بسم الله الرحمن الرحیم
اهمیت و ضرورت پرداختن به مسائل مستحدثه
برنامهای که شما وارد آن شدهاید برنامه فوقالعاده و بسیار خوبی است و ما هم در خدمت شما هستیم. البته ما فعلاً در کتاب حج مشغول بحث هستیم. امسال سال چهارم است که این کتاب را بحث میکنیم. در همین حج هم مسائل مستحدثهای داریم که خود آقایان مراجع هم قبلاً به آن ورود کردهاند. جزوهها و کتابهایی نوشته شده که قاعدتاً به کار شما میآید، اما با توجه به حجم عظیمی که اکنون مسائل و مشکلات در سطوح مملکتی و ادارهٔ امور مردم دارد این کار شما کار بسیار بزرگی است و اگر انشاءالله بتوانید برنامهتان را پیش ببرید و ارتباط خودتان را با استادان هم برقرار و تحکیم کنید مشکلات بسیار بزرگی از پیش پا برداشته میشود؛ نه از پیش پای ما بلکه از پیش پای مملکت، شیعیان، و کل دنیای اسلام.
مسائل مربوط به بانکها
برای نمونه به یکی از این مسائل مستحدثه اشاره میکنم. یکی از مسائل فعلی مسائل بانکها است. در جلسه با برخی از اعضای کمیسیون اقتصادی مجلس تأکید شد که مسائل بانکها همچنان از نظر ما حل نشده است. حتی طبق نظریه مرحوم آقای محمدباقر صدر، ما بانک را از ابتدا به شکل مؤسسهای ربایی و دکان دیدیم، در حالی که اینطور نیست. بانک ساخته و پرداخته غرب است. موضوع مستحدثی است که پیش آمده و آن عبارت است از اینکه بانک برای کسی که میخواهد خانه بخرد یا کارخانه و مرکز تولیدی احداث کند سرمایهگذاری میکند. پنج درصد شخص یا کارخانهدار میگذارد و بقیه را بانک. این کار در اختیار گذاشتن اعتبار است. پس بانک هم در این میان، در مقابل کاری که من انجام میدهم، کاری انجام میدهد. در طول ده سال بهرهوری من از این کارخانه، ارزشی که این کارخانه پیدا میکند قابل مقایسه با پول اولیه نیست. بانک با من شراکت نکرده است. ربا هم نیست که پول را فقط برای پول داده باشد تا سود بگیرد، بلکه اعتباری است برای کاری خاص؛ مثلاً برای صنعت که هدفی پشت آن است. حال این هدف یا دولتها هستند یا بخشهای خصوصی. لذا موضوع جدیدی است. اگر ما این درصد را درست پرداخت کنیم این اشکال پیش نمیآید که گفته شود در جمهوری اسلامی بعضی از بانکها سود و جریمهشان به شصت درصد میرسد. آیا چنین چیزی اسلامی است و ربا نیست؟ آیا میتوان مدعی شد پنج درصدی که بانکها در ژاپن میگیرند ربا است؟ چنین حرفی به ما نمیخورد. صندوقهای قرضالحسنهٔ ما چهار درصد کارمزد میگیرند، در حالی که در کشورهایی همچون ژاپن گاهی اوقات بانکها فقط دو و نیم یا سه درصد سود بابت پولی که به کارخانه میدهند اخذ میکنند.
ضرورت تعیین دقیق موضوع در حل مسائل
پس ما باید موضوعشناسی دقیقی داشته باشیم و به ماهیت هر موضوعی بهدقت توجه کنیم. موضوع بانک از همان ابتدا نادرست وارد حوزههای ما شده است. ما از همان اول به بانک نگاه ربوی کردهایم. در حالی که ربا داستان دیگری است و بانک مسئلهای دیگر. البته برخی از فعالیتهای بانک ممکن است صورت شراکت پیدا کند. این چیزی است که مدیران بانکها و اعضای کمیسیون اقتصادی هم به آن اذعان دارند. مردم میخواهند سپردهگذاری کنند. چه باید بکنند؟ بانک میخواهد به سپرده مردم سود بدهد. لذا برای اینکه بانکها با هم رقابت کنند میکوشند سود بیشتری بدهند تا مردم پول بیشتری برای سپردهگذاری بیاورند. این برای بانک خوب است، اما شما که میخواهید سود بیشتری بدهید با چه سودی میخواهید کارخانهها را سر پا نگه دارید. با سود 18 یا 20 درصد امکان ندارد چرخ کارخانهها بچرخد. لذا اصلاً بهتر است صورت مسئله را عوض کنیم. شخصی که پولی در خانه دارد و میخواهد در جایی سرمایهگذاری کند تا با آن کار کنند به بانک یا مؤسسات اعتباری رجوع میکند و سهام میخرد. بهره بانکی بر اساس گردش اقتصاد است. لذا گاهی اساساً بهره را صفر میکنند. در بعضی از کشورها چنین چیزی را میبینیم و خوشحال میشویم و میگوییم ببینید در آنجا ربا نیست. حال آنکه در آنجا هم ربا هست اما این بحث ربا نیست. پایینآوردن بهره یا بالابردن آن ربطی به ربا ندارد. پس موضوع بهره است نه ربا.
در حال حاضر، بانکهای ما واقعاً درگیر این مسئلهاند. در کشور ما کوشیدند بانکها را طبق نظریه لاربوی اداره کنند. لذا به مضاربه و دیگر قراردادها روی آوردند. بعد هم اشکال میکنند که چرا ربا وجود دارد. مثلاً بانک قراردادی با من میبندد و میگوید پنجاه درصد من به شما میدهم و بقیهاش هم برای من. این چه اشکالی دارد؟ مضاربه شرعاً درست است. نمیتوانیم یقهٔ بانک را بگیریم و بگوییم شما تخلف کردهاید. حتی اگر بانک مرکزی هم بیاید و نرخ بهره را پانزده درصد تعیین کند بانک میتواند خلاف آن عمل کند. بانک مرکزی چه کاره است؟ این معاملهای است بین من و بانک. من صاحب پول و آنها عامل هستند و میتوانیم در هر سطحی چنین قراردادی ببندیم. این رویکرد جوابگو نیست. ما از زاویه دیگری به بانک نگاه کردهایم که صحیح نیست. لذا در آن میمانیم و کار پیش نمیرود.
نقد دیدگاه قائلان به اقتصاد اسلامی و تأکید بر عُقلاییبودن اقتصاد
این تصور صحیح نیست که فکر کنیم چیزی به نام اقتصاد اسلامی داریم. یعنی چنین نیست که اسلام اقتصاد خاصی به نام اقتصاد اسلامی درست کرده باشد. چنین چیزی نداریم؛ همانطور که اسلام هندسه خاصی هم درست نکرده است. رسول اکرم (صلوات الله و سلامه علیه) مسائل عقلایی را میپذیرفتند. یعنی همانطور که دو دو تا چهارتای ریاضی را پذیرفتند اقتصاد را هم پذیرفتند. چون مردم و عقلا آن را میپذیرند. پیامبر (ص) سیره عقلا در اقتصاد را پذیرفت. مرحوم سید محمدکاظم طباطبایی، صاحب عروه (رضوان الله علیه)، میفرمایند معاملاتی را که بعد از پیغمبر (ص) و ائمه (ع) پیش میآید بررسی، و با عمومات و اطلاقات مقایسه میکنیم؛ اگر تنافی نداشت امضای شرع و عدم ردع را پای آن میگذاریم. این فکر بسیار بلندی است. در بحث حقوق هم همینطور است. البته مراجع ما در این بحث اختلاف و مشکل دارند؛ چون حقوق هم عُقلایی است. آیا میتوان حقالتألیف یا حق اختراع و اکتشاف را که حقی عُقلایی است نادیده گرفت؟ آیا فقط باید حق شفعه را ملاک قرار دهیم و منشأ اثر بدانیم؟ اینها مسائلی است که مطرح است و نمیتوان نادیده گرفت.
مسائل مستحدثه در پزشکی
در باب پزشکی هم امروزه مسائلی مطرح است که اگر جوابی هم به مردم بدهیم جواب خوب نمیدهیم یا جوابمان دقیق نیست؛ یا اینکه خودمان با هم در آن مسائل اختلاف داریم. مثلاً مسئله کشت جنین در خارج از رحم. یعنی زن شوهرداری، با اجازه همسرش، رحمش را به زن دیگری اجاره دهد تا سلول تخم را در آن قرار دهند. هنوز در حوزه کسانی میگویند این کار جایز نیست. چون زنا پیش میآید. این در حالی است که اصلاً در اینجا عمل جنسی وجود ندارد. اینها مسائلی است که مردم درگیر آن هستند. نازایی معضلی است که مشکلات فراوانی ایجاد کرده است و ما هم باید جواب بدهیم. اگر مدعی هستیم که اسلام دینی است برای آینده، باید همزمان با تحولی که دنیا پیدا میکند و در همه چیز کمال مییابد و بهتبع مشکلات تازه و خاصی هم پیدا میشود ما نیز جوابگو باشیم. این در حالی است که ما امروز در حوزههای علمیه از جهات مختلف مشکل داریم. هنوز در خود معنای ارتداد مشکل داریم. مثلاً اگر جوانی در کانال تلگرامی چیزی بنویسد که توهین تلقی کنیم او را مرتد میخوانیم. نباید فکر کنیم مسائلی که امروز در عصر خودمان داریم در زمان پیغمبر (ص) و ائمه (ع) نبوده است. در زمان آنها هم این مسائل به نحو دیگری بوده است. معنای ارتداد چیست؟ این مسئلهای است که باید واضح شود.
مسائل مستحدثه و حقوق بشر
امروزه کشورهایی داریم که اقلیت شیعهاند. حقوق بشر از مسائل مبتلابه ما است. اتفاقاً معلم حقوق بشر متعلق به شیعیان است. حضرت علی (ع) بزرگترین معلم حقوق بشر است. ایشان میفرماید: «اما اخٌ لک فی الدین و اما نظیر لک فی الخلق». باید «نظیر لک فی الخلق» را در عمل مراعات کنیم. مرجعیت شیعه باید جاهایی که شیعه در اقلیت است حقوق شیعه را تماماً حفظ کند اما در جاهایی که شیعه اکثریت دارد و دیگران در اقلیتاند، مرجعیت شیعه باید طبق اصولی که داریم و آنچه گذشتگان ما انجام دادهاند حافظ حقوق این اقلیتها باشد. آقای سیستانی بزرگترین مرجع شیعه در نجف، در همین قضایای اخیر حافظ حقوق یزیدیها و خون آنها شدند و حتی پیام دادند که داعشیهایی را که گرفتهاید و در زندان هستند شکنجه نکنید. این مرجعیت است. این مرجعیت همان چیزی است که از معالم دین دستور میگیرد. ما امروز نیازمند چنین چیزی در حوزه هستیم. حقوق انسان و حقوق اقلیتها باید به رسمیت شناخته شود. سابقاً اینطور نبود و شیعه زیردست بود. ما قتلعامها داشتیم. اما الان کشورهایی داریم که اکثریت شیعهاند. ایران مهد تشیع است. عراق، بحرین و آذربایجان هم اکثریت شیعه هستند. در آینده هم چنین مسائلی برایمان پیش خواهد آمد. در ترکیه اگر کردها روزی جدا شوند و علویها به شیعیان بپیوندند شاید به اکثریت برسند. اینها مسائلی است که ممکن است هر زمان در دنیا پیش بیاید. ما باید جوابگو باشیم. باید این حقوق را در حوزهها پخته کنیم. لذا حوزه باید بهروز باشد.
ضرورت بهروزشدن حوزه و بسترسازی برای مطرحشدن دیدگاههای مختلف در حوزه با هدف رشد و پویایی آن
ما نیاز داریم که دیدگاههای مختلف در حوزه مطرح شود. ممکن است بعضی از حرفهای من برای برخی خوشایند نباشد اما استادان ما باید در حوزه راجع به حکومت شیعه و ولایت فقیه مباحثی را مطرح کنند و حتی اگر هیچ مخالفی هم نبود اصرار و تشویق کنند که عدهای در جهت مخالف بحث کنند. چرا؟ چون شبهات باید پیش بیاید و جواب داده شود تا کمال پیدا کند. وقتی عقاید را ببندید حوزه رشد نخواهد کرد و از حرکت باز میماند و جوابگو نخواهد بود. فقط بحث ولایت فقیه اینگونه نیست. مثلاً در باب حکومت یا حسبه کلمات نائینی را ببینید. از باب حسبه همین حکومت را میشود سر پا کرد و انتخابات هم شرعیت پیدا میکند. انتخاباتی که اکنون ما مثلاً با حکم تنفیذ فقیه میخواهیم مشروعیت پیدا کند از اصل مشروعیت پیدا میکند. بحث از سیره عقلا نیز همینطور است. مثلاً میگوییم نظام حکومت در شیعه مثل نظام معایش است؛ سیره عقلاییه است. به قول مرحوم آقای حاج شیخ محمدحسین اصفهانی (رضوان الله علیه) در حاشیه مکاسب، وقتی فقیهی جامع باشد در مقابل دیگری این فقیه مقدم است. ما راه نرفته زیاد داریم. در مباحثی همچون حکومت حرفهای قوی داریم. به قول معروف، حوزه ما باید حوزهٔ زنده و پویندهای باشد. چنین نباشد که بنده فقط تقریرات را نگاه کنم و حرفهای گذشتگان را تکرار کنم. مثلاً کتاب مرحوم آقای خوئی را جلویمان بگذاریم و عیناً حرفهای او را نقل کنیم. آیا دیدگاه سایر بزرگان را هم میدانیم؟ زمان ما غیر از زمان آنها است. چون خداوند عنایتی به ما کرده و حکومت شیعی در دست داریم و مسائل مستحدثهای که بروز میکند ناشی از آن است که حکومت در همه شئون با مسائل مواجه میشود و اینکه مسائل و موضوعات جدیدی پیدا شده فرصتی است برای ما. باید از این فرصت بهرهبرداری کنیم. حوزه ما حوزهٔ بزرگی است. بزرگترین حوزهٔ دنیای اسلام است نه شیعه. اگر بخواهیم با بعضی از دانشگاههای مسیحی در واتیکان مقایسه کنیم، شاید از آنها هم بزرگتر باشد. علاوه بر آن، این همه مراکز پژوهشی و این همه درس خارج داریم. درسهای خارج یعنی درسهای مولد فکر. در فقه، و حتی در اصول، ما فقط حرفهای آقای خوئی را داریم؟ فقط حرفهای این بزرگان را داریم و دیگر بحث تازهای در اصول مطرح نکردهایم. ما برای اجتهاد هر روز قواعد جدید میخواهیم. باید حوزه را بهروز کنیم.
متأسفانه گاهی هم که حرفهای جدیدی زده میشود در مقابل عکسالعمل نشان میدهیم. این اشتباه است. باید در حوزه آزادی محض باشد. نمونهاش را در مباحثات امام صادق (ع) با ابن ابی العوجا، یا در مناظرات آقا علی بن موسی الرضا با عمران صابی میبینیم. عمران صابی، به تعبیر امروزی، ماتریالیست بوده است. به نظر من، استدلالهایی که امام در برابر ایشان داشتهاند خوب نقل نشده است. چون راوی آنها را خوب نمیفهمیده است. اما امام بدون اینکه حکم به ارتداد آن شخص ماتریالیست بدهند نشستهاند و با او بحث کردهاند. این باید الگوی حوزهٔ ما باشد. در حوزهٔ ما باید هر حرفی بهخوبی مطرح شود و در مقابل آن استدلال شود. اگر کسی مخالف آن دیدگاه بود اشکالی ندارد. حق مخالفت دارد. هر کسی میتواند دیدگاهش را مطرح کند و دیگران بکوشند در مقابل او استدلال کنند و پاسخ دهند. با همین روند است که حوزه رشد میکند. لذا بعضی از استادان فلسفه ما، که برخی هنوز هم در قید حیاتاند، میفرمودند که فخر رازی حق بزرگی به گردن فلسفه دارد. چون وی دائماً تشکیک میکرد و اشکالهایی را پیش میکشید و این اشکالات و تشکیکهای فخر رازی علم را رشد داد و پیش برد.
ضرورت موضوعشناسی دقیق در مسائل مستحدثه
لذا من این حرکت معاونت پژوهشی حوزه را به فال نیک میگیرم و امیدوارم موفق باشید. ما اغلب هم در خصوص ایضاح موضوعات و تعیین محدوده آن خیلی مشکل داریم. یعنی بسیاری از اوقات اصلاً شأن فقیه واردشدن در موضوع و تعیین موضوع نیست، بلکه بیان حکم است. اما متأسفانه ما وارد میشویم و موضوعات را معنا میکنیم و خراب هم درمیآید. چون به حد کافی آشنا نیستیم. در بسیاری از موضوعات زمان و مکان دخیل است. لذا موضوع دائماً تغییر میکند. اگر شطرنج واقعاً دیگر موضوع قمار نیست و در عرف عُقلایی عالَم ورزش محسوب میشود، پس حکم آن تفاوت میکند. ما باید این جهات را در نظر بگیریم. این یک نمونه است. نمونههای فراوانی در ابواب مختلف وجود دارد. موضوعشناسی یکی از مسائل است؛ و یکی از کارهای اصلی شما همین مسئله موضوع است که اشاره فرمودید. ما در جهات مسائل مستحدثه باید خیلی به موضوع حساس باشیم.
ضرورت رجوع به متخصصان و خبرگان در مسائل مستحدثه
نمونه دیگری که خود ما در آن گیر کرده بودیم و مدام از ما میپرسیدند سن یائسهشدن است. در این مسئله بین فقها اختلاف است. آیا باید سن یائسگی را بین 40 و 50 بگیریم یا بین 45 و 50؟ آیا اگر شخص سید باشد سن یائسگی شصتسالگی است؟ آیا میشود معدل این سالها را در نظر گرفت؟ در عالم پزشکی چه پاسخی به شما میدهند؟ من چهار پزشک را دعوت کردم و با آنها گفتوگو کردم. آیا این موضوعی مربوط به پزشکی نیست؟ یعنی در اینجا نظر متخصص پزشک اثر ندارد؟ مرحوم شیخ انصاری (رضوان الله علیه) در مکاسب به هنگام بحث از حجیت قول خبره میگوید لازم نیست خبره مسلمان یا مؤمن باشد. مثلاً در قیمتگذاری میتوانید پیش خبره بروید و او نظر بدهد. در بحث تعیین سن یائسگی چطور؟ ممکن است زنی سیوپنج ساله باشد و طبق تشخیص پزشک یائسه شده باشد و لذا فقیه حکم به یائسهبودنش کند، در حالی که مشهور فقها سن یائسگی را بین 40 و 50 یا 50 و 60 میگویند. آیا تحقیق درباره این موضوع ناممکن است؟ آنطور که امروز پزشکان میگویند غدهای در زنان هست که باید ترشح کند اما از کار میافتد و این یأس پیدا میشود. این را که غده چه زمانی از فعالیت میافتد آزمایشگاه مشخص میکند نه من فقیه یا سن شخص. اینها مسائلی است که مطرح است و امیدوارم ورودتان در این مسئله طلیعه خیری باشد برای اینکه تحولی در بحثهای ما ایجاد کند.
برخی مسائل مستحدثه در حج
در بحث حج هم همینطور است و برخی مسائل مستحدثه است. مثلاً تا به امروز رمی جمره را داشتهایم. مردم میپرسیدند حالا که دیوار درست کردهاند باید به کجای آن سنگ بزنیم. بعضی از آقایان میگفتند باید به وسط آن سنگ بزنند. اما آن وسط جای سنگ نیست. برخی میگفتند باید به همه جای آن سنگ بزنند. ما رفتیم و این مسئله را پرسیدیم. چون سعودیها مخصوصاً برای اینکه مشخص نشود آنجا را بستهاند و دیواری کشیدهاند. مضافاً اینکه، جمعیتی که امروزه به حج میروند چیزی حدود سه میلیون نفر هستند که تازه آل سعود توان مدیریت صحیح آن را ندارد؛ چهبسا در آینده سی میلیون مسلمان بخواهند به حج بروند و حکومت جوابگویی هم در آنجا باشد. آنوقت چه باید بکنیم؟ چطور میخواهیم جواب مراجعان را بدهیم؟
در مباحث گذشتگان راجع به طواف این دیدگاه بوده و هنوز هم هست که طواف حتماً باید در داخل مقام باشد. آیا اساساً داخل مقام ممکن است؟ اصلاً شاید روزی این ساختمان جدید هم برداشته شود، مثل اینکه الان مختصات مسجدالنبی در مدینه کاملاً تغییر کرده و صورت قدیمی آن را ندارد. در مشاهد هم این مسئله هست. من با متولی حرم سیدالشهداء (ع) صحبت میکردم. گفتم کربلای قدیم تمام حرم امام حسین (ع) میشود. جمعیتی که امروز وارد کربلا میشود به حدی است که نمیتوانند جوابگو باشند. ممکن است در آینده مسجدالحرام را توسعه دهند و این توسعه بیت را در گودی قرار دهد. همین حالا هم برخی طواف در طبقه سوم را درست نمیدانند. اگر مسجدالحرام توسعه پیدا کرد و کعبه بیش از این در گودی قرار گرفت و از سقف کعبه شریف هم بالاتر رفت آنگاه میخواهیم ارتفاع بیت را بچینیم و بالا ببریم یا اینکه دیگر طواف صدق میکند؟ زمین خود مکه شیب دارد. جمعیت حجاج هم رو به افزایش است. آیا میشود در آنجا سی میلیون نفر طواف کنند؟ آیا طواف در اینجا صدق میکند؟
درباره سعی بین صفا و مروه هم این مسئله هست. ما به آنجا رفتیم و تحقیق کردیم. چون بعضی از آقایان آن وضعیتی را که پیش آمده بود و بخشی را اضافه کرده بودند جایز نمیدانستند. طبق تحقیقی که کردیم، فاصله بین صفا و مروه در اصل بازارچهای بوده و سابقاً مغازهای هم در آنجا بوده است. در آنجا سعی میکردند. بعد اینها آن قسمت را صاف کردند و ساختند. فاصلهای که بین صفا و مروه بوده بیش از صد متر است. حتی میگفتند این کوهها تخریب شده است و مقداری از این فاصله بین سعی صفا و مروه داخل مسجدالحرام موجود افتاده است. یعنی بیشتر آن بخشی که در حال حاضر درست کردهاند باز هم بین صفا و مروه است. اینها موضوعاتی است که باید به همان جا برویم و درباره آن تحقیق کنیم. خوشبختانه نقشههای قبلی هست. کاش آنوقت هم نقشههای هوایی مثل گوگل و ... بود که بادقت میدیدیم. از قدیم جهانگردهایی که به آنجا رفتهاند و نقشه کشیدهاند نقشههایشان موجود است. برای موضوعاتی از این دست باید مراجعه کنیم. بعضی موضوعات تاریخی است ولی بعضی پزشکی، اقتصادی و ... است.
مسائل مستحدثه در اقتصاد
در اقتصاد هم موضوعات فراوانی داریم. تورّم یکی از آنها است. تورم در فقه ما موضوعیت دارد. مثلاً من به بعضی از مدیران بانکی میگفتم در وضعیتی که 40 درصد تورم هست و شما 25 درصد سود به سپرده مردم میدهید پانزده درصد مدیون هستید. چون اسکناس موضوعیت ندارد بلکه ارزش خرید موضوعیت دارد. اسکناس حواله است؛ چیزی است که صرفاً از ارزشی حکایت میکند. من ارزش خریدی را که در فلان سال داشتم در اختیار شما گذاشتهام و شما باید اکنون بعد از دو سال عین آن را به من پس بدهید. مبلغ اضافه هم نمیخواهم. تورم در کار ما موضوعیت دارد. لذا اینها جهاتی است که ما باید در نظر بگیریم. یا در همان مسئله میزان رشد اقتصادی و شراکت و کمکی که بانک میکند باید منفعت طرفین مشخص باشد و میزان سود تعیین شود. بسیاری از موضوعات جدید است. متاجر و مکاسب ما باید بهروز شود. گاهی ممکن است مسائل مستحدثهای که مطرح میشود بنیان یک کتاب را به هم بریزد و کاش به هم بریزد. اشکال ندارد. ما باید بهروز باشیم و پاسخگو.
مسئله دوجنسیتیها
مسئله اشخاصی که از لحاظ جنسی خنثا هستند مسئله دیگری است. من به پاکستان رفته بودم. در کراچی و اسلامآباد منطقهای هست که در آن دوجنسی و خنثا فراوان است. دولت مانده بوده که برای اینها چه بکند. فقهای آنجا، اعم از سنی و شیعه در این مسئله وارد شده بودند و جوابگو نبودند. دولت برنامههایی برای اینها ریخته بود که مثلاً با چه کسی ازدواج کنند یا نکنند. بعضی از این افراد به گونهای هستند که هم میتوانند حامله شوند و هم میتوانند حامله کنند. دولت و جامعه با اینها مشکل دارد. چون حکم این افراد مشخص نیست. آیا در اینجا قرعه کافی است؟ آیا میتوانیم بنا را بر این بگذاریم که اگر یکی از این دوجنسیها امتیاز هیچ جنس خاصی را نداشت مرد باشد و از حقوق مردان در جامعه بهره ببرد؟ بر فرض که چنین کنیم درباره ارث او یا محرمیتش چه تصمیمی بگیریم؟ میگفتند بیش از دو میلیون نفر از این افراد هستند که تکلیفشان را نمیدانند. ما باید اینها را اداره کنیم و پاسخگو باشیم. سؤالات فراوانی از ما پرسیدند. ما با بزرگان اینجا صحبت کردیم ولی جوابی نگرفتیم. آیا باید قرعه انداخت یا احتیاط کرد؟ اگر بخواهیم در سهمالارث یا در نگاهکردن احتیاط کنیم و بگوییم این افراد نه به مرد نگاه کنند و نه به زن آیا در این اجتماع و رفت و آمد و زندگی روزمره و کارکردن آنها حرجی پیش نمیآید؟ چون اینها کسانی نیستند که داخل اتاقی نشسته باشند و بخورند و بخوابند و کاری به اجتماع نداشته باشند. مسلماً حرج پیش میآید و حرج هم در دین برداشته شده است. باید راهی داشته باشیم و حکمی پیدا کنیم تا مسئله به نحو احسن حل شود.
توصیههایی به مخاطبان
اینها بخشی از مسائل مستحدثهای است که با آن مواجهیم. امیدوارم خداوند به شما توفیق بدهد. کار بسیار خوبی است و شروع خوبی هم دارد. البته این کار بسیار بزرگ و سنگین است. حتماً خودتان بهتر از من متوجه عظمت کاری که وارد آن شدهاید هستید. امیدوارم با همکاری و ارتباطگرفتن با استادان بتوانید بهترین مسیر را در پیش بگیرید. البته شاید استادان بهتر از برخی بزرگان باشند و راحتتر بشود با آنها ارتباط گرفت. چون گاهی ریاست، مرجعیت و ... فرصتی برای بزرگان باقی نمیگذارد. گاهی همین استادان میانی یا درسهایی که تعداد کمی در آن حضور دارند مفیدتر و اثرگذارتر است. آقای مطهری درباره درس امام نقل میکردند وقتی برای اصول خدمت ایشان رفتیم با آقای منتظری بودیم. به ایشان اصرار کردیم. ظاهراً با هم درس را شروع کردند. گاهی اوقات سه روز تمام اصلاً درس پیش نمیرفت و یکسره بحث میشد. اغلب، درسهایی که گاه در آن، استاد هم از فکر شاگرد بهره میبرد و شاگرد میتواند اشکال کند و حرفش را بزند و پرجمعیت و تشریفاتی نیست، مفیدتر است. مثلاً طبق نقل بزرگان، درس مرحوم آقای خوئی به نحوی بود که ایشان درسشان را میداد و تمام میشد و شاگردان در حین درس ساکت بودند. اگر هم اشکالی بود بعد از درس مطرح میکردند. این شیوه برای تعلیم خوب است اما حوزه با درسهای میانی و جر و بحثهایی که امثال مرحوم آقا ضیاء عراقی داشتند رشد کرد. مرحوم آقا شیخ محمدتقی بروجردی، صاحب تقریرات، برای من نقل میکردند که وقتی آقا میرزا علی یثربی از نجف به قم آمده بود آقا ضیاء گریه میکرد و میگفت آنقدر که من از او استفاده کردم او از من استفاده نکرد؛ با اینکه میرزا علی شاگرد ایشان بود. این گونه درسها و بحثها کار را پیش میبرد.
نکته دیگری که باید به آن توجه داشت این است که فتوادادن در مسائل مستحدثه هم نیازمند آن است که برخی ظرافتها را لحاظ کنیم. چون گاهی استفتایی میشود و وقتی شخص فتوا میدهد، به قول مرحوم آقای بروجردی، مقدسین هوو میکنند. مثلاً ما شنیدیم که آقای بروجردی قائل به طهارت اهل کتاب بودند اما بر آن اصرار نمیکردند. هرچند بزرگانی این نکته را از ایشان نقل کردهاند، از جمله آقای محققی، نماینده ایشان در هامبورگ، و آقا شیخ محمدتقی قمی. یعنی مرحوم بروجردی برخی از دیدگاههایشان را که نمیخواستند در قالب فتوا مطرح کنند برای برخی از فضلا میگفتند تا بحث و استدلال در بگیرد و پخته شود و بعد به مرحله فتوادادن برسد. بدینترتیب فتاوا آرامآرام شکل میگیرد. یعنی نباید توقع داشته باشید که کل مسائل مستحدثهای که میخواهید به آن بپردازید سریعاً برایش فتوا بگیرید. چون جامعه ما کشش ندارد. حتی حوزه ما هم کشش ندارد. صدور فتوا باید سنجیده باشد تا اسباب هووکردن فراهم نشود. چون عدهای به جای لا مؤثر فی الوجود الا «هو» میگویند لا مؤثر فی الوجود الا «هوو».
به هر حال، من در حد توان خودم در خدمتتان هستم. شما این موضوعات را در بحثهای مختلف تکثیر بفرمایید و در اختیار استادان قرار دهید. شماره تماسی هم به آنها بدهید که بتوانند در آن موضوعی که وارد شد با شما تماس بگیرند. در هر پروندهای که ورود میکنید کارهایی که کردهاید در اختیارشان باشد تا فرصت دوبارهای صرف مطالعه و بررسی موضوع نشود. اگر در ابتدای کار افرادی استقبال نکردند ناامید نشوید. این مسئله طبیعی است. آرام و با تشویق وارد شوید. انشاءالله کار پیش میرود. باید پیش برود. ما باید جوابگو باشیم. نباید خودمان را کنار بکشیم و مثل کبک سرمان را زیر برف کنیم و مشکلات مختلف هم سر جای خودش باقی باشد. در هر موضوعی باید همه جوانب مسئله را بکاویم و یکطرفه قضاوت نکنیم. مثلاً در مسئله بانک نباید فقط بگوییم سود و جریمه و دیرکرد حرام است. چون قراردادی است که به صورت مضاربه بسته شده و بانک میتواند با شخص این قرار را بگذارد که اگر پول مرا سر موقع ندادی بیست درصد اضافه از شما میگیرم. این همان است که در معامله خانه هم میگوییم که اگر بهموقع تحویل ندهی روزی دو میلیون تومان جریمه میگیریم. ماهیت هر دو قضیه یکی است. چرا یکی را میگوییم حرام است و در دیگری فتوا به حلیت میدهیم؟ لذا باید این قبیل مشکلات از ریشه حل شود.
والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته