سخن ما درباره شرح دعای مکارم الاخلاق بود که از لسان مبارک امام سجاد علیه السلام صادر شده بود. امام علیه السلام در این فقره از دعا میفرمایند:
وَ لَا تَرْفَعْنِي فِي النَّاسِ دَرَجَةً إِلَّا حَطَطْتَنِي عِنْدَ نَفْسِي مِثْلَهَا.[1]
انسان موجودی تاثیر پذیر است
امام سجاد علیه السلام پس از اینکه از خداوند متعال درخواست میکند که هیچگاه در زندگی مبتلا به کبر و فخرفروشی نشود، میفرمایند: خدایا هر مقدار که در اجتماع، قدرت و مقامم بالا ميرود در پيش خودم و نفس خودم كوچك بمانم. این دعا نشان از آن است که انسان در زندگی خود بسيار تأثيرپذير است؛ و هميشه از اطرافیان خود تاثير ميگيرد؛ چرا که ماهیت انسان به گونه است كه معاشرت اجتماعی دارد و طبیعت او مدنی است و برای تعامل با ديگران، خلق شده است و در اين تعاملات اجتماعي، تاثير و تاثراتی وجود دارد.
اگر انسان با اين شدّت تأثيرپذیري که در نهاد او وجود دارد، روز به روز بزرگ شود و با ثروت یا قدرت یا علم عظمت پيدا كند، ممکن است با شرايطي كه اطرافيان شخص ايجاد ميكنند دچار لغزش شود؛ مخصوصا، اگر اين معنا در قدرت و ثروت ظاهر شود؛ چرا که در این حالت، معمولا افرادي دور انسان جمع ميشوند که متملق و چاپلوس هستند و ميخواهند از قدرت او سوء استفاده كنند و براي اینکه در دل او نفوذ کنند، چاپلوسی میکنند و در این حالت، اگر انسان تاثيرپذير باشد، رفتار آنان را باور ميكند.
لزوم پرهیز از غرور در قدرت
از این رو، گاهي دیده میشود كسي كه قبل از رسيدن به قدرت، يك انسان معقول و منطقي بود، به مجرد اينكه به قدرت رسید، هويتش عوض شده و مغرور ميگردد؛ چرا که در این حالت تواني در خودش ميبيند كه ديگران آن توان را ندارند و در این وضعیت، اگر كساني هم در اطراف او باشند که بخواهند برای او چاپلوسی کنند، فردی مانند فرعون و نمرود ميشود و ادعای «انا ربكم الاعلي» میکند. اينها واقعياتي است كه وجود دارد و در تاريخ ما نوشته شده است.
در مقابل چنين حالتي، اثر اين دعای امام معلوم ميشود خدايا توان، قدرت و ظرفيتي به من عطا کن كه به همان درجه و مقداري كه در مقام بروز خارجي بالا ميروم، پيش نفس خودم پايين بيایم.
امیر المومنین علیه السلام مصداق کامل دعای امام سجاد علیه السلام
اميرالمومنين علیه السلام زماني كه به قدرت ظاهري رسيدند، حتی زمانی که خود مردم ایشان را انتخاب كردند، اصلا به اجماع اهل حل و عقد یا شوراي چند نفره هم نبود که با زور و اجبار، به قدرت رسیده باشند؛ ولی در اوج قدرت، فردی متواضع و خاشع بودند؛ در حالی که حکومت ایشان در آن دوران بسیار پهناور بود و وسعت ديار اسلامي به قدری زياد بود که ايران يك ايالت آن بود و خراسان بزرگ، در آن زمان تا مرز چين بود و حتی افغانستان را هم شامل ميشد و از طرف شام هم تا درياي مديترانه و قسمت شمال آفريقا كه مصر کنونی باشد و صحراي ليبي و سودان همه جزو مجموعه حکومت ایشان بود؛ اميرالمومنين علیه السلام خليفه و رهبر چنين مملكتي بود، در حالی که اگر برخی دیگر از افراد به این قدرت برسند دیگر خدا را بنده نيستند، ولی اميرالمومنين علیه السلام که مسلط به اين مجموعه بود مصداق همين دعا بود.
در تاریخ نقل شده است که زنی ناتوان، مشكی بر دوش داشت که علي بن ابي طالب از کنار او عبور میکردند که شنیدند که زيرلب به ایشان ناسزا ميگوید؛ چرا که شوهر این زن در يكي از جنگها كشته شده بود و به این زن نیز رسيدگي نشده بود.
ایشان خطاب به آن زن ميفرماید: مادر چه شده است؟
او هم ميگويد: اميرالمومنين علیه السلام از ما غفلت كرده، و من در حالی که بچه دارم، خودم بايد همه كارها را انجام بدهم. این زن همه سخنان خود را میگوید بدون اینکه مخاطب خود را بشناسد. ایشان هم در كنار آن زن قدم به قدم ميآيد تا به خانهاش برسد. حضرت هم در حالی که مشك بر دوشش بود، وارد آن خانه شد و مشك را داخل خانه گذاشتند و وقتی که ديدند بچه ها از گرسنگي رنگشان پريده، يك مقدار آب و آرد تهیه کردند و آن زن هم آنها را خمير ميكند و شروع به پختن نان میکند؛ در این اثنا، علي بن ابي طالب اميرالمومنين علیه السلام هم بچه ها را ساكت ميكند و با آنها بازي ميكنند و برای بچهها چهار دست و پا میشوند و بچه ها را بر پشت خود سواری می دهد و صداي گوسفند در ميآورند تا اين بچه ها بخندند و در بعضي از نقلها آمده است که همسايهها از صداي خنده این بچه ها بيرون آمدند و متوجه موضوع شدند. خانه اي كه دائما در آن گرسنگي بود و خندهاي در آن مشاهده نمیشد صدای خنده شنیده میشود و وقتی که همسایهها دیدند که علي بن ابي طالب در این خانه آمده و اين بچهها را به دوش كشيده است ایشان را شناختند.
اين هنر است كه انسان در اوج قدرت، خودش را كوچك كند و اين ظرفيت را علي بن ابي طالب اميرالمومنين علیه السلام دارد، و ما بايد اين آداب را از ایشان ياد بگيريم.
اين قصه از ایشان در واقع مصداق همین دعای امام سجاد علیه السلام است كه انسان هرچقدر قدرت پيدا كند و بزرگ شود باید پيش نفس خودش كوچك باشد. آری، اين همان علي است كه ميآيد صورتش را جلوي آتش ميگيرد و شعلههايی كه بالا ميآيد و به صورتش ميخورد، ميگويد: اي علي طعم شعلههاي آتش را در دنيا بچش قبل از آنكه در جهنم گرفتار آن شوي.
بنابراین، امام سجاد از خداوند مسئلت ميكند که اگر من براي اين بزرگي ظرفيت ندارم من را بزرگ نكن، و اصلا به من قدرت نده، و اگر بناست که من سقوط كنم اين توان را به من نده، و اگر اين توان را به من ميدهي ظرفيتي به من بده كه من دچار حیلههای نفس خودم نشوم.
آیت الله بروجردی، مظهر تواضع در اوج قدرت
حضرت آيت الله صافي گلپايگاني دام ظله ميفرمودند: يك روز درس آيت الله بروجردي، قبل از اينكه ایشان به سمت منبر بروند يك آقاي روحانی، اظهار حاجتي به ايشان كرد. ايشان فرمودند: بعد از درس بيا صحبت میكنيم. سپس ايشان بالاي منبر رفت و درس را شروع کرد که در اثنای درس آن روحانی اشکالی را بیان کرد و ايشان چون گوشش سنگين بود خيال كرد او در وسط درس ميخواهد همان حاجتش را مطرح كند. پس به آن روحانی گفت: بعد از درس خدمت شما هستم. آیت الله صافي ميفرمودند: ما رفتيم خدمت آقا و به ایشان گفتيم: آقا اين بنده خدا به بیانات شما اشكال داشت و درخواست ديگري نداشت. در این هنگام رنگ آيت الله بروجردي پريد و به آیت الله صافی فرمودند: خانه اين آقا را ميدانيد کجاست؟
گفتم بله. فرمودند: درشكهاي بگيريد که من ميخواهم خانه اين آقا بروم.
ايشان [ آیت الله صافی ]ميفرمودند: من گفتم که نیازی نیست شما تشریف ببرید. ما به ایشان ميگوييم خودشان خدمت شما، برسند. ولی آيت الله بروجردي در زیر باران شديد حرکت کرد و چون منزل اين آقا در كوچه باريك و تنگ بود و درشكه نميتوانست به آنجا برود، پياده شدند و به زحمت به خانه اين آقا رسیدند. وقتی که اين آقا ديد، آيت الله بروجردي پشت در ایستاده، خواست که دست ایشان را ببوسد که آیت الله بروجردي دستش را گرفت و دست او را بوسيد و به ایشان گفت: از من بگذر و من را ببخش.
اين همان نهایت خضوع در مقابل يك طلبه است؛ در حالی که ایشان یک مرجع بزرگ است و عمدا هم كاري نكرده، بلکه تنها مرتکب یک خطا شده بود. ایشان حتی بعدا هم در درس این مسئله را جبران کردند و به شاگردان خود گفتند که این فرد از فضلا و اهل فضل است و اشكال ایشان هم چنين و چنان است.
اوج این خضوع به اين است كه به همان درجهای كه من بزرگ ميشوم نفس من سقوط و هبوط پيدا كند و فراموش نكنم كه من عبد هستم و اينقدر ضعيف هستم كه خودم اختيار خودم را حتی برای يك دقيقه بعد ندارم و نميدانم که چه بر سرم ميآيد.
وجود مقدس امام سجاد علیه السلام ميفرمايند: خدايا مبادا قدرتي كه ميخواهي به من بدهي سبب غرور من بشود و من را از عبوديت تو دور كند. زیرا اين امر دیگر عنايت تو نيست، بلکه اين عذاب است. یعنی وقتي خداوند، کسی را نميپسندد و ميخواهد که او را از در خانه خودش بيرون كند وسايلي فراهم ميشود كه اين شخص مشغول به قدرت یا علم و ثروت شود تا فراموش كند که بنده خدا است. اینجاست که گفته شده است: «العلم حجاب الاكبر»؛ و این شخص هم در لحظهای که به خودش ميآيد، دیگر فرصت از دست رفته است. حتی لحظه مرگ به جناب سلیمان هم مهلت داده نشد. در حالی که سليمان، پيغمبر و حشمت الله، بود و از عبوديت خدا در سلطنتش غافل نبود؛ و بر جن و انس سلطنت داشت، در آن لحظهای كه از لشكر و سپاهش سان ميديد، و در جاي بلندي ايستاده و بر عصا تكيه داده بود، ملك الموت آمد و همانجا جانش را گرفت. جناب سلیمان به قدری اقتدار داشت که كسي جرأت نميكرد، به نزد او برود و بپرسد، چرا ایستادنش اینقدر طول كشيده است تا اینکه خداوند به موريانه امر كرد، عصایش جويده شود و وقتی که اين عصا شكسته شد و سليمان افتاد، آن وقت همه آنها فهميدند، سليمان از دنيا رفته است.
ما خيال ميكنيم که در اين عالم ماندني هستيم در حالی که اینگونه نیست. دنیا جای ماندن و مقر نيست و اگر قدرت پيدا كردی بدان که دنيا مسافرخانه و جاي گذران است، و این آخرت است كه دار قرار و استقرار است. بنابراین انسان باید از اين جايگاه موقت بهره ببرد، تا به آن جايي كه مي رود با قلب سليم وارد شود. در آنجا هم قدرت و علم و ثروت فایده نخواهد داشت؛ بلکه باید آن علمي كه باعث كمال نفس شود همراه خودش ببرد.
[1] . صحیفه سجادیه، ص 92.