بسم الله الرحمن الرحیم
فراز هفتم از دعای شریف مکارم الاخلاق
وجود مقدس امام سجاد – علیه السلام – در فراز هفتم دعای شریف مکارم الاخلاق میفرمایند:
ألّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ أبْدِلْنی... مِنْ ظِنَّةِ أَهْلِ الصَّلاَحِ الثِّقَةَ وَ مِنْ عَدَاوَةِ الْأَدْنَینَ الْوَلاَیةَ وَ مِنْ عُقُوقِ ذَوِی الْأَرْحَامِ الْمَبَرَّةَ وَ مِنْ خِذْلَانِ الْأقْرَبینَ النُّصْرَةَ وَ مِنْ حُبّ الْمُدَارِینَ تَصْحِیحَ الْمِقَةِ وَ مِنْ رَدّ الْمُلَابِسِینَ کَرَمَ الْعِشْرَةِ وَ مِنْ مَرَارَةِ خَوْفِ الظّالِمِینَ حَلَاوَةَ الْأَمَنَةِ.
خداوندا بر محمد و آل محمد درود فرست و... بدگمانی نیکان را به اطمینان و خوشگمانی، و دشمنی نزدیکان را به دوستی، و بدرفتاری خویشاوندان را به نیکوکاری، و بیاعتنایی خویشان را به نصرت و یاری، و دوستی اهل مجامله و تملق را به دوستی واقعی، و رد و نفی مصاحبان مرا به حسن معاشرت، و تلخی ترس از ظالمان را به شیرینی امنیت تبدیل کن.
آسیبهای وارده از خوبان و نزدیکان انسان
بدگمانی نیکان
وَ مِنْ ظِنَّةِ أَهْلِ الصَّلاَحِ الثِّقَةَ: گاهی از اوقات کسانی که با ما بدی میکنند، دشمن نیستند؛ بلکه دوستاند؛ اهل صلاحاند؛ اما به انسان سوءظن پیدا میکنند. این هم از آفاتی است که در اجتماع وجود دارد. اهل بغی کسانیاند که ذاتاً اهل ظلم و تعدیاند؛ اما اهل صلاح ذاتاً اهل ظلم نیستند؛ افراد خوبیاند؛ اما گاهی به هر دلیلی به انسان بدگمان میشوند. حضرت از خدا مسئلت میکنند که گمان اهل صلاح را درباره من به اعتماد و اطمینان تبدیل کن.
دشمنی نزدیکان
وَ مِنْ عَدَاوَةِ الْأَدْنَینَ الْوَلاَیةَ: گاهی نیز برخی از نزدیکان انسان، قوم و خویش یا رفیق انسان، حالت دشمنی ابراز میکنند. این دشمنی هم اعم از دشمنی آشکار و پنهان است. ممکن است در ظاهر با انسان خیلی نزدیک باشند؛ اما در واقع اینگونه نباشند. خدایا! این دشمنی نزدیکانم را به دوستی تبدیل فرما.
بدرفتاری بستگان
وَ مِنْ عُقُوقِ ذَوِی الْأَرْحَامِ الْمَبَرَّةَ: گاهی هم برخی افراد که رحم انساناند، قوم و خویش اویند، رفتار بدی با انسان دارند. از خدا میخواهیم که بدیهای بستگانمان را به مهربانی و نیکویی تبدیل کند.
بیاعتنایی نزدیکان
وَ مِنْ خِذْلَانِ الْأقْرَبینَ النُّصْرَةَ: «خذلان» بهمعنای بیاعتنایی و بیتوجهی است. گاهی برخی از نزدیکان انسان به او بیاعتنا و بیتوجهاند و او را به حساب نمیآورند. حضرت از خدا میخواهد که این بیتوجهیهای نزدیکان را به نصرت و یاری مبدل نماید.
تملق و زبانبازی اطرافیان
وَ مِنْ حُبّ الْمُدَارِینَ تَصْحِیحَ الْمِقَةِ: برخی اهل مجامله و زبانبازیاند. حضرت از خداوند درخواست میکند که دوستیهای ظاهری و چربزبانی آنها را به دوستی دائمی تبدیل فرماید.
آشنایان و بستگان، منشأ آسیبها و بدیها به انسان
در این موارد متعدد، منشأ آسیبهایی که به انسان میرسد، مختلف است و حضرت امام زینالعابدین - علیه السلام ـ به این معنا توجه میدهند که دشمنان و بدخواهان انسان، فقط دشمنان رودررو نیستند؛ بلکه ممکن است از دوستان و اقوام و نزدیکان انسان هم دشمنانی پیدا شود و آسیبهایی از آنها به انسان برسد. از همین رو در این بند از دعا، تنها یکی دو مورد اهل بغی و مجاملهاند؛ بقیه همه اقربا و ذویالارحام و اهل صلاح و نزدیکاناند. ما در جامعه با افرادی زندگی میکنیم و در تعامل هستیم که هر کدامشان از رفتار و نحوه برخورد ما برداشتی دارند و مطابق همین برداشتشان درباره ما قضاوت میکنند. گاهی برخی از نزدیکان به انسان حسد میورزند.
خود وجود مقدس امام هم به این مسئله مبتلا بودند و از ناحیه بعضی از اقوام و بستگانشان مورد تعرض واقع میشدند. گاهی از اوقات برخی از آنان چنان برخورد تندی با حضرت داشتند که اصحاب حضرت یا نزدیکان ایشان ناراحت و عصبانی میشدند و حضرت آنها را آرام میکردند. برخی از نزدیکان امام به ایشان حسادت میکردند که چرا خداوند امامت را در وجود شما قرار داده و در ما قرار نداده است و گاهی از اوقات این مسائل به تندی کشیده میشد؛ بهطور خاص در برخورد با بعضی از پسرعموهایشان، چه در زمان امام سجاد - علیه السلام ـ و چه پس از ایشان در زمان امامان دیگر، این مسائل وجود داشته است؛ چنانکه در مورد امام حسن عسگری - علیه السلام ـ و برادرشان جعفر کذاب شاهدیم.
طبقات مختلف جامعه و لزوم برخورد متناسب با هر کدام
بنابراین، امام به ما توجه و انذار میدهند که ما در جامعهای زندگی میکنیم که طبقات مختلف و تفکرات متفاوتی در آن وجود دارد: ذویالارحام، اهل صلاح، معاندین، اهل مجامله و...؛ و نسبت هر کدام از آنها با انسان تفاوت میکند. بنابراین، امام سجاد - علیه السلام ـ درصدد بیان این معنا هستند که انسان وقتی در یک مجموعهای زندگی میکند، باید روابط خودش را با آنها تعریف و تنظیم کند؛ یعنی روابطش را با ذویالارحام چگونه تنظیم کند و با اهل صلاح چطور. توجه داشته باشیم که اهل صلاح آدمهای خوبیاند؛ اما سلیقههای مختلفی دارند و ممکن است سلیقهشان با من یکی نباشد. ممکن است کاری که من انجام میدهم، کار درستی باشد؛ اما آنها این برداشت را از کار من نمیکنند و برداشت دیگری میکنند. در نتیجه، همان گونه که حسد معاند میتواند به انسان آسیب بزند، این برداشت سوء اهل صلاح هم میتواند آسیب بزند؛ همینطور دشمنی و بدرفتاری نزدیکان و ارحام انسان هم آسیبرسان است. اینکه برخی از خویشان انسان حرمت رحمیت و قوم و خویشی را میشکنند، یک آسیب است.
اثرگذاری دعا از طریق اسباب و مسببات
ما در جامعه با چنین آسیبهایی مواجهیم و وجود مقدس امام سجاد - علیه السلام ـ از خداوند مسئلت میکنند که تمام این آسیبها را برای ما به خیر تبدیل کند؛ اما چنانکه پیشتر گفتیم، دنیا دنیای اسباب و مسبّبات است. بله؛ این برای خداوند مقلب القلوب ممکن است که دشمن را به دوست تبدیل کند یا ماهیت این آسیبها و دشمنیها را به خیر مبدل نماید؛ اما خداوند چنین مقدر کرده است که همه این اتفاقات در قالب اسباب و مسببات روی بدهد. نکتهای که در کلام امام وجود دارد، این است که آسیبهایی که انسان در جامعه میبیند، از ناحیه تیپها و شخصیتهای مختلف است و درخواست ما از خداوند فقط این نیست که دشمنی آنها را به دوستی تبدیل کند؛ بلکه این درخواست هم هست که خداوند به ما یک تحمل و صبر بالایی بدهد که اولاً بتوانیم این مشکلات و ضربهها را تحمل کنیم؛ ثانیاً در این صبر و تحمل آنقدر استقامت داشته باشیم که باعث کوتاه آمدن آن افراد از دشمنیها و بدرفتاریهایشان شود. یعنی در مقابل رفتار بد آنان، حساسیت نشان ندهیم؛ نه اینکه وقتی یکی از بستگان و اقوام، یک کلمه تند گفت، محکم زیر گوشش بزنیم یا یک کسی با ما دشمنی کرد، ما بدتر با او مقابله کنیم.
این مسئلهای است که امام سجاد - علیه السلام ـ در دعاهای خود ما را از آن پرهیز میدهد و میآموزد که بهجای مقابلهبهمثل، دست به دامن خدا شویم و از او مسئلت کنیم؛ اما در عین حال توجه داشته باشیم که عالم، عالم سبب و مسبّب است.
عدم تأثیر دعا بر سنگدلان و لزوم صبر و تحمل در برابر آنان
همیشه خداوند بر اساس صفت مقلبالقلوبی خود عمل نمیکند. برخی قلوب هستند که اصلاً قابل عوض شدن نیستند. خداوند به پیامبرش میفرماید: إِنَّكَ لا تُسْمِعُ الْمَوْتى وَ لا تُسْمِعُ الصُّمَّ الدُّعاءَ... وَ ما أَنْتَ بِهادِي الْعُمْيِ... (نمل: 80 و 81)؛ تو نمیتوانی مردگان و کران را شنوا کنی و کوران را هدایت نمایی. إِنَّكَ لا تَهْدِي مَنْ أَحْبَبْتَ (قصص: 56)؛ تو نمیتوانی هر کسی را که دوست داری، هدایت کنی. اصلاً برخی دلها همچون سنگ یا سختتر از آن هستند: فَهِيَ كَالْحِجارَةِ أَوْ أَشَدُّ قَسْوَةً (بقره: 74). اینها واقعیت دارند و کار از تأثیرگذاری بر آن دلها گذشته است. در این موارد، امام سجاد - علیه السلام ـ از خداوند میخواهند که نفس آسیبهای آنان را برای من به خیر بدل کن؛ البته با تحمل و صبر من.
گاهی از اوقات کسی به ما بدی میکند و سخنان ناروا میگوید. نباید در مقابل این شخص عکسالعملی نشان دهیم. نقل است که بر سر عارفی خاکستر ریختند. گفت:
که ای نفس من در خور آتشم
|
|
به خاکستری روی در هم کشم؟
|
باید تحمل کرد. وقتی این تحمل بسیار طول بکشد، فرد جسارتکننده، خودش به درد میآید و شرمنده میشود؛ یعنی هرچند برخی افراد دلهایشان قابل رسوخ نیست؛ اما با نوع رفتار ما در طول زمان ممکن است عکسالعملهایشان تفاوت کند؛ حتی اگر دلشان بهسختی سنگ باشد.
ما در کنار وجود مقدس پیامبر (ص) افرادی مثل ابولهب را میبینیم که عموی پیامبر بود. اینها از نسل شامخی بودند. قبیله قریش خصوصیاتی داشتند که خداوند پیامبرش را از بین آنها انتخاب کرد. چنانکه میخوانیم: اشهد انک کنت نوراً فی الاصلاب الشامخه و الارحام المطهره. پس باید در این عمو هم بهرهای از این مسئله باشد؛ اما گاهی از اوقات چنین نیست. ابوجهل هم از بزرگان قریش و قوم و خویش پیامبر (ص) بود. او چنان جایگاهی داشت که نقل است وقتی در جنگ بدر بر زمین افتاد، از قاتل خود درخواست کرد که سرش را از سینه ببُرد تا وقتی سرها را نزد پیامبر میگذارند، سر او از بقیه سرها بالاتر باشد. آن مسلمان هم در مقابل، سرش را از دهان برید تا از همه کوتاهتر باشد. این خلقوخوی چنین افرادی است. گمان میکنند که پیامبر خدا (ص) هم مثل سلاطین است که سرهای کشتگان را جلوی او بچینند و او از آنها سان ببیند. گاه چنین افرادی در اطراف انسان هستند و ما از آسیب آنها باید به خدا پناه ببریم. هر کسی در شئون خاص خودش. کسانی که امام سجاد - علیه السلام ـ عنوان میکنند: معاند، ذویالارحام، اهل صلاح و...، همه آسیبرسانهایی هستند که نحوه آسیبشان متفاوت است و انسان هم متناسب با هر کدام، باید نحوه صبر و تحملش در مقابل آنها متفاوت باشد.
امام در ادامه این فراز از دعا میفرمایند: وَ مِنْ رَدّ الْمُلَابِسِینَ کَرَمَ الْعِشْرَةِ. «ملابس» یعنی مصاحب و همصحبت انسان. نه اینکه فقط از نزدیکان انسان باشند، مثل قوم و خویش؛ بلکه همصحبت و هممجلس انساناند. اینها گاهی از اوقات به انسان اهانت میکنند؛ یک مطلبی را میگویند و انسان را نفی میکنند. خدایا! این رد و نفی مصاحبان مرا برای من به حُسن مصاحبت و معاشرت تبدیل کن؛ یعنی این افراد را که مصاحب منفی و توهینکنندهای هستند، به مصاحبین خوبی برای من تبدیل کن.
شیرینی امنیت ثمره صبر و تحمل در برابر ظالمان
وَ مِنْ مَرَارَةِ خَوْفِ الظّالِمِینَ حَلَاوَةَ الْأَمَنَةِ. خدایا! تلخی ترس از ظالمان را به شیرینی امنیت تبدیل کن. انسان طبعاً از ظالمان و ستمکاران میترسد. این ترس طبیعی است. همان طور که انسان از نیش مار و عقرب جرار میترسد، از ظلم ظالمان هم باید بترسد. اصلاً معنای ترس همین اجتناب کردن از بدیها و آسیبهای آسیبرسانهاست. اینکه کسی بگوید من نمیترسم و دستش را جلوی مار و عقرب بگیرد تا نیشش بزند، هنر نیست؛ این بیعقلی است. ظالم و شرارتهای او هم ترس دارد. امام از خداوند مسئلت میکنند تلخی ترس از ظالم را که در وجود من پیدا میشود، به شیرینی امنیت تبدیل فرماید. در یک معنا، از خدا میخواهد که در قلب ظالم تصرف کند و آن را تغییر دهد؛ اما یک معنا هم این است که خداوندا به من صبر و تحملی بده که در مقابل این ظالم خودم را حفظ کنم و در مقابل خوفی که از او دارم، تحمل کنم و عملکرد من بهنحوی باشد که در قلب او مؤثر واقع شود. یک معنا هم این است که تلخی ترس از ظالم را به حلاوت و شیرینی تبدیل کن. یعنی خداوندا! در اثری که به این ظلم مترتب میشود، تصرف کن. ظالم با ظلم خود میخواهد به من ضربه بزند. خدایا! تو کاری کن که آن ضربهاش برای من به شیرینی امنیت تبدیل شود.
شکست دستگاه ظلم هارونی در برابر صبر و عبادت موسوی
هارونالرشید یکی از ظالمانی است که وجود مقدس امام موسی کاظم - علیه السلام ـ را سالها در کنج زندان افکنده بود؛ اما آیا در داخل زندان، خوف ظالم برای امام به حلاوت امنیت تبدیل نشده بود؟ حضرت از فرصت زندان اسفتاده می کردند و به عبادت میپرداختند و میفرمودند: بارها از خداوند خلوتی را درخواست میکردم تا با تمام وجود او را عبادت کنم و خداوند اکنون آن فرصت را نصیبم کرده است. بر این اساس، هر حرکتی که این ظالم انجام میدهد تا امام را در زندان بشکند، در حقیقت خود آن ظالم میشکند، نه وجود مقدس امام موسیبنجعفر - علیه السلام ـ .
برامکه از نزدیکان هارون بودند. فضلبنیحیی و خود یحیی برمکی، مدتها زندانبان امام بودند. اینها با اینکه ایرانی بودند، اما عاشق و شیفته امام و اهلبیت نبودند. با این حال، وقتی امام در بند اینها بود، فضل به پدرش گفت: پدر! من تا الآن حتی یک کلمه از او بر ضد هارون نشنیدهام و یک رفتار سوء از او ندیدهام. آخر من چگونه به او فشار بیاورم و او را اذیت کنم؟ اینجاست که ظالم میشکند. ظالم وقتی میبیند که حتی اطرافیان خودش تحت تأثیر امام قرار میگیرند، میشکند. زن فاحشه را داخل زندان فرستاند. بههرحال امام هم یک انسان است و مدتها از اهل و عیال خودش دور بوده است. حال این زن را میفرستند تا در برابر امام دلربایی کند. از زندانبان خبر میگیرند که ببینند داخل زندان چه اتفاقی افتاده است که زندانبان خبر میدهد آن زن فاحشه پشت سر امام روی خاک افتاده است و ذکر سبوحٌ قدوس میگوید. خب، این ظالم را میشکند و همین است که او را وادار میکند تا امام را بکُشد. توجه داشته باشیم که خود هارونالرشید هرچند ظالم است، اما برای او بهتر این است که امام در زندان باشد و به مرگ طبیعی بمیرد تا اینکه او را بکشد. هزینه قتل امام برای او بسیار سنگین است. اینها ارباب حکومتاند و پیامدهای این کار را میفهمند. امام را میشناختند و میدانستند که قضیه افشا میشود و مردم همه چیز را میفهمند؛ اما چرا ناچار میشود که امام را بکشد؟ چون شکسته است. ظالم میخواست این مظلوم را بشکند؛ ولی خودش میشکند.
صبر و بردباری، خنثیکننده ظلم ظالمان
بنابراین، این دعای امام که از خدا میخواهند خوف ظالمین را برایش به شیرینی و حلاوت امنیت تبدیل کند، یک معنایش این است که ظالم سربهنیست شود. یک معنا هم این است که ظالم متحول و متبدل شود. اما یک معنای دیگر هم این است که ظلم ظالم اثر عکس داشته باشد؛ به این صورت که خداوند در مقابل محنت ظالم، تحمل و صبری به مظلوم بدهد که این تحمل و صبر، ظالم را نه در زمان خودش، بلکه در طول تاریخ بشکند و با این صبر و تحمل، کسانی را هم که دل به این ظالم بستهاند، متوجه و متنبّه کند. به همین دلیل، با اینکه در میان مسلمانان افراد ظالم و امامکُش کم نبودند، هارونالرشید برای زندانبانی امام موسی کاظم - علیه السلام ـ به یک یهودی معاند پناه میبرد. این دلیل شکست ظالم است که هر کسی را با امام مرتبط میکند، تحت تأثیر او واقع میشود. چنانکه در مورد اطرافیان مأمون هم همین تأثیرگذاری را شاهدیم. مأمون افرادی را برای جاسوسی از وجود مقدس امام رضا - علیه السلام ـ در کنار امام قرار داده بود؛ اما پس از مدتی همان جاسوسها شیفته و دلباخته امام شدند. همان کسانی هم که مأمور شده بودند امام را از مدینه بیاورند، شیفته امام شدند. این یعنی شکست ظالم.
بنابراین، همیشه این معنا را در نظر داشته باشیم که آنچه امام از خداوند مسئلت میکنند، در یک قلمرو وسیعی از معناست. این مفهوم، مقول به تشکیک و ذومراتب است و نسبتبه افراد مراتب متعدد پیدا میکند. نسبتبه ظرفیت افراد معانی بلند پیدا میکند و هرچه ظرفیت بیشتر باشد، این معانی هم بیشتر توسعه مییابد و وسیعتر میشود.
والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته