بسم الله الرحمن الرحيم
ميزان سنجش اسباب مادي
در جهان دو نوع ميزان و ترازو وجود دارد: 1 - ميزان مادي و 2 – ميزان معنوي و الهي
از قديم الايام انسان در امور مادي براي تشخيص و تمييز بين حق و باطل، كجي و راستي ترازو اختراع كرد. هر صنفي به تناسب شغل و مشاغل خودشان ترازو اختراع كردند، تا به مال مردم تجاوز نكنند. مثلا براي كشيدن اجناس از ترازو كفه دار و يا ديجيتالي و براي مايعات از كيل و ليتر و براي زمين متر را اختراع كردند.
پروردگار مهربان عالم از زمان اختراع ترازو به دست انسان در هر شكل و قيافه آن ارزش قائل شد و بندگان خودش را دعوت كرد، تا در كيل و ميزان خيانت نكنند. بلكه سفارش كرد تا قسط و عدل را رعايت كنند و همچنين به خائنان بر عدل و ميزان حمله سختي كرده و با كلمه «ويل» و حتي يك سوره كامل در قرآن كريم به نام مطففين نازل كرده است. چراكه در كتب تاريخي آمده مردم مدينه در فروش جنس به مردم خيانت و تجاوز ميكردند و با نزول اين آيات خيانت ميزان و ترازو كمتر شد.
البته كساني كه ايمان حقيقي و واقعي داشتند تسليم فرمان خداوند شدند و سعي كردند در كيل و ميزان قسط و عدل را رعايت و احتياط را پيشه خودشان قرار دهند. و حتي سنگينتر و بيشتر از حد معين وزن ميكردند. خداوند در سوره انعام ميفرمايند ﴿وَأَوْفُواْ الْكَيْلَ وَالْمِيزَانَ بِالْقِسْطِ﴾[1] خداوند به شما ترازو داران امر واجب كرد ترازو شما مستقيم باشد يعني وزن كردن شما صحيح و به اندازه باشد. ﴿وَأَوْفُوا الْكَيْلَ إِذا كِلْتُمْ وَزِنُواْ بِالقِسْطَاسِ الْمُسْتَقِيمِ﴾[2] خداوند در اين آيات امر كرده است و اطاعت از امر واجب ميباشد و تخلف از امر واجب، حرام و موجب كيفر است. خداوند در سوره الرحمن ميفرمايد ﴿أَلَّا تَطْغَوْا فِي الْمِيزَانِ﴾[3] در مساله ميزان خيانت نكنيد. ﴿وَأَقِيمُوا الْوَزْنَ بِالْقِسْطِ وَلَا تُخْسِرُوا الْمِيزَانَ﴾[4] اقامه وزن و قسط كنيد و ظلم و خيانت در ميزان نكنيد. اين نهي تحريمي است. به هخمين سبب خداوند عالم براي ميزان و ترازوي مادي احترام و ارزش قائل گشته و به همين جهت نهي از خيانت و تجاوز نموده است و در روز قيامت خيلي دقيق اعمال خيانت كاران را محاسبه و آنان را به كيفر اعمالشان خواهند رسيد. «ومن يعمل مثقال ذرة شراً يره» هر شري را شامل ميشود، از جمله كم فروشي و خيانت در ميزان.
ميزان سنجش امور معنوي
نوع دوم ميزان، ترازوي الهي و معنوي است
پروردگار عالم از زمان حضرت آدم براي تشخيص حق از باطل و نور از ظلمت و درستي از نادرستي در امور معنوي ترازو قرار داده است.
﴿وَالسَّمَاء رَفَعَهَا وَوَضَعَ الْمِيزَانَ﴾[5] اين ترازو، ترازوي مادي و اختراع مردم نيست، بلكه خداوند عالم انبياء الهي، قرآن مجيد و حق را ترازو و ميزان قرار داده است. و رشته اين ميزان از دنيا تا روز قيامت كشيده است.
خداوند در سوره اعراف جلوه ميزان و ترازو در صحنه محشر مطرح ميفرمايد.
و در سوره مباركه حديد مساله ترازو معنوي در دنيا مطرح كرده، ترازويي كه انسان با به كارگيري آن از غوطهور شدن در فساد و خيانت جلوگيري ميكند. اگر انسان بر طبق ترازويي كه خودش قرار داده است كار كند، فساد، گناه، تجاوز و ظلم توليد ميشود. از همين رو، خداوند عالم علت فراگيري فساد در خشكي و دريا و نيز فساد درون و ظاهر را عمل و رفتار انسان بر طبق ترازويي كه خودشان ميداند طبق آيات قرآن كريم: ﴿أَكْثَرِهِمْ لَا يُؤْمِنُونَ﴾ ، ﴿ أَكْثَرَهُمْ لا يَعْلَمُونَ﴾، ﴿ أَكْثَرَهُمْ لا يَعْلقَونَ﴾ چراكه اكثر مردم بر اساس معاملات و محاسبات نامشروع و نامعقول زندگ ميكنند و ترازو الهي را به كار نميگيرند و بازيچه شيطان جن وانس ميشوند. و اگر ميزان و دستورات خداوند را به كار گيرند، آنان «يومنون»، «يعلمون»، «يعقلون» و يفهمون ميشوند.
شياطين بر سردم زندگي نشسته و ضرب ميزنند. و در گود زندگي، انسانها با ضرب شياطين حركت ميكنند، جهان يك گود زورخانه است كه ورزش كاران آن تمام حركاتشان براساس ضرب زدن سردم زورخانه است و شيطان با ابزاري كه در اين زورخانه دارد، مردم را بازيچه خودش قرار داده است، با ماهواره، سينماي هاليودي، فيلمها، شبهات و وسوسهها يعني حركات، انديشه ها، فرهنگ و آراء مردم براساس ضرب شياطين غربي و شرقي و نوچههاي داخلي آنها ميباشد. ورزشكاران شش ميلياردي براساس ضرب شيطان پا ميزنند و دست حركت ميدهند و كمك مالي ميگيرند و ميدهند. لذا اگر ترازوي الهي را به كار ميگرفتند جهان پر از امنيت، عدل، قسط و نمونهايي از بهشت بود. همينطور جهان و زندگي جلوهاي از جلوه حق بود. و به همين جهت كمر همه شياطين ميشكست و يا اصلاً وجود خارجي پيدا نميكردند.
خداوند در سوره حديد ميفرمايند:
﴿وَأَنْزَلْنَا مَعَهُمُ الْكِتَابَ وَالْمِيزَانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ﴾[6] پروردگار و حضرت حق نصب كننده ترازو است براي اينكه زندگي در راه مستقيم باشد، انبياء الهي آمدند. ﴿لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ كَانَ یرْجُو اللَّهَ وَالْیوْمَ الْآخِرَ وَذَكَرَ اللَّهَ كَثِیرًا﴾[7] اگر وجود پيامبر و شاقول الهي در تمام شئون زندگي به كار گرفته نشود یرْجُو اللَّهَ تحقق پيدا نميكند. و نيز ذَكَرَ اللَّهَ كَثِیرًا و آبادي آخرت تحقق پيدا نميكند.
انبيا خداوند، ميزان الهي
يكي ديگر از ميزان هاي خداوند صاحبان ولايت كليه هستند، كساني كه ولايت تشريعي كامل بر عهده دارند و به اذن الله ولايت تكويني خداوند در اختيار آنان هست. در زيارت نامه حضرت اميرالمومنين: ﴿السَّلامُ عَلَيكَ يَا مِيزَانَ الاَعمَالِ﴾ ميزان اعمال صحيح و حق وجود مقدس اميرالمومنين است. مردم اگر بخواهند عمل مستقيم و قلبي پاك و افكار و نيات صحيح در تمام شئون داشته باشند، بايد با وجود مقدس شما وجود مقدس سنجيده شود. يعني وجود مقدس شما ملك از ملكوت، دنيا و از آخرت و نور از ظلمت را نشان ميدهد.
بدون اينكه انسان علوي مسلك واقعي نشود انسان نيست، جزء ﴿أُوْلَئِكَ الأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ﴾[8] است.
آدمي بدون انبياء الهي و ائمه الهي انسان نيست. قرآن در سوره انفال ميفرمايد:
﴿ يَاأَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اسْتَجِيبُوا لِلَّهِ وَلِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاكُمْ لِمَا يُحْيِيكُمْ ﴾[9] با اين شاقول و ميزان انسان حيات الهي پيدا ميكند و بدون اين ميزان ميت است ميتت زندهنما هست نه عقل، نه شعور و فهم، نه اخلاق و عمل صحيحي دارد. در اين جهان افرادي كه بدون انبياء و ائمه اطهار زندگي ميكنند مشاهده ميكنيد چقدر براي آنان خون انسان و پايمال كردن حق ارزن، مال، هويت، شخصيت انسان ارزان است.
امام زين العابدين در روايتي ميفرمايند: جهان پر از حيوانات وحشي، مانند گرگ، شير ، و روباه و سگ است، انسان هاي مومن زجر ميكشند و در ناراحتي و مشقت زندگي ميكنند. چرا انسان به اين وضع و حالت در ميآيد؟ چون بدون شاقول و معيار در يك ساختمان پر از خطر فساد و آلودگي زندگي كرده است. ﴿ يَاأَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اسْتَجِيبُوا لِلَّهِ وَلِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاكُمْ لِمَا يُحْيِيكُمْ ﴾[10] بنابر اين آيه شريفه ميفرمايد: من خدا بدون اين ميزان شما را ميت ميدانم. ميتي هستيد كه از تمام اعضا و جوارح فساد و كثافت ميبارد. لذا بدون ميزان الهي هيچ كس به شكل صحيح ساخته نميشود.
قرآن مجيد، ميزان الهي
خداوند عالم در روز قيامت با ميزان و معيارهاي مشخص اعمال و كردار مردان و زنان دنيا را ميسنجد. يكي از اين معيارهاي پروردگار قرآن مجيد است.
﴿ وَالْوَزْنُ يَوْمَئِذٍ الْحَقُّ﴾[11] براساس آيه شريفه ترازو پروردگار در قيامت حق است. انبياء الهي و ائمه اطهار و نيز قرآن مجيد حق هستند، لذا در قيامت پرونده و اعمال انسان با اين شاقول و ميزان سنجنده ميشود. اگر مطابق با اين ميزان نباشد پر از فساد و خيانت است. ﴿فَكَانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَبًا﴾[12] هيزم جهنم ميشوند؛ چراكه هيچ نيرويي ندارد تا از نعمتهاي بهشت استفاده كند. چشم او كار نميكند تا نعمتهاي بهشت را ببيند، گوش او كار نميكند تا ﴿سَلامٌ قَوْلاَ مِنْ رَبِّ الْرَحیِمِ﴾[13] را بشنود، زبان او كار نميكند تا ﴿ وَآخِرُ دَعْوَاهُمْ أَنِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ ﴾ را بگويد. لذا ميشوند ﴿ صُمٌّ بُکْمٌ عُمْيٌ فَهُمْ لاَيَرْجِعُونَ﴾[14].
پس در جهان دو نوع ميزان وجود دارد: ميزان مادي و ميزان معنوي. پس بيان شد انسان ميزان مادي را اختراع كرد، اما خداوند براي آن ارزش قائل شده است و يك ميزان هم ميزان الهي است كه خداوند تبارك و تعالي معيارهاي آن را براي انسان مشخص و معين كرده است.
ميزان سنجش الهي در كلام امام باقر(ع)
وجود مقدس امام باقر - عليه السلام- ميزان و معيار الهي است. آن حضرت در ضمن كلام بسيار لطيف و ظريف، يك ميزان دروني معرفي ميكند. در كتاب شريف اصول كافي از امام باقر - عليه السلام- نقل ميفرمايد: «إذا أردت أن تعلم أن فيك خيرا فانظر إلى قلبك، فإن كان يحب أهل طاعة الله ويبغض أهل معصيته ففيك خير، والله يحبك، وإن كان يبغض أهل طاعة الله ويحب أهل معصيته فليس فيك خير، والله يبغضك، والمرء مع من أحب»[15].
«إذا أرَدْتَ أنْ تَعْلَمَ أنَّ فيكَ خَيْراً فانظر إلى قلبك» اگر قصد داريد خودت را بشناسي كه آيا وجود تو معدن و منبع خير و كانون خوبيها و ارزشها هست يا نه، با ترازو و شاقول درونت، خودت را اندازه گيري كن، تا بداني منبع خير هستيد و يا منبع شر؟ «فانظر الي قلبك» نظر يعني دقت همراه با تعقل، نه ديدن با چشم يعني با دقت عقلي دلت را بررسي كن. «فإن كان يحب أهل طاعة الله ويبغض أهل معصيته ففيك خير» اگر عاشق خوبان عالم و اهل طاعت و دل بسته و عاشق انبيا الهي و ائمه اطهار هستيد، و نيز اگر از خيرهسران و طاغيان و عاصيان نفرت داريد، بدان مومن واقعي و منبع خير هستيد. حب و بغض عامل مجذوب شدن و دور شدن است، يعني عشق موتوري است كه ماشين وجود انسان وقتي به طرف خوبان جهت گيري دارد انسان را به طرف خوبان عالم ميبرد، يعني عشق من وادر ميكند تا متخلق به اخلاق آنها شوم. و الا عشق و محبتي كه ميوه ندارد، اثر و فايده ندارد. اگر عشق انسان را از آغشته شدن به فساد دور نكند و آلودهگي به كار و اخلاق مبغضان و فاسدان پيدا كند، اثر و فايده آن چيست؟! ﴿صِرَاطَ الَّذِينَ أَنْعَمْتَ عَلَيْهِمْ غَيْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَيْهِمْ وَلاَ الضآلين﴾[16] هر روز در نماز به خداوند تبارك وتعالي عرضه ميداريم، خدايا نه روش گمراهان و نه روش آنان كه مورد خشم و غضب تو قرار گرفتهاند را ميپسندم. خدايا من در تمام شئون زندگي به « أَنْعَمْتَ عَلَيْهِمْ» گره خوردهام و دلبسته آنان هستم و از «الْمَغْضُوبِ عَلَيْهِمْ وَلاَ الضآلين» كاملا جدا هستم. «فيك خير والله يحبك» در اين صورت منبع خير هستيد، والله يحبك و خداوند شما را دوست دارد و محبوب خدا ميشويد. وقتي خداوند عاشق شما و شما محبوب خدا شديد، و رابطه با حضرت حق برقرار شد. در اين زمان در سر الهي، رحمت و فيوضات به روي شما گشوده ميشود. در اين صورت ما فقط حجم و جسم مادي شخص را ميبينيم، ولي در واقع او ظرفيت و دروني به وسعت جهان دارد.
آيت الله العظمي بروجردي، معدن فيوضات الهي
مرحوم آيت الله بروجردي بدن او را با ساير انسانها فرق نميكرد، ولي اين بدن به خاطر اينكه صاحبش محبوب خدا بود، معدن ارزشها و فيوضات الهي شده بود؛ لذا خدا خودش ميداند چگونه با محبوبش در دنيا و اخرت رفتار كند.
« وإن كان يبغض أهل طاعة الله ويحب أهل معصيته فليس فيك خير» ولي اگر از اهل طاعت و عبادت ناخوشايند باشيد و به اهل معصيت عشق و علاقه بورزيد، پس معدن و منبع خير و خوبي در تو نباشد. يعني اگر عاشق اهل گناه هستيد و ديوانهوار عاشق ماهوارهها و ... هستيد و از خوبان و وابستگان به خداوند متنفر هستيد، تو معدن شر وگرفتار خشم پروردگار هستيد. امام حسين عليه السلام در دعاي عرفه در حالي كه از دو چشم مبارك حضرت اشك ميريخت به پروردگار خود ميگفت: لاتمني علي عذابك خدايا وقتي از من خشمگين هستي من را از دنيا مبر.
اين ميزان و معياري است كه امام باقر- عليه السلام- به ما معرفي كرده است تا خودت را با اين معيار و ميزان بسنجيد و ببينيم در كجا قرار داريم. چرا كه « والمرء مع من أحب » هر انساني با هر كسي كه به او عشق و علاقه دارد، با همان محشور مي گردد.
[1] . سوره انعام، آيه 152.
[2] . سوره اسرا آيه 35؛ و سوره الشعراء، آيه 182.
[3] . سوره الرحمن، آيه 8.
[8] . سوره اعراف، آيه 183.
[9] . سوره انفال، آيه 24.
[10] . سوره انفال، آيه 24.
[11] . سوره اعراف، آيه 8.
[12] . سوره الجن، آيه 15.
[14] . سوره بقره، آيه 18.
.[15] اصول كافى، ج 2، ص 103، ح 11، وسائل الشّیعه، ج 16، ص 183، ح 1.