بیانات حضرت آیتالله علوی بروجردی دام ظله بهمناسبت وفات حضرت امالبنین علیهاالسلام در پایان درس خارج فقه، چهارشنبه 96/12/09
بسم الله الرحمن الرحیم
شأن و مقام حضرت امالبنین صلواتاللهوسلامهعلیها
این ایام بر حسب بعضی از نقلها مصادف است با وفات شهادتگونهی حضرت امالبنین صلواتاللهوسلامهعلیها.
جناب امالبنین صلواتاللهعلیها شأن و مقامی نزد اهل بیت علیهمالسلام دارند؛ منقول است که زینب کبری سلاماللهعلیها خطاب مادر به امالبنین داشتهاند و هم خود ایشان و هم جناب امکلثوم سلاماللهعلیها دست امالبنین را میبوسیدند.
فروتنی و از خودگذشتگی حضرت امالبنین صلواتاللهوسلامهعلیها
شخصیت خانوادگی جناب امالبنین شخصیت شاخصی است و از قبیلهی معظّمی در عرب بود که به خانه امیرالمؤمنین صلواتاللهوسلامهعلیه آمد؛ پدر امالبنین نیز از شخصیتهای بسیار سنگین و وزین عرب هست و وقتی که فرستادهی امیرالمؤمنین آنجا رفت و امالبنین را خواستگاری کرد، تنها کلامی که از ایشان شنید عبارت از این بود که ما این قابلیت را نداریم که به اصطلاح صِهری مثل امیرالمؤمنین علیبنابیطالب علیه السلام داشته باشیم؛ اشکال فقط این بود و وقتی پدر به خود جناب امالبنین گفتند، او گفت این برای من خیلی سخت است از این جهت که من میخواهم در خانه علیبنابیطالب علیه السلام جایگزین فاطمه زهرا سلاماللهعلیها بشوم؛ این امالبنین است.
قضایایی در طول مدتی که امالبنین در خانه امیرالمؤمنین صلواتاللهوسلامهعلیه بوده است، نقل شده که بسیار ارزشمند است؛ بزرگترین فرزند امالبنین هنگام شهادت امیرالمؤمنین علیه السلام ، حضرت اباالفضل بوده که ظاهرا هفده سال سن داشتند؛ بقیه همه کوچکتر بودند؛ حداکثر هفده سال برای حضرت اباالفضل نوشتند؛ همچنین منقول است که امیرالمؤمنین علیه السلام ، اباالفضل را بیرون از کوفه میبردند و خودشان جنگآوری و حمله کردن به ایشان میآموختند.
ما این سابقه را از امالبنین داریم که وقتی فرزندانش به رشد میرسیدند این را به آنها القاء میکرد که شما با حسن علیه السلام و حسین علیه السلام و زینب کبری سلاماللهعلیها تفاوت دارید و مادر شما مقام کنیز نسبت به مادر اینها دارد؛ رعایت داشته باشید.
اسم ایشان فاطمه است نه امالبنین اما وقتی به خانه امیرالمؤمنین وارد شد و فاطمه صدایش میکردند، خودش نزد امیرالمؤمنین آمد و عرضه داشت که آقا شما وقتی نام فاطمه سلاماللهعلیها را صدا میکنید، دل فرزندان زهرا سلاماللهعلیها میلرزد؛ من خواهش میکنم اسم من را تغییر بدهید و «امالبنین» نامی است که امیرالمؤمنین به اعتبار فرزندان پسری که در آینده پیدا کرد بر ایشان گذاشتند.
امالبنین و کربلا
اوج زندگی امالبنین این است که چهار تا فرزند رشید و دلاور او در راه امام حسین علیهالسلام شهید شدند؛ امام حسین علیهالسلام از مدینه راه افتادند و به مکه رفتند؛ چند ماه در مکه اقامت داشتند و بعد هم مسافت مکّه تا کربلا را طی کردند و فرزندان امالبنین در طول این مدّت در خدمت امام حسین علیهالسلام بودند؛ وقتی اینها میخواستند خدمت امام حسین علیهالسلام به کربلا بروند با اینکه این سفر یک سفر طولانی و بیبازگشت بوده است اما در هیچ نقلی نداریم امالبنین اظهار کرده باشد که یکی از پسرانم بماند و مواظب من باشد؛ بلکه آنچه نقل شده همه ترغیب به این است که برادرتان را تنها نگذارید.
بعد از این هم که مصیبت کربلا اتفاق میافتد و کاروان اسرا به مدینه برمیگردند، اهل بیت علیهمالسلام بیرون از مدینه چادر زده بودند؛ از اهل مدینه برای عرض تسلیت میآمدند که امالبنین هم همراه آنها آمد، چادری هم بود که خود زینب کبری سلام الله علیها و امکلثوم و هاشمیین در آن بودند و از بنیهاشمی که در مدینه بودند برای تسلیتگویی میآمدند؛ به زینب کبری سلام الله علیها خبر دادند که امالبنین آمده است اما بیرون از چادر نشسته و داخل نمیشود؛ زینب کبری آمدند امالبنین را بغل کردند و بوسیدند و گفتند مادر چرا داخل چادر نمیآیی؟ گفت من دیدم قوموخویشهای هاشمی شما آمدهاند به شما تسلیت بگویند، میخواهید به اصطلاح حرفهایتان را با یکدیگر بزنید و درد و دل کنید من قابلیت این را ندارم که در ردیف آنها بیایم و خدمت شما تسلیت بگویم؛ اینها هنر است و این ادب امالبنین است.
این قضیه معروف است و نقل صحیح دارد که در روضهها هم میخوانید وقتی بشیر آمد تا خبر بازگشت کاروان اسرا را برای مدینه بیاورد، امالبنین بر سر راه او بود و او هم امالبنین را می شناسد لذا راهش را کج کرد و رفت خبر را داد؛ وقتی هم برمیگشت دوباره سر راهش امالبنین واقع میشد و نمیخواست خبر مرگ فرزندان را به مادر بدهد بالاخره با لطایفالحیلی خبر شهادت آنها را داد؛ وقتی بشیر گفت پسرانت را کشتند یا عباس را کشتند، امالبنین گفت از بچههایم نمیپرسم از حسین چه خبر؟ اینها گفتنش آسان است.
بعد از این هم چهار صورت قبر درست کرده بود و در بقیع مینشست و گریه میکرد؛ آن هم گریه و ناله و زاری که حتی دل حاکم بیرحم مدینه را به درد میآورد که وقتی مروان عبور میکرد چشمانش از نالهی امالبنین پر از اشک میشد.
یک کلمه حرف در طول این مدت از امالبنین شنیده نشد که چرا مثلا فرزند آقا سیدالشهداء علیه السلام ، علیبنالحسین علیه السلام زنده باشد اما یک نفر از فرزندان من زنده نماند؛ یک کلمه از امثال این سخنان از امالبنین نداریم؛ بلکه همان شأنی که نسبت به آقا سیدالشهداء علیه السلام قائل بود نسبت به امام سجاد علیه السلام هم قائل بود؛ ادبش نسبت به امام سجاد علیه السلام همان ادب نسبت به امام حسین علیه السلام بود.
این حالات و روحیّات از این مادر فوقالعاده است؛ آن هم مادر داغدیدهای که نه یکی و دوتا بلکه چهار فرزند دلاور مثل اباالفضل العباس در کربلا از دست داده است؛ گاهی از حوادثی که در کربلا واقع شده است سوال میکرد؛ اما سوالهایش همیشه در این ارتباط بود که آیا عباس من در جایی کوتاهی نسبت به برادرش سیدالشهداء علیه السلام نکرده است؟ آیا جایی بوده که میتوانسته کمک کند و نکرده باشد؟! در این مقام بود.
توسل و الگوپذیری از حضرت امالبنین صلواتاللهوسلامهعلیها
لذا امالبنین زن جلیلالقدری است و به حق، شأنی و مقامی نزد شیعه دارد که این مقام تالیتلو بزرگان شیعه است؛ در بقیع بعد از مزار ائمه اطهار علیهمالسلام شلوغترین مزار در نزد شیعه قبر امالبنین است؛ چون این زن اینقدر نزد خدا مقام دارد که مردم به آنجا میروند و توسل به این بانو پیدا میکنند و توسلاتشان بسیار جواب میدهد؛ او واسطه میشود و حاجات مردم را میدهد؛ مقام بسیار شامخی دارد و چقدر خوب است که شخصیتهایی مثل امالبنین برای امثال ما در زندگی الگو باشند؛ این همه فداکاری و گذشت فوق جهات عاطفی و احساسی است؛ چون احساس مادر نسبت به فرزند معلوم است اما تمام احساسات و عواطف مادری امالبنین تحتالشعاع عقیده و ایمان واقع میشود؛ اینها نمونههای نادری است.
وفات شهادتگونه هم که میگوییم یعنی عمر امالبنین با این مصائبی که یکی دو تا هم نبود و زخم زبانهایی که شنید به انتها رسید؛ اما یادش برای همیشه در نزد اهل بیت علیهم السلام ماند؛ همه امامان ما نسبت به ایشان مقام احترام و تجلیل داشتند و لذا ما شیعیان هم در روز وفات ایشان درود و سلام و صلوات خداوند را نثار روح مطهرش میکنیم.
والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته.