سلسله بيانات اخلاقي حضرت آيت الله علوي بروجردي (مدظله العالي) در شرح دعاي مكارم الاخلاق
بسم الله الرحمن الرحیم
در كلام نوراني و مبارك امام سجاد (علیه السلام) آمده است:
اللّهُمّ صَلّ عَلَى مُحَمّدٍ وَآلِ مُحَمّدٍ، وَمَتّعْنِي بِهُدًى صَالِحٍ لَاأَسْتَبْدِلُ بِهِ، وَطَرِيقَةِ حَقّ ٍلَا أَزِيغُ عَنْهَا، وَنِيّةِ رُشْدٍ لَا أَشُكّ فِيهَا، وَعَمّرْنِي مَا كَانَ عُمُرِ يبِذْلَةً فِي طَاعَتِكَ، فَإِذَا كَانَ عُمُرِي مَرْتَعاً لِلشّيْطَانِ فَاقْبِضْ نِيإِلَيْ كَقَبْلَ أَنْيَسْبِقَ مَقْتُكَ إِلَيّ، أَوْيَسْ تَحْكِمَ غَضَبُكَ عَلَيّ.
امامسجاد (علیه السلام) در اين بيانات نوراني از خداوند متعال مسئلت میکنند كه «مَتّعْنِي بِهُدًى صَالِحٍ». درخواست از خداوند این است که چیزی به ما عنايت كند؛ اما در اینجا مورد درخواست «هُدًى صَالِحٍ» است، هدايت است؛ اما اين هدايت هر هدايتي نیست. امامسجاد (علیه السلام) هدايت صالح از خدا ميخواهند. اگر بخواهيم صحيفه را معنا و ترجمه كنيم، ميگوييم صالح آن است كه داراي صلاح و حسن باشد. اين یعنی شايسته.
و میفرمایند «لَا أَسْتَبْدِلُ بِهِ»، یعنیخداوندا مرا هدايت صالحي عنايت كن كه آن را تبديل و جابهجا و جایگزین نكنم.
شكي نيست كه باز اگر بخواهيم اين هدايت را به فارسي ترجمه كنيم، معنای آن «راهنمايي» است. راه نشان دادن، ارائۀ طريق هدايت است که در اين مسئله نيست؛ اما ارائۀ طريقي است كه داراي صلاحيتي باشد كه «لَا أَسْتَبْدِل ُبِهِ» باشد. استبدلال از باب استفعال است، و اینگونه معنا میشود که يعني من در مقابل او در مقام تبديل نباشم. در اين معنا كه هدايت مقول به تشكيك است، مراتبي دارد و هر كس در صورت هدايت هم، از مرتبهاي از هدايت برخوردار است. امامسجاد (علیه السلام) هم در اينجا با نظر به اين مطلب، هدايتي درخواست ميكنند كه مرتبۀ آن هدايت با اوتناسب داشته باشد؛یعنی رتبۀ هدايت با آن رتبۀ فكري و رشدي او سنخيت داشته باشد تا نخواهد آن را جابهجا كند. يعني مجبور نشود از اين مسير به مسير ديگر دست بزند. اين مطلبِ قابل فهم راحتي نيست.خداوند ارائۀ طريق ميكند؛ اما اين ارائۀ طريق بسته به ظرفیت افراد متفاوت است. انسان ظرفيتهاي متعدد دارد، البته انسان قابليت كمال هم دارد؛ يعني اگر روي خودش كار كند، ميتواند اين درجات كمال را طي كند و با طيكردن درجات كمال درجات هدايتش هم ترقي ميكند. لذا درخواستي كه امامسجاد (علیه السلام) از خداونددارند این است كه خدايا من را در راه بينداز و به تناسب كمالي كه پيدا ميكنم و به واسطۀ اين قدمي كه برميدارم، (الَّذینَ جاهَدوا فینا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنا)[1]، تو هم در اين حركت دستم را بگير. معناي دستگرفتن اين است كه رتبه به رتبه بر درجات هدايت من بيفزا. امامسجاد (علیه السلام) ميخواهند روي اين نقطه وروي اين معنا دست بگذارند كه خدايا «وَمَتّعْنِي بِهُدًى صَالِحٍ»؛ یعنی آن درجهاي از هدايت را به من بده كه متناسب با ظرفيت من باشد، هدايتي پيدا كنم كه در وجودم رسوخ پيدا كرده باشد و بازي نباشد. فرق نميكند شخص بازاري باشد یا آخوند باشد؛ هرکسی در حد خودش هدایت میخواهد.
در نظر گرفتن ظرفیت افراد در امربهمعروف و نهی از منکر
مرحوم آقا ميرزا علي هستهاي، اهل اصفهان و خيلي شيرين بود. در قم منبر ميرفت؛ البته آن اوج منبرش را ما نديده بوديم؛ اما وقتي پيرمرد شده بود، تهران سكونت داشت ودر مسجد منبر ميرفت. در بازار تهران، آقاي فلسفي منبر ميرفت. بعد از نماز مرحوم آقاي خوانساري، آقا ميرزا علي هستهاي منبر ميرفت، اما اينقدر اين منبر لطيف و شيرين بود كه آن زمان معروف بود که منبر رفتن ايشان با خودش است و پايين آمدنش ديگر با خداست. آنوقت ما ميشنيديم كه منبر آقا ميرزا علي هستهاي قبل از افطار تمام شد. ایشان خيلي لطيف بود. جمعيت هم مينشستند و ايشان قصهاي نقل ميكرد: «آقايي مسيحي بود. رفيق مسلمانی داشت که كاسب و همسايۀ دکّانش بود. این همسایۀ مسلمان میخواست اين مسیحی را مسلمان كند. این همسایۀ مسلمان آنقدر رفت و آمد تا آخر آن مسیحی گفت «اشهد ان لا اله الا الله» و مسلمان شد. مسلمان گفت خيلي خوب، ديگر با هم از فردا برنامه داريم. فردا قبل از اذان صبح به درب خانهاش رفت. تازه مسلمان شده خواب بود. او را برای نماز شب همراه خود برد. نماز شب كه تمام شد، گفت مستحب است اين سوره و آن سوره را بخوانيم؛ بعد نافلۀ صبح و فاصلۀ طلوع فجر تا طلوع آفتاب را هم که آدم نبايد بخوابد و تعقيب بخوانيم.تازه مسلمان شده خسته و كوفته آمد مغازه. نيم ساعت به ظهر گفت پاشو! بردش مسجد برای نافلۀ ظهر و بعد نماز ظهر و بعد نافلۀ عصر و نماز عصر. چند روز گذشت و اول ماه شد.گفت اين روز روزهاش مستحب است. اين مسلمان تمام چيزهايي كه مؤمني حقاً بايد داشته باشد، در عرض چند روز از اين مسیحی تازه مسلمان شده ميخواست. يك روز قبل از طلوع فجر آمد درب خانه اين بندۀ خدا و گفت پاشو برويم مسجد. مسیحی گفت من مسلمان شدم؛ اما اين مسلماني به درد من نميخورد. اين مسلماني آدم بيكار ميخواهد. ما همان مسيحي كه بوديم هستيم. ممنون و خداحافظ.»
ما گاهي توقعمان از افراد اينگونه است. اما برخی افراد ظرفيت ندارند. این مسيحي که آمد و مسلمان شد، اگر نمازش را هم نخواند، ولی اگر عاقل باشد، به او خرده نميگیرند و به او فشار نميآورند. ما گاهي در مقام امر به معروف و نهي از منكر ظرفيت مردم را در نظر نميگيريم. باید توقعمان از افراد بر اساس ظرفيتشان باشد. هدايت مرتبه دارد و هر كسي شايستگي رتبۀ خاصی دارد. اينكه مقامات بالای تمام مستحبات را عمل كنيم، آن خواست افراد اوحدي است. همۀ افراد ظرفيت اين كار را ندارند و لذا آن اياك نعبد و اياك النستعيني كه اميرالمؤمنين ميگويد، با آنچه من میگویم تفاوت ميكند. من گاهي اياك نعبد را گفتم و رد شدم و اصلاً نفهميدم كي گفتم و كي به سوره رسيدم. گاهي متوجه نميشوم كه چند ركعت خواندم، دو ركعت خواندم يا سه ركعت خواندم، كجا بودم؟ كجاي اين قصه ايستادم؟ »وَمَتّعْنِي بِهُدًى صَالِحٍ» خدايا هدايت مناسبی كه سقوط و لغزيدن در آن نباشد، كه مرا چند پله پايينتر نيندازد، به من عطا کن. هدایتی که «لَا أَسْتَبْدِلُ بِهِ» باشد؛ یعنی نخواهم جايگزينش بكنم. خدايا اين توفيق را به من بده كه طوري درمسير هدايت تو حركت كنم كه احتياج به عوضكردن راه و تغيير مسير دربين راه را پيدا نكنم.
والسلام عليكم ورحمة الله وبرکاته