت تحمل مشكلات و بلاياي بيشتر دارد.
انسان يك عمري زندگي درب خانه خدا كرده و نيز ميدانيم آنچه به او ميرسد از ناحيه خدا است و ايشان بايد مقدر كند، حتي نفسي كه ميكشيم، جرعه آبي كه مينوشيم و لقمه غذايي كه ميخوريم با تقدير الهي است. اگر اين اندازه و مقدر تمام و به انتها رسيد؛ جرعه آب ديگر تكرار نخواهد شد، لقمه غذا تكرار نميشود، نفس تكرار نميشود. اما با وجود اينكه يك عمر هفتاد سال، يا بيشتر يا كمتر درب خانه خدا، متنعم هست. گاهي از اوقات با يك ناراحتي و يك مشكل از كوره در ميرود و بيصبري ميكند، اين بيظرفيتي و بيگنجايشي است. مهم اين است كه شخصيت انسان در وقت اين حوادث ناگوار و ناملايمات كه تحت فشار است، خودش را نشان ميدهد.
وجود مقدس سيدالشهدا وقتي در مدينه تشريف دارند، همه مردم حضرت را دوست دارند. حتي حاكم اموي نيز در مراودات و پيغامي كه يزيد براي او در مدينه ميفرستد، او ملاحضه ميكند و ميترسد آن را اجرا و عملي كند. چرا؟ براي اينكه افراد ارادتمند و دوستدار حضرت و بني هاشم از ايشان حمايت ميكنند. البته ممكن است گفته شود آقا سيدالشهدا در بين اصحاب و ارادتمندان خود اين گونه به حاكم مدينه سخن ميگويد و خطبه ميخواند، اما چنانچه از وجود مقدس امام باقر(عليه السلام) نقل شده است، آقا سيدالشهدا در كربلا مقابل سي هزار نفر جمعيت دشمن از آغاز صبح در روز عاشورا ايستاد به گونهايي كه دائم با حوادث ناگوار مواجه بود. يعني نزديكترين افراد مانند جوان رعنا و برومند علي اكبر ، برادر بزرگوار خود ابوالفضل العباس شهيد شدند و يك يك عزيزان و افراد و اصحاب حضرت همه كشته شدند و امام تنها ماند، حتي در شرايطي كه امام در گودال قتلگاه بر روي زمين افتاده به نحوي كه توان دفاع از اهل و حرم خودش را ندارد، و در آن زمان متوجه هجوم دشمن به خيمهها ميشود. ميفرمايد: « إِنْ لَمْ يَكُنْ لَكُمْ دينٌ وَ كُنْتُمْ لا تَخافُونَ الْمَعادَ فَكُونُوا أَحْرارًا فی دُنْياكُم »[5] اي پيروان آل ابوسفيان، اگر دين نداريد و از معاد نميترسيد، پس در دنيايتان آزاده باشيد. امام سجاد در اين حالت ميفرمايند: «تشرق الوانهم» يعني امام حسين (عليه السلام) در هيچ حالتي آن آرامش و سكوني را كه بايد داشته باشد از دست نداد، يعني هرگز سخني و حركتي از امام صادر نشد كه انسان بگويد نسبت به عهدي كه با خدا دارد يا نسبت به آن هدف و مقصودي كه در مسير خدا دارد انجام ميدهد، قدري كوتاه آمده است. نه تنها از سيدالشهدا اين حالت ديده نشد، بلكه بعضي از خواص حضرت، مانند حضرت زينب كبري و اهل بيت حضرت و افرادي نظير مسلم بن اوسجه به زمين افتاد، وقتي حبيب بن مظاهر به بالينش آمد، به او گفت: نميدانم كه بعد از تو چه مقدار زنده هستم، اما اگر در همين لحظات كوتاه كاري ميتوانم براي تو انجام دهم بگو.
مسلم بن اوسجه گفت: بله يك مطلب از تو ميخواهم.
حبيب بن مظاهر گفت: چه ميخواهي؟
مسلم بن اوسجه گفت: تا هستي دست امام حسين را رها نكن. اين قدرت و صلابتي است كه بايد در راه خدا بماند. اين صلابت براي كسي است كه در مقابل حوادث و مشكلات خم نميشود و سر تعظيم فرود نميآورد. لذا اين حركت و هدف از بين رفتني نيست. زيرا در بارگاه خداوندي كه يك چشم برگرداندن محفوظ ميماند، اين حركت و اين استقامت محفوظ ميماند. نه تنها در زمان سيدالشهداء آثار پر بركتش باقي ماند، بلكه تا ابدا افرادي كه در راه دين و آرامانهايي كه سيدالشهدا (صلوات الله وسلامه عليه) معتقد هستند ماندگار خواهد بود. به همين سبب در طول تاريخ تمام افرادي كه در اين مسير قدم بر داشتند و استقامت كردند- البته با توجه به ظرفيت وجودي و گنجايش خودشان - همين خصوصيات را داشتهاند، اين استقامت، صلابت و پايداري به دست نميآيد، مگر هر مقدار دل در مقابل خدا خاضع شود و عبوديت و بندگي انسان در برابر خدا قوي شود. آن وقت ذكر خدا تاثير خودش را در حد اعلا ميگذارد. «أَلا بِذِكرِ اللَّهِ تَطمَئِنُّ القُلُوبُ» ، ذكر فقط اين نيست كه به زبان جاري شود، بلكه آنچه مهم است آن كه ذكر قلبي و ياد مداوم خداوند است. كسي كه هيچ گاه از ياد خدا غافل نيست، حتي در گودال قتلگاه هم وقتي سرش روي زمين ميآيد و صورت روي زمين ميافتد، در مناجات معروفش ميفرمايد: « رضا بقضائك وتسليما لأمرك لا معبود سواك يا غياث المستغيثين»[6]. وجود مقدس سيدالساجدين نقل ميكند امام حسين عليه السلام و اصحاب خاص حضرت اين حالت را نقل ميكند: من ديدم كه «تشرق الوانهم وتهدئ جوارحهم وتسكن نفوسهم.»
در آستانه ماه محرم و شهادت مولا سيدالشهداء (صلوات الله وسلامه عليه) مجلس معطر و متبرك به نام مقدس سيدالشهداء شد
[1] . شيخ صدوق، معانى الأخبار، ص 288؛ علامه مجلسي، بحارالانوار، ج6، ص154و نيز ج44، ص297.
.[2]در واقع اين حالت تنها خاص سيدالشهدا نبود، بلكه اين حالت به اصحاب خاص ايشان سرايت كرده بود
[4] . نهج البلاغة : الحكمة 147.
[5] . بحارالانوار، ج 44، ص 51.
[6] . مقتل الحسين، مقرم، ص 367.