English | فارسی
شنبه 20 خرداد 1396
تعداد بازدید: 1404
تعداد نظرات: 0

سلسله بيانات اخلاقي حضرت آيت الله علوي بروجردي (مدظله العالي) در شرح دعاي مكارم الاخلاق

سلسله بيانات اخلاقي حضرت آيت الله علوي بروجردي (مدظله العالي) در شرح دعاي مكارم الاخلاق



بسم الله رحمن الرحيم

  سخن ما درباره شرح دعای مکارم الاخلاق بود که از لسان مبارک امام سجاد علیه السلام صادر شده بود. وجود مقدس امام سجاد علیه السلام در این فقره از دعا می‌فرمایند:

  «اللّهُمّ صَلّ عَلَى مُحَمّدٍ وَ آلِهِ، وَ لَا تَرْفَعْنِي فِي النّاسِ دَرَجَةً إِلّا حَطَطْتَنِي عِنْدَ نَفْسِي مِثْلَهَا، وَ لَا تُحْدِثْ لِي عِزّاً ظَاهِراً إِلّا أَحْدَثْتَ لِي ذِلّةً بَاطِنَةً عِنْدَ نَفْسِي بِقَدَرِهَا.»

خدايا بر محمد و آلش رحمت فرست، و مرا در ميان مردم به درجه‏اى ترفيع مده مگر آنكه به همان اندازه پيش نفس خويشم پست گردانى، و عزتى آشكارا برايم به وجود مياور مگر آنكه به همان نسبت پيش نفس خويشم خوار سازى.

آثار سوء تملق‌گویی

وجود مقدس علي ابن الحسين(علیه السلام) با توجه به فطرت و ذات انساني و با توجه به اينكه انسان «خُلِقَ الانسان ضعيفا» و ظرفيت او محدود است این جملات را فرموده‌اند. اين ظرفيت محدود موجب مي‌شود كه انسان خودش را برتر و قوي ببيند و به قول معروف ترك تازي كند و مغرور شود. آيۀ شريف قرآن هم به همين مطلب اشاره می‌کند: (إِنَّ الاْءِنسَانَ لَیطْغَی أَن رَآهُ اسْتَغْنَی)[1]. اين معروف است كه افراد با تعريف، تحت تأثير قرار مي‌گيرند،؛ يعني واقعاً اگر کسی از آن‌ها تعريف كند و حتي صفتي را كه ندارند مدام برای آن‌ها تكرار كند، باور مي‌كنند كه آن صفت را دارند. اين (خُلِقَ الانسانَ ضعيفا) واقعيت قصه است. لذا يكي از دلایلی كه در شرق جهان باعث زمین‌خوردن افراد شده، همين تملق بوده است. کسانی دور افراد قدرتمند جمع مي‌شوند متملق‌اند. متملق يعني كسي كه تعريف مي‌كند و تملق مي‌گوید.

مثلی هست که مي‌گویند سلطاني به يكي از اطرافيانش گفت كه امروز مثلاً چه غذايي بخوريم. گفت آنچه كه سلطان بپسندد. اصلاً اين ضرب‌المثل است كه مي‌گوید آنچه سلطان بپسندد هنر است. سلطان گفت مثلاً بادمجان بخوريم و شروع كرد از مزاياي بادمجان تعريف‌كردن. آن فرد هم تعاريف بيشتري از بادمجان كرد. بعد صحبت از غذای فردا شد که چه بخوريم. سلطان گفت هرچه مي‌خواهید بخوريم، اما بادمجان نخوريم و شروع كرد از بدي‌ها و مضرات بادمجان گفتن. آن شخص هم شروع كرد از معايب بادمجان صحبت‌كردن. سلطان به او گفت كه تو ديروز از بادمجان تعريف مي‌كردي، امروز چطور بد مي‌گویي؟ گفت من نوكر بادمجان كه نيستم، هرچه سلطان بگوید، من هم مي‌گویم. این یعنی آنکه خوبی و بدی نسبی است. يعني آنچه سلطان بپسندد، هنر است. اين تملق است. اين تملق در شرق و غرب هم دیده می‌شود.

دربارۀ ائمۀ اطهار(علیهم السلام) وضع به گونه‌ای دیگر است. مثلاً وقتی اميرالمؤمنين علي ابن ابي طالب(علیه السلام) وارد مجلسی شدند، مردم براي استقبال جمع شده بودند و تعظيم مي‌كردند. آن‌ها ذهنيتشان دربارۀ حضرت علی(علیه السلام) همان ذهنیت سلاطين ساساني ايران بود كه وقتي سلطاني وارد جایی مي‌شد، تكريمش مي‌كردند. آن‌ها آمدند جلوی اميرالمؤمنين علي ابن ابي طالب(علیه السلام)  شروع كردند به تعظیم و تکریم. حضرت علی(علیه السلام) خطبۀ مفصلي در نهج البلاغه دارند که در آن می‌گویند: «ولا تكلموني به ماتكلم به الجبابره» یعنی با من این‌گونه رفتار نكنيد، من هم انساني مثل شما هستم. وقتی دور من جمع مي‌شويد، اگر اشكالي در کار من هست، به من بگویيد.

تعريف و تمجيد یعنی چه؟ اين روحيه، روحيه‌ای الاهي است. اين ظرفيتي فوق اين معاني است. اين واقعيت است كه همۀ انسان‌ها اين ظرفيت را ندارند. لذا وقتي از ما از جهتي تعريف می‌کنند، اگر این تعریف دوسه‌بار تكرار شود، اصلاً فراموش مي‌كنيم كه اساساً فاقد اين صفت هستیم. مثلاً اگر هميشه به شخصی كه بخيل است، بگویید تو انسان كريمي هستي، واقعاً خودش را كريم خواهد دانست. اين واقعيت و ضعف انسان است. لذا در میان بزرگان و علما کسانی را داریم که وقتی برایشان شعر مي‌گفتند و تعريف و تمجيدشان مي‌كردند، ناراحت مي‌شدند. این مسئله که دربارۀ ائمه(علیهم السلام) بسیار نقل شده است. در مقابل، کسانی هم بوده‌اند که وقتي از آن‌ها انتقاد می‌كردند، خوششان مي‌آمده است. حدیث «المؤمن مرآت المؤمن» حديث عجيبي است. ما به این احاديث، حتی كوتاه و به نظر خودمان پيش ‌پاافتاده توجه نمی‌کنیم، چون زياد ديده‌ايم و زياد خوانده‌ايم و زياد برای مردم گفته‌ايم. مؤمن آيينه است. وقتي آيينه را جلوي رخ كسي مي‌گيرند، به آيينه كه نگاه مي‌كند، عيوب خودش را مي‌بيند. اگر موهاي سرش، موي محاسنش را شانه نكرده باشد، متوجه مي‌شود. اگر صورتش كثيف باشد، متوجه مي‌شود. اگر عيبي و نقصي در چهرۀ او یا در لباسش باشد، متوجه مي‌شود. مؤمن آيينه است. مؤمن آيينۀ مؤمن است و هرقدر اين آيینه صاف‌تر و پاك‌تر باشد، عیوب را بهتر نشان مي‌دهد. مؤمن هم همين‌طور است. هرقدر مؤمن صاف‌تر و بهتر باشد، عيب را بهتر نشان مي‌دهد.

ضرورت مبارزه با غرور

اين واقعيتی است كه انسان ضعيف است. روزگار انسان را بالا مي‌برد، بالا كه برد، انسان بايد شاخصه‌اي و خصوصيتي داشته باشد كه اين بالابردن او را مغرور نكند. فراموش نكند كه كیست، عيوب خودش را نديده نينگارد. عيوب و نقائص خویش را ببيند. لذا امام‌سجاد(علیه السلام) براي اين مطلب از خدا درخواست مي‌كند و مي‌گوید: خدايا بالابردن من هم دست تو است. بالارفتن كه دست ما نيست، «يعز من يشاء و يذل من يشاء». وقتي من را بالا مي‌بري، من انسانم، انساني هستم كه ضعيفم و اين انسان ضعيف غرور پيدا مي‌كند و در معرض شكست است و در معرض نابودي قرار مي‌گیرد. همان مقدار كه من را بالا مي‌بري، هر مقدار شأن من را پيش ديگران بالا مي‌بري، مثل کفه ترازو، شأنم را پيش خودم پايين بياور. هرچه قدر پيش مردم عزيزتر مي‌شوم، پيش خودم ذلت و كوچكي به من بده، خضوع به من بده. خضوع و كوچكي چه زماني‌ است؟ زماني است كه انسان خودش را بشناسد. اگر انسان خودش را بشناسد، مي‌بيند چه خبر هست. انسان چيست؟ اين «خلق الانسان ضعيفا» فقط از نظر جهات معنوي این‌طور نيست. از نظر جسماني هم همين‌طور است. انسان تا وقتي كودك است، محتاج است. يك مگس را نمی‌تواند از خودش دور كند. اگر بچه گربه لبه پشت‌بام بیاید، هرچه قدر هم هلش بدهيد، امكان ندارد جلوتر بياید و پایین بيفتد. اما بچه آدم چهارپنج‌ساله، چهاردست‌وپايي مي‌آید لبه پشت‌بام و پايين می‌افتد. دوران جواني و نوجواني را هم با غرور و بي‌خبري مي‌گذراند و وقتي كه مي‌خواهد كمال پيدا كند، تازه شهوات مختلف از مال از جاه و مقام بر او چيره مي‌شود. قدري که به خودش مي‌آید، پير شده است. پير كه شد، انواع مرض‌ها و انواع ضعف‌ها همه به سراغش مي‌آید. افرادي كه به فيزيولوژي انسان آشنا هستند، يعني اين بافت ساختماني انسان را می‌شناسند، مي‌دانند كه انسان چقدر ضعيف است. همين الان كه من درحال صحبت‌کردن هستم، اگر یکی از عناصر این ميليون‌ها و ميلياردها سلول تركيبشان بهم بخورد و حالت غيرمتعارف پيدا كنند، انواع كسالت‌ها و مرض‌هاي بی‌علاج پيش مي‌آید، مثل سرطان. در سرطان سلول يك‌مرتبه در حالت تقسيمي خودش به جای اینکه تقسيم طبيعي داشته باشد، مثلاً یک سلول در يك دقيقه تبديل به دو سلول تبدیل شود، در يك دقيقه به هشت سلول تقسيم مي‌شود. یا اين شبكه مويرگي و رگ‌هايي كه در بدن انسان می‌گویند محيط زمين را دور مي‌زند، يعني حد طولش اين اندازه است، وقتی موادي كه مي‌خواهد از اين مويرگ‌ها عبور كند، اگر قدري غلظتش كم‌وزياد شود يا رقت پيدا کند، وضعش بهم مي‌خورد. اگر غلظت پيدا كند، مويرگ مي‌گيرد. مثلاً اگر مویرگ در نقطۀ خاصی از مغز بگیرد، يك‌مرتبه تكلم بنده ساقط مي‌شود. چرا؟ چون مويرگي در آن قسمت گويايي مغز بسته شده است و دیگر خون‌رساني به آن صورت نمی‌گیرد. حال ‌اگر خون خيلي رقيق شود، خونريزي مي‌كند و آن هم عوارض ديگري دارد. برایتان استاد وحید بهبهانی(رحمۀ الله علیه) را مثال می‌زنم. استاد كل در همۀ علوم به‌اصطلاح عصر خودش بود. وی در علوم و رجال انصافاً فوق‌العاده است. ایشان صاحب مكتب بود و در مقابل اخباري‌ها قرار گرفت. چون اخباريت به‌نحوی متحجر بودند و فكر و عقلانيت را كنار مي‌زدند، لذا استاد بهبهانی(رحمۀ الله علیه) شخصيتش باعث شد كه حركت اصولي دوباره برگردد و امروز مكتب ما مكتب اصولي است و نه مكتب اخباري. او درعين‌حال امتيازاتي را كه اخباري‌ها داشتند، گرفت و لذا اصول بعد از وحيد بهبهاني متحول شد. وی در رجال استاد كل است. امثال سید بحرالعلوم(رحمۀ الله علیه) شاگرد وی بودند. اما آقاي وحيد بهبهاني(رحمۀ الله علیه) آخر عمرش به نسيان مبتلا شد که  امروز به آن آلزایمر مي‌گویند. وی در آخر عمرش از شاگردان خودش تقليد مي‌كرد. اين است سرانجام انسان.

اوج در وجود انسان نيست. اوج انسان را گمراه و مغرور مي‌كند و باعث می‌شود انسان ضعيفي مثل نمرود يا فرعون دادِ «انا ربكم الاعلي» بزند. اين انسان، امام و مرجع بشود، راضي نيست. او پيغمبر شد، بعد گفت من خدا هستم. سيد محمدعلي باب طلبۀ كوچك و بي‌سوادی بود. نوشته‌ها و گفته‌هایش را ببینید. به هيچ چیز قانع نشد و رفت تا الوهيت. انسان چنین است! انسان اين حركت قهقرا را دارد، اگر جلویش را نگيرد، اين حرکت مصيبت‌بار مي‌شود. قرآن برای ما فقط نمرود و فرعون را وصف كرده است. نمرودها و فرعون‌ها هميشه هستند. گاهي در وجود خودمان نمرود داريم. گاهي ما مقابل خدا ترك تازي مي‌كنيم. گاهي در مقابل خدا مي‌ایستيم. نباید از خودمان غفلت كنيم. گناه و حرمت‌شكني، ايستادن مقابل خدا است. به‌هرحال مي‌ايستيم، اين ايستادگي انسان را سقوط مي‌دهد و انسان ضعيف و بي‌ظرفيت اين خصوصيت را دارد، لذا امام(علیه السلام) مي‌فرمايند: «ولا ترفعني في الناس درجة»، من را اينقدر بالا نبر. رفعت هم در بين ناس واقعي نيست. اين نكته‌اي است كه امام سجاد(علیه السلام) اينجا به آن عنايت دارند. «ترفعني» یعنی تو بین مردم بالا مي‌بري. يعني آن نگاهي که مردم به من داشتند، اين نگاه عوض مي‌شود. يعني مردم به من تعظيم مي‌كنند و نگاه بزرگي به من مي‌كنند. قصه اين است، والا واقعيت و اصالت ندارد. اين بالارفتن نزد مردم اعتباری است، واقعی نیست. اعتباري درست كردم كه مردم اين‌طور به من خوب نگاه كنند. هرچند این بالابردن مقام واقعی نیست، اما من كسي نيستم كه واقعيات را بتوانم بفهمم. من كسي نيستم که ظرفيتم تحمل اين جهات را اقتضا كند. «لاترفعني إِلّا حَطَطْتَنِي» خدایا من را در بین مردم بالا مبر، مگر پيش خودم من را پايين بياوری. یعنی پيش نفس خودم همیشه شرمنده باشم. گناه می‌‌كنم، اما آيا شكر نعمت او را آن‌طور كه هست به جا آوردم. خداوند فرداي قيامت مي‌فرمايد: (لتسألن عن النعيم )این آيۀ شريف قرآن است. اين نعيم نعمت‌هاي مختلف است. آن فرصت‌هايي كه تو به من در كودكي و در جواني دادي، آیا از اين فرصت‌ها بهره‌برداري كردم؟ شكر نعمت فقط الحمدلله، الحمدلله گفتن نيست. خود همين الحمدلله‌گفتن را هم زبانش را او داده است. توانش را او داده است كه مي‌توانیم بگوییم. توفيقش را هم بايد او بدهد. شكر نعمت بهره‌برداري از نعمت‌ها و فرصت‌ها است. آيا آنچه خدا به من داده بود، در راه او به‌كار گرفتم؟ همراهي با او تا كجا بود؟ مني كه مي‌دانم (انالله و انا اليه الراجعون ( حركتي داريم که از خدا آغاز مي‌شود و به خدا منتهي مي‌شود، من كه مي‌دانم در اين دایره مجبورم به سوي او بر‌گردم، بخواهم يا نخواهم، اما چطور برمي‌گردم؟ با شكر نعمت، با استفاده از فرصت‌هايي كه در اختيار من گذاشته است يا نه؟

 «إِلّا حَطَطْتَنِي عِنْدَ نَفْسِي» من را منحط كن، سقوطم بده. اما پيش خودم «نفسي مثلها». «مثلها» يعني عين همان رفعتي كه پيش مردم به من دادي، هرچه اعتبار بالا رفت، از اين طرف پیش خودم تنزل رتبه پيدا كنم. خودم را بيشتر محتاج به تواضع ببينم. اين را بفهمم که هرچه بالا بروم، ممكن است انساني در بین همين افراد عادي، یا نه، بسیاری باشند كه قربشان به خدا خيلي بيشتر از من است. ممكن كساني باشند كه سرشان را كه بلند مي‌كنند و «خدا» مي‌گویند، جواب مي‌گيرند و دعایشان پذیرفته مي‌شود. کمک کن اين را بفهمم كه من هرچه بالا بروم، بايد تواضعم از اين طرف پيش خدا که هیچ، پیش همين مردم هم بيشتر شود. نزد خدا كه كوچكي و عبوديت محض است. «عبد المملوك لا يقدر علي شي وَ لَا تُحْدِثْ لِي عِزّاً ظَاهِراً»، «تحدث» امر حادث است. امري است كه به اصطلاح نيست و وجود پيدا مي‌كند و ايجاد مي‌شود. امام سجاد (علیه السلام) می‌فرماید: خدایا ايجاد نكن براي ما «عِزّاً ظَاهِراً». «عِزّاً ظَاهِراً» هم نكته دارد. یعنی پيش مردم انسان عزيز باشد. عزّ ظاهر است، عزّ واقعي كه نيست. اين عزت واقعي فقط در عبوديت است. جز در عبوديت عزت وجود ندارد. در غير عبوديت هر عزّي باشد، درحقيقت ذلت است. «عزا ظاهرا الا احدثت» مگر همان‌طور كه براي من اين عز ظاهر را پيش مي‌آوري، «أَحْدَثْتَ لِي ذِلّةً بَاطِنَةً» را پيش بياور. این تعبير فوق‌العاده‌اي است. «احدثت لي ذلتة باطنة» یعنی در مقابل «عز ظاهر» ذلت باطني براي من پيش بياور. «عند نفسي به قدرها» یعنی به همان اندازه، چون اگر اين ترازو بهم بخورد، كم و زياد بشود، من ظرفيت ندارم. همۀ اساس بهم مي‌ريزد. قدري آن عزت بيشتر از اين ذلتي باشد كه پيش خودم مي‌خواهم احساس بكنم. اين نكته‌ای است كه وجود مقدس امام سجاد(علیه السلام) مطرح مي‌فرمايند و بعد اللهم صل علي محمد و آل محمد.

والسلام عليكم و رحمۀ الله و بركاته.

[1] . علق: 6 و 7 

تصاویر
  • سلسله بيانات اخلاقي حضرت آيت الله علوي بروجردي (مدظله العالي) در شرح دعاي مكارم الاخلاق
ارسال نظر جدید

نام

ایمیل

تصویر امنیتی
کد امنیتی را وارد نمایید:

کلیه حقوق این سایت متعلق به دفتر حضرت آیت الله علوی بروجردی می باشد. (1403)
دی ان ان