حضرت آیت الله علوی بروجردی دامت برکاته در پايان درس خارج فقه با اشاره به ایام ولادت اميرالمومنين علي علیه السلام و رحلت حضرت زینب سلام الله علیها به بررسی زندگانی این بانوی نمونه پرداختند و فرمودند:
زینب کبری شریکة الحسین بود
مرحوم محقق آيت الله خوئي در کتاب معجم رجال الحديث از این بانوی بزرگوار به شريكة الحسين تعبیر می کند که واقعا تعبير زيبايي است؛ يعني امام حسين علیه السلام در روز عاشورا و حتی در خود این واقعه نه صرفا در آثار بعدی آن، يك شريك به نام زينب كبري سلام الله علیها دارد. كسي كه از نظر عاطفي و علاقه آن گونه به سيدالشهدا علیه السلام دلبسته است كه ياران امام حسين علیه السلام را نگهداري و نگهباني ميكند.
عصر روز تاسوعا افرادی براي حضرت عباس علیه السلام امان نامه آوردند؛ زیرا مادر ایشان ام البنين از همان قبيلهاي بود كه شمر بن ذي الجوشن در آن قبيله بود، ولی حضرت ابوالفضل علیه السلام اين امان نامه را رد كردند. به هر حال، در بعضي از مقاتل نوشتند كه در اخر شب كه همه ميخوابند و ابوالفضل العباس علیه السلام كه سرپرست نگهبانان خيمهها بوده و مشغول سركشي و نگهباني بود، زينب كبري سلام الله علیها از خيمه بيرون ميآيد به گونه اي كه حضرت ابوالفضل خيال ميكند كه سياهي دشمن است، ايست و اخطار ميدهد، بعد كه صداي زينب كبري را ميشنود جلو ميآيد تا از اسب پياده شود قبل از اينكه از اسب پياده شود زينب كبري سلام الله علیها ركاب ابوالفضل العباس علیه السلام میگیرد و به ایشان میفرماید که من شنيدم امروز براي تو امان نامه آوردند و اکنون فقط آمدم تا به شما بگويم که حسين علیه السلام غريب و تنها است، مبادا که دست از دامن حسین برداري. هرچند زينب كبري سلام الله علیها حضرت ابوالفضل علیه السلام را ميشناسد، در آنجا ابوالفضل العباس علیه السلام زينب كبري سلام الله علیها را دلداري و اطمینان ميدهد. ولی به هر حال، زينب كبري سلام الله علیها اين دغدغه خودش را اظهار ميكند.
تلاشهای زینب کبری در روز عاشوا
در زمان واقعه عاشورا كوفه را محاصره كردند که هیچ فردی از آن خارج نشود و به طرف امام حسين بیاید ولی افراد لشکر خودشان را دائما بسيج ميكردند و در قالب سپاه به كربلا ميفرستادند و لذا درخيام دشمن دائماً هله هله بلند ميشد و طلب مينواختند. از اين رو گاهی در خيام سيدالشهدا سلام الله علیه اين بچههاي كوچك دور خانم زينب كبري سلام الله علیها جمع ميشدند و اين سوال را ميپرسیدند كه عمه خانم آيا براي ما لشكر كمكي نميآيد؟!! چرا دائما براي دشمن لشکر كمكي ميآيد. زينب كبري سلام الله علیها نیز ميفرمودند که فردا شب براي ما لشكر كمكي ميآيد، که در واقع مسلم بن عوسجه و حبيب بن مظاهر توانستند خودشان را از كوفه به كربلا برساندند. در مقاتل نوشتند که وقتی اينها به كربلا رسیدند اولين نفري كه به اسقبالشان آمده بود و به آنها خير مقدم گفته بود زينب كبري سلام الله علیها بود.
در روز عاشورا نیز هر شهيدي كه از دنيا ميرفت زينب كبري سلام الله علیها قبل از سيدالشهدا سلام الله علیه بالاي اين بدنهاي مطهر حاضر ميشد كه يكي از مواردي كه بسيار مهم است رفتار زينب كبري سلام الله علیها نسبت به جناب علي اكبر سلام الله علیه است.
در مقاتل هست، وقتي علي اكبر سلام الله علیه به ميدان رفت و با آن طرز فجیع شهید شد و بدنش قطعه قطعه شد، در حالي كه خون بر چشم اسب علي اكبر را گرفته بود و اسب حضرت را داخل دشمن برده بود و لذا فقتعوا بسيوف اربا اربا، چه جور اين زن خودش را سريع بالاي سر علي اكبر رساند. زمانی که سيدالشهدا سلام الله علیه با آن زحمت به بالاي سر علي اكبر رسيدند ديدند که قبلا زينب كبري سلام الله علیها آنجا حضور داشته است و در واقع ایشان براي حفظ برادر به آنجا رفته بود.
بنابراین، زينب كبري دارای مقامي و عظمت بالایی است كه محقق و آيت الله خوئي ایشان را شريكة الحسين میداند اما همين قهرمانی كه دل دشمن را ميشكافد و بالاي سر شهدا مانند جوان امام حسين سلام الله علیه و جناب حبیب ميآيد وقتي فرزندان خودش ميدان رفتند و به شهادت رسيدند از خيمه بيرون نيامد.
بعدها زمانی که عبدالله بن جعفر در مدينه گله كرد كه چرا به استقبال جنازه فرزندان من نرفتي؟ فرمود: ترسيدم که امام حسين سلام الله علیه خجالت بكشد که جنازه بچههاي من را بياورد و لذا، من نميتوانستم خجالت امام حسين سلام الله علیه را ببينم.
ما رأیت الا جمیلا
شهامت فقط شمشير زدن در ميدان نبرد نيست. زینب کبری سلام الله علیها با این جامع نگري وقايع را در مقابل رئيس حكومت تشريح ميكند و رئيس حكومت را محكوم به جنايت ميكند، اين شهامت است.
در مقاتل نوشتند اسراء را سوار بر شتر بي جهاز كردند، آيا شما ميتوانيد تصور كنيد شتر بي جهاز يعني چه؟ سوار شتر بي جهاز شدن خودش شكنجه است، علاوه بر آن دست و پا را ببندند ونگذارند پياده شوند حتي براي قضاي حاجت خودشان و اسراء را ساعتها و روزها حركت دهند، با اين وضعيت سخت، در حالي كه گرسنه، تشنه و لباس نا مرتب دارند. گاهي اوقات فاطمه بنت الحسين به عمه اش زينب كبري وقتي گله ميكند و ميگويد لباس مناسبي كه تن و موهايم را بپوشاند نيست. در اين حالت، وقتي حضرت زينب كبري سلام الله علیها با آن حال رنجور و نزاري كه داشت، در مقابل رئيس حكومت و آدم رذل و بي بوته مثل عبيدالله بن زياد واقع شد: در حالي كه او سرهاي بريده را جلويش چيده اند و مشغول سرزنش، ملامت و شماتت بود: « الحمد للّه الذي فضحكم...» يا «الحمد للّه الذي فضحكم وقتلكم...» خدا همه شما را كشد و چنين و چنان كرد... ایشان در مقابل اين آدم رذل و پست کلام بلندی نسبت به آن واقعه دارد که بر تارک تاریخ ثبت شده است و ميدرخشد و در طول 1400 سال تا به امروز عرفاي بزرگ در تفسیر آن ماندهاند. ايشان در جواب اين جنايتكار ميفرمايد: «ما رايت الا جميلا». من هر چه ديدم جز زيبايي نديدم. عرفان حقيقي اين است، گفتن اين جمله راحت است ولي در مقام عمل غير قابل تصور است، آن هم در مقابل پسر زياد نابكاري كه هيچ جهتي از جهات انسانيت در او نيست، بگويد: «ما رايت الا جميلا»، عرفاني از اين عظيمتر ديده شده، اين همه بلا و مشکلات بر سرایشان آمده ولی ميگويد من هرچه ديدم جز زيبايي نديدم.[1]
نگاه ایشان نگاه ماورايي است:
تو مو ميبيني و من پيچش مو تو ابرو من اشاراتهاي ابرو
من میبينيم خونهايي كه نا بحق جاري شده، نهالهاي برومندي را ميروياند كه فردا نگهبان اسلام اصيل ميشوند. اين نهالهاي برومند در حال رويش هستند، وقتي شما با انحرافتان ميخواستيد اسلام اصيل را از ريشه قطع كنيد، در مقابل شما ايستادگي ميكنند.
گريه مردم شام در برقه زينب كبري (س)
زينب كبري سلام الله علیها زماني وارد شام شد در حالي كه آتش بر سر اسراء ميريختند هر كسي ـ اعم از مسيحي و يهودي ـ هر جور كه ميتوانست اذيت ميكرد آن قدر ورود به شام سخت بود حتي اين عبارت نيز از زينب كبري نيز نقل ميكنند كه ـ البته از امام سجاد كه معروف است ـ. اي كاش مادر من را نزاييده بود. با اين وضعيت زينب كبري سلام الله علیها وارد شام شد، در شام نیز مقابل يزيد بن معاويه مشروب خوار به گونهای عمل ميكند كه آن جوان هرزه به زانو در ميآيد و آن ديكتاتور مستبد در جاي خودش شرمنده ميشود. و لذا، يزيد دستور داد در راه بازگشت اسرا به مدينه سراپرده كجابه اسراء را سياه پوش كنند. و نيز او دستور داد كه مجلسی تشکیل شود تا زينب كبري سلام الله علیها در آن مجلس عزاداري كند.
امام سجاد و زينب كبري در شام چه كردند كه موقع خروج و بدرقه از شام مردم جمع شده بودند و گريه ميكردند و بر سرشان ميزدند. نطق و سخنراني ایشان مردم را تكان داد، و زمانی كه از شام خارج ميشد به مردم شام بشارت داد كه ما ميرويم اما رقيه يادگار ما در اينجا ميماند. نه تنها شيعيان اين يادگار را گرامي داشتند بلكه حتی اهل تسنن و سنیان اهل شام نيز تا امروز گرامي داشتند.
زينب كبري سلام الله علیها واجد مقام و شاني است كه ما نميتوانيم حق اين انسان بزرگ و شايسته را ادا كنيم و جوابگوي آن همه تلاشها باشيم. اميدواريم كه خداوند با عرفاني كه ما به قدر ظرفيت خودمان نسبت به شان و مقام اين بزرگان پيدا ميكنيم ما را با مسئوليتهاي خودمان در این زمينه بيشتر آشنا كند.
[1] . قال ابن زياد: «الحمد للّه الذي فضحكم وقتلكم واكذب أُحدوثتكم».
فأجابت زينب: «الحمد للّه الذي أكرمنا بنبيه محمد ـ صلَّى الله عليه وآله وسلَّم ـ وهو منّا، وطهّرنا من الرجس، إنّما يفتضح الفاسق ويكذب الفاجر وهو غيرنا ـ تعني: أنت وجماعتك ـ والحمد للّه».( الإرشاد، المفيد، ص 244.)
قال: كيف رأيت فعل اللّه بأهل بيتك؟
قالت ـ عليها السَّلام ـ. «ما رأيت إلاّ جميلاً،...»