بسم الله الرحمن الرحيم
الحمدولله رب العالمین و صل لله علی سیدنا محمد و آله المکرمین المنتجبین سیما بقیة الله الاعظم ارواحنا لتراب مقدمه الفدا فی العالمین.
از تشریففرمایی همۀ عزیزان و سرورانم به بیت یکی از خدمتگزاران غدیر و یکی از خدمتگزاران شیعه که عمرش را در مسیر خدمت سپری کرد، تشکر میکنم. حضور شما عزیزان در اینجا بزرگداشت و یاد این بزرگوار است.
امروز روز ولادت باسعادت امامهادی(علیه السلام)است. در آستانۀ عید سعید غدیر هم هستیم.این اعیاد را به محضر مبارک امام عصر(عجل الله تعالی فرجه الشریف) و شما عزیزان و عامۀ شیعه تبریک عرض میکنم.
نقش مهم قشر میانی روحانیت در جامعه
پدرم سالهادر تهران امام جماعت بود؛ لذا من از کوچکی و طفولیت امامت جماعت را لمس کردم و آننقشی که امامت جماعت در بین مردم داشته و نقشی را که مسجد در بین مردم داشته است از نزدیک دیدهام. امام جماعت مسجد برای اهل محل مانند پدر بود. این پدر آنقدر به افراد نزدیک بود که سلطه و نفوذ کلامش روی بچه ها و پسرها و دخترها از پدر و مادر خودشان بیشتر بود؛ یعنی گاهی این بچهها به امام جماعت مطالب و اسراری را میگفتند که به پدر و مادرخودشان نمیگفتند.در واقع امام جماعت برای همه اینگونه مَحرم بود. امام جماعت در کنار مردم بود.اگر شخصی از مردم از دنیا میرفت، اول کسی که در این خانه حضور پیدا میکرد، امام جماعت بود. حتی امام جماعت درشادی اهالی خانهای که به مسجد هم نمیآمدند، حضور داشت. این اتفاق افتاده بود و این مسائل را در خصوصپدرمدیده بودیم. ایشان گاهی عقد سه نسل از خانوادهای را خوانده بود.در واقع ارتباط و پیوندی بین امام جماعت و مردم بود که جداکردن آن ممکن نبود.مثلاً جوانی از ایران رفته بود و هروقت به ایران برمیگشت، همانطور که موظف بود به دیدار پدر و مادرش برود، به دیدار امام جماعت هم میآمد. پدر گاهی به تمام معنی مشکل دارد. همیشه اینطور نبود که امام جماعت تمکن مالی داشته باشدتا بتواند مشکلات مردم را رفع کند؛ اما دلسوزی میکرد و برایشان غصه میخورد و اظهار تأسف میکرد. اگر کاری از دستش بر میآمد، انجام میداد؛ اما اگر از دستش برنمیآمد میگفت دعایتان میکنم. روحیۀ پدر اینگونه بود. در گذشته، محلات قم به این وسعت نبود؛ اما در محلات مختلف امام جماعت واسطۀ بین مردم و مراجع بودند. یکی از ائمۀ جماعت نزد آیتالله بروجردی(رضوان الله تعالی علیه) آمده بود و به ایشان عرض کرده بود مردم که از شما تقلید میکنند، ما ائمۀ جماعت شما را به آنها معرفی میکنیم و ایشان با ماسروکار دارند.
این واقعیت قصه است که من گاهی در صحبتهایم به آن اشاره کردهام. قشر میانی روحانیت، یعنی امامان جماعت و واعظان رابط بین مراجع و مردم هستند و خود مراجع مستقیم با آحاد مردم سروکار ندارند، بلکه قشر میانی است که نقش اصلی را در ادارۀ امور دینی بازی میکند.
خاطرهای برای شما میخواهم بگویم. یکی از بزرگان نجف برای من نقل کردند: زمانی که احمد حسن البکر زنده بود و هنوز صدام همهکاره نبود، کنگرۀ حزب بعث در عراق برگزار شد.
موضوع کنگره این بودکه یکی از موانع حزب بعث در رسالتش، مرجعیت است. با مرجعیت چه کنیم؟مرجعیت مانع است. چطور ریشهکنش کنیم. حزب بعث حزب ناسیونالیستی بود و حزب عربی را ترویج میکرد. حزب بعث در مقابل حزب کمونیستی شیوعی بهوجود آمده بود.کار حزب بعث در مقابل حزب کمونیسم این بود که ملت عربی را در مردم تهییج کند.حزب بعثحزب دینی هم نبود و با اسلام هم کار نداشت. بنیانگذار این حزب میشل عفلق مسیحی بود.
آن زمان مرحومآیتالله حکیم(رضوان الله تعالی علیه)و مرحوم حاج حسین طباطبایی در عراق در قید حیاتبودند.بعثیها میگفتند نمیتوانیم با مرجعیت کاری بکنیم، چون اگر به ترکیب مرجعیت دست بزنیم، مردم تهییج میشوند و علیه ما میشورند. بالا پایین کردند که پس این مانع مرجعیت را چطور برداریم. سخنرانیهای متعددی درآن کنگره شد. یکی از پیشنهادهایی که به آن توجه شد این بود که مراجع در نجف هستند و همۀ مردم که مراجع را نمیبینند یا سراغ مراجع نمیآیند یا مراجع نمیتوانند سراغ مردم بروند؛ پس این قشر میانی، یعنی ائمۀ جماعات و وعاظ هستند که رابط بین این مراجع و مردم هستند. بنابراین حالا که دست به ترکیبمرجعیت نمیشود زد، بیاییم و این قشر میانی را از بین ببریم. این موضوع در کنگره تصویب شد.
کسانی که با اوضاع عراق آشنا هستند میدانند که تمام حرکت صدام و حزب بعث و دولت عراق این شد که تمام ائمۀ جماعات را یکی یکی یا کشتند یا زندان کردند یا تهدید و مجبور به فرار از عراق کردند. وعاظ معروفی که در عراق بودند،یعنی این قشر میانی، به فاصلهای تمام شدند. بزرگان بصره نقل میکردند که تمام این مساجد شهر امام جماعت نداشتند و گاهی شخصی میایستاد و نماز میخواند یا درِ مسجد بسته بود یابعثیها خودشان فردی را گذاشته بودند که بیاید و نماز بخواند.در حوزۀ نجف آیتالله خوئی(رضوان الله تعالی علیه) وآیتالله حکیم(رضوان الله تعالی علیه) ماندند و کس دیگری نبود که میداندار باشد.حرکت بعثیها این معنا را برای ما در ذهن تداعی میکند که ارزش قشر میانی روحانیت تا چه اندازه زیاد است. یعنی تمام حیثیت فقط برای مرجعیت نیست، بلکه قشر میانی سهم بزرگی داشته و لذا به تقویت نیاز دارد و باید به آن بها داد.خاطرۀ دیگری از مرحوم آیتالله بروجردی(رضوان الله تعالی علیه)از قول بزرگانی از شاگردان و اصحاب ایشان نقل میکنم. شاید بعضی از ائمۀ جماعت از پدرانشان شنیده باشند (چون در قم دیگر کسانی را نداریم که ایشان را درک کرده باشند یا شاید محدود باشند)که در تمام محلات قم کاسبهاو حتیکسانی هم که وضعیت خوبی نداشتند، اما متدین بودند، وجوهات شرعی میدادند. این وجوهات جزئی بود، اما میدادند. البته این مسئله فقط هم به قم اختصاصنداشت. وقتی مردم قم وجوه را برای مرحوم آیتالله بروجردی(رضوان الله تعالی علیه) میآوردند، ایشان نمیپذیرفتند و از آنها میپرسیدند که شما در کدام محله زندگی میکنید.مردم میگفتند فلان محله. ایشان میفرمودند مگرآنجا این آقا امام جماعت شما نیست؟ میگفتند چرا هست. ایشان میگفتند که چرا شما سراغ امام جماعت خودنرفتید؟ شما باید سراغ ایشان بروید و ایشان پول را بیاورد و به من بدهد.آیتالله بروجردی(رضوان الله تعالی علیه) این کار به این منظور انجام میدادند که اگر فردی در این محله هست که سراغ این امام جماعت نمیرود و میخواهد با مرجع ارتباط مستقیم داشته باشد، راه خانۀ این عالم را به این فرد نشان دهد. این قصه را ایشان در سایر شهرها هم داشتند.
وقتی مرحوم آیتالله سید علی یثربی(رضوان الله تعالی علیه)که از بزرگان و شاگردان آقا ضیاء عراقی بودند، فوتشدند، مرحوم آیتالله بروجردی(رضوان الله تعالی علیه)به شاگرد خودشان، مرحوم سید مهدی یثربی(رضوان الله تعالی علیه)، امرکردندکه به کاشان بروند. مرحوم یثربی(رضوان الله تعالی علیه) هم حرکت کردند و به کاشان رفتند. مرحوم آیتالله بروجردی(رضوان الله تعالی علیه)هم اجازۀ مفصلی به ایشان دادند. مرحوم آقای یثربی(رضوان الله تعالی علیه) برای من نقل میکردند که به کاشان رفتم؛ اماآنجا مردم مشهور و دانهدرشتها سراغم نمیآمدند، فقط همین افراد عادی بودند که به من مراجعه میکردند. پنج شش ماهی گذشت. یک وقت دیدم که این افراد سرشناس یکی یکی و پشت سر هم دارند نزد من میآیند و این برای من سؤال بود که چه شده است. بعداً معلوم شد که چند نفر از اینها رفتهاند پیش آیتالله بروجردی(رضوان الله تعالی علیه)تا وجوهاتشان را حساب کنند.آقا به ایشان فرموده بودند: «ما با کسی مستقیم حساب نمیکنیم، در کاشان نماینده گذاشتهایم. شما باید بروید با نمایندۀ ما در کاشان حساب کنید و ایشان هم سراغ ما بیاید. ما در کاشانآقای یثربی را نمایندۀ خودمان قرار دادهایم.»آقای یثربی میگفتند که آیتالله بروجردی(رضوان الله تعالی علیه) فوت شدند، اما درِ خانۀ ما را به مردم یاد دادند.
لذا ما میدانیم شخصیتهایی مثل آقای یثربی در انقلاب و بعد از انقلاب چقدر وجودشان نافذ و مؤثر بود. چرا؟ چونآیتالله بروجردی میگفتند که من دفتری ندارم. دفتر من خانۀ هر عالم است، دفتر من مسجد هر عالم است. مردم را باید تهییج کنیم تا سراغ ائمۀ جماعات بروند. ائمۀ جماعات هم باید برای این مردم پدری کنند. این مرجع نمیتواندبه خانۀ تک تک مردم محله برود و در مصیبتهایشان با آنها همدردی کندو در شادیهایشان کنارشان باشد و غصهشان را بخورد؛ اما شما میتوانید و وظیفه دارید این کار را بکنید. اصلاً روحانیت در شیعه پدریکردن است، پدری در همۀ جهات.نباید مساجدما خلوت شود. نباید در مساجد مسائل فرعی دیگر بر آن مسئلۀ اصلی غلبه کند.
لذا کار اصلی روحانیت پدریکردناست. ارشاد هم در قالب همین پدری است.آقای فلسفی نقل میکردند که مرحوم آقای شیخ عباسعلی اسلامی، مؤسس جامعۀ تعلیمات اسلامی، یک بار نزد آیتالله بروجردی(رضوان الله تعالی علیه)آمده بود و با ایشان صحبتی کرده بود. بعد آیتالله بروجردی(رضوان الله تعالی علیه) فرموده بودند تفاوت نیست بین کسی که میرودو در خانهای روضۀ زنانه میخواند که صاحبخانه فقط خودش نشسته است یا دونفر هستند یا اصلاً کسی نیست یا این آقای فلسفی که مخاطب ده هزار نفری دارد، اگر شما واعظان نباشید بساط امام زمان لنگ است. لنگ است یعنی چه؟ یعنی شما باید به این مساجد بروید و در این منبرها چهارتا مسئله بگویید. مثلاً مسئلۀ خمس را بگویید تا پول بدهند و این حوزهها بچرخدو مرجعیت تشکیل شود. شما این کارها را میکنید.شما پایه هستید که این مرجعیتها میچرخند. لذا آیتالله بروجردی(رضوان الله تعالی علیه) خاطرنشان کرده بودند که امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف)وامدار سیدالشهدا(علیه السلام)هستند؛ یعنی این بساط روضه باید باشد. مردم باید آشنا بشوند و لذا این پدری کار بزرگی است.
پدر که همیشه بچۀ اهل ندارد. گاهی بچه نااهل هم در میآید. پدر هیچ وقت بچۀ نااهلش را رهانمیکند. یعنی اگر برای این بچۀ نااهل مصیبتی پیش بیاید، در دلش احساس ناراحتی ندارد؟ امام جماعت هم در برابر همۀ افراد همینطور است و هرکسی را به فراخور حال خودش دست به سرو گوشش میکشد. این واقعیتی است که با آن مواجهایم. امروز همانطور که گفته شد، ما اطلاعات زیادی داریم. مثلاً اعتیاد حتی در شهر قم مسئله است، طلاق مسئله است. من شاهد بودم پدرم گاهی که زن و مردی میخواستند از هم جدا شوند، چقدر وقت صرف میکرد. گاهی تا ساعت دوازدهشب در منزل آنها بزرگان فامیلشان را جمع میکرد و صحبت میکرد و قرار میگذاشت که طلاق واقع نشود؛ مثل پدری که فرزندش میخواهد از همسرش جدا شود،برای آنها دل میسوزاند. بسیاری از مصیبتها که امروز زیاد است، میتوانیم با پدری، نه حالا100درصد آنها را، بلکه تا 80درصد آنها را حل کنیم.
اما بزرگترین مسئله ارشاد است. الان دزدی دین زیاد شده است. هربچه محصّلی هم یک موبایل دستش هست و میتواند با همه چیز ارتباط برقرار کند. خودتان هم میبینید که در این فضای مجازی چه خبر است. امروز وظیفۀ ما خیلی سنگینتر است؛ چون باید بدانیم که چطور اینها را در کنار حجة بن الحسن(علیه السلام)و در کنار امامحسین(علیه السلام) نگه داریم. شما وظیفۀ سنگینی به عهده دارید؛ اما این همان رسالتی است که رسول اکرم(صلی الله علیه وآله) داشتند. همیشه اینطور نیست که مخاطب هزار هزار نفر باشد و بعد بیایند سمت شما: «قوموا لله مثنی و فرادی». پیغمبر(صلی الله علیه وآله)یکی یکی سراغ افراد میرفت. در صدر اسلام ببینید که چطور پیغمبر(صلی الله علیه وآله) افراد را جمع کردند. اول هم فکر نکردندکه مثلاً این شخص پول دارد یا ندارد. سراغ غلامها و جوانها رفتند؛ چون جوانها پول نداشتند،پدرهایشان پول داشتند؛ لذا پیغمبر(صلی الله علیه وآله) اول جوانها را به خودش جذب کردند. بهقول شخصی پیغمبر(صلی الله علیه وآله) برای هر فردی از اهالی مکه پروندهای برای خودش درست کرده بودند و طبق آن پرونده کار میکردند. حالا در بعضی از پروندهها آن فرد رد میشد، مثل ابوجهل که قوموخویش پیامبر(صلی الله علیه وآله)و عموی او بود؛ اما در بعضی از پروندهها نه،عمار سربلند بیرون آمد. عمار غلام بود؛ اما بعد چه دورانی را طی کرد و چه شد. لذا رسالت شما رسالت بزرگی است. ما نیاز داریم افراد وجیه شهرمان را جمع و متوجه مسائل کنیم. بارها گفتهام که به کمک دولتی به مساجد یا ائمۀ جماعات و امثال اینهامعتقد نیستم.حتی به آقای قالیباف، شهردار تهران، هم صریح گفتم که لازم نیست به هیئتهاو مساجد پول بدهید؛بلکه عوارض و مالیات کسانی را که به مساجد کمک میکنند، کم کنید و این رسیدی را که امام جماعت نوشته است، به حساب بیاورید.مساجد و هیئتها را مردم باید بچرخانند. اگر این مسائل روی دوش مردم نبود، نه این انقلاب شکل میگرفت و نه حرکت روحانیت در طول تاریخ.ما با مردم سروکار داریم. مردم پناه ما هستند. به فرمودۀ آیتالله بروجردی(رضوان الله تعالی علیه) ما بین مردم نسبتمان مثل ماهی و آب است. ماهی داخل آب زنده است. بدون مردم ما چیزی نیستیم. این شأنی که شما عزیزان دارید و حرکتی که میتوانید براساس آن در عامۀ شیعه نفوذ کنید،این شبکهای که در یک شهر تشکیل میدهید، درکنارش شهرهای دیگر و در کنار این کشور، کشورهای دیگر هست.فقط در هند به اندازۀ جمعیت ایران شیعه داریم. این جمعیت عام شیعه علیایحال برای این حرکت و انجام این رسالت بزرگ منتظر هستند.
میلاد باشکوه امامهادی(علیه السلام)
امروز ولادت باسعادت امامهادی(علیه السلام)و روز بزرگی است.
امامهادی(علیه السلام)مظلومیت فراوانی داشتند. از هشتسالگی ردای امامت را بر تن کردند و بعد هم با قضایای خلفا و متوکل و بعد هم منصور در سامرا و فشارهایی که زمان ایشان بود، مواجه بودند. این فشارها زمان امامعسکری(علیه السلام) مضاعف شد.اگر تاریخ ائمۀ اطهار(علیهم السلام) را بررسی کنید، تعداد وکلای امامهادی(علیه السلام) و امامعسکری(علیه السلام) از تمام ائمه بیشتر بوده است، حتی از تعداد وکلای امامصادق(علیه السلام)که آزاد بودهاند و درِ خانهشان باز بوده است. این دو امام بزرگوار در همۀ بلاد نماینده داشتهاند. یعنی در همان داخل سامرا که پادگان و زیر نظر مستقیم حکومت بوده است، کار خودشان را انجام میدادهاند و با شیعیان ارتباط داشتند.لذا در زمان امامهادی(علیه السلام) و زمان امامعسکری(علیه السلام) مکاتبات به اوج میرسد؛ چون همۀ وکلا به امام دسترسی نداشتند؛ اما امام واسطههایی داشتند. حتی امامعسکری(علیه السلام) در قم اجازۀساخت مسجد میدهند و مسجدی به نام ایشان بنا میشود.در دوران امامهادی(علیه السلام)اینگونه بوده است.
غدیر؛ علت مبقیۀ اسلام
در آستانۀعید بزرگ غدیر هم هستیم. کلام دوم من دربارۀ مسئلۀ غدیر است.عید غدیر اهمیت فراوانی دارد؛ اما توجه داشته باشید که غدیر به علی بن ابی طالب(علیه السلام)ارزش نمیدهد، بلکه علی(علیه السلام) به غدیر ارزش میدهد؛ یعنی اینطور نیست که علی(علیه السلام) را نصب رسولالله(صلی الله علیه وآله) بالا برد. شخصیتی جز علی بن ابی طالب(علیه السلام) سزاوار این شأن و مقام نبود.کلماتیکه از پیغمبر(صلی الله علیه وآله)دربارۀ علی(علیه السلام) داریم،دربارۀ هیچ کس نداریم؛کلمات عجیبی که انسان از فهمش درمیماند. اسلام یک علت محدثه دارد و یک علت مبقیه. علت محدثه رسولالله(صلی الله علیه وآله) است. پیغمبر(صلی الله علیه وآله) وحی خدا را پیاده کرد، امانت خدا را بهخوبی انجام داد و تا روز آخر تمام احکامی که باید به مردم میرساند، رساند. اما این بساطی که پیغمبر(صلی الله علیه وآله) آورده است، بقا میخواهد. بقایی که در اسلام هست بقای بشری نیست، بقای الهی است؛ یعنی به این معنا همان ارتباطی که مقام رسالت با مقام الوهیت داشته است، با پیغمبر(صلی الله علیه وآله) این رابطه قطع نمیشود و امام از قبل، منصوب خداست و از خدا مشروعیت میگیرد. علت مبقیه، غدیر است؛ یعنی پیغمبر فرمود: ای مردم،آنچه من آوردم، تحت لوای این علی و ولایت این علی باید باقی بماند و تحت این لوا از انحراف نجات پیدا میکند. اصالتها تحت لوای او و اهلبیت او باقی میماند و این بقا آنقدر مهم است که در آیۀ شریفۀ(و ان لم تفعل فما بلغت رسالته)بیان شده است. این چه پیامی است به پیغمبر؟ آیا این پیغمبر تا حالادر ابلاغ رسالت تخلفی کرده است؟ چرا خدا این حرف رابه او میزند؟ سابقۀاین قصه را باید دید. وحشتی که از این کلام پیغمبر(صلی الله علیه وآله) در دل بعضیها بود، در حجة الوداع شروع شد و در وقوف مناو عرفات به اوج خود رسید و بعد این وحشت آنقدر شدید شد که پیغمبر(صلی الله علیه وآله) اجتماع بیش از سه نفر را ممنوع کرد.یعنی آنها مشغول نقشهکشیدن بودند و اینها مربوط به پیش از غدیر است.به همین دلیل در ذهن مبارک رسول(صلی الله علیه وآله) این نگرانی بود که اگر الان من این رسالت را ابلاغ بکنم،این مردم به هم نمیریزند؟ همه چیز به باد فنانمیرود؟ که خطاب آمد:(ان لم تفعل فما بلغت رسالته ولله یعصمک من الناس)یعنی خدا تو را ازاین مردم حفظ میکند، وحشت نکن، سخنت را بگو. چرا؟
برای اینکه در مقام نقشه بودند که پیغمبر آمد و جان گرفت و زور پیدا کرد و تمام جزیرةالعرب را به دست گرفت. پس دیدند که دیگر نمیتوانند کاری بکنند. پس گفتندمیگذاریم چشمش را ببندد و سرش را زمین بگذارد،آن وقت کارمان را انجام میدهیم. نقشهشان این بود.عدۀ زیادی به زور مسلمان شده بودند وبه گفتۀ امامهادی(علیه السلام)بسیاری طمعاً مسلمان شدند و گفتند پیغمبر حکومتی برپا کرده است و حالا وقتش است که این حکومت را به دست بگیریم.(الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتی)،اتمام نعمت و اکمال دین تعبیراتی است که در این آیۀ شریفه وجود دارد. یک مکتب ارزشش به بقائش است. مکتبی که میخواهد الیالابد و تا وقتی که انسان روی زمین هست به عنوان یک دین جاری باشد، نباید بلافاصله بعد از حدوث از بین برود؛ پسبه نیرویی برای حفظ اصالتها نیاز دارد. لذا علی بن ابی طالب(علیه السلام) حافظ اصالتهاست، غدیر ندایتحفظ بر اصالتهاست. شیعه مولود اسلام نیست یا مولود طبیعی اسلام نیست، نه، شیعه خود اسلام است، اصلاً غیر از شیعه اسلامی نیست.آنهایی که میخواستند حکومت پیدا کنند آمدند این بساط را پهن کردند و از امکاناتیکه پیغمبر(صلی الله علیه وآله)فراهم کرده بود، استفاده کردند؛ اما اسلام آنها نماز و حج دارد، همینطور که الان میبینیم در مسجدالحرام و مسجدالنبی چه خبر است، اما وراء آن چه؟اسلامی است که توجیهگر ظلم ظالمان و توجیهگر ظلم خلفا بوده است. اصلاً صورت اسلام است و نه واقع اسلام. لذا غدیر یعنی اعلام ولایت و ولایت امیرالمؤمنین(علیه السلام) یعنی اعلام بقای این مکتب و خداوندحافظ آن است. (و لله یعصمک من الناس)خداوند پیغمبر(صلی الله علیه وآله) را هم حفظ کردند.خود پیغمبر(صلی الله علیه وآله) هم در حدیث غدیر بیان کردند:«الهم وال من والاه... وانصر من نصره».بنابراین کسی که در مسیر علی(علیه السلام) باشد،خداوند وعلی بن ابی طالب(علیه السلام) نصرتشخواهد کرد.
در پایان حدیثی را به عنوان هدیه و عیدی دربارۀ غدیر تقدیمتان میکنم.
شیخ طوسی از احمد بن محمد بن ابی نصربزنطی نقل میکند: «کنا عند الرضا علیه السلام والمجلس غاص باهله فتذاکروا یوم الغدیر فانکره بعض الناس». در محضر امامرضا(علیه السلام) بودیم. بحث غدیر مطرح شد و عدهای تردید کردند که غدیر بوده یا نبوده است. «فقال الرضا ع حدثنی ابی عن ابیه علیهم السلام» پدر من از پدرش، امامصادق(علیهمالسلام)، نقل کرد: «قال ان یوم الغدیر فی السماء اشهر منه فی الارض... یابن ابی نصر این ما کنت فحضر یوم الغدیر عند الامیرالمؤمنین علیه السلام».فرمود خودت را به آنجا برسان. ما که نمیتوانیم خودمان را به آنجا برسانیم، خانهمان را خانۀ علی بن ابی طالب(علیه السلام) و خانۀ غدیر کنیم.«فان الله یغفر لکل مؤمن و مؤمنة و مسلم و مسلمة ذنوب ستین سنه و یعتق من النار ضعف ما اعتق من شهر رمضان و لیلة القدر و لیلة الفطر و لدرهم فیه بالف درهم لاخوانک العارفین». عطایی که شما روز عید غدیر به مناسبت این عید میکنید، یک درهم به هزار درهم است.«و افضل علی اخوانک فی هذا الیوم». در این روز غدیربه برادران خودت تفضل داشته باش.«ولله لو عرف الناس فضل هذا الیوم بحقیقة». غدیر روزی است که اگر مردم حقیقتش را میشناختند:«لصافحتهم الملائکة فی کل یوم عشر مرات» ملائکه روزی دهبار با این مردم مصافحه میکردند.«و لو لا انی اکره التطویل». امامصادق(علیه السلام) بیان میکنند که اگر نمیخواستم که سخنم طولانی شود:«لذکرت فضل هذا لیوم و ما اعطاه لله لمن عرفه ما لا یحصی بعدد» میگفتم که فضیلت این روز چقدر زیاد است و تفضل خداوند به کسی که به این روز معرفت داشته باشد، یعنی بداند جایگاه غدیر و جایگاه علی بن ابی طالب(علیه السلام) کجاست، چقدر است و کسانی که از علی(علیه السلام) جدا شدند چه هستند. این مطالب واقعیتهای روز غدیر است و امامصادق(علیه السلام)گفتهاند که من دلم میخواست اینها را برای شیعیان وعارفان به حق امیرالمؤمنین(علیه السلام) بگویم.
امیدوارم که همۀ عزیزان برای بزرگداشت این روز همت کنند و مجدد ولادت باسعادت امامهادی(علیه السلام) را تبریک میگویم و از همۀ عزیزانی که در این مجموعه دخیل هستند، صمیمانه سپاسگزاری میکنم.
وسلام علیکم و رحمةالله و برکاته