بسم الله الرحمن الرحیم
وجود دختری نسبت به حضرت سیدالشهداء علیهالسلام به نام رقیه ثابت است
امروز بنا به نقل مشهور آنطور که نقل فرمودند تعلق به حضرت رقیه، بنت الحسین، صلواتاللهوسلامهعلیهما دارد. متأسفانه ما هنوز شاهد هستیم در تلویزیون رسمی مملکتمان، در رسانه ملی، در این ایام آقای بزرگواری بنشیند و باز در مورد روضه حضرت رقیه و انتسابش به سیدالشهداء و یا حضور دو آقا زاده بزرگوار حضرت زینب صلواتاللهوسلامهعلیه در کربلا تردید بکند. چه ضرورتی دارد ما وارد این بحثها بشویم؟! محرّم که میشود از قبل محرّم تا آخر ماه صفر ما مینشینیم هر روز یک گوشهای از کار را خرابش میکنیم؛ یعنی ما یک تیشهای برمیداریم و مدام به بنای عاشورا میزنیم. ما اینجا نمیخواهیم بحث تاریخی بکنیم اما نسبت به اصل وجود دختری به نام حضرت رقیه ادلّهای داریم؛ مانند این ابیات معروف که سیف بن عمیره صحابی حضرت صادق صلواتاللهوسلامهعلیه در قصیدهای سوزناک در محضر آن حضرت میخواند و نام رقیه را در کنار حضرت سکینه میآورد و امام صادق گریه میکنند و نفی نمیفرمایند:
و سکینه عنها السکینه فارقت لما ابتدیت بفرقه و تغیّر
و رقیّه رقّ الحسود لضعفها و غدا لیعذرها الذی لم یعذر
و لأمّ کلثوم یجد جدیدها لثم عقیب دموعها لم یکرر
لم اءنسها و سکینه و رقیّه یبکینه بتحسّر و تزفّر[1]
همچنین کسانی از بزرگان دختری به نام رقیه از امام حسین را نوشتند و البته بزرگانی هم ننوشتند؛ به هر حال تاریخ است؛ از نظر ما وجود دختری از سید الشهداء که در خرابه شام بوده و منتسب به سیدالشهداء بوده نه از افراد همراه، ثابت است. این دختر و در آنجا هست و با آن کیفیت خاص به شهادت رسیده و در مقاتل هم نقل شده است. ایشان فاطمهی صغری بوده که رقیه میگفتند؛ چون در تاریخ سه تا دختر به حضرت سیدالشهداء نسبت میدهند که هر سه فاطمه هستند؛ دختر بزرگ ایشان فاطمه و همسر حسن مثنی بود ـ که جدّهی بزرگ ما میشود ـ و حضرت سکینه را فاطمهی وسطی و حضرت رقیه را فاطمهی صغری میگویند.
صرف نظر از مدارک تاریخی، نفس بنایی به نام حضرت رقیه سلاماللهعلیها موضوعیت دارد
ما در اینجا از استناد به مدارک تاریخی صرف نظر میکنیم؛ اما نفس این که امروز یک بنایی منتسب به حضرت رقیه سلاماللهعلیها در مرکز دمشق سر پا است و مورد توجه زوّار از مسلمین چه شیعه و چه سنی است، موضوعیت دارد و ارزشمند و مقدّس است. زائران حضرت رقیه فقط شیعیان نیستند؛ اهل سنّت هم برای زیارت میآیند چون وقتی زینب کبری از دمشق بیرون میآمد زنهای شامی که اول فحش میدادند، ناسزا میگفتند، اذیت میکردند، نان و خرما صدقه دادند، هرچه بودند ولی بعداً دیگر مهربان شدند، بعد از آن خطبه امام سجاد و افشاگریها دور زینب کبری جمع شدند، زینب کبری فرمودند: من میروم اما اینجا یادگار برای شما میگذارم و این یادگار واقعا مانده است؛ من در ایام محرم دمشق بودم و بهخصوص بیشتر در ماه رمضان آنجا شنیدیم که میگفتند خانوادههای سنّی اهل دمشق ـ که اکثر مردم آنجا سنّیاند ـ مقیّدند ولو یکبار شده به این حرم بیایند و دو رکعت نماز بخوانند و بعضی از پیرمردها میگفتند این سفارش حضرت زینب کبری است؛ یعنی این سفارش هنوز در دل و ذهن زنهای شام مانده است که رقیه را تنها نگذارید.
زنان سنّی شامی برای شفای فرزندانشان، نذر حضرت رقیه سلاماللهعلیها میکنند
ما سابق وضعیت مزار را که در خود بازار دمشق بود، دیده بودیم دو تا اتاق بود و دور تا دور قفسه چیده بودند و اسباب بازی و عروسک و وسایل بازی بچهها بود که آن خادم آنجا میگفت اینها را زنهای شامی برای شفای فرزندان مریضشان نذر میکنند، وقتی فرزندشان خوب میشود اسباب بازی را میخرند و میآورند و میگفت به علت نداشتن جا اینها برای ما مصیبتی است و چقدر هم داخل انبار است. آن وقت دو تا اتاق بود بعداً این بنا را چه افرادی که من بسیاری از آنها را میشناختم؛ خدا رحمتشان کند از دنیا رفتند؛ چه جانی کندند؛ قدم به قدم این زمینهای اطراف را خریدند؛ گاهی اوقات به چه قیمتهایی؛ تا اینجا را توسعه دادند.
کتابهای تاریخ را نبینید؛ روزگار را ببینید
لذا تاریخ را نمیخواهد ببینید، روزگار را ببینید؛ این حرم سر پا هست دقیقا کنار قصر سبز معاویه است؛ یزید اینها را در خرابه شام کنار قصر خودش جا داده بود؛ به قول امام سجاد علیه السلام مکانی که ما را جا داده بودند مسقّف نبود و شب از سرما و روز از گرما در عذاب بودیم؛ این مکان کنار خود قصر بوده است؛ آن قصر هم باقی مانده است اما مخروبه است؛ نمیتوانند آن را بازسازی کنند چون اثر باستانی است حق ندارند به آن دست بزنند؛ این به عنوان آثار باستانی و آثار گذشتگان باید به همین شکل باقی بماند؛ این دو تا کنار هم در دمشق است؛ آنهایی که قدرت داشتند چه شدند؟! الان کجا هستند؟! معاویه بیشتر از چهل سال در این دمشق و شام حکومت کرده و تا جایی هم که میتوانسته است نشان علیبنابیطالب علیه السلام را زایل کرده است؛ لعن بر علیبنابیطالب کار او بود؛ بر تمام منابر مسلمین ـ روی همان منبری که خود علیبنابیطالب سر پا کرده بود ـ علی علیه السلام را لعن کردند؛ این فعالیت فرهنگی را کرده است؛ من سر قبر معاویه رفتم؛ آنجا پرسوجو کردیم؛ یزید که قبری ندارد؛ معاویه قبر دارد؛ یک جای در بستهای که مخروبه بود؛ آن وسط یک تل خاکی بود؛ طبعا آنجا یک خادمی هم باید داشته باشد که نبود؛ وقتی آمد گفتیم آخر اینجا چرا اینگونه است؟ گفت اینجا کسی نمیآید ما درب را میبندیم که یک وقت نیایند آشغال بریزند و یا نجس بکنند. بنابراین در یک محیط سنّینشین؛ پایتخت حکومت معاویه که قبر معاویه اینجور و آن کاخ به آن صورت خراب است اما این رقیه سر پا مانده است و نام امام حسین را سر پا نگه داشته است. این هنر و کرامت یک دختر سه ساله است. خُب این شوخی نیست؛ این عادی نیست؛ این یک عنایتی است. لذا این شعر را آنجا نوشته بودند:
زایران قبر من این دهر عبرتخانه است قبر من آباد و کاخ دشمنم ویرانه است
این واقعیت است چرا آن را نبینیم؟! از سید الشهداء یک دختر سه ساله آنجا در دمشق علَم شده است. آنچه که الان ما داریم یک یادگاری از سید الشهداء در دمشق است.
به برکت خون شهدای حرم، حرم حضرت زینب سلاماللهعلیها حفظ شده است
اما چند قدم از دمشق که بیرون می روید؛ قبل از جنگ که اینجور بود؛ تابلوهایی بود به نام سیده زینب؛ آنجا به نام حضرت زینب بنای معظمی است؛ زینبیه از قدیم الایام بوده است منتها الان خیلی اساسی ساخته شده است؛ چند بار هم بمب و موشک زدند که خراب کنند؛ تا نزدیک این محل هم دشمن آمد؛ اما به همّت همین عزیزان که آنجا رفتند و خونهایی که این شهدای حرم میدهند تا به امروز حفظ شده است. شهر به نام زینب است؛ البته شهر که نبود؛ یک قریهی خیلی دور افتاده به نام حضرت زینب بود. اما الان سیده زینب شده است. الان هم شنیدم شهر شده و شهرداری برایش گذاشتند؛ شیعهها آنجا هتل ساختند و برنامه هایی آنجا هست؛ امروز به خاطر حفظ نام او و حرم حضرت زینب افراد میروند و جان میدهند؛ همین شهدای حرم هستند که رفتند کشته شدند و این تعرضها را کم کرد؛ مگر یادتان رفته به حرم حضرت زینب حمله میکردند؟! چقدر خمپاره میزدند؟! داعش نزدیک بود؛ میخواستند همه را صاف کنند اما همین شهدا حفظ کردند.
با زایل کردن این آثار در دل و ذهن مردم چه چیزی به دست میآوریم؟!
الان هم یک عده کسانی پیدا شدند میگویند اصلا حضرت زینب در شام نیست در مصر است؛ بنابراین حضرت زینب که در شام نیست؛ حضرت رقیه هم که مشکوک است؛ تمام این بناهایی هم که هست بی اساس است؛ پس چه باقی میماند؟! در این مسیری که اسرا را میبردند سر سید الشهداء را هر کجا گذاشتند آنجا به نام رأس الحسین یا مشهد النقطه محفوظ است؛ یک قطره خون جایی ریخته شده است طلا گرفتند و زیارتگاه است که همه را من رفتهام و دیدهام؛ اگر ما موفق شویم تمام اینها را زایل و از ذهن و دل شیعه پاک کنیم، چه چیزی به دستمان میآید؟! چه چیزی به ما میدهند؟! اگر شما مشکل سیاسی دارید و میخواهید بگویید چرا در سوریه هستیم؛ چرا نیرو میفرستید که آنجا کشته بشوند؛ خب لازمهاش این نیست که حضرت زینب و حضرت رقیه و امثال اینها را نفی کنید. این جوانان با هزار آمال و آرزو به آنجا میروند و کشته میشوند برای اینکه حرم مورد تعرّض واقع نشود. مگر قبر حجربنعدی دست آنها نیفتاد؟! چه کار کردند؟! جنازه حجربنعدی را از خاک در آوردند؛ اوّل کمی نشان دادند بعد دیدند آبروریزی است چون جنازه حجربنعدی سالم از قبر بیرون آمد؛ حجربنعدی بعد از هزاروچهارصد سال این ندا را داد که من آن عشقی که نثار علیبنابیطالب کردم فقط در زمان حیاتم نبود؛ بعد از مرگم هم من پای علی ایستادم؛ حتی به قیمت جابهجا کردن جنازه و نبش قبرم؛ رسالتی که داشت همین بود و این پیام را به ما داد.
حضرت رقیه سلاماللهعلیها و حرمش وجدانی است؛ تحقیق تاریخی نمیخواهد
بنابراین این نشانهها را در دل و ذهن مردم خراب نکنیم؛ حالا تمام تحقیق ما این شده که ببینیم آیا حضرت رقیه فرزند سیدالشهداء هست یا نه؟! مگر نسبت به تمام اولاد ائمه علیهمالسلام و اسامی آنها تمام بزرگان ما اتفاق نظر دارند؟! این وجدانی است؛ این اثر سید الشهداء را داریم میبینیم؛ این دیگر تحقیق تاریخی نمیخواهد؛ این که باقی مانده را نگاه کنیم؛ این یادگاری است که از سید الشهداء مانده است؛ چه لزومی دارد من همّم را بگذارم بر اینکه آیا این حضرت رقیه دختر امام حسین بوده است یا نه؟! و در ذهن مردم خرابش کنم؟! این یک مرض است؛ این عادی نیست؛ این خیرخواهی برای مردم نیست؛ این ضربه زدن به بساط سید الشهداء است؛ این مجموعه را بگذارید همینگونه باشد.
خون امام حسین علیهالسلام، روحانیت و تشیّع و هویت اصیل اسلام را حفظ کرده است
همین که هست ما را تا به حال حفظ کرده است؛ نه تنها روحانیت را حفظ کرده است بلکه شیعه را حفظ کرده است؛ نه تنها شیعه را حفظ کرده است بلکه آن هویت اصیل اسلام را امام حسین و کربلا و این نهضت تا امروز زنده نگه داشته است.
خدا مرحوم آیت الله العظمی آقای سید احمد خوانساری را رحمت کند؛ ایشان از فقهای بزرگ در تهران بود؛ ما خیلی خدمت ایشان میرسیدیم؛ در مسجد حاج سید عزیز الله نماز جماعت میخواند؛ قبل از هر نماز اقامهاش را که تمام میکرد یک قدم جلو میرفت دستش را بالا میآورد و آهسته چیزی میگفت؛ کسی نمیشنید چه میگوید؛ یکی از اصحاب نزدیکشان از ایشان پرسیده بود که آقا شما چه میگویید؛ ایشان هم چیزی نمیگفت؛ آخرش او خیلی اصرار کرده بود؛ ایشان گفته بود میروم جلو و میگویم:
السلام علیک یا ابا عبدالله
او هم گفته بود آیا بعد از اقامه و قبل از تکبیر این وارد شده است؟ آیا اینطور در روایت است؟! ایشان گفته بود نه؛ او هم گفته بود پس چرا میگویید؟! شما مرجع هستید. ایشان گفته بود برای این که اگر ابا عبد الله الحسین نبود، این نماز و این اقامه هم نبود.
تحقیق در تاریخ با تحقیق در فقه تفاوت دارد این یک واقعیت است؛ اینکه ما دانه دانه وارد بشویم و در این آثار و قضایا تردید کنیم که آیا امام حسین حضرت علی اصغر را در میدان آورد یا همان مقابل خیمه بود؟! چه چیزی عایدمان میشود؟! چرا عقاید مردم را زایل کنیم؟! باید توجه داشته باشیم این نقلها مختلف است؛ این درست نیست که ما اختلاف در نقل را مطرح کنیم برای این که اصل را بزنیم. بارها عرض کردم تحقیق در تاریخ غیر از تحقیق در فقه است؛ ما در فقه به سند یک روایت دقیق میپردازیم و متن و سند را موشکافی میکنیم، اما در تاریخ اینطور روایتی نداریم؛ ما کتب معتبره و نقلهای معتبره و قرائنی داریم؛ اصلا تاریخمان اینجور نوشته و کنار هم قرار داده میشود؛ شما مقایسه کنید مثلا کوروشی که دارای منشور حقوق بشری است که دنیا هم از او تجلیل میکنند، این کوروش را یک عده از نظر تاریخی در وجودش تشکیک میکنند که در شاهنامه فردوسی یک جا هم یک کلمه از کوروش ذکر نشده است لذا بعضی میگویند اصلا آیا کوروشی بوده یا نبوده است؟! اما در جریان کربلا، هزاروچهارصد سال پیش این قضایا ثبت و نقل شده است که عرض کردم سیف بن عمیره، آن شاعر معروف، در محضر امام صادق صلواتاللهوسلامهعلیه مرثیهخوانی میکند و نام رقیه را در کنار نام سکینه ذکر میکند و امام هم گریه میکند، خب ما این قرائن را داریم و در کنار نقلهای دیگر قرار میدهیم؛ اما اگر این قرائن را نداشتیم آیا صرف اینکه فلان عالِم و فقیه در فلان کتاب ننوشته کافی است؟! مگر تمام اولاد ائمه نزد همه کسانی که سیره را نوشتند دقیقا واضح است؟! یا یکسان نظر دادند؟! طبیعی است برای یک کسی ثابت میشود برای دیگری ثابت نمیشود.
آنچه در کربلا و بر اسرا گذشته است، بسیار فجیعتر از آن است که برای ما نقل شده است
اما یک نکته مهم وجود دارد و آن اینکه آنچه در کربلا و بر اسرا گذشته خیلی فجیعتر از آن است که برای ما نقل شده است؛ به این نکته توجه داشته باشید؛ یک جریاناتی واقع شده که برای ما نقل نشده است؛ اما آثارش را میبینیم؛ یک نمونه آن این است که محمدبناشعث در جریان حمله به خیمهها در عصر عاشورا عمر سعد را تهدید میکند؛ محمدبناشعث آدم خیلی خبیثی است؛ در کوفه در هنگام جنگ با حضرت مسلم به او امان داد ولی وقتی حضرت مسلم جلو رفت، او را کشتند و از پشت بام پایین انداختند. این محمدبناشعث در کربلا هم بوده است؛ از سردمداران و سرداران است، آقا سید الشهداء را که کشتند حمله کردند به خیمهگاه، بچهها را کتک میزنند، همه فراریاند؛ حالا آنجا چه کردند؟! میزنند و میبرند؛ چه اتفاقی افتاده است؟! اینها چه کردند؟! که این محمدبناشعث خبیث ـ که به مسلم امان میدهد و بعد او را میکشد ـ میآید یقه عمر سعد را میگیرد و میگوید: «یا بگو این لشکر از خیمه ها عقب بنشینند یا همینجا میکشمت». این دلیل بر چیست؟! ما فقط شنیدیم که زدند و غارت کردند و سوزاندند اما این مقدار نقل موجود که دل این آدم خبیث را به درد نمیآورد؛ پس وقتی مثل اویی دلش به درد میآید معلوم میشود مصیبت فجیعتر از آن است که برای ما نقل شده است. مصیبت آنقدر فجیع بوده است که چنین آدمی در برابر فرماندهاش میایستد؛ او یا برای اعتقاد کار میکند یا برای پول؛ در هر صورت حق ندارد نسبت به فرمانده خودش اینجورحرف بزند؛ برایش خطر دارد؛ اما چی دیده است؟! که این خطر را به جان میخرد و میگوید: «یا بگو این لشکر عقب بنشینند یا تو فرمانده خودم را میکشم». پس مصیبت بیشتر از آن است که برای ما نقل شده است و تمام قضایای کربلا به ما نرسیده است؛ بیش از اینها هم بوده است؛ شاهد هم که نقل کردم.
خراب کردن میراث را فقط برای وهابیها بگذاریم
لذا این واقعیت وجود دارد؛ چرا وارد این موضوعات میشویم و میراث خودمان را خراب میکنیم؟! این را فقط برای وهابیها بگذاریم. در مکه خانه حضرت خدیجه معروف بود؛ مردم هم میآمدند به در و دیوارش دست میکشیدند؛ وهابیها خرابش کردند؛ به قول خودشان این مرکز شرک را از بین ببریم؛ به جای آن دستشوئی و توالت و حمّامات ساخته بودند؛ من یادم هست آن زمان که خیلی وقت پیش بود، یک روزنامه مصری، در مصر سنی هم هستند، در آن روزنامه صفحه اول تیتر زده بود خطاب به پادشاه سعودی نوشته بود:
یا امام الحرمین هل تری امة تبول علی میراثه
ای امام حرمین آیا امتی را دیدهای که بر میراث خودش بول کند؟!
این سوال را کرده بود چون توالت درست کرده بودند.
همه حرکتهای تشیّع از جمله انقلاب اسلامی و حفظ خاک کشور از عاشورا سرچشمه گرفته است
ما داریم با این میراثی که به دستمان رسیده است چه کار میکنیم؟! این میراثی که اینقدر حرکت ایجاد کرده است؛ هر حرکتی در داخل شیعه ایجاد شده است در اثر عاشورا بوده است. شما در طول تاریخ ببینید در مقابل بنیامیه، در مقابل بنیعباس، در مقابل زورمندانی که بودند، حتی در این دوران معاصر؛ حرکت مشروطه، نهضت ملی، خود انقلاب اسلامی، همه اینها از عاشورا سرچشمه گرفته است. اینجا در دوران جنگ تمام دنیا کنار صدام بودند و ایران تنهایی داشت میجنگید؛ آیا خیال میکنید اسلحه ما یا امکانات ما برتر بود؟! مسلّما برتر نبود بلکه این سربندهای یا حسین و یازهرا که رزمندگان روی پیشانیهایشان بسته بودند و با ذکر یا حسین و یا اباالفضل جلو میرفتند، نگذاشتند یک سانتی متر مربع از خاک این کشور به دست صدام برسد ولی هر سانتی متر مربع چقدر خون روی آن ریخته شد؟! اینها را چه کسی کرد؟! امام حسینی که هنوز بعد از هزاروچهارصد سال دارد به ما زندگی میدهد؛ حیات ما مترتّب بر اوست؛ این را متوقّف نکنیم؛ این سرمایه بزرگی است؛ از این که مردم در محرّم یک روز به نام شیرخواره ابیعبدالله جمع شوند و ازدهام کنند؛ بچه های کوچکشان را بیرون بیاروند ناراحتند؛ میگویند این که قبلا نبوده است!!! این همان لاطائلات و مزخرفاتی است که وهابیها هم بدعت بدعت میکنند. این درست نیست که بیاییم از دل مردم این اعتقادات را برداریم.
ما موظف به حفظ میراث و تجلیل از آن هستیم
آقایان ما موظفیم به حفظ میراث؛ ما موظفیم به تجلیل از این میراث؛ مردم به سبک خودشان هر کدام میخواهند یکجور این علاقهشان را نشان بدهند؛ این اربعین را ببینید؛ همین را افراد وارد میشوند که آیا اصلا اربعین اوّل خود اسرا به کربلا آمدند یا نیامدند؟! این اختلافی است ولو از نظر ما اربعین اوّل امکان ورود بوده و با جابر بن عبدالله انصاری واقع شدند به هر حال جای صحبت دارد اما اینکه ما بیایم و شروع کنیم به شبهه کردن در اربعین اوّل و رفتن زینب کبری را خراب کنیم؛ این درست نیست.
در اجتماع اربعین هیچ قدرت سیاسی و پولی نقش ندارد؛ یک حرکت خودجوش مردمی است
این اجتماع عظیمی که هیچ قدرت سیاسی در آن نقش ندارد، هیچ پولی در این نقش ندارد بلکه خودجوش است. بعضی از این خانوادههای عراقی هیچ پولی ندارند اما هرچه دارند، تمام زندگیشان را در اختیار میگذارند؛ گاهی از اوقات یک خانواده تمام سرمایهاش یک چای و قند است اما وسایل خانهاش را میآورد؛ فرش میآورد و چای و قند تعارف میکند؛ التماس میکند که بیاید چای بخورید؛ هیچ چیز دیگری هم ندارد؛ یا آن دیگری از کویت نزدیک چهار یا پنج میلیارد تومان گوسفند فرستاده است؛ همه در کنار یکدیگر هر کسی هرچه دارد در اختیار میگذارد.
خلوص شیعیان عراق در برپایی مراسم اربعین
دریغم میآید این قصه را نقل نکنم؛ دل من یک قدری از این مسائل پر درد است چون داریم این بنای عظیم عاشورا را خراب می کنیم؛ یکی از بزرگان برای من نقل میکردند که یک آقایی به بصره رفته بود؛ با رفیق و شریکش در کربلا تماس گرفته بود که من پیاده از بصره به کربلا و منزل شما میآیم؛ از بصره تا کربلا هم حداقل ده تا دوازده روز پیادهروی طول میکشد؛ این آقا شب به کربلا رسید و رفت به آدرسی که داشت؛ اتفاقا پلاک منزل را اشتباهی گرفت و درب سه تا خانه آن طرفتر را زد؛ ایام اربعین هم بود لذا صاحبخانه در را باز کرد و او را دید؛ یک آدم خاکی که پیاده آمده بود؛ فوراً او را در آغوش کشید و گفت: بفرمایید و خوش آمدید و بساط پذیرایی را فراهم کرد. او هم گفت: اینجا منزل فلانی است؟
صاحبخانه گفت: نه منزل فلانی سه تا خانه آن طرفتر است.
گفت: پس شما پس اجازه بدهید ما آنجا برویم.
گفت: نه شما بر ما وارد شدید.
گفت: آخر من با او قرار گذاشتم.
گفت: میگویم او بیاید خدمت شما.
رفت به او خبر داد؛ او هم آمد و با یکدیگر دعوایشان شد؛ صاحبخانه میگفت: این به من وارد شده است؛ امام حسین بر سر من منّت گذاشته و این زائرش را اینجور خاکی از راه در خانه من رسانده است، آن وقت این را به تو تحویل بدهم؟! آن دیگری هم میگفت: این آقا از قبل با من قرار گذاشته است.
خلاصه اینها دعوایشان بالا گرفت و آمدند بیرون و به هم پریدند و در اثر سر و صدا مردم هم جمع شدند؛ یک کسی آمد وساطت کرد و یک قدری هم طول کشید؛ اما یکدفعه دعوا اصلاح شد؛ آن اقایی که از قبل با او قرار گذاشته بود آمد جلو و دست این زائر را گرفت و گفت: قرار شد بیایی خانه من. این زائر هم گفت: چی شد؟!
معلوم شد بین این دو خانواده یک خونی بوده است که افراد آن صاحبخانه از طائفه رفیق و شریک این زائر کسی را کشته بودند و اینها دنبال خونشان بودند؛ لذا این کسی که از اوّل با او قرار گذاشته بود گفت: من از این خون من میگذرم به شرط اینکه این مسافر سید الشهداء به خانه من بیاید.
این آقا از خونی که سالها بین آنها بوده و موجب عداوت شده گذشت که این زائر سید الشهداء را به منزلش بیاورد. شما را به خدا قسم این خلوص را جایی میبینید؟! آیا انصاف است ما همه اینها را خراب کنیم؟! آیا مصداق "هل تری امة تبول علی میراثه" نمیشود؟! آیا این میراثی که با این خلوص به دستمان رسیده است را ضایع نمیکنیم؟!
یک جوان قمی برای من نقل میکرد که رفتیم آنجا با پای گِلی و زخمی؛ دیدیم شیخ قبیله بهترین و نوترین فرشهایش را انداخته است؛ ما گفتیم پایمان خونی و کثیف است و روی فرشها نرفتیم؛ اما او دست ما را گرفت و آورد روی فرشها و گفت این فرشها را برای شما انداختم. ما را نشاندند و کسی آمد پایمان را بشوید و دوا بزند؛ خود رئیس قبیله یک پیرمرد نود ساله جلو آمد گفت اجازه بدهید من این کار را بکنم؛ ما التماس میکردیم نکن؛ اما پای ما را میشست و دوا میزد؛ همینطور که پای زخمی و خونی ما را میشست خم میشد پاهای ما را میبوسید و گریه میکرد.
خب این خلوص را ما میخواهیم از کجا بیاورم؟! چگونه میخواهیم این چنین خلوصی را حاصل کنیم؟! صدام آمد با این بساط در افتاد ولی ور افتاد؛ صدام رفت این حرکت باز شروع شد ولی با عظمتتر؛ رادیوهای خارجی و معاند میگویند بزرگترین اجتماع بشری آن وقت ما بین خودمان؛ ما عمامه بهسرها دوباره میخواهیم کار صدام را تکرار کنیم؟! ما هکذا الظن بنا، پناه بر خدا.
و السلام علیکم و رحمۀ الله و برکاته.
[1] . المنتخب للطریحی، 436/2