بسم الله الرحمن الرحيم
فراموشی خدا، عامل خودفراموشی
وجود مبارک امیرالمؤمنین - صلوات الله وسلامه علیه - خطاب به کمیلبنزیاد نخعی میفرمایند: يا كميل لا تكونن من الذين قال الله عز وجل «نسوا الله فأنساهم أنفسهم» ونسيهم إلى الفسق «أولئك هم الفاسقون».[1]
اميرالمؤمنين – عليه السلام – در اين حديث شريف به اين آيه شريفه اشاره کردهاند: وَ لا تَكُونُوا كَالَّذِينَ نَسُوا اللَّهَ فَأَنْساهُمْ أَنْفُسَهُمْ أُولئِكَ هُمُ الْفاسِقُونَ.[2] اين عبارت از آيه، عبارت عجیبی است و اکثر مفسرین در تفسير آن مشکل پيدا میکنند. خداوند در اين آيه به افرادي چنين نسبت میدهد که «نسوا الله». نسیان يعني فراموشی خداوند. در مواردي، قرآن شيطان را منشأ برخي از فراموشيها معرفي کرده است.[3] البته همه فراموشیها از شیطان نيست. بسياري از فراموشيها ناشي از کهولت سن است. هرچه سن افراد بالاتر ميرود، فراموشي آنها هم بیشتر میشود.
اما نکتهاي که محل بحث ماست، فراموشي خداست. بسياري از ما انسانها، خدا را فراموش میکنيم. روی همه چیز حساب میکنیم؛ اما اصلاً متوجه نيستيم که خدایی هم وجود دارد که مؤثر است. خداوند در آیه شریفه در مقابل فراموشي انسانها نسبت به خداوند، ميفرمايد: «فأنساهم أنفسهم». نه اينکه چون آنها خدا را فراموش کردند، خدا هم آنها را فراموش میکند؛ بلکه يعني خداوند آنها را نسبت به خودشان به فراموشي گرفتار ميکند؛ يعني موجب ميشود آنها خودشان را از ياد ببرند و به خودفراموشي که مصیبت بزرگي است، گرفتار شوند. آنگاه خداوند در پايان، تعبير «اولئک هم الفاسقون» را درباره اين گروه به کار ميبرد. فاسق کسي است که گناهي را مرتکب ميشود.
توجه به دنیا، زمینه فراموشی خدا
حضرت امیرالمؤمنین – عليه السلام – در اين حديث شريف درصدد بيان همين مسئله هستند و میخواهند تذکر بدهند مبادا جزء کساني باشيم که خدا را فراموش کردهاند و در نتيجه، خداوند هم آنها را از خودشان فراموشانده است. گاهی از اوقات، انسان ديگران را در کار و زندگی خود مؤثر میداند و در محاسبات و برنامهريزيهاي خود، همه کس و همه چيز را لحاظ ميکند؛ اما اصلاً خداوند را در محاسبات خود در نظر نميگيرد. گويا اصلاً خدايي در کار نیست. از هر کس و ناکسی درخواست میکنيم، بهجز خدا. با اين شرايط، چه تفاوتي است بین منکرين وجود خدا با کسي که بهرغم ارائه استدلالهاي فراوان براي اثبات وجود خدا، خداوند در زندگیاش حضور ندارد و تأثیر او را درک نمیکند؟ وقتي این فراموشیها زياد و مکرر میشود، خدا کاملاً از زندگی افراد بیرون میرود و اصلاً به حساب نمیآید. در اين صورت، شخص خودش را هم از ياد ميبرد. فراموش میکند که وجودي محتاج و آویخته به وجود ديگري است. تمام هستي و نظم و نظامی که بر عالم حکمفرماست، وابسته به وجود بينياز خداوند است که اگر يک لحظه اين ارتباط و وابستگي قطع شود، همه چيز نابود ميشود. کافي است در مویرگ کوچکی که در داخل مغز است، لختهاي گير کند؛ در يک لحظه، یک سمت مغز از کار میافتد و بدن فلج میشود و دیگر هم خوب نمیشود يا اينکه حتي موجب مرگ ميگردد.
گاهي اوقات از یادمان میرود که وجودي آویخته و محتاجيم. فراموش ميکنيم هر کاری که انجام ميدهيم و مقدماتي که فراهمي ميکنيم، تا او نخواهد، به نتیجه نمیرسد. در بسياري از مواقع، دارو هست؛ آزمايش هم شده و پزشک هم آن را براي مرض ما تجويز کرده است؛ اما اين دارو بر ما تأثیر نمیکند.
از قضا سرکنگبین صفرا فزود روغن بادام خشکی مینمود
کار سکنجبين، صفرابری است و روغن بادام مسهل است و بايد نرمی بیاورد؛ اما گاهي اوقات اثر خود را از دست ميدهند و سختی میآورند يا صفرا را افزايش ميدهند.
ما نيز گاهي خودمان را از یاد میبريم و فراموش ميکنيم که موجودي فانی هستم. انسان وقتی قدرت و اقتدار خود را میبیند، چه قدرت بدنی و چه قدرت مالی يا مقامی، یادش میرود که موجودي فانی است و پيش از او هم قدرتمندان بسياري بودند که همچون فرعون داعیه خدایی داشتند يا همانند اسکندر مالک تمام زمین شدند. هيچ يک از اين قدرتها و ثروتها ماندنی نیستند؛ ولي ما از یادمان میرود و توجه نداريم که این فراموشي، عذاب خداست و چوبی است که خدا بر سر ما میزند.
مرگ، لحظه بیداری انسان از غفلت و فراموشی
وقتي انسان خدا را فراموش کند، خداوند او را چنان از یاد خودش میبرد و مشغول زندگی و توسعه کارهاي دنيايياش ميشود که وقتي حضرت عزرائیل به سراغش میآید، تازه یادش میافتد که مرگی هم وجود دارد و این بساط دائمی نبوده است. این غفلتی است که بسياريها به آن مبتلا میشوند و تنها لحظه مرگ که نفسها به شماره ميافتد، متوجه ميشوند که ديگر بسيار دير شده است. در اين لحظه، حتی کسي که با ثروت بيکرانش میتواند چندین کشور را بخرد، به اندازه اينکه یک جرعه آب اضافه بخورد، فرصت ندارد. در اين لحظه، تازه متوجه میشود مرگی هست. این فراموشي است.
انسان تا وقتي زنده و مقتدر است، چنان غافل میشود که نه به فکر بدهی مردم و حق الناس است و نه کاری برای خدا ميکند. میلیاردها ثروت اندوخته که هيچ کدام را از خود نداشته، بلکه همه را خدا به او داده است؛ اما در طول زندگیاش یک بار گرسنهاي را سیر نکرده و سایهای بر سر نيازمندي نيفکنده است. همچنين دانشمندي که از علم و دانش خود به کسی بهرهاي نرسانده و کسي را هدایت نکرده است، هنگام مرگ تازه متوجه میشود.
خودفراموشی، بزرگترین عذاب الهی
این خودفراموشی، بزرگترین عذاب خداست و چوبی است که خدا به گنهکاران میزند. عذاب خدا تنها این نيست که ابرها پایین بيايند و آتشناک شوند، چنانکه که بر امم مختلف نازل شد. خودفراموشي نيز عذابي است که از همه عذابها دردناکتر است. هرچند درد ظاهري ندارد، اما چنان انسان را به خود و به ظواهر دنيا مشغول میکند که از تمام ارزشها غافل میشود. انساني که تا دیروز وقتي پا روی مورچهاي میگذاشت، دلش میسوخت و چند روز ناراحت ميشد، به جايي ميرسد که دهها هزار انسان را ميکشد و خم به ابرو نميآورد. مگر هیتلر و استالین از کجا پیدا شدند؟ انساني که روزي با شنيدن ناله گرسنهاي تمام بدنش به لرزه ميافتد، روزي ديگر نان از گرسنهها میدزدد تا شکم خود را سیر کند و ذرهاي هم ناراحت نميشود. این خودفراموشی است.
زندگی، فرصتی بینظیر برای استفادههای معنوی
اهل کمال و معنا میگویند: زندگي فرصت نادری است که در اختیار انسان قرار داده شده است: «الّذي خَلَقَ الْمَوْتَ وَالْحَياةَ لِيَبْلُوَكُمْ أَيّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً».[4] خداوند این حیات را به عنوان یک فرصت به ما داده و مواهب طبیعی و استعداد و توان را هم در اختیار ما قرار داده است تا از آنها استفاده کنیم. مراد از استفاده، استفاده معنوی است؛ وگرنه ثروت و حتی علمی که حجاب بشود، به درد نمیخورند. فرصتی فراهم شده است که در طریق کمال نفس خود از آن استفاده کنیم و نفسی را که قابلیت دارد مثل موم به هر شکلی دربیاید، کمال بدهیم و به جلو ببریم و بالاتر از فرشته مقرب قرار بگیریم:
چون گذشت احمد ز سدره و مرصدش وز مقام جبرئیل و از حدش
گفت او را هین بپر اندر پیم گفت رو رو من حریف تو نیم
باز گفت او را بیا ای پردهسوز من باوج خود نرفتستم هنوز
گفت: بیرون زین حد ای خوشفر من گر زنم پری بسوزد پر من
انسان میتواند به مقامی برسد که با این جسم خاکی از آن مراحل بگذرد؛ چنانکه وجود مقدس رسولالله - صلوات الله و سلامه علیه - در شب معراج گذر کرد. ما انسانها نیز چنین قابلیت تکاملی داریم؛ اما آن قدر مشغول جنبههای فرعی زندگی، از زن و فرزند و خانه و مسکن شدهایم که تمام این فرصتها را از دست دادیم و در آن لحظه آخر تنها باید حسرت بخوریم. اجل لحظهای مهلت نمیدهد؛ حتی کسی مثل حضرت سلیمان هم که در حال سان دیدن از لشگرش بود، وقتی عزرائیل آمد، یک لحظه هم به ایشان مهلت نداد:
نگه دار فرصت که عالم دمی است دمی پیش دانا به از عالمی است
سکندر که بر عالمی حکم داشت در آن دم که میرفت و عالم گذاشت
میسر نبودش کزو عالمی ستانند و مهلت دهندش دمی
قیامت، روز حسرت از دست دادن فرصتهای زندگی
آن دم را دیگر به کسی نمیدهند و فرصتها دیگر تمام شده است. به همین دلیل به روز قیامت، «یوم الحسرة» میگویند؛ چراکه در آن روز حسرت میخوریم که چرا فرصتها را از دست دادیم.
بنابراین، خودفراموشی گناهی بزرگ و فسقی عظیم است. چه فسقی بالاتر از این که انسان روحش را از دست بدهد. وقتی انسان ذرهای آلوده میشود، روحش کلاً از دست میرود. تنها کسی همچون امیرالمؤمنین – علیه السلام - است که وقتی شمشیر پسر مرادی بر فرق مبارکش فرود میآید، فریاد میزند: «فزت و رب الکعبه»؛ و همان گونه که خودشان فرمودند، باید بین امام و مأموم سنخیتی باشد. حال، ما چقدر به مرگ و جابهجایی از این دنیا اشتیاق داریم و چقدر از این فرصت زندگی بهرهبرداری میکنیم؟ این فرمایش حضرت که «من استوی یوماه فهو مغبون...»[5] برای چنین مواردی است؛ نه اینکه بر سرمایههای مادی اضافه نشده باشد؛ بلکه درباره سرمایههای معنوی است که روزها میگذرد و روح کمالی نمییابد.
والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته
[1] . ابن شعبة الحراني، تحف العقول، ص 174، علامه مجلسي، بحارالانوار، ج74، ص273.
[3] . فَأَنْساهُ الشَّيْطانُ ذِكْرَ رَبِّهِ (سوره يوسف، آيه 42)؛ وَ ما أَنْسانِيهُ إِلاَّ الشَّيْطانُ أَنْ أَذْكُرَهُ (سوره کهف، آيه 63)؛ اسْتَحْوَذَ عَلَيْهِمُ الشَّيْطانُ فَأَنْساهُمْ ذِكْرَ اللَّهِ (سوره مجادله، آيه 19).
[5] . معانی الاخبار، ص342،ح3؛وسائل الشیعه، ج16،ص94،ح5 .