متن کامل گفت وگوی نشریه خیمه با آیت الله علوی بروجردی را می خوانید:
در خاطرات علما و طلابی که دوره مرحوم آیت لله بروجردی را درک کردهاند میخوانیم که به امر ایشان برای تبلیغ به مناطق مختلف اعزام شدهاند ایشان چه نگاهی به امر تبلیغ داشتند؟
مرحوم آیتالله بروجردی به قشر میانی روحانیت یعنی مادون مراجع اهمیت بسیاری میداد. مانند ائمه جماعات مساجد، وعاظ و شخصیتهایی که در شهرستانها مستقر بودند؛ حتی روضهخوانان و کسانی که روضه زنانه میروند قشر میانی روحانیت و واسطه میان مردم و مراجع محسوب میشوند. قشر میانی واسط میان مردم و حوزههاست. اهمیت قشر میانی را از کسانی که مرحوم آیتالله بروجردی را درک کردهاند بسیار شنیدهایم.
از بزرگان نجف قصهای شنیدهام که نقل میکنم و آن اینکه «میشل عفلق» حزب بعث را تأسیس کرد و صدام نیز از اعضای آن بود. در یکی از کنگرههای سالیانه حزب بعث در دوران حسن البکر که میشل عفلق هم در آن حضور داشت بحثی مطرح شد و آن اینکه یکی از مشکلات پیش روی ما برای فعالیت در عراق مراجع تقلید هستند. آنها نمیتوانستند مراجع را حذف فیزیکی کنند، چون نمیتوانستند به مراجعی مانند آیتالله حکیم و آیتالله خویی تهمت بزنند؛ مثلا آنها را از ارکان آمریکاییها بدانند. در آن کنگره نظرات مختلفی مطرح شد و نظری که بعد از همه سخنرانیها به تصویب رسید این بود که مردم در عراق مستقیماً با مراجع ارتباط ندارند؛ بلکه با قشر میانی روحانیت یعنی وعاظ، روحانیون و امامان جماعت محلهشان سر و کار دارند و آنها هستند که با مراجع سر و کار دارند. روضهخوان یا واعظ سراغ عالم شهر میرود و عالم شهر وکیل مرجع و با آنها در تماس است؛ بنابراین آنها به این نتیجه رسیدند که اگر قشر میانی را از میان بردارند مراجع تنها میمانند و دیگر لازم نیست که آنها را حذف فیزیکی کنند یا آبروی آنها را بریزند مراجع با حذف قشر میانی به خودی خود از فعلیت میافتند.
حزب بعث چنین سیاستی را در پیش گرفت و در عراق موفق بود؛ مثلاً امام جماعتی را که اصلاً کاری به حزب و سیاست نداشت به قتل رساندند، گاهی هم به منزل آنها حمله میکردند تا آنها بفهمند که باید محله و مسجدشان را ترک کنند؛ بنابراین یکییکی آنها را کشتند یا بیرون کردند. در این بحبوحه آیت الله حکیم از دنیا رفت و آیتالله خویی به تنهایی در نجف و محدودهای از عراق باقی ماند و عراق هم سرتاسر در اختیار حزب بعث بود. گاهی در تمام شهرِ بزرگی مانند بصره یک عالم نبود که طرفدار آیتالله خویی باشد. مردم هم دنبال زندگی و کار و کاسبی خود بودند و هر روز نمیتوانستند با مرجعشان دیدار کنند. این برنامه از نظر آنها موفق بود و در عراق اجرایی شد و آنها سالها توانستند با دیکتاتوری حکومت کنند؛ وقتی این قضیه را شنیدم متوجه اهمیت نظر آیتالله بروجردی شدم.
آیت الله بروجردی به علمای بلاد نیز توجه ویژه ای داشتند، درست است؟
ایشان به چرخه کار تبلیغ معتقد بود و میفرمود تا جایی که امکان دارد باید شخصیتها را در بلاد مستقر کنیم. مستقر کردن نیز به خودی خود امکانپذیر نیست و نیاز به تمهیداتی دارد؛ مثلاً اینکه کسی که قصد دارد به آن شهر برود باید ارتباطی با آن شهروندان داشته باشد یا خودش اهل همان محل یا مرتبط با اهل آن محل باشد مثلا مردم جمع میشدند و نامهنگاری کرده، از مرجع تقاضا میکنند که این فرد را به آن شهر بفرستید نه اینکه آیت الله بروجردی منتظر باشد تا مردم به فکر بیفتند و تقاضا کنند؛ بلکه آیت الله بروجردی اسبابی را فراهم میکرد تا مردم چنین تقاضایی کنند.
آیت الله سید احمد خوانساری درباره درایت آیت الله بروجردی در انتخاب افراد، مطالبی بیان میکرد. میدانید ایشان هم ردیف آیت الله سید محمدتقی خوانساری بود و با توصیه آیت الله بروجردی به تهران رفت یا شهید صدوقی به یزد و شهید آیت الله اشرفی اصفهانی به کرمانشاه رفتند. آیت الله بروجردی وقتی نمایندگان را به شهرهای مختلف میفرستاد آنها را به حال خود رها نمیکرد؛ بلکه آنها را حمایت میکرد؛ مثلاً وقتی مردم شهر اصفهان برای پرداخت پول نزد ایشان آمدند، پول را از آنها نگرفت و به آنها میگفت: ما در اصفهان نماینده داریم و پول را مستقیم قبول نمیکنیم. خدمت ایشان بروید و حساب کنید؛ ایشان برای ما ارسال خواهد کرد.
آیتالله سید مهدی یثربی نقل میکرد وقتی برادرم آقامیرزا علی یثربی از بزرگان شیعه فوت کرد آیت الله بروجردی من را خواست و گفت به کاشان بروم در حالی که من در درس حضرت امام شرکت میکردم و آنجا شاغل و فعال بودم سرم را پایین انداختم و به کاشان رفتم و مشغول نماز و ارشاد مردم شدم. تا مدتی فقط اهل محل نزد من میآمدند؛ اما بزرگان شهر توجه لازمی به من نداشتند و به من مراجعه نمیکردند. چند ماه گذشت و خبری نشد؛ اما بعد از مدتی متوجه شدم که آنها پشت سر هم نزد من میآیند؛ به این فکر افتادم که چه شده که اینها سراغم آمدهاند؟ معلوم شد که چند تن از بزرگان شهر نزد آیت الله بروجردی رفتهاند تا حساب و کتاب کنند و ایشان نپذیرفته و گفتهاند که آقای یثربی را به کاشان فرستادهایم؛ بنابراین نزد ایشان بروید و حساب کنید ایشان برای ما ارسال خواهد کرد. آیتالله یثربی از این کار و درایت تعبیر میکرد به اینکه آیت الله بروجردی درِ خانه ما را به مردم یاد داد. آیت الله بروجردی فوت کرد؛ ولی مردم در خانه ما را از یاد نبردند و ما ماندیم و ماندیم و قوی شدیم.
آیت الله بروجردی نمایندگان را به شهرهای مختلف میفرستاد و از آنها حمایت میکرد. گاهی در منطقهای شیخیگری و در منطقهای بهاییگری و در منطقهای صوفیگری پیش میآمد؛ ولی ایشان اهل تعرض مستقیم نبود؛ البته موضوع بهاییها استثنا محسوب میشد؛ چون بهاییها به مسلمانان تعرض کردند و تعدادی از آنها را کشتند و الا ایشان به فِرق تعرض نمیکرد. در ماجرای شیراز تعدادی مسلمان کشته شدند و مسلمانان تصمیم گرفتند که چند آبادی بهاییها را با خاک یکسان کنند، آیت الله بروجردی تعدادی از فضلای قم را به آن آبادیها فرستاد تا شب را در آنجا سپری کنند؛ یعنی در خانه بهاییها بخوابند تا مسلمانان به آنجا حمله نکنند.
گویا ایشان برخی از مبلغین مشهور را به صورت موردی به برخی شهرها میفرستاد؟
وقتی اعتقادات در برخی مناطق ضعیف میشد آیت الله بروجردی با هزینه خود بهترین وعاظ را از تهران و قم به آن مناطق میفرستاد تا منبر بروند. آقای فلسفی بیان میکرد که اکثر اوقات سال به امر آیت الله بروجردی در بلاد و شهرستانها منبر میرفتم. آقای فلسفی واعظ اول ایران بود و وقتی در یک شهر کوچکی منبر میرفت جمعیت بسیاری به آنجا میآمدند یا حاج محقق و بزرگان دیگری مانند آقای راشد را به بخشهای مختلف میرفتند و مردم از آنها استقبال میکردند. امروز از روحانیون میخواهیم که به شهرهای مختلف بروند و بمانند، ولی بدون پشتیبانی چگونه امکانپذیر است؟ منطق آیت الله بروجردی این بود که خانه و مسجد هر عالمی دفتر من است لازم نیست که مرجع، دفتر جداگانهای داشته باشد تا مردم پولهای خود را به آن دفتر ببرند و کاری با امام جماعت محلشان نداشته باشند. خانه هر عالم و مسجد هر عالم دفتر من است این هنر است و ما امروز با این قصه مشکل داریم.
در دوران ایشان همه طلبهها به تبلیغ میرفتند؟ یعنی تبلیغ طلاب یک بحث عمومی بود بین طلاب؟
آیتالله بروجردی الزام فوقالعادهای به تبلیغ رفتن طلبهها داشت. از نظر ایشان همه موظف بودند که برای تبلیغ بروند. من متولد قم هستم و بعد از فوت آیتالله بروجردی پدرم به تهران مهاجرت کرد و سال ششم دبیرستان را در تهران گذراندم و مقدمات را در کنار درسهای دیگرم در مدرسه مرحوم حاج عبدالحسین در بازار تهران گذراندم و سال ۴۷ مجدداً به قم بازگشتم. دو سال تبلیغ نرفتم؛ وقتی مردم با من برخورد میکردند، میگفتند که شما چطور برای تبلیغ نرفتید؟ هفت سال از درگذشت آیت الله بروجردی میگذشت؛ ولی آثار فعالیت آیت الله بروجردی در قم وجود داشت؛ حتی آقاسید محقق داماد که استاد درس خارج بود ـ و حاج آقا موسی شبیری که از شاگردان ایشان بود ـ برای تبلیغ به زرند ساوه میرفتند. آیت الله بروجردی معتقد بود، همه باید تبلیغ بروند؛ اما کسانی را که برای تبلیغ میرفتند به امان خدا رها نمیکرد، برای همه افراد نامه مینوشت و او را به عالم شهر معرفی میکرد. به عالم شهر میسپرد که تمام قرا و قصبات خود را بررسی کنید و امکاناتی که در اختیار میگذارید اعلام کنید که وقتی روحانی به آنجا بیاید برای او چه خواهید کرد؟ آیا خانه در اختیار او قرار میدهید که سکونت کند؟ چقدر به او پرداخت خواهید کرد؟ ایشان همه اینها را کنترل میکرد تا جبران بقیه چیزها بر عهده آخوند و عالم شهر باشد.
در اعزام مبلغین آیت الله بروجردی چه مسائلی را در نظر می گرفتند؟ مثلا سطح درسی خاصی را مورد نظر قرار میدادند؟
آیت الله بروجردی مبلغان را به عالم شهر معرفی میکرد و عالم شهر که با آن منطقه آشنا بود طبق سلیقه و نیاز منطقه این افراد را تقسیمبندی میکرد؛ اگر مبلغان مشکلی داشتند یا مسئلهای پیش میآمد به آن عالم رجوع میکردند. آیت الله بروجردی معتقد بود همه طلبهها در همه سطوح از درس خارجگو تا درس خارجخوان، باید تبلیغ بروند؛ البته چون مقدماتخوان نمیتواند تبلیغ کند؛ ایشان معتقد بود؛ حتی کسی که میتواند توضیحالمسائل را بفهمد و بخواند و برای مردن توضیح دهد باید تبلیغ کند؛ اما به مناطقی برود که مردم مسئله نمیدانند. مبلغان در تمام سطح کشور پخش میشدند و عالم محل نیز واسطه این چرخه تبلیغ بود.
این چرخه تبلیغ که تاکید خاصی رویاش دارید چه کارکردی داشت؟
فایده این چرخه این بود که اقصی نقاط ایران با حوزه قم ارتباط قوی و محکمی پیدا میکردند؛ اگر مردم پول میخواستند بدهند به طلبه میدادند و این پول به قم میآمد و کمک خرج طلبهها میشد. بسیاری از طلبهها به مناطق علاقه پیدا میکردند و همان جا میماندند. آیت الله بروجردی به کسانی که قصد ماندن داشتند میگفت اگر میخواهید بمانید به قم بیایید و ما به اهل محل بگوییم که تقاضا کنند و آن وقت بروید. آیت الله بروجردی شبکه تبلیغ را در قم ایجاد کرد و این فایده را داشت که هر مطلبی که قصد داشت به مردم برساند، کافی بود در حوزه و درسش منعکس کند در آن صورت در تمام ایران منعکس میشد.
پس از ایشان، حضرت امام (ره) در مدرسه فیضیه سخنرانی میکرد. ما رادیو و تلویزیون نداشتیم و پیام حرکت انقلاب به وسیله چرخه تبلیغ به مردم میرسید. علمایی که آیت الله بروجردی در بلاد مستقر کرده بود به پایگاه تبدیل شدند؛ مثلاً شهید صدوقی یا آیت الله یثربی در منطقه خود پایگاهی داشتند؛ بنابراین صدای حضرت امام (ره) به همه جا رسید. دوران آیت الله بروجردی، دوره آمادهسازی نیروها بود. باید در نظر داشته باشیم که اگر این حرکتها نبود انقلاب شکل نمیگرفت. حرکتهای پایهای و مبنایی در قم وجود داشت و این هنر آیت الله بروجردی بود؛ بنابراین اهمیت قشر میانی بسیار زیاد است.
آیت الله بروجردی چگونه با این قشر میانی ارتباط داشت و آن را تقویت می کرد؟
ایشان علما را در بلاد مستقر میکرد و علما نیز در بلاد درس میگفتند همراه آنها امامان جماعت هم حضور داشتند علاوه بر این دو، علمای دیگری نیز در سطح شهر از قبل حضور داشتند؛ اما باید بدانیم که هر شهر یک مسجد ندارد؛ بلکه دهها مسجد دارد؛ بنابراین هر کدام از علما در یک مسجد نماز میخواندند. آیتالله بروجردی یک نفر یا افرادی را در هر شهر موظف میکرد که به کار علما رسیدگی کنند؛ مثلاً باید به روضهخوانی که سالها روضهخوانی کرده و از کار افتاده یا پیر و مریض شده است و نمیتواند روضهخوانی کند پول بدهد؛ حتی به علمایی که مخالف آیت الله بروجردی بودند. مثلاً وقتی آیت الله بروجردی به قم آمد وعاظی به ایشان فحش میدادند؛ مثلاً ایشان را انگلیسی یا سید لر یا ریشحنایی انگلیسی خطاب میکردند؛ حتی بالای منبر و در میان جمعیت هم مخالفت خود را بیان میکردند.
گویا آیت الله بروجردی در چرخه تبلیغی که ایجاد کرده بودند از همه روحانیون استفاده میکردند؟
مرحوم آیت الله بروجردی برای همه ردههای آخوندی ارزش قائل بودند و بهرهبرداری میکردند. خدا آقاشیخ عباسعلی اسلامی را رحمت کند، ایشان صاحب جامع تعلیمات اسلامی بود، برای من نقل میکرد که مُحرم بود و تعدادی از وعاظ از آقای فلسفی، آقا شیخ جعفر خندقآبادی تا روضهخوانهای خانگی نزد آیت الله بروجردی آمدند تا رهنمود بگیرند. ایشان فرمود: «مجموعه شما از آقای فلسفی که منبرش ده هزار نفر مخاطب دارد تا آن کسی که روضه زنانه برای دو نفر میخواند در این حوزه و حوزههای علمیه شیعه و مرجعیت شیعه رهین کار است. شما باید به میان مردم بروید و روضه بخوانید و منبر بروید و ارتباط داشته باشید و مسئله از شما بپرسند و شما برای مردم مسئله بگویید و مسئله خمس مطرح شود و مردم مسئله یاد بگیرند و به حوزهها پول دهند و حوزهها بچرخد؛ اگر شما نباشید نه مرجعیتی در کار است و نه حوزهای در کار است.» این اهمیت دادن به قشر میانی است. این تفکر مرحوم آیت الله بروجردی سبب انسجام در کل شهرها و قرا و قصبات میشد و هر چیزی سر جای خود قرار میگرفت.
آیتالله آقاسید احمد خوانساری را پس از آیت الله بروجردی همانند آیت الله محقق داماد و آیت الله حائری، اعلم میدانستند. مجلس افطاری توسط یکی از مریدان پدرم و آیت الله خوانساری برگزار شد و آیت الله خوانساری چون نماز اول وقت میخواند طبعاً دیرتر رسید. در گفتوگوها شخصی به نام آقاسید مرتضی ایروانی از علمای بزرگ تهران رو به مرحوم آیت الله خوانساری کرد و پرسید؛ آقا شما با آن شأن در قم، چطور شد که به امر آیت الله بروجردی به تهران آمدید؟ باید بگویم که آیت الله خوانساری استاد درس خارج بود و بزرگان بسیاری از درس ایشان استفاده میکردند به طور کلی ایشان جامع معقول و منقول بود؛ مثلاً آیت الله منتظری منظومه حکمت را نزد آیت الله خوانساری خواند و بسیاری از بزرگان فلاسفه مشکلات فلسفی خود را نزد آیت الله خوانساری حل میکردند. ایشان فرمود: «من در قم بودم که آیت الله بروجردی من را خواست و من خدمت ایشان رفتم و رو به من کرد و گفت حاج آقا یحیی سجادیان، عالم بزرگ تهران که در مسجد سید عزیزالله نماز میخواند فوت شده و پس از فوتش بر سر امامتش درگیری صورت گرفته است و اهل بازار نامههای مکرری نوشته و خواستهاند که کسی را به جای او انتخاب کنم. مرکز تهران، بازار تهران و مرکز بازار نیز مسجد سید عزیزالله است و کسی که به آنجا میرود به عنوان رأس در تهران تلقی میشود» ـ کما اینکه حاج آقا یحیی سجادیان هم اینگونه بود. تهران آخوندهای ملایی داشت ـ کسی باید به تهران و مسجد سید عزیزالله برود تا در رأس قرار گیرد؛ اولاً اگر بر آنها تفوق و رجحان و برتری ندارد لااقل کم از آنها نداشته باشد. دوم اینکه تهران مرکز حکمت و فلسفه است؛ چون بسیاری از بزرگان حوزه در تهران تلمذ میکردند و کسی که تهران میرود باید اهل حکمت باشد والا در کنار بزرگان دوام نمیآورد. سوم اینکه در تهران دستگاهی به نام مقدسین وجود دارد که اعضای آن عدهای علما و مردم بودند – ختم صلوات داشتند- کسی که تهران میرود باید در تقدس و وجاهت به گونهای باشد که نسبت به آنها احساس کمبود نکند؛ چون برخی آخوندها روشنفکر و برخی مقدس هستند و مشی افراد با یکدیگر متفاوت است؛ بنابراین مشی او باید متین و محتاطانه باشد. آیت الله خوانساری در این جهات و رعایت احتیاطات شرعی بسیار عجیب بود. چهارم. از طرفی تهران مرکز حکومت است و کسی که به تهران میرود و در رأس علمای تهران قرار میگیرد با حکومت سر و کار دارد؛ بنابراین باید روابطش را با حکومت تعریف کند نباید مطلبی بگوید و میان علما و حکومت تشنج ایجاد کند و همه چیز را بر هم بزند و از طرفی سلم نباشد و مقابل آنها تسلیم نشود به تعبیری هر چه آنها بگویند گوش دهد. باید روش معقولی با آنها داشته باشد تا شأن خود را در مقابل حکومت حفظ کند. آیت الله بروجردی فرمود که هر چه فکر کردم این خصوصیات را جز در شما در کسی ندیدم هم فقیه و هم فیلسوف و هم مقدس و موجه و هم اهل درایت هستید؛ بنابراین از شما تقاضا میکنم به تهران بروید.
آیت الله خوانساری میفرمایند که من رو به آیت الله بروجردی کردم و پرسیدم که به من امر میفرمایید؟ این جمله مؤدبانه است در حالی که آیت الله خوانساری مجتهد تمام عیاری است و رو به آیت الله بروجردی میکند و میپرسد که آیا به من امر میکنید؟ امر مجتهد بر مجتهد نافذ نیست. مرحوم آیت الله بروجردی با همان تأدب و روی اصول فرمودند: نه خیر من از شما استدعا میکنم. ایشان فرمودند: من فردا صبح راه افتادم و به تهران آمدم.
خدا حاج آقا رضی شیرازی را حفظ کند، نقل میکرد: آیت الله بروجردی من را خواستند و فرمودند که از وین مرکز اتریش از ما خواستند که کسی را به آنجا بفرستیم من شما را در نظر گرفتم. ایشان تعریف میکرد که تا آیت الله بروجردی چنین درخواستی کرد من عذر و بهانه زن و بچه را آوردم و آیت الله بروجردی هیچ چیز نگفت و من بیرون آمدم.
ایشان میگفت که سوار اتوبوس شدم و به تهران رفتم؛ وقتی به تهران رسیدم به ذهنم آمد که کسی از من خواست به اتریش بروم که وقتی از آیت الله خوانساری خواست به تهران برود، ایشان بدون تأمل پذیرفت آن وقت از من بچه طلبه خواست و من عذر و منظور آوردم؛ بنابراین به خانه نرفتم همان جا بلیت تهیه کردم و به قم و نزد آیت الله بروجردی بازگشتم و گفتم؛ اشتباه کردم. امر فرمودید در خدمت هستم هر وقت بفرمایید حرکت میکنم. فرمودند که کارهایتان را انجام دهید و آماده رفتن شوید؛ اما یک ماه بعد آیت الله بروجردی فوت شد و به حرکت من نرسید.
با این خاطرات و نکات مهمی که درباره سیره آیت الله بروجردی گفتید،به نظرتان مساله تبلیغ در حال حاضر در چه وضعیتی قرار دارد؟
امروز کار ما بههم ریخته است، ما در بلاد شخصیتهای مستقر نداریم؛ هر روحانی که میمیرد جایگزین ندارد و انتخاب طبیعی صورت نمیگیرد. تبلیغ ما نادرست است و در اختیار مراجع نیست؛ بلکه در اختیار چند نهاد تبلیغی است. این نهادها هر قدر هم عزیز و محترم باشند، اعتبار مرجعیت را نزد مردم ندارند. یکی از روحانیون تعریف میکرد که ما را به منطقهای در ۳۰ کیلومتری شهری فرستادند؛ ولی یک نفر در آن منطقه به ما تعارف نمیکرد که شب را در خانه ما بمانید و ما مجبور بودیم در طول روز به مسجد برویم و شب برای خواب به شهر بازگردیم و در اتاق سازمان تبلیغات بخوابیم.
در شهرها عالمی مستقر نیست. نهادهای محترم به عالم هر شهر اطلاع نمیدهند که به شهر و مناطق اطراف افرادی را میفرستیم؛ آنها را کنترل کنید. هیچ ارتباطی با آن منطقه گرفته نمیشود که این عالم که به آن منطقه میآید آیا اسکان میدهید و… در حالی که همه این کارها را آیت الله بروجردی و دستگاه ایشان و بعدها آیت الله گلپایگانی انجام میدادند. این نظامها بر هم خوردهاند و تبلیغمان جوابگو نیست.
البته همانطور که گفتید اعزام طلاب را برخی سازمانها برعهده دارند. با این حساب الان وضعیت اعزام مبلغ و کیفیت و کمیت آن را چطور میبینید؟
زمانی که آیت الله بروجردی فوت کرد هفت هزار طلبه وجود داشت و الان صد هزار طلبه داریم. حال از میان اینها چند نفر تبلیغ میروند؟ سازمانها و نهادهای مختلفی مانند اوقاف و سازمان تبلیغات و دفتر تبلیغات و … داریم؛ اما مبلغان، به بسیاری از مناطق نمیروند. کسانی که اهلیت تبلیغ دارند، نمیروند. بزرگان و اساتید، رغبتی به رفتن برای تبلیغ ندارند در حالی که اساتیدی چون آیت الله سید محمد محقق داماد برای تبلیغ به مناطق مختلف میرفت. چرا بزرگان امروز تبلیغ نمیروند؟ چون حمایت نمیشوند.
مسئله مهم این است که انتخاب باید طبیعی باشد؛ وقتی در یک شهر یک نفر از دنیا میرود فضلا و بزرگان آن شهر جدا از اینکه باید اقدام کنند مردم نیز باید از مراجع بخواهند که مرجع یک نفر عالم را بفرستند و آن را وکیل خود و از ایشان حمایت کنند. تفکری پیدا شده، اینکه امام جمعهای که به یک شهر رفت دیگر کافی از بقیه علمای شهر است، گاهی بعضی از ائمه جمعه آنقدر رسمی هستند که فقط پنجشنبهها و جمعهها پیدا میشوند؛ پس بقیه روزها چه؟ آخوندی برای مردم، پدری است باید بالای سر آنها بود. امام جمعه، محترم، خوب و مقامش محفوظ است؛ اما علمای دیگر هم هستند. در گذشته عالم مسجد پدر اهل محل بود. پدرم ۴۰ الی ۵۰ سال در مسجد فخریه در امیریه نماز میخواند گاهی عقد سه نسل را خوانده بود.
به ماجرایی اشاره کنم در دورهای که پدرم سکته کرده بود و بسیار مریض احوال بود و مقداری از قلب او از کار افتاده و وضعیت وخیمی داشت. در تهران تلفن او را شبها قطع میکردیم که ایشان به راحتی استراحت کنند. چند شبِ اول که حال بدی داشت متوجه این قضیه نشد؛ ولی بعد از چند شب متوجه و ناراحت شد که چرا تلفن را قطع کردید؛ دوستان و کسانی که به اروپا و آمریکا رفتهاند شبها با من تماس میگیرند و استخاره میخواهند و مسئله میپرسند شبهای ما، روز آنهاست؛ اگر تلفنم قطع باشد سراغ چه کسی بروند. او در عالم مریضی و وضعیتی که داشت به فکر این افراد است نه تنها ایشان بلکه همه قدیمیها اینگونه بودند.
بسیاری از ائمه جماعات برای گذران زندگیشان وقت دوم نماز به ادارهای میروند و نماز جماعت میخوانند تا پولی بگیرند در حالی که پس از نماز باید در مسجد بنشینند و مسئله بگویند و حدیثی بخوانند. وضعیت امروز مصیبت است.
تهران خالی شده است و بلاد نیز در حال خالی شدن هستند. انتخاب و جایگزینیِ طبیعی صورت نگرفته است. هیچ برنامهای برای جایگزینی نداریم همین موضوع سبب میشود قشر میانی روحانیت که صدام به دست خود آن را از بین برد، در اثر بیتدبیری ما از بین برود؛ اگر قشر میانی روحانیت از بین برود ارتباط مردم با مرجعیت قطع میشود. انقلاب و نظام اسلامی حاصل حرکت یک مرجع تقلید ولی در ارتباط با مردم بود و این ارتباط را قشر میانی روحانیت فراهم کرد.
شما با نحوه اداره فعلی مساجد و حوزهها موافق هستید؟ شاید بخشی از مشکلات تبلیغ به این نکته برمیگردد.
شهرداری به مساجد و حوزههای علمیه کمک میکند در حالی که اصلاً راه این نیست. این مردم هستند که باید مساجد و هیئتها را بچرخانند؛ حتی با بودجهای که از دولت به حوزه تعلق میگیرد مخالف هستم. لازم نیست دولت و شهرداری به مساجد و هیئات کمک کنند؛ اگر آنها احساس مسئولیت میکنند از کسانی که به مساجد و هیئات و حوزههای علمیه کمک میکنند، با ارائه رسید مالیات و عوارض نگیرند؛ اگر چنین کنند تازه مانند شیطان بزرگ آمریکا عمل کردهاند. در آمریکا کسانی که به مرکز اسلامی ثبتشده کمک کنند اداره مالیات از آنها مالیات نمیگیرد. نه تنها مسلمانان، بلکه اگر ارمنیها به کلیسا کمک کردند یا یهودیها به کنیسه کمک کردند از آنها عوارض دریافت نکنند؛ چون در هر شأنی به افراد متدین و معتقد به دین نیاز داریم. شهرداری به جای اینکه از دیگران دو برابر پول دریافت کند تا به مساجد و هیئتها کمک کند چنین راهکاری را پیش ببرد.
در دیدار با برخی وزرا این نکته را بیان کردم که دولت اگر قصد دارد به حوزه علمیه قم کمک کند از کسانی که به مراجع حوزه کمک میکنند و وجوهی میدهند مالیات نگیرد. ما مردم بودن را از بین نبریم نه تنها به مراجع بلکه به علما هم کمک کنیم؛ مثلاً لازم نیست فلان نهاد به عالم پولی پرداخت کند؛ بلکه این مردم هستند که باید کمک کنند مردم باید آنها را بچرخانند؛ وقتی مسجد را مردم بچرخانند آباد است؛ وقتی شهرداری به مساجد کمک میکند مردم عادی کنار میکشند و میگویند که اینها بودجه دارند کما اینکه حوزه نیز اینگونه است. حوزه هزار میلیارد یا دو هزار میلیارد از دولت دریافت میکند و مردم دیگر به آن کمکی نمیکنند؛ در حالی که مردم نمیدانند که نه تنها شهریه مراجع بلکه پولی که به اساتید پرداخت میشود از این بودجه تأمین نمیشود. باید در بعضی از مسائل تجدید نظر کنیم.
مساجد در حال خالی شدن هستند. مسجد را روحانی میچرخاند. در دورهای در مساجد دفتر بسیج بنا کردند؛ اما پس از مدتی با امام جماعت اختلاف پیدا میکردند. مسجد روحانی میخواهد. روحانی باید هم بسیجیها و هم بقیه مردم را اداره کند. ما باید به روحانی اختیار دهیم و شأن روحانیِ یک مسجد را به رسمیت بشناسیم. وعاظ در مساجد کاهش یافتهاند. وعاظ از ناحیه مراجع و بزرگان تشویق نمیشوند. مردم فلان استان از نظر اعتقادی مشکل دارند و مبلغان وهابی در آنجا بیداد میکنند ما برای آنها چه کردیم؟ همیشه تقاضا عرضه ایجاد میکند؛ وقتی مردم تقاضا ندارند عرضه نخواهد بود و واعظ به عمل نمیآید. هنر مرجعیت و حوزهها در گذشته این بود که اگر مردم تقاضا نداشتند ایجاد تقاضا میکردند.
مرحوم حاج انصاری قمی نقل میکرد که شخصی نزدیک افطار آش میفروخت؛ فردی نزد او رفت و در قبال یک قران یک کاسه آش خرید. فردی که آش میفروخت یک ملاقه در کاسه او آش ریخت و دست او داد. آن فرد قاشق را در آش فرو برد؛ اما قاشق در آش گیر کرد؛ وقتی قاشق را بالا آورد یک تکه گونی در آن بود. او نزد آشفروش رفت و گونی را نشان داد و پرسید این چیست؟ آشفروش گفت؛ گونی است. گفت؛ من از تو آش خریدم یا گونی؟ آشفروش گفت؛ چقدر پول برای آش دادی؟ گفت؛ یک قران. آشفروش گفت؛ خدا پدرت را بیامرزد یک قران دادی توقع داری شال ترمه از آشت بیرون بیاید. حاج انصاری قمی میگفت که آخوندِ مردمی چون شما، باید من باشم، شیخ مرتضی انصاری که نمیشود. تقاضا در میان مردم کاهش یافته و ما هم تدبیری برای ایجاد تقاضا نداریم رفتهرفته میان ما و مردم فاصله ایجاد میشود.
هیئتها هستند که عقاید را حفظ میکنند همیشه منطق و استدلال نیست؛ بلکه احساس هم هست. هیئتها در قصه مسجد گوهرشاد یا در نهضت مرحوم امام (ره) یا در ماجرای ۱۵ خرداد نقش اساسی داشتند. در حالی که داریم این هیئتها را از بین میبریم. تصور میکنیم با پول دولتی و شهرداری هیئت میماند؟ نه؛ یک مشت افراد آن هم به صورت کارمند در آنجا باقی میمانند. ۱۴ الی ۱۵ سال برای تبلیغ به کاشان میرفتم. کاشان مرکز هیئات بود و این هیئت با هیئت دیگر مثلاً در واعظ و مداح بهتر رقابت میکرد، آیت الله یثربی میفرمود؛ همین رقابت سبب میشد تا در اکثر ایام سال یک واعظ حسابی در کاشان داشته باشیم که منبر برود و جوانها بهره ببرند. چرخه تبلیغ و استقرار علما در بلاد را از بین میبریم.
آیا آیت الله بروجردی با این همه دقت و توجه به علمای بلاد درباره حوزههای علمیه در بلاد هم فعالیت ویژهای داشتند؟
آیت الله بروجردی منطقهای حساب میکردند؛ مثلاً در آن زمان کرمانشاه و مناطق اطراف آن حوزه نداشتند؛ بنابراین مدرسهای تأسیس کردند و اساتیدی مانند مرحوم حاج آخوند و حاج آقا عطا اشرفی و آقای میبدی را که از بزرگان مبرم قم بودند به کرمانشاه فرستادند. از طرفی از قم طلبه هم فرستادند؛ یعنی هم مدرسه را ساختند هم استاد و هم طلبه فرستادند؛ چون مردم به اهمیت حوزه آشنا نبودند. آقای فلسفی میفرمود: آیت الله بروجردی امر کردهاند که یک ماه در کرمانشاه بمانم و در مناطق مختلف شهر منبر بروم و به آنها بگویم که حوزه یعنی چه؟ چون منطقه غرب ایران به پایگاه نیاز دارد. حوزه پایگاه روحانی است؛ وقتی روحانی در یک منطقه حوزه داشته باشد از لحاظ شأن و قدرت علمی حفظ میشود؛ چون درس میگوید و از حوزه جدا نمیماند. مقام معظم رهبری در ایامی که به قم تشریف آورد و آقایان خدمت ایشان رسیده بودند این صحبت بود که حوزه بلاد زیر نظر حوزه قم باشد. ایشان مخالفت و قصهای از مرحوم امام (ره) نقل کردند و آن اینکه عدهای خدمت مرحوم امام (ره) رفتند تا پولی دریافت کنند تا حوزه قم حوزههای مختلف را اداره کند مرحوم امام (ره) مخالفت کرد و فرمود که هر بلدی باید خود را اداره کند زیر نظر قم نباشد.
آیت الله بروجردی اضافه بر ایران در خارج از کشور نیز حوزه تأسیس کرد؛ مثلاً در آفریقا، پاکستان، افغانستان و … . مثلاً آقای شیخالشریعه را به پاکستان فرستاد و آقای حجت را به افغاستان فرستاد.
لازم این را هم بگویم که وقتی از حوزه انقلابی سخن میگوییم چه مفهومی از انقلاب مد نظر ماست؟ آیا مفهوم انقلاب اکتبر شوروی یا انقلاب کبیر فرانسه یا انقلاب کوبا مد نظر ماست؟ همه این انقلابها کنفیکون کردند؛ در حالی که انقلاب مدنظر ما در حوزه بازگشت به اصالتهای حوزه است؛ یعنی حوزه تمام توان خود را در استفاده بهینه از امکانات به کار گیرد؛ بنابراین باید چرخه تبلیغ و اثرگذاری آن را بفهمیم و به اهمیت قشر میانی توجه داشته باشیم. قشر میانی را که صدام و حزب بعث برای آن چنین نقشه میکشند با بیتدبیری خودمان از بین نبریم. انقلابیت حوزه بازگشت به اصالتها و معیارها و موازینی است که در حوزه داشتیم.
شهرداری به مساجد و حوزههای علمیه کمک میکند در حالی که اصلاً راه این نیست. این مردم هستند که باید مساجد و هیئتها را بچرخانند؛ حتی با بودجهای که از دولت به حوزه تعلق میگیرد مخالف هستم
امروز کار ما بههم ریخته است، ما در بلاد شخصیتهای مستقر نداریم؛ هر روحانی که میمیرد جایگزین ندارد و انتخاب طبیعی صورت نمیگیرد. تبلیغ ما نادرست است و در اختیار مراجع نیست؛ بلکه در اختیار چند نهاد تبلیغی است
هیئتها در قصه مسجد گوهرشاد یا در نهضت مرحوم امام (ره) یا در ماجرای ۱۵ خرداد نقش اساسی داشتند. در حالی که داریم این هیئتها را از بین میبریم. تصور میکنیم با پول دولتی و شهرداری هیئت میماند؟
آیت الله بروجردی معتقد بود، همه باید تبلیغ بروند؛ اما کسانی را که برای تبلیغ میرفتند به امان خدا رها نمیکرد، برای همه افراد نامه مینوشت و او را به عالم شهر معرفی میکرد
آخوندی برای مردم، پدری است باید بالای سر آنها بود. امام جمعه، محترم، خوب و مقامش محفوظ است؛ اما علمای دیگر هم هستند.
بسیاری از ائمه جماعات برای گذران زندگیشان وقت دوم نماز به ادارهای میروند و نماز جماعت میخوانند تا پولی بگیرند در حالی که پس از نماز باید در مسجد بنشینند و مسئله بگویند و حدیثی بخوانند
ماجرای شنیدنی آیت الله بروجردی و آیت الله طالقانی
ماجرایی را از مرحوم آیتالله گلپایگانی شنیدم و بعضی اعاظم هم آن را نوشتهاند و آن اینکه خدمت آیت الله بروجردی نشسته بودم روزی بود که نامهها را خدمت ایشان میآوردند و کسی نامهها را باز میکرد و دست ایشان میداد. ایشان بعد از خواندن یکی از نامهها عصبانی شد و فرمود؛ میدانم این آقا آنجا چه میکند اینها خیال میکنند من اطلاع ندارم. آیت الله بروجردی رو به من کرد و گفت که این آقا در آن شهر نسبت به من نظر خوبی ندارد در مسجد و بالای منبر از من بدگویی میکند؛ حتی مردم را از من منصرف میکند (از تقلید من بازمیگرداند) و من اطلاع دارم؛ اینها برای من مینویسند که این آقا این کار را میکند یک کاری کنید؛ مثلاً ایشان را از آن شهر بیرون کنید؛ اما من چه کنم این آقا در آن شهر به مردم خدمت میکند؛ چون با من نظر خوب ندارد مردم به او پول نمیدهند من به عدهای از تجار سپردهام که به او پول بدهند؛ ولی نگویند که از طرف من پول میدهند که این آقا دوام بیاورد و سرپا بماند. من موضوعیت ندارم امام زمان (عج) موضوعیت دارد. آن آقا از چشم و ابروی من خوشش نمیآید و من را اهل نمیداند، خب نداند. اعتقاد به من جزو اعتقادات مذهب نیست او خدمت میکند و من موظفم به عنوان مرجع شیعه او را نگه دارم.
ماجرای دیگر که پدرم (آیت الله سید محمد حسین علوی طباطبایی بروجردی ) نقل میکرد اینکه به همراه عدهای خدمت آیت الله بروجردی بودم و آقایی از تهران نزد ایشان آمد و سه هزار تومان جلوی ایشان پول گذاشت و گفت دو هزار تومان به آقاسید محمود طالقانی در تهران دادهام. آقاسید محمود طالقانی با آیت الله بروجردی خوب نبود و طرفدار آیت الله کاشانی بود و سبک خاصی داشت تا این آقا گفت که دو هزار تومان به آقای طالقانی دادهام، آقایانی که در مجلس نشسته بودند سؤالاتی پرسیدند تا آیت الله بروجردی را متوجه کنند که آقاسید محمود طالقانی همانی است که با شما مسئله دارد؛ مثلاً از او پرسیدند که آیا ایشان هنوز خدمت آقای کاشانی میرود؟ آیت الله بروجردی رو به این آقا کرد و گفت که آیا شما نزدیک مسجد ایشان هستید؟ گفت؛ بله ایشان در مسجد هدایت نماز میخواند و من نزدیک مسجد مغازه دارم. آیت الله بروجردی پرسید که آقای طالقانی آنجا چه میکند؟ گفت سه وعده نماز میخواند و شب شنبه تفسیر و شب یکشنبه احکام و عقاید و عصر چهارشنبه برای خانمها و صبح جمعه برای جوانان جلسه برگزار میکند و نماز میت میخواند و جوانان را عقد میکند و در فاتحه شرکت میکند و … آیت الله بروجردی رو به این فرد کرد و گفت که دو هزار تومانی که به آقای طالقانی دادید قبول دارم. این سه هزار تومان را هم خدمت ایشان تقدیم کنید و بعد از این هم حسابتان با ایشان باشد و پول به ایشان بدهید دست ایشان دست من است و رو به اطرافیان کرد و گفت؛ یک امام جماعت در تهران بیشتر از این باید چه کند؟ انصاف چیز خوبی است.